شناسهٔ خبر: 57626 - سرویس مبانی علوم‌انسانی

باستانی پاریزی و تاریخ‌نگاری عامه‌پسند(۲)؛

خودشناخته‌ای رها از فلسفه

اخرین تصاویر مرحوم باستانی پاریزی حافظۀ او پر بود از صدها هزار بیت شعر که به جای خود در متن تاریخی از آن بهره می‌برد. ناسپاسی نخواهم کرد اگر بگویم که گاه باستانی پاریزی متن تاریخ‌نگارانه را به سمت‌وسویی می‌کشانید تا بتواند بیت شعر مورد نظر خویش را در آن بگنجاند؛ گاه او اول شعر مورد نظر خود را انتخاب می‌کرد و بعد متن تحقیقی خود را در پیرامون آن چون پیله‌ای می‌تنید.

فرهنگ امروز/ حسن باستانی‌راد:

خودشناخته‌ای رها از فلسفه

نوع نگاه باستانی پاریزی به روایت‌های تاریخی و کاوش آن نمی‌تواند صرفاً فلسفی باشد، نه تفاخر به فلسفه دارد و نه به خویشتن؛ او خود را عاقل و دیگران را نابخرد فرض نمی‌کرد و همین است که فروتنی، حلم، خضوع، وارستگی و بی‌ادعایی در سلوک و بینش و روش او کاملاً آشکار بود. باستانی ‌پاریزی نه اهل غیبت کردن بود و نه از «من» سخن گفتن؛ درویش‌مسلکانه می‌زیست و به‌صراحت در کتاب «بارگاه خانقاه» می‌گوید که من هم در خانقاه لنگری دارم. او راست می‌گوید، همسر او شادروان بی‌بی‌حبیبه حائری، برادر همسرش شادروان شمس حائری و پدر این دو (میرزا یوسف ارشادعلیشاه) از مفاخر دراویش سلطان‌علیشاهی بودند؛ عبای برادرش (مرحوم حاج‌ عبدالعظیم باستانی پاریزی) به خاک تربت شاه نعمت‌الله ولی و درگاه فقرا مزین و در پاریز شمع محفل دراویش بود؛ نه به این تبار خانوادگی بلکه به منش هم نمی‌توان از دریچۀ فلسفه به باستانی پاریزی نگاه کرد که بیراهه خواهد بود.

آنان که سعی می‌کنند از دریچۀ پیچ‌وخم‌های فلسفی رویکرد مردم‌نگارانۀ باستانی پاریزی را در تاریخ‌نویسی بررسی کنند به بیراهه خواهند رفت، حتی اگر کتاب نیمه‌تاریخی-نیمه‌فلسفی خودمشت‌مالی را ملاک قرار دهند. باستانی پاریزی خود را اسیر نظریات فلسفی تاریخ نمی‌کرد، بلکه خود را از هرگونه قیدوبندی که قلمش را ببندد آزاد کرده بود. آنان که با آب‌وتاب نظریات فلسفی را کنار هم چیده‌اند تا تاریخ‌نگاری رها از قیدوبندهای فلسفی باستانی پاریزی را رنگ فلسفی ببخشند، اشتباه بزرگی مرتکب شده‌اند. باستانی پاریزی را در ظرف نظرات خشک فلسفی ریختن اشتباه است که اگر خود ایشان زنده بود مطمئناً از خواندنش خسته می‌شد. زبان و بیان پاریزی خودساخته بود نه پردازشی در ظرف دیگران. سبک تاریخ‌نگاری باستانی را نه در لابه‌لای نظریات فلسفی بلکه در سلوک و رفتار او می‌شد، دید. او به اینکه زادۀ پاریز است افتخار می‌کرد و حتی عصایی را که به دست می‌گرفت، پدرش از چوب درختان اَرچَن پاریز تراشیده بود؛ عصای پدر را به دست می‌گرفت تا فراموش نکند از کجا برخاسته است. تاریخ‌نگار عامه‌پسند تنها کسی نیست که در مقالات و کتاب‌هایش عامه‌گرا باشد، بلکه باید در سخن گفتن، راه ‌رفتن، مسافرت کردن، در کنگره‌ها سخنرانی کردن و در همۀ شئون علمی و اجتماعی زندگی خود عامه‌گرا و «خودشناخته» باشد.

باستانی پاریزی در بهار جریده‌نگاری

تاریخ‌نگاری باستانی پاریزی را نمی‌توان از جریده‌نگاری او جدا دانست، او نمونۀ واقعی «مورخ جریده‌نگار» است. چرایی انتخاب شیوۀ عامه‌پسندانه در تاریخ‌نگاری باستانی پاریزی، به علاقۀ ایشان به مطبوعات نیز مربوط است. سرآغاز این راه ریشه در همان سال‌های نوجوانی دارد که خود نشریۀ ندای پاریز را به‌صورت دست‌نویس چاپ می‌کرد، پس از آن نخستن مطلبی که از او منتشر شد، یادداشت کوتاهی بود با عنوان «تقصیر با مردان است نه زنان»، که در نشریه بیداری کرمان (۱۳۲۱) منتشر کرد. همین یادداشت نوجوان پاریزی را باید سرآغاز مقالات مفصل ایشان دربارۀ «جای پای زن در تاریخ» و «گذار زن از گدار زندگی» دانست که سرانجام به کتاب گذر زن از گدار تاریخ منتهی شد. علاقه‌مندی استاد به جریده‌نگاری در دهۀ ۱۳۲۰ و ۸-۷ سال پس از نشریۀ ندای پاریز به بار نشست.

 دوران جوانی باستانی پاریزی مصادف بود با «بهار جریده‌نگاری ایران» سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ که در هر کوچه و پس‌کوچه‌ای روزنامه‌ای منتشر می‌شد. باستانی ‌پاریزی مشتاقانه در روزنامه‌ها مطلب می‌نوشت و حتی خود او نشریۀ نامۀ هفتواد را در کرمان منتشر کرد. سال‌های جوانی او که در دانشسرای عالی کرمان و دانشگاه تهران تحصیل می‌کرد (۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲) مصادف با مهم‌ترین دورۀ انتشار روزنامه در همۀ دوران تاریخ مطبوعات ایران بود؛ در این سال‌ها ۲۶۸۲ نشریه منتشر شد! آماری که پس از ۷۰-۶۰ سال و در انقلاب سوم علمی بشر (انقلاب اول کشف خط، انقلاب دوم صنعت چاپ، انقلاب سوم کاربرد اینترنت) هنوز غیرقابل دسترس است! قاعدتاً جوان پاریزی که مشتاق جریده‌نگاری بود بی‌تأثیر از جریان بهار جریده‌نگاری آن سال‌ها نبوده است. این روایت مشهور که همۀ کتاب‌های باستانی ‌پاریزی مجموعه‌ای از مقالات روزنامه‌ای او بوده، کاملاً درست است و نباید در بررسی سبک او نادیده گرفته شود. جریده‌نگاری جای خوبی است برای جولان قلم؛ زبان مطلب منتشرشده در روزنامه باید که همه‌کس‌فهم باشد و این ساده‌ترین و بهترین راه است برای نفوذ کردن در دل خوانندگان، جایی که می‌توان آن را نوشتۀ عامه‌پسند دانست.

شعر و شوخ شاعرانه

باستانی پاریزی صرفاً معلم، جریده‌نگار و مورخ نیست، بلکه شاعر است و اشعار خوبی هم دارد. باستانی پاریزی در استفاده از شعر برای تاریخ‌نگاری گویی که «رگ‌ خواب» فارسی‌زبانان را به‌خوبی یافته است. آنکه زبان مادری‌اش فارسی است و این زبان را گم نکرده است، خواندن، شنیدن و سرودن شعر ناگزیر در خون و رگ اوست. باستانی پاریزی چند غزل آبدار و ناب دارد و ده‌ها قصیده و مثنوی انتقادی؛ اما حافظۀ او پُر بود از صدهاهزار بیت شعر که به جای خود در متن تاریخی از آن بهره می‌برد. ناسپاسی نخواهم کرد اگر بگویم که گاه باستانی پاریزی متن تاریخ‌نگارانه را به سمت‌وسویی می‌کشانید تا بتواند بیت شعر مورد نظر خویش را در آن بگنجاند؛ گاه او اول شعر مورد نظر خود را انتخاب می‌کرد و بعد متن تحقیقی خود را در پیرامون آن چون پیله‌ای می‌تنید.

باستانی پاریزی هم در پای درخت سرو حاج‌عزیز در پاریز شعر «یاد آن شب...» را سروده و هم در میدان بهارستان در مقام «مدفن آزادی» و آن‌گاه که محمد مسعود ترور شد. «نقد اجتماعی و نقد سیاسی» شاه‌بیت اشعار اوست. او را به جشن فرهنگ راه ندادند چون کراوات نداشت؛ و شعر «پُز با کراوات» (یادی از گذشته) را نوشت (شب آدینه اندر جشن فرهنگ / من از بهر تماشا کردم آهنگ). وقتی که در سال ۱۳۲۶ کمک‌هزینۀ تحصیلی‌اش را قطع کردند، شعر «وزارت فرهنگ» را سرود (نامش فرهنگ و آشیانۀ جهال / جای گروهی عوام و بی‌فر و بی‌هنگ). در پی تصویب قانون منع کشت خشخاش و استعمال تریاک (۱۳۳۸) شعر «شب تریاکیان» را سرود و دولت را از آن ترساند «که گردد انقلاب شیره برپا». در اواخر ۱۳۳۱ که کشور در مسیر انقلاب قرار گرفته بود شعر «مملکت از پایه ویران است...» را سرود و ناخدای مُلک را محکوم توفان دانست و به‌صراحت گفت: «لیک باید چشم همکاری از آمریکا نداشت / کاین شریک انگلستان است، گویی نیست؟ هست»؛ نکته‌ای که چند ماه بعد در کودتای ۲۸ مرداد اثبات شد. همچنین مهم‌ترین اشعار او در پیوند دو موضوع «تاریخ و سیاست» را می‌توان در شعری با همین عنوان یافت. از این‌گونه اشعار در کتاب یاد و یادبود و در دیگر آثار او بی‌شمار است و بد نیست که یک محقق تاریخ اجتماعی و سیاسی، دوران پهلوی را بر مبنای اشعار او تحقیق کند.

باستانی پاریزی تنها از شعر برای بیان ایده‌های سیاسی خود سود نمی‌جست، «طنز» جان‌مایۀ نظریات سیاسی او بود و به همین دلیل به‌راحتی حرف خود را می‌زد و کسی یارای پاسخ‌گفتن نداشت. کافی است که به مطلبی با عنوان «سیاست ارّه» که در برخی از آثار او و از آن میان در خودمشت‌مالی چاپ شده و به مبادلۀ چند نامه و یادداشت او با امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر وقت) در پی انتشار کتاب آسیای هفت‌سنگ اختصاص دارد توجه شود، جایی که به بدترین شکل موجود اما در قالب طنز، رئیس‌الوزرا را از ارّۀ سیاست ترسانده بود و آخر هم همان شد که باستانی پاریزی پیش‌بینی کرده بود! ازاین‌قبیل شوخی‌های شاعرانه و طنزپردازی‌های عالمانه و به‌جا، هزاران مورد در کتاب‌های باستانی پاریزی یافت می‌شود، موضوعی که هم عامه‌پسند است و هم محققانه و اثرگذار.  

آنان که نوشته‌ها و گفته‌های باستانی پاریزی را خوانده و شنیده‌اند، خوب می‌دانند که سخن او چه تاریخی باشد یا ادبی و جغرافیایی، خواننده یا شنونده را در بند خود می‌گیرد. نفوذ کلام این روستازادۀ بی‌پیرایه در اندیشه و گفتار شنونده و خواننده به دلیل صراحت بیان و سادگی زبان بود، زبانی به دور از خشکی و سردی. در نوشته‌های او همه جور خواسته‌ای پیدا می‌شود و این‌همه را به تاروپود تاریخ و ادبیات در هم تنیدن و قهوۀ تلخ تاریخ را به شکر داستان و روایت، طنز و شوخی‌های آبدار، نقدهای جدی و وزیرکُش و شعرهایی که گاه شاعری ناشناس دارند، شیرین کردن هنری است که به سادگی نمی‌شود به خورد همۀ گروه‌های خواننده داد. در نوشته‌های او رگه‌های طنز موج می‌زند و در کلامش شیرینی سخن به جان و دل می‌نشیند. شعر و شوخ شاعرانه در این سبک موج می‌زند و در دل و جان خواننده اثر می‌گذارد. قند کلامش به طنزی فاخر آراسته است که برای به دست ‌آوردن این طنز به هر جا که لازم باشد سر می‌زند؛ از «کُت‌ و سمبه‌های» کرمان تا «کُتیکوهای» (الونک‌های دهاتی) دهات پاریز، از اژدهای هفت‌سر جادۀ ابریشم تا غالیه‌زلفان اژدهای هُنگوی پاریز و از هزارجات افغان تا سرزمین «هزاران در هزار» فرنگ. همۀ این نشانه‌ها برای رهنمون کردن خواننده به اعماق تاریخ است و برای دانستن از تاریخ و به کار بستن آن.

ارجاعات:

. یغما، سال ۳۱، شماره ۹ـ۱۲، آذر-اسفند ۱۳۵۷.

. عبدالرسول شاکری و کاظم دزفولیان، «رمان پاورقی و تاریخ سیاسی معاصر: خوانشی تحلیل گفتمانی از رمان ده نفر قزلباش»، مجلۀ تاریخ ایران، شماره ۷۳، زمستان ۱۳۹۲، ص ۸۵.

. لایق شیرعلی پنجیکنتی شاعر تاجیک زیباترین شعر در پاسداشت زبان فارسی را چنین سروده: «زهر بادا شیر مادر بر کسی / کو زبان مادری گم کرده است»

. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۵، ص ۱۱۸ و ۱۸۵.

. یاد و یادبود، اشعار به ترتیب، ص ۱۱۲، ۱۵۰، ۲۱۷، ۱۷۱ و ۱۹۲.

. خودمشت‌مالی، ص ۲۹۱ـ۲۹۴.

. حسن باستانی‌راد، «پیراهنِ چاک‌خورده در نخستین دیدار تاریخی با استاد باستانی پاریزی»، از پاریز تا پردیس. تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۹۳. ص ۱۸.