به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ الهام فلاح نویسنده جوان و از برگزیدگان فهرست آتیه داستان ایرانی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان است که هفته جاری و در مراسم اختتامیه یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد نیز مورد تجلیل قرار گرفت. فلاح در یادداشتی به موضوع دوقطبی شدن ادبیات داستانی ایران پرداخته و به نکوهش آن میپردازد. در ادامه این یادداشت را میخوانیم:
چیزی به قدر دوقطبی شدن ادبیات امروز ایران را زمین نمیزند. عمیقا به این امر باور دارم. پر واضح است که هر جای جهان و هر زمان از تاریخ پیدایش ادبیات چه در قالب شعر و چه نثر و داستان، هرگاه محصول کار مولف برآمده از شور و شعور وی نبوده و به سفارش و صلاحدید حکام و صاحبان امر نوشته شده، نه در حافظه تاریخی ادبی مردم ماندگار شده و نه نقطه روشنی به آسمان ادبیات فزوده است.
چنانکه پر واضح است ادبیات باید برآمده از روحی دردمند و دغدغهای درونی شده و ریشه دوانده در روح مولف باشد. بنابراین بحث سر اینکه در ادبیات امروز ایران کدام نویسنده مستقل است و کدام به تعبیری وابسته و مقایسه و محک زدن و چه بسا رواج خصم و دشمنی میان ایشان کاری عبث است.
ما چیزی به نام ادبیات سفارشی نداریم. ما چیزی به اسم نویسنده وابسته نداریم و آن اثری که به سفارش و صلاحدید و نیروی قهری خارجی، نویسنده را متحمل درد نوشتن میکند بدون شک ارزش ادبی ندارد، خوانده نمیشود و دل مخاطب را نمیرباید. از این رو هیزم کش این آتش شدن را کار جاهلان متعصب و اهالی شلتاقگری و هیاهوی بیجا میدانم.
ارزشمندی اثر را تایید و جایزهای که متولی آن ارگان دولتی و چه بسا خصوصی تعیین نمیکند. ارزش اثر به خوانده شدن است و پختگی متن و کلام رسا و بلاغت و بیان امری که برای اکثریت درد مشترک است. حال این میان چه کسانی این باور را پدید اوردهاند که چیزی به اسم ادبیات وابسته یا به بیانی دولتی هم داریم که در معاندت و مقابلت با ادبیات وابسته است، نمیدانم. آنچه میدانم این است که خود اهالی قلم، صاحبان نشر، و مدیران موسسات و مراکز فرهنگی مرتبط با صنعت نشر و ادبیات خواسته یا ناخواسته به این فضای دوقطبی نامبارک دامن میزنند.
این یارکشی و قسمت کردن نویسندهها به خودی و غیر خودی شنیعترین کاریست که با ساحت مقدس یک نویسنده میشود کرد و نتیجه آن میشود بدبینی و سوءظن به یکسری ناشرین و مولفین از هر دو سو. کاری که کردم این بود که نادانسته سوار این جریان نشوم و خودم را به زحمت ارزیابی آثار هر دو سر این طنابکشی بیپایه بیندازم. چیزی که بر من مشخص شد این است که بسیاری از آثاری که توسط ناشرانی که با بودجه دولتی اداره میشوند به چاپ رسیدهاند بسیار خواندنی، عمیق و قابل توجه و تامل است، که معالاسف بابت همان رویه منکوب کننده از دریافت مخاطب عام محروم ماندهاند و با نامردی به چوب جفا رانده شدهاند.
در کنار آن کم نیستند آثار بیکیفیت و نازلی که ادعای روشنفکری و منزه بودن نویسنده و ناشر از هر جریان سیاسی و ایدئولوژی گوش فلک را کر میکند اما آنچه دل میآزارد این است که این آثار به عنوان ادبیات به خورد مخاطب بی اعتماد و بدبین و آشتی ناپذیر ایرانی میرود. صد البته این به معنای این نیست که سفارشینویس و قلمفروش و در مقابل آن نویسنده مستقل و متکی به خون و جوهر قلم خویش نداریم.
اما مایی که مینویسیم و شب و روزمان با نوشتن و داستان و ادبیات سپری میشود، دست کم خود ماها این بازی نازیبای دستهبندی و خودی و غیر خودی را تمام کنیم. آثار را فارغ از بومیت و ایدیولوژی و ربط و خط سیاسی و مذهبی مولف بخوانیم و ببینیم. و اگر خواستیم کسی را از غربال و معیار شخصیخودمان رد کنیم، تنها کیفیت اثر را مد نظر و سنگ محک این دستهبندی و تمیزدادن قرار دهیم.
رسالت نویسنده مبارزه سیاسی با نوشتن داستان و رمان نیست، ارائه مانیفست نیست، به راه انداختن جریانهای اجتماعی معنادار و جهتدهی به آنها نیست. نویسنده متعهد است به بیطرفی و قضاوت نکردن و تنها روایت آنچه برای وی به حتمیت مطرح شدن با عامه مخاطبین رسیده. باقی ماجرا را باید به شعور مخاطب و درک وی و قدرت متن سپرد.