شناسهٔ خبر: 57652 - سرویس دیگر رسانه ها

«تعویذ»، حکایت یک روح عصیانگر/نویسنده‌ای که نه مارکز را قبول داشت نه آلنده را!

بولانیو مهم‌ترین نماینده از نویسندگان اهل آمریکای لاتین است که از تکرار قصه دیکتاتورها و جادوگران خسته شده بودند، این رمان آکنده از همین روح عصیانگری است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ رمان «تعویذ» از مهم‌ترین آثار روبرتو بولانیو نویسنده فقید شیلیایی است. این نویسنده به رغم عمر کوتاهش آثار زیادی نوشت.

بسیاری بر این باورند که این اثر از شاهکارهای ادبیات آمریکای لاتین در سال‌های پایانی قرن بیستم به شمار می‌رود. این رمان اینگونه آغاز می‌شود:

«این حکایتی خواهد شد خوفناک. داستانی پلیسی، روایتی سیاه و هراسناک. اما چنین به نظر نخواهد آمد. چنین به نظر نخواهد آمد، چرا که من راوی آنم. منم آن که سخن می‌گوید، پس چنین به نظر نخواهد آمد. اما به واقع حکایتی است از جنایتی فجیع.

من رفیق تمام مکزیکی‌ها هستم. می‌توانم بگویم مادر شعر مکزیکم، اما بهتر است چیزی نگویم. تمامی شاعران را می‌شناسم و شاعران هم همگی مرا می‌شناسند. پس شاید هم بتوانم چنین بگویم. پس می‌توانم ادعا کنم که من مادر شعر مکزیکم و باد صبای نفرینی قرن‌هاست که می‌وزد. اما بهتر است از این چیزی نگویم. مثلا می‌توانم بگویم آرتوریتو بلانو را زمانی شناختم که فقط هفده سالش بود، پسرکی خجالتی که نمایش‌نامه و شعر می‌نوشت و آداب عرق‌خوری نمی‌دانست. اما نقلش به پرگویی می‌ماند و یادم داده‌اند که زیاده‌گویی‌ها زیادی‌اند و تنها گفتن خود موضوع کفایت می‌کند.»

شخصیت اصلی رمان «تعویذ» زنی است شاعر که در اواخر دهه ۶۰ میلادی از اروگوئه به مکزیک مهاجرت کرده و در محافل روشنفکری و هنری این کشور روزگار می‌گذراند؛ روزگاری که حکومت‌های دیکتاتوری در بیشتر کشورهای آمریکای لاتین یا به قدرت رسیده‌اند یا در آستانه به قدرت رسیدن هستند.

بولانیو از شاعران و نویسندگان موج‌نو شیلیایی به شمار می‌رود.  زمانی از بولانیو سوال شده بود: اگر نویسنده نمی‌شدی چه می‌کردی؟ و بولانیو بی‌تامل جواب داده بود: «کارآگاه ویژه‌ی قتل». از آن آدم‌هایی می‌شدم که شب‌ها تنهایی می‌روند سر صحنه‌ جنایت و از اشباح نمی‌ترسند. شاید اثر حاضر، پاسخ به این کشش درونی نسبت به فرم جنایی در روبرتو بولانیو باشد.

از این نویسنده اظهارات جنجالی زیادی نسبت به نویسندگان مطرحی چون مارکز و آلنده وجود دارد. بولانیو تا زمان مرگ در کشورهای انگلیسی‌زبان محبوب نبوده‌ است، به خاطر این مدعا که رئالیسم جادویی «متعفن» است. او گابریل گارسیا مارکز را به عنوان «کسی که عشق حرف زدن با رئیس‌جمهورها و اسقف‌ها را دارد» دست می‌انداخت و از نظرش ایزابل آلنده «مبتذل‌نویسی است که در حوزه‌ای از ادبیات کار می‌کند که از هیچ آغاز و به ادبیات آبگوشتی ختم می‌شود».


                                                 
             

مضامین کلیدی آثار بولانیو عموما دو موضوع هستند؛ یکی شخصیت‌های شاعر و نویسنده که تقریبا در تمام کتاب‌های او یا شخصیت اصلی‌اند یا یکی از شخصیت‌های فرعی مهم. داستان‌های بولانیو به نوعی حکایت‌هایی از درون ادبیاتند؛ ماجراهایی حول زندگی نویسندگان و درباره سروکله‌زدن آن‌ها با نوشتن؛ کسانی که زندگی‌شان را وقف نوشتن می‌کنند، در اغلب موارد شکست می‌خورند و در حد نویسندگان و شاعران گمنام و درجه دو می‌مانند. دوم گم شدن ناگهانی شخصیت‌ها و فقدان وابستگی آنان به محل استقرارشان است. این نویسندگان و شاعران آس‌و پاس همگی در حال سفر و تغییر مکان هستند، دقیقا به این دلیل که به محل اقامت‌شان هیچ نوع وابستگی‌ای ندارند. شخصیت‌های او مدام در حال غیب‌شدن و پنهان‌شدن از زندگی دوستان خود هستند و بخش قابل توجهی از تنشی که در داستان‌ها اتفاق می‌افتد محصول همین گم و پیداشدن ناگهانی شخصیت‌هاست. رمان «تعویذ نیز از این قاعده مستثنا نیست. در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

«اسمش النا بود. مرا به کافه‌ای دعوت کرد و گفت خیلی حرف‌ها دارد که به من بزند. می‌گفت خیلی وقت است که در فکر آشنایی با من بوده. موقع بیرون آمدن از دانشکده فهمیدم که در فکر آشنایی با من بوده. موقع بیرون آمدن از دانشکده فهمیدم می‌لنگد، البته نه خیلی، اما آشکارا می‌لنگید. النای فیلسوف. با فولکس واگنش به کافه‌ای در اینسورخنتس سور رفتیم. تا آن روز گذارم به آن‌جا نیفتاده بود...»

روبرتو بولانیو نماد دومین پوست‌اندازی مهم ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم است.  ادبیات آمریکای لاتین تنها به بورخس، یوسا و کورتاسار ختم نمی‌شود.  عده‌ای دیگر هم  در ارتقا این ادبیات شرکت داشته‌اند؛ جوانانی عصیان‌گر و خلاق که به دنبال باز کردن راهی نو برای ادامه حیات خلاقانه آمریکای لاتین بودند. آنان از تکرار قصه جادوگران و دیکتاتورها خسته شده بودند؛ از اینکه به خاطر مصائب و عقب‌ماندگی‌های سیاسی و فرهنگی کشورشان زبانزد جهانیان شوند و غربی‌ها چنان داستان‌هایشان را بخوانند که انگار در باغ وحش به دیدن حیوانی عجیب آمده‌اند، خسته شده بودند. این‌ها نویسندگانی بودند که می‌خواستند علیه این فضا شورش کنند و حرف نوی خویش را بار دیگر به ادبیات جهان بقبولانند. روبرتو بولانیو مهم‌ترین نماینده این عصیان است. در میانه این رمان می‌توان این روح عصیانگر را درک کرد:

« خاطراتم بی‌نظم و بی‌منطق در میان گذشته و آینده سرگردانند و بریده‌بریده و تته‌پته‌کنان از آن سپتامبر اندوهبار سال 1968 سخن می‌گویند. در گوشم می‌خوانند که باید تصمیم را بگیرم و ایستاده در گوشه‌ای، زیر آن آفتاب بی‌رمق، انتظار بکشم و به تمام هیاهوهای برخاسته از مکزیک گوش بسپارم، نیز به نجوای سایه‌ خانه‌ها که سرگشته در پی هم می‌افتند، درست مثل درندگانی که از کارگاه خشک‌کردن حیوانات گریخته باشند.»

«ستاره دوردست» با ترجمه پویا رفویی، «آخرین غروب‌های زمین» و «موسیو پن» با ترجمه پوپه میثاقی، «یک رمانک لمپن» با ترجمه مریم اسماعیل‌پور، «شبانه شیلی»  با ترجمه رباب محب و ونداد جلیلی، «آنت ورپ»  با ترجمه محمد حیاتی و «2666» با ترجمه محمد جوادی آثار ترجمه شده این نویسنده شیلیایی به فارسی هستند.

رمان «تعویذ» نوشته روبرتو بولانیو با ترجمه رباب محب در 176 صفحه در قطع رقعی و شمارگان 1500 نسخه به قیمت 12500 تومان از سوی نشر ماهی در سال 1397 منتشر شده است.