فرهنگ امروز/سیامک گلشیری: چند سال پیش یکی از مجلات ادبی از من خواسته بود مطلبی بنویسم درباره اقتباس در سینمای جهان و ایران. وقتی به سینمای جهان فکر میکردم، بلافاصله آثار بسیاری به ذهنم آمد، از چشمان سیاهِ میخائیلیکف گرفته تا میزریِ راب رینر؛ از اتوبوسی به نام هوس الیا کازان گرفته تا برشهای کوتاه رابرت آلتمن؛ از زنگها برای که به صدا در میآیدِ سَم وود گرفته تا بیلی باتگیت رابرت بِنتون. و بسیاری فیلمهای دیگر که حالا به یاد ندارم.
اما وقتی به سینمای ایران فکر کردم، جز گاو و واقعا سه چهارتای دیگر، چیزی یادم نیامد. فکر کردم چطور با این همه رمان که هر سال منتشر میشود و منتشر شده و این همه داستان کوتاه، که به زعم من بسیار از سینمای ما جلوترند و البته فرصت دیده شدن پیدا نکردهاند، هیچکدام به فیلم تبدیل نشده. آن وقت یاد ماجرایی افتادم. یاد یکی از رمانهایم که چند سال پیش کارگردانی سفت و سخت به دنبال ساختن آن بود. از جزئیات گرفتن مجوز که بگذریم، یادم میآید تهیهکننده به او گفته بود نباید توقع چندانی برای فروش فیلم داشته باشد. وقتی فکر میکنم میبینم بیراه هم نمیگفته. در مقایسه با بعضی فیلمها که این روزها پشت سر هم ساخته میشوند و گاهی بهشدت سلیقه مخاطب را تنزل دادهاند، فروش چندانی پیدا نمیکرد.
باری به گمان من هسته اصلی سینما، ادبیات است، هرچند این دو میتوانند مکمل هم باشند. مگر میشود مایکل کرتیس آثار همینگوی را نخوانده باشد و کازابلانکا را بسازد؟ مگر میشود کسی که با مقوله سیر تحول شخصیت در ادبیات آشنا نباشد، بتواند فیلم بسازد؟ مگر میشود کسی که با دیالوگهای ماندگار تاریخ ادبیات آشنا نباشد، دیاولوگهای ماندگاری از زبان شخصیتهایش نقل کند؟ با همه اینها خوشحالم از اینکه در جشنوارهای حضور داشتم که بخش مهمی از آن به اقتباس اختصاص داده شده و تعجب میکنم چطور چنین بخشی هنوز به جشنوارههای فیلمهای بلند ما راه نیافته. امیدوارم روزی فیلمسازان ما درک کنند که کارگردان و اهمیت کارگردان بودن، گاهی وقتها از اهمیت مؤلفبودن در سینما به مراتب بیشتر است و متن ادبی میتواند تأثیر بسیار زیادی در آثار تصویریشان داشته باشد و امیدوارم روزی این بخش به جشنوارههای آثار بلند ما نیز راه یابد.
ایبنا