شناسهٔ خبر: 57473 - سرویس دیگر رسانه ها

تقی آزاد ارمکی: آموزه‌های ابن خلدون با آموزه‌های دینی سازگاری ندارد

تقی آزاد ارمکی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران معتقد است تا زمانی که از دستگاه ابن خلدونی گذر نکنیم توانایی شناخت ساحت ایران مدرن را نخواهیم داشت.

​راه شناسایی ساحت مدرن ایرانی ضرورت گذر از دستگاه ابن خلدونی است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ تقی آزاد ارمکی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در جدیدترین گفت‌وگویی که با ایبنا داشته درباره موانع دست‌یابی به جامعه مدنی در ایران سخن گفته است و با تکیه بر نظریه ابن خلدون معتقد است از دیدگاه او امکان توانایی شناخت ساحت ایران مدرن وجود ندارد.

او در پاسخ به اینکه برای شناخت و دست‌یابی به جایگاه و منزلت نیروهای اجتماعی و جامعه مدنی به چه الزاماتی نیازمندیم می‌گوید: تا زمانی که درگیر چارچوب نظری ابن خلدونی هستیم، امکان اینکه بتوانیم به جایگاه و منزلت نیروهای اجتماعی و جامعه مدنی دست پیدا کنیم وجود ندارد. چراکه برای توضیح جامعه مدنی در ایران از یک نوع تحلیل‌هایی مانند تحلیل‌های هابرماسی استفاده می‌شود که گرفتاری‌های خاص خودش را دارد و می‌توان به آن هم اشاره کرد.

این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: اما به نظر می‌رسد که به لحاظ مفهومی و نظری یک خانه تکانی اساسی لازم داریم که این خانه تکانی به شناخت دقیق‌تر وضعیت فعلی ما کمک می‌کند. یک عنصر این خانه تکانی همین تنظیم دستگاه نظری ابن خلدون با شرایط جامعه ایرانی در دروه معاصر است. نظریه ابن خلدون چندین الزام دارد که آن‌ها اگر پذیرفته شود که قطعا هم باید پذیرفته شود، تا نظریه ابن خلدون مورد استفاده قرار بگیرد. همه آن الزامها ضدیت با فهم جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی و به طور خاص ساحت مدنی آن دارد. یکی از این الزام‌ها مرکزیت بخشیدن به عنصر عصبیت است، عصبیت به عنوان یک نیروی خونی، نژادی و کور (که مبتنی بر آگاهی نیست) یک الزام‌ طبیعی نژادی خونی است که در قبیله تبلور پیدا می‌کند و قبیله، طایفه و ایل را به حرکت وا می‌دارد. البته عصبیت در مسیر راه خود چون قدرتمند می‌شود، دیگران هم به آن می‌پیوندند که در واقع از آن می‌توان به عصبیت دینی و عصبیت اجتماعی و ... یاد کرد. اما بنیانش بنیان قدرتمند خونی است که گفتم اسمش را نیروی کور می‌گذارم.
 



به گفته، تقی آزاد ارمکی، این نیروی کور قطعاً معارض با نقش‌آفرینی نیروهای مدنی، اجتماعی است چون که نیروهای مدنی و اجتماعی براساس یک آگاهی، قرارداد، معرفت، منفعت، مصلحت یا حرکتی پیدا می‌شوند  جان می‌گیرند، حرکت می‌کنند و انسجام پیدا می‌کنند و منشأ یک اتفاق می‌شوند.

این استاد جامعه‌شناسی با بیان اینکه اصل دوم مربوط به این نظریه است که حرکت همیشه از یک جامعه بدوی، وحشی، طبیعی، بی تمدن شروع می‌شود و در جامعه‌ای که بستر تمدن داشته مستقر می‌شود و در آن فعالیت می‌کند  و نهایتاً آن را ویران می‌کند توضیح می‌دهد: این منطق خیلی عجیبی است که نظریه ابن خلدون بر آن بار است. این هم ادامه همان نیروی کور است که خیلی ساحت تمدنی ندارد. دغدغه تمدن و سازگاری با محیط ندارد و ویران می‌کند، وحشی و طغیانگر است. عصیانی است و قدرتش هم بسیار زیاد است و ویران می‌کند. در شهر هم که مستقر می‌شود و درگیر یک بروکراسی و نظام شهری و ... می‌شود می‌میرد. عصبیت در شهر دچار ضعف و انحطاط می‌شود و بعد دولتی که براساس آن برپا شده بوده از بین می‌رود.

او یادآور می‌شود: این هم نکته عجیبی است که می‌شود روی آن بحث کرد که همان تقدم بدوی/ حضری است که آیا تاریخ جوامع اینگونه بوده یا اینکه برعکس است. اینجا ما اتفاقات را در شهر می‌بینیم و از شهر به پیرامون منتقل می‌شود که این فرض و اصل مهمی است. اصل سوم این است که این شهر چقدر پدیده نجس، کثیف، غلط و ضد اخلاقی است را که پدیده طبیعی‌ای که جان دارد، در خودش مضمحل می‌کند و چون مضمحل می‌شود،‌ خودش هم از بین می‌رود.

به گفته آزاد ارمکی، شهر همیشه منشا فساد است و چون منشا فساد است مفسد می‌شود و چون مفسد می‌شود از بین می‌رود. این نگاه منفی نسبت به شهر را هم ابن خلدون تولید می‌کند و شهر برخلاف همه شواهد و اوضاعی که ما داریم منشا فساد نیست، بلکه منشا زیست چندگانه است که در آن اختلاف هست، فساد هست و دین هم هست تمدن و اخلاق هم هست. بعد همه نیروهای مهم در شهر مستقر می‌شوند و تحولات هم از شهر نتیجه می‌شود، درصورتیکه این اصل که نظریه ابن خلدونی بر آن بنا شده است شهر را پدیده‌ای مذموم می‌کند، تمدن‌ها و دولت‌ها و قدرت‌ها را میرا می‌کند درصورتیکه همه بحث‌هایی که امروز در علوم اجتماعی پی می‌گیریم این است که تمدن در شهر ساخته می‌شود، صنعت در شهر شکل می‌گیرد، دین و اخلاق هم در شهر بوجود می‌آید و اساساً ضرورت نیاز به اخلاق و طراحی نظام اخلاقی و دینی و فرهنگی در شهر است. توجه کنید چه اتفاق عجیبی می‌افتد وقتی این نظریه ابن خلدون پذیرفته شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه نکته دیگر در نظریه ابن خلدون این است که نسل‌هایی که دولت‌ها را پی می‌گیرند، 12 سال یا کمی بیشتر، از هم می‌آیند و هیچ راهی برای اینکه دیگران بیایند یا اینکه جابجا شوند و دیگرانی حاضر شوند وجود ندارد می‌گوید: این نظریه مشکلی دارد که در نهایت نظریه وراثت را در فرماندهی اشاعه می‌دهد. درصورتیکه با دموکراسی سازگار نیست و ضد دموکراسی است و جامعه براساس عقل جمعی و اتفاقاتی که در درون جامعه می‌افتد، فرماندهان، رئیسان و وکلایشان را انتخاب می‌کنند، تا رهبرانی که نظام ایلیاتی آن‌ها را تعیین کند. این هم اصلی است که ابن خلدون با آن کار دارد و با تفکر مدرن و جامعه مدرن سازگار نیست و اتفاقاً با رخدادهایی که به لحاظ تاریخی در ایران افتاده هم سازگاری ندارد.

به گفته آزاد ارمکی:کف و سقف یک تمدن و دولت و جامعه است که بیش از چهار نسل جایی برای حیات باقی نمی‌ماند. این سرنوشت محتوم به از بین رفتن است، در تاریخ هم می‌بینیم که دولت‌ها جابجا می‌شوند، تا اینکه نابود شوند و مفهوم بزرگ‌تر و وسیع‌تری به نام فرهنگ تمدن وجود دارد که دولت‌ها هم در آن می‌آیند و دولت‌های متفاوت هم در آن هستند. نظریه ابن خلدون به چنین چیزی اعتقاد و باور ندارد، از همه این‌ها مهم‌تر الزام نظریه ابن خلدونی مبتنی بر یک قهر و یک جبر است، دولت براساس قهر و جبر و زور است تا مبتنی بر کنش جمعی و پیوند و ارتباطی باشد. این همان چیزی است که تشدید کننده و توضیح دهنده استبداد است تا آن چیزی که در تاریخ ایران گفته می شود و تحت عنوان استبداد ایرانی ـ آسیایی مطرح است. ولی رقیبش هم جامعه مدنی در ایران است.

این استاد دانشگاه تهران در پایان سخنانش تاکید می‌کند: تمام آموزه‌هایی که ابن خلدون می‌گوید با آموزه‌های دینی هم به لحاظ عمومی که در اندیشه دینی خودمان با آن سروکار داریم و هم جوانب دیگر سازگاری ندارد.