فرهنگ امروز/ زهرا حقانی: سعید تشکری؛ نویسندهای است که چند دهه در حوزه ادبیات داستانی دست بر قلم دارد و برخی آثار وی نیز در جشنوارههای مختلف ادبی، تجلیل شدهاند که از آنجمله میتوان به «غریب غریب» اثر برگزیده کتاب سال رضوی در سال ۱۳۹۴، «مفتون و فیروزه» برنده قلم زرین در سال ۱۳۹۴، «بار باران» اثر برگزیده سال رضوی و «وقتی زمین دروغ می گوید» بهعنوان کتاب فصل تهران در سال ۱۳۹۱ اشاره کرد.
برگزاری بیستمین نمایشگاه بینالمللی مشهد، بهانهای شد تا در دیدار با این نویسنده، با وی درباره تحولات ادبیات داستانی در چهار دهه انقلاب اسلامی به گفتوگو بنشینیم.
ادبیات داستانی ایران در طول ۴۰ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، دستخوش چه تغییراتی شده و چه مراحلی را پشتسر گذاشته است؟
اگر بخواهیم تعریف روانتر و سادهتری از ادبیات انقلاب در این ۴۰ سال بدهیم، دهه اول کاملا ادبیات زیر بار سنگین نویسندههای دهه ۵۰ است؛ نویسندههایی که در دهه ۵۰ زیر بار شدید سانسور بودند که بعد رهایی حاصل شد و توانستند داستانهایی خلق کنند. عمدتا این داستانها امروز که خوانده میشوند، تنها کاری که کردند این بوده که یک سری نویسنده تربیت کردند. مثلا اگر به مجموعه داستانهای زندهیاد نادر ابراهیمی، محمود گلابدرهای و حتی ساعدی مراجعه کنیم، میبینیم که این داستانها بیش از آنکه تکنیکال باشند، شعارزده هستند.
دهه دوم، دهه نویسندههایی است که با مطالعه این آثار، پژواک ادبی داشتند و شروع به نوشتن یک سری داستانهای ایدئولوژیک کردند. هر چقدر نویسندههای دهه اول شعاری نوشتند، این نویسندهها هم دقیقا با همین مشکل روبهرو شدند و انگار سرمشقهایی را گرفته بودند که آن مشقها نمونه پدوکوژیک یکدیگر بودند. اما دهه ۷۰ دهه نبوغ است و نسلی وارد ادبیات داستانی شد که نه وامدار نویسندههای دهه ۵۰ بود و نه شعارزدگیهای دهه ۶۰ را داشت، اما یک نسل شتابزده بود. این نسل چنان شتابزده و در هیاهوی جوایز بود، انگار که چند چهره داستاننویسی ما که در دهه ۵۰ مدام یک خرقهای بر دوش داشتند، این خرقه بر کسانی که از زیر حرکت میکردند، سنگینی میکرد. در عین اینکه ادبیات دهه ۷۰ را باید در اوج پدیدآورندگی ادبیات انقلاب بدانیم، اما آرام آرام در آن یک پوستاندازی اتفاق افتاد که دیگر کسی علاقهمند نبود که به محتوا اهمیت دهد.
در خودِ دهه ۷۰ دو شکل و دو جریان از دل ادبیات بیرون آمدند؛ یک نوع ادبیاتی که کاملا گرایش به مهاجرت داشت و اصطلاحا بوطیقایی فکر میکرد و با ترجمههایی که در دهه ۷۰ شکل گرفت به سمت ادبیات نیویورکر میرفت و یک تیپ هم ادبیات ایرانی را سروسامان دادند. در حقیقت در دهه ۷۰ که ما ایرانینویسی، ادبیات ایرانی و ادبیات ترجمهای و تاثیر ادبیات ترجمهای بر نویسندگان و گرتهبرداریهای فراوانی که از این مدل اتفاق افتاد، این دو شبکه را از هم جدا کرد. یعنی اگر در دهه ۸۰ به شدت با ادبیاتی روبهرو هستیم که فرمزده هستند، حاصل دهه ۷۰ است. در دهه ۷۰ اوج نشریات ادبی ما است و در دهه ۸۰ تمام این نشریات ادبی را از دست میدهیم و به سمت یک رسانه جدید میرویم که رسانه مجازی است و دیگر ترغیبی به خواندن وجود ندارد. بیشتر از محتوا، تیتر مورد توجه است. جای تحلیل هم بیشتر شعار داریم. در این رسانه هر آدمی توانست عدهای را دور خود جمع کند و در حقیقت به یک پرتابلِ باند برسد؛ باند به مثابه خیابانی که در آن یک تِم و قشر خاصی عبور میکنند. ما در دهه ۷۰ طلاییترین مخاطبینمان را بهخاطر هیجانی که بر این حوزه سنگینی کرده، از دست دادهایم و امروز تاوان همان جریانی را پس میدهیم که در دهه ۷۰ از فُرم طبیعی داستاننویسی ایجاد انشقاق کرد.
هشت سال درگیر جنگی شدیم که ناخواسته تاثیرات بسیاری بر عرصههای مختلف زندگی ما گذاشت. دفاع مقدس چه تاثیری بر حوزه ادبیات داستانی ما داشت؟
ادبیات انقلاب اسلامی به واسطه ادبیات جنگ شهید شد. ما در ادبیات انقلاب اسلامی، تعداد زیادی ایده و سوژه داشتیم که باید آنها را میپروراندیم و بهترین فرصت را برای تربیت نویسندههایی در این زمینه با وقوع جنگ از دست دادیم و انگار نویسندهها با جهش از یک مرحله گذار به سمت ادبیات جنگ پریدند. عمدتا دو نوع نویسنده تربیت میکردیم؛ یک نوع نویسندههایی که داستان را میشناختند و به جبهه رفتند و آثاری خلق کردند. ازجمله داستان «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» از نادر ابراهیمی. به قدری این تاثیرگذاری در او زیاد بود که ردپای آن در مجموعه داستانهایی همچون «فردا شکل امروز نیست» نیز دیده میشود. اینها در واقع خودشان رزمنده بودند یا کسانی که در شهرهای مرزی بودند. اوج این قضیه در جنگ شهری دیده میشود. خیلی از نویسندگان و مردم تجربه جنگ و تهاجم پیدا کردند و برای خواننده، شبهای بمباران، موشکباران و پناهگاه بدیهی شد و دیگر دور از دسترس نبود. این ادبیات وارد داستاننویسی ما شد.
بهنظر میرسد ما در حوزه ادبیات دفاع مقدس نسبت به حوزه ادبیات انقلاب خیلی پربارتریم و انگار ادبیات انقلاب امروز در حال پوستاندازی است و بسیاری از روزها را بازنمایی میکند. اما یک مشکلی وجود دارد، نویسندگانی در حال نوشتن ادبیات انقلاب اسلامی هستند که هیچ حافظه ذهنی از آن دوره ندارند و بیشتر سند در اختیار دارند. اما در حوزه ادبیات جنگ اینگونه نیست، نویسندگانی در حال نوشتن هستند که یا خودشان در آن دوره کودک و نوجوان بوده و به نوعی جنگ را تجربه کردهاند یا اینکه یکی از اعضای خانواده در اثر جنگ آسیب جدی دیده است. این تجربه نزدیک باعث میشود که شامه داستاننویسان ما به شدت بهجای سنددارکردن، اقتباسی شود.
به اعتقاد صاحبنظران، وقتی سه دهه از یک رویداد میگذرد، برخی اسناد مربوط به آن گشوده میشوند و پژوهشگران میتوانند با دسترسی به این اسناد از زوایای محتلف به آن رویداد بپردازند. اما یکی از ایراداتی که امروز بر این حوزه وارد میشود این است که بیشتر تولیدات آن در قالب خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی بوده و آثار پژوهشی که به ریشههای جنگ بپردازند و از جهات فنی به این پدیده نگاه کنند، بسیار کمتر است؟
در یک سری حوزهها، ارگانهای ما احساس کردند که ادبیات شفاهی را باید بازتولید کنند. ویژگی ادبیات شفاهی این است که در آن با ببری روبهرو هستیم که دندانهایش را کشیدهاند؛ به عبارت دیگر در این حوزه، تکنیک داستان نداریم و فقط روایت داستان داریم. نهایتا باید اقتباسی صورت بگیرد تا یک سری از داستاننویسان ما از روی این اقتباسها و روایتهای شفاهی، شروع به خلق داستانهای نوین کنند.
یک مشکل اساسی دیگر این است که امروز ویترین کتابهای ما خیلی گسترده است و مشکل بتوان از بین چهار یا پنج بِرَند داستانی کتاب، به آمار داستان رسید. ما داستانهای بسیاری از همنسلان خود را اصلا نمیخوانیم و بدتر از آن، اصلا نمیبینیم. یک زمانی جُنگهای ادبی در شهرهای مختلف وجود داشتند که آثار در آنها منتشر میشد، ولی امروز فقدان آنها را مشاهده میکنیم. با چه روشی میخواهیم یک پژوهش مطالعاتی انجام دهیم درباره داستاننویسانی که مثلا در حوزه دفاع مقدس در مشهد فعالیت میکنند؟
نکته دیگر اینکه بهعنوان مثال کتابهای داستاننویسان مشهدی به شهر اصفهان نمیرسد و بالعکس. چند بِرَند خاص، بهصورت گستردهای تمام کتابفروشیها را به خود اختصاص دادهاند و این قضیه روی توزیع کتاب هم تاثیرگذار است. مردم امروز بیشتر با نام ناشر کتاب میخوانند تا نویسنده و در این حوزه ما آسیب جدی دیدهایم. برخی آثار در تراکم اصلا دیده نمیشوند.
در چهار دههای که از عمر انقلاب اسلامی میگذرد، اگر بخواهیم مقایسهای از ادبیات داستانی دینی در این دوره با پیش از انقلاب داشته باشیم، نحوه تغییرات چگونه بوده است؟
در این حوزه ما خیلی قابلاعتمادتر هستیم. حداقل میتوانم ۱۰ نویسنده را نام ببرم که امروز به شدت ادبیات دینی را مدون کردهاند. امثال سید مهدی شجاعی، علی موذنی و صادق کرمیار آثاری تولید کردهاند که قابل اعتماد است و در حوزه فروش هم این آثار مورد توجه هستند. چهار نسل با «کشتی پهلو گرفته» اثر سید مهدی شجاعی تربیت شدهاند و این کتاب در طی چهار دهه بارها تجدیدچاپ شده و انگار پدران نسل به نسل به فرزندانشان خواندن آنرا توصیه کردهاند. این چهار دهه تکرار، اهمیت زیادی دارد.
در حوزه دین بسیار موفقتر شدهایم. بهطور کلی در ادبیات دینی در این چهار دهه پیشرفت کردهایم، در حوزه دفاع مقدس دچار تشتت فکری و در حوزه انقلاب اسلامی شهید شدهایم. ادبیات انقلاب در بحبوحه انقلاب تا اواسط دهه ۶۰ در چنبره یک سری افراد قرار گرفت و نویسندگان انقلاب نتوانستند اثری را خلق کنند و بعد از آن هم ادبیات جنگ وارد ادبیات انقلاب اسلامی شد و نویسندگان احساس تعهد میکردند که بیشتر این نوع ادبیات را ترویج دهند. بهنظرم در این چهار دهه حداقل یک طیف رنگارنگی از نویسندگان جدید با اقلیمهای متفاوت بهوجود آمدند، ولی متاسفانه چون این افراد در رسانهها پررنگ نمیشوند، کماکان در تیترهای خبری گمنام هستند.
درباره «کافه داش آقا» آخرین کتابی که نوشتهاید، بگویید.
این کتاب چند ماه پیش از سوی انتشارات سپیدهباوران با مشارکت حوزه هنری منتشر شده است. در سال جاری چاپهای دوم و سوم کتاب «هندوی شیدا» نیز از سوی انتشارات کتاب نیستان روانه بازار نشر شد. «کافه داش آقا» یک داستان نوستالوژیک مربوط به دهههای ۴۰ و ۵۰ مشهد است. پاسخ به یک سوال است که نویسندگان دهه ۴۰ و ۵۰ در بوم خود چگونه زندگی میکردند؟ در آن دوره ما در رقابت خیلی سالمتر بودیم و خیلی سادهتر یکدیگر را میخواندیم. مطالعه میدانی این کتاب فرصتی برای من ایجاد کرد که از چهره میر علیاکبر تبریزیان؛ صاحب کافه «داش آقا» غبارروبی کنم. مردی بسیار پاکدست، پاکدل و بسیار هنردوست و ادبدوست. بسیاری از نویسندگان ما در این قهوهخانه آثار خود را به یکدیگر میدادند. میتوانیم از داش آقا به ملکشعرای بهار یاد کنیم. اتفاقی که در سال ۱۳۱۰ در مشهد بهوجود آمد و نویسندگان مختلف ایران مانند نسیم شمال و میرزاده عشقی در این شهر جمع میشدند و روی پلههای باغ نادری به شعرخوانی میپرداختند، اواخر دهه ۴۰ و ۵۰ در قهوهخانه داش آقا اتفاق افتاد. این کافه مانند کافه نادری تهران، یک اقلیم پر از چهرههای ادبیاتی بود.
کتابی در دست تالیف دارید؟
رمان «گرگکشی» را نیز در دست تالیف دارم که تا پایان سال جاری از سوی انتشارات نیستان منتشر خواهد شد. این کتاب در حوزه ادبیات رضوی است.
ایبنا