به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جان ارنست استاینبک جونیور که بیشتر با نام جان اشتاینبک شناخته میشود، یکی از شناخته شدهترین و پرخوانندهترین نویسندگان قرن بیستم آمریکاست. معروفترین آثارش یعنی خوشههای خشم و شرق بهشت بهترین آثاری هستند که امروز موضوع اصلی جامعه آمریکایی هستند. این رمانها در دهه ۳۰ میلادی آمریکا نوشته شدهاند ولی ظاهراً برای مردم آمریکای سال ۲۰۱۸ نوشته شدهاند. روزنامه اسکاتلندی اعتقاد دارد هر کسی که بخواهد اوضاع و احوال دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ را درک کند باید سری به رمانهای اشتاینبک بزند.
اشتاینبک در رمان خوشههای خشم به نوعی به سیاستهای کلان آمریکا انتقاد میکند و بیعدالتی سیستماتیک را در قالب داستان مهاجرت خانوادههای رنگین پوست مینویسد. داستان این رمان روایت سفر طولانی یک خانواده تنگدست آمریکایی است که به امید زندگی بهتر از ایالت اوکلاهما به کالیفرنیا مهاجرت میکنند اما اوضاع آنگونه که آنها پیشبینی میکنند پیش نمیرود. اتفاقات این رمان در دههٔ ۱۹۳۰ میلادی و در سالهای پس از بحران اقتصادی بزرگ آمریکا روی میدهد.
کتاب خوشههای خشم به قدری عمیق است که انتقال اثراتی که بر جای می گذارد معمولاً غیر ممکن است. داستان مهاجرت امروزی، از خیل کوچ آمریکا است چرا که جمعیت زیادی از کشاورزان مستاصل که زمینی ندارند به زمینهای حاصلخیز کالیفرنیا دل بستهاند. در اینجا خشم وجود دارد، اما شور و شوق عمیقی از مردی وجود دارد که با ذهن و قلب خود از دانستههای خود از مردم صحبت میکند. بنابراین خواننده کتاب خوشههای خشم احساس میکند که آنها باید فکر، احساس و صحبت و زندگی کنند. یک تصویر مبهم و لحظه ای از تاریخ است که در حال بوجود آمدن است. خوشههای خشم کتابی است برای افرادی که دارای وجدان اجتماعی بیدارهستند یا برای افرادی که خواهان رویارویی با بخشی از زندگی آمریکایی هستند که متمایز شده و باید متمایز شود.
اشتاینبک در یکی از صفحات رمان خوشههای خشم مهاجرت را تنها چاره مردم آمریکا عنوان میکند که میتوانند برای خود مایحتاج زندگی تهیه کنند ولی چیزی که نویسنده از شهر سالیناس کالیفرنیا به مخاطبانش معرفی میکند همان چیزی است که چارلز دیکنز از شهر لندن دوران ویکتوریا ترسیم میکند. وی در رمان موشها و آدمها نیز به موضوع مهاجرت اشاره میکند که چگونه چاره مردم آمریکا برای رسیدن به رفاه شده است. داستان موشها و آدمها سرگذشت غمانگیز دو کارگر مهاجر است که برای کار در مزارع کالیفرنیا به هر سمت و سویی روانه میشوند.
اشتاینبک خبرنگار و دانشآموخته دانشگاه استنفورد آمریکا میتوانست در هر شغل پردرآمد کار داشته باشد ولی ترجیح میدهد زندگی خود را در روستاها و مناطقه حاشیه کالیفرنیا سپری کند تا بتواند رمانهایی بنویسد که در حقیقت روزنامهنگاری از زندگی روزمره مردم آن روزگار آمریکا بوده است. خانواده اشتاینبک وضع مالی خوبی داشتند ولی او دانشگاه را رها میکند و به شهر نیویورک میرود و در این شهر به شغل خبرنگاری پرداخت. ولی دو سال بعد به کالیفرنیا بازگشت و مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوهچین و… به کار پرداخت و به همین سبب با مشکلات برزگران و کارگران آشنا شد.
زمانی که جهان بهسرعت به سمت مدرنیسم پیش میرفت و تجهیزات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاو آهن میشد، او در اندیشه غم و درد و رنج کارگرانی بود که هر روز شغل خود را از دست میدادند. او در مراسم جایزه نوبل در سال ۱۹۶۲ در انتقاد از جریان روشنفکری و عدم توجه به وضعیت کارگران گفت: نویسندگی و ادبیات چیزی نیست که بتوان از آن در صومعهای خالی با راهبانی بیکار دفاع کرد بلکه نوشتهای است که باید در جمع مردم عادی خوانده و تحسین شود.
اشتاینبک رمان خوشههای خشم را در سال ۱۹۳۹ منتشر کرد و به خاطر این رمان توانست جایزه پولیتزر را دریافت کند. وی در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل ادبیات را برد. از نوشتههای دیگر او به چمنزارهای بهشتی، به خدایی ناشناس، تورتیلافلت، دره دراز، ماه پنهان است، دهکده ازیادرفته، کره اسب کَهَر، مروارید و پنجشنبه شیرین میتوان اشاره کرد.
اشتاینبک در رمان خوشههای خشم به نوعی به سیاستهای کلان آمریکا انتقاد میکند و بیعدالتی سیستماتیک را در قالب داستان مهاجرت خانوادههای رنگین پوست مینویسد. داستان این رمان روایت سفر طولانی یک خانواده تنگدست آمریکایی است که به امید زندگی بهتر از ایالت اوکلاهما به کالیفرنیا مهاجرت میکنند اما اوضاع آنگونه که آنها پیشبینی میکنند پیش نمیرود. اتفاقات این رمان در دههٔ ۱۹۳۰ میلادی و در سالهای پس از بحران اقتصادی بزرگ آمریکا روی میدهد.
کتاب خوشههای خشم به قدری عمیق است که انتقال اثراتی که بر جای می گذارد معمولاً غیر ممکن است. داستان مهاجرت امروزی، از خیل کوچ آمریکا است چرا که جمعیت زیادی از کشاورزان مستاصل که زمینی ندارند به زمینهای حاصلخیز کالیفرنیا دل بستهاند. در اینجا خشم وجود دارد، اما شور و شوق عمیقی از مردی وجود دارد که با ذهن و قلب خود از دانستههای خود از مردم صحبت میکند. بنابراین خواننده کتاب خوشههای خشم احساس میکند که آنها باید فکر، احساس و صحبت و زندگی کنند. یک تصویر مبهم و لحظه ای از تاریخ است که در حال بوجود آمدن است. خوشههای خشم کتابی است برای افرادی که دارای وجدان اجتماعی بیدارهستند یا برای افرادی که خواهان رویارویی با بخشی از زندگی آمریکایی هستند که متمایز شده و باید متمایز شود.
اشتاینبک در یکی از صفحات رمان خوشههای خشم مهاجرت را تنها چاره مردم آمریکا عنوان میکند که میتوانند برای خود مایحتاج زندگی تهیه کنند ولی چیزی که نویسنده از شهر سالیناس کالیفرنیا به مخاطبانش معرفی میکند همان چیزی است که چارلز دیکنز از شهر لندن دوران ویکتوریا ترسیم میکند. وی در رمان موشها و آدمها نیز به موضوع مهاجرت اشاره میکند که چگونه چاره مردم آمریکا برای رسیدن به رفاه شده است. داستان موشها و آدمها سرگذشت غمانگیز دو کارگر مهاجر است که برای کار در مزارع کالیفرنیا به هر سمت و سویی روانه میشوند.
اشتاینبک خبرنگار و دانشآموخته دانشگاه استنفورد آمریکا میتوانست در هر شغل پردرآمد کار داشته باشد ولی ترجیح میدهد زندگی خود را در روستاها و مناطقه حاشیه کالیفرنیا سپری کند تا بتواند رمانهایی بنویسد که در حقیقت روزنامهنگاری از زندگی روزمره مردم آن روزگار آمریکا بوده است. خانواده اشتاینبک وضع مالی خوبی داشتند ولی او دانشگاه را رها میکند و به شهر نیویورک میرود و در این شهر به شغل خبرنگاری پرداخت. ولی دو سال بعد به کالیفرنیا بازگشت و مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوهچین و… به کار پرداخت و به همین سبب با مشکلات برزگران و کارگران آشنا شد.
زمانی که جهان بهسرعت به سمت مدرنیسم پیش میرفت و تجهیزات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاو آهن میشد، او در اندیشه غم و درد و رنج کارگرانی بود که هر روز شغل خود را از دست میدادند. او در مراسم جایزه نوبل در سال ۱۹۶۲ در انتقاد از جریان روشنفکری و عدم توجه به وضعیت کارگران گفت: نویسندگی و ادبیات چیزی نیست که بتوان از آن در صومعهای خالی با راهبانی بیکار دفاع کرد بلکه نوشتهای است که باید در جمع مردم عادی خوانده و تحسین شود.
اشتاینبک رمان خوشههای خشم را در سال ۱۹۳۹ منتشر کرد و به خاطر این رمان توانست جایزه پولیتزر را دریافت کند. وی در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل ادبیات را برد. از نوشتههای دیگر او به چمنزارهای بهشتی، به خدایی ناشناس، تورتیلافلت، دره دراز، ماه پنهان است، دهکده ازیادرفته، کره اسب کَهَر، مروارید و پنجشنبه شیرین میتوان اشاره کرد.