به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از حسن انصاری عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است که در ادامه می خوانید؛
من گاه و بیگاه می بینم برخی این بحث را مطرح می کنند که علم اصول در ادوار و سده های اخیر تورم پیدا کرده و حاوی مباحثی است که ارتباطی با فرایند اجتهاد و تفقه در احکام شرعی ندارد. نتیجه هم گرفته می شود که باید علم اصول را پاکسازی و مختصر و مفیدش کرد. اگر از نقطه نظر ضرورت ها و بایسته های آموزشی این سخن گفته شود شاید وجهی داشته باشد. آن هم برای کسانی که می خواهند آموزش متوسطی درباره مباحث علم اصول داشته باشند.
اگر هم مقصود میزان بهره وری از بحث های اصولی در استنباط احکام فرعی فقهی است باز این سخن شاید وجهی داشته باشد. اما اگر مقصود بی فایدگی بخش هایی از مباحث علم اصول به مثابه یک سنت علمی است این حرف نشانه عدم پختگی و فقدان تعمق در مبانی مباحث اصولی است. علم اصول یک دانش مستقل است برای منطق فهم متن و درک منطوق و مفهوم قانون. دانشی است برای نحوه استدلال برای کشف احکام و مفاهیم قانونی و کشف واقعیت در ارتباط با مفاهیم قانونی و حقوقی.
در واقع علم اصول منطق استدلال قانونی است. گرچه در اینکه علم اصول موضوع واحد دارد اختلاف نظر همواره وجود داشته و نحوه ارتباط مسائل آن از نقطه نظر وحدت موضوعی محل مناقشه ها بوده اما از نقطه نظر تاریخی مسائل علم اصول همه در یک منطق پیوسته و تنگاتنگی به تدریج شکل گرفته و بالیده و پرورده شده است. به عنوان یک دانش علم اصول را می توان منطق اصلی تفکر و نظام استدلال در تمدن اسلامی دانست.
زیر ساخت تمدن اسلامی فقه بود و علم اصول منطق فهم و استدلال را برای آن فراهم می کرده است. به همین دلیل است که اگر فلسفه نظام تفکر یونانی را شکل می داده اصول فقه را باید گفت منطق تفکر و استدلال را برای فقیهان و عالمان در تمدن اسلامی پی می ریخت. تک تک مسائل علم اصول در یک منظومه ای منطقی بسط پیدا کرده و هر مسئله ای با همه مسائل دیگر آن حتی جزیی ترین مسائل دیگر به نحوی در پیوند است و نمی توان آن را در کلیت اصول فقه در نظر نگرفت. همه مباحث اصول فقه حتی آنچه در جزییات مسائل مباحث الفاظ و مفهوم و یا در مباحث اصول عملیه مطرح می شود پاسخ به پرسش هایی است اساسی که در روند گسترش سنتی مدرسی آن هم به پایه و اندازه دانشی مانند علم اصول امری طبیعی است و نشان از تعمق در مسئله هایی است که در چارچوب همان علم کاملا منطق خودش را دارد.
متآسفانه ما مسلمانان به اندازه کافی از اهمیت علم اصول سخن نگفته ایم و اهمیت این دانش را در پی ریزی فهم و درک قانون برای دیگران تبیین نکرده ایم. درست است که مباحث علم اصول در برخی ادوار رشد و تحول تازه ای را به خود ندید اما هم در تشیع و هم در تسنن دوران هایی بوده است که علم اصول عمیقا در تحولی گسترده و در ارتباط با شاخه های دیگر علوم قرار گرفت.
در چند سده اخیر موضوع مقاصد شریعت بخش مهم و متحولی را در اصول فقه اهل سنت شکل داد و در میان شیعیان مباحث مرتبط با اصول عملیه و ظنون و امارات و حجج تحولی عمیق پیدا کرد. شماری از مباحث به ظاهر فلسفی در اصول کسانی مانند مرحوم آخوند و صاحب نهایه رشد کرد اما حتی همین مباحث هم در منطق گسترش سازوار و درونی این دانش قابل تحلیل است.
بوده اند کسانی که خود اصول خوانده بودند اما از تورم و یا حتی بی فایدگی آن سخن گفته اند، مانند مرحوم الفت اصفهانی اما به نظر می رسد این اشخاص علم اصول را تنها در مقام میزان بهره وری مستقیمش در فرایند استنباط احکام شرعی فرعی مورد توجه قرار می دادند و نه به عنوان دانشی مستقل برای منطق فهم متن و حکم و واقعیت قانون. آدم هایی عمیق مانند مرحوم آقای صدر قدر علم اصول را به خوبی درک می کرده اند.