به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ بحث درباره اینکه آیا فلسفهدانی یا فلسفهخوانی برای تسهیلگران فبک ضروری است یا نه؟ نیاز به دو مقدمه دارد. مقدمه نخست آن شیوههایی است که در ایران تحت عنوان فلسفه برای کودکان رایج است و بر مبنای همان هم تسهیلگرانی تربیت میشوند. مقدمه دوم تعریفهایی است که از فلسفه در این برنامهها مبنا گرفته شده است. این دو مقدمه نتایجی را در ساختار تعلیم و تربیت کودکان به وجود آورده که عدم توجه به آن نمیتواند به تحقق ساختارهای نوین آمورشهای فلسفی برای کودکان منجر شود.
فائزه رودی دانشجوی دکتری فلسفه و از فعالان حوزه فلسفه برای کودکان در خصوص تبیین وضعیت فلسفه برای کودکان و توجه به ضرورت ها گفت: برنامه فلسفه برای کودکان با دو شیوه در ایران مرسوم است؛ یکی شیوه متیو لیپمن بنیانگذار فبک و دیگری شیوه اسکار برنیفیه. فعلاً از سایر شیوهها میگذریم که ممکن است زیرمجموعه این دو شیوه باشند یا حتی شیوهای جداگانه باشند. در این دو شیوه فلسفه به معناهای خاص خودش به کار رفته است و نمیشود بدون دانستنِ اینکه کدام شیوه اجرا میشود درباره نیاز تسهیلگر به فلسفه دانستن یا فلسفه ندانستن حکم قطعی داد.
وی افزود: زمانی که فلسفه برای کودکان وارد ایران شد، با لیپمن معرفی میشد و تقریباً هر کجا مطلبی درباره فبک میخواندی با این تجربه لیپمن شروع میشد که دانشجویانش بر سر موضوعی دعوا میکردند و دست آخر نیز نه تنها به توافق نمیرسیدند، بلکه به حرف یکدیگر نیز گوش نمیکردند. ایدهای در ذهن لیپمن جرقه زد که آموزش تفکر باید از کودکی آغاز شود. پس از چند سالی که از ماجرای ورود لیپمن و شیوهاش به ایران گذشت، برخی از استادهایی که در این حوزه فعال بودند و پژوهشهایی داشتند، کارگاههای اسکار برنیفیه را، در فرانسه، شرکت کردند. با تجربهای که از کارگاههای اسکار داشتند به ایران برگشتند. کارگاهها و سخنرانیهایی درباره شیوه اسکار برگزار شد. به مرور زمان اما توجه به این تفکیک از میان رفت. شاید بتوان گفت بعضی از سردرگمیهایی که در این برنامه تسهیلگران دچارش شدند از همین جا آب میخورد.
رودی درباره جایگاه فلسفه در برنامه فبک گفت: اگر شیوه لیپمن را دنبال کنیم، حتماً و ضرورتاً تسهیلگر فبک باید فلسفه و منطق بداند. لیپمن برای ایدهاش کتابهای داستانی نوشته است که به قول خودش پسِپشت این داستانها ۲۵۰۰ سال تاریخ فلسفه است. چگونه تسهیلگری فلسفه ناخوانده خواهد توانست به مفاهیمی پی ببرد که لیپمن در این داستانها گنجانده است؟ چند سال پیش در تجربه تسهیلگریام بحث عدالت، قانون و انصاف بود. با پسرهای پنجم دبستان. یکی از آنها بحثی را در انداخت که دقیقاً بحث ارسطو در اخلاق نیکوماخوس بود. همان زمان با خودم فکر کردم اگر من ارسطو نخوانده بودم آیا متوجه میشدم سرنخهای این بحث کجاست؟ آیا اساساً به چشمم میآمد که این موضوع بحثی در فلسفه و مشخصاً در فلسفه اخلاق است؟
این فعال حوزه فبک اضافه داد: در شیوه اسکار اما بر فلسفهورزی و روش فلسفی تأکید میشود. برای همین تسهیلگری که به این شیوه کار میکند میتواند از فلسفه به معنای آکادمیک چیزی نداند به معنای فلسفهورزی اش، اما تبحر داشته باشد. شیوهای که بارها در کارگاههایِ ایزابل میلون، همسر اسکار به چشم دیدهام. (در کارگاههایی که در ایران برگزار شده است) ایزابل میتوانست حتی بدون ترجمه کردن صحبتهای مخاطبش بگوید: تو پیشفرض داری! تو پاسخ را در ذهنات داری! تو گوش نمیکنی! تو بیش از یک جمله پاسخ مرا دادی! در یک جمله بگو شفاف و واضح و روشن.
در ایران به سه شیوه کارگاههای تربیت مربی فلسفه برای کودکان برگزار میشود. از گروههای فرعی میگذریم که معمولاً زیر شاخههای همین سه شیوه هستند. خانم دکتر فرزانه شهرتاش ، پژوهشگاه علوم انسانی و دکتر یحیی قائدی در دانشگاه خوارزمی. دکتر شهرتاش شیوهشان کاملاً مشخص است؛ یادگیری «فلسفه برای کودکان» با الگوی لیپمن-شارپ. ایشان کارگاهها را به تنهایی خودشان برگزار میکنند. از اینرو وقتی دورههای تربیت مربی میگذارند شرکت کنندهها میدانند باید کتابهای داستان را کار کنند. حتماً باید از راهنماها استفاده کنند و مهارتهایی که یاد میگیرند و ابزاری که استفاده میکنند در همین چارچوب است. در این شیوه به تسهیلگران سختگیری بسیار میشود به ویژه وقتی که قرار است با بچهها اجرا کنند. اینکه سهم تفکر مراقبتی در این سختگیریها چقدر میتواند باشد بحث جداگانهای است. مربیان چنین کارگاهی که شیوه لیپمن را دنبال میکنند بیتردید باید فلسفه و منطق را به معنای آکادمیکاش بدانند. لیپمن در کتاب «کودکان و مهارت تفکر»، بارها ضرورت دانستن منطق و فلسفه را متذکر شده است. نکته مهم در کارگاههای دکتر شهرتاش همین است که مربی میداند دارد روش لیپمن را یاد میگیرد و همان را هم باید اجرا کند.
در شیوه اسکار اما بر فلسفهورزی و روش فلسفی تأکید میشود، برای همین تسهیلگری که به این شیوه کار میکند میتواند از فلسفه به معنای آکادمیک چیزی نداند
رودی گفت: پژوهشگاه علوم انسانی کارگاههایشان را با استادهای متفاوت برگزار میکند. سرفصلهایی تعریف شده است که براساس همان از استادهایی که در آن سرفصل تخصص دارند دعوت میشود که کارگاه را برگزار کند. مبنای کار پژوهشگاه نیز لیپمن است. اما چون برخی از استادهای این گروه تجربه شرکت در کارگاههای اسکار را داشتهاند، شیوههای اسکار (مثلاً در استفاده از محرک) در برنامههایشان دیده میشود. پژوهشگاه اما مبنای اصلیاش فلسفه برای کودکان به شیوه لیپمن است. پس ضرورتاً و بر اساس مبانی برنامه لیپمن بر فلسفهخوانی و فلسفهدانی تسهیلگران تأکید میکند. تاکید دکتر قائدی (در دانشگاه خوارزمی) بر فلسفه به معنای فلسفهورزی و نه فلسفه آکادمیک، دقیقاً از همین جا ناشی میشود که مبنای اصلی کار ایشان شیوه اسکار برنیفیه است، البته ایشان به لیپمن هم بیتوجه نیست، اما با شیوه اسکار است که ما نیاز به فلسفه آکادمیک نداریم. به این معنا است که پسرِ اسکار میتواند وسط دوچرخه بازیاش بیاید و تسهیلگری کند.
وی تصریح کرد: بنابراین، بدون اینکه ارزشگذاری کنیم که کدام شیوه بر کدام برتری دارد، دانستن چند نکته برای تسهیلگران ضروری است. اگر میخواهید به شیوه متیو لیپمن کار کنید دانستن فلسفه و منطق به معنای آکادمیکاش ضروری است. اگر میخواهید به شیوه اسکار برنهفیه کار کنید شیوه و روش کافی است و شاید حتی خیلی به محتوا هم به معنای لیپمنیاش نیاز نداشته باشید.
وی در پایان گفت: نکته دیگر اینکه به نظرم باید در برگزاری کارگاههای تربیت مربی این مرزها مشخص باشد و در عنوان کارگاهها بیاید که بر اساس چه روشی است. مشخص بودنِ این مرزها چند فایده دارد؛ نخست اینکه میان ترویج دهندگان فلسفه برای کودکان اختلافی پیش نمیآید، چون میدانند بر اساس مبانی متفاوت ادعا میکنند که فلسفه آکادمیک برای فبک آری یا خیر! طبیعی است که از هر کدام این مبانی نتایج متفاوتی حاصل شود. دیگر اینکه مربیانی که از این کارگاهها بیرون میآیند، دچار سردرگمی و پریشان خاطری نمیشوند. مهمتر اینکه یکدیگر را به نابلدی متهم نمیکنند و میپذیرند که دو شیوه متفاوت است. اینگونه از فضای مقدس کردن یک شیوه و کوبیدن شیوه دیگر، که با فضای فبک هم ناهمخوان است، بیرون میآیند. نکته آخر اینکه همین تفاوتها میتواند در سایر ظرایفی هم باشد که در اجرای این برنامهها تسهیلگر باید به آن توجه کند.