فرهنگ امروز/ هادی حسینینژاد: نویسنده کتاب «خاطرات پزشک مخصوص صدام» یعنی علاء بشیر؛ یک جراح زیبایی و متخصص ارتوپدی است که بهعنوان یکی از اعضای تیم پزشکی صدام حسین و رئیس بیمارستان واسطی بغداد، سالیانِ سال مسئولیت رسیدگی و درمان صدام و اعضای خانواده و فامیل او را بهعهده داشته است. او که در عینحال بهعنوان یک نقاش و مجسمهساز سوررئالیست مطرح است، همواره مورد احترام شخصیت اول حزب بعث و رئیس جمهوری عراق قرار داشته که به گواه این کتاب، این جایگاه را در قبال وفاداریاش به دستگاه حکومتی کسب کرده بود.
مواجهه و خواندن این کتاب، هم از آغاز قابلتوجه و جذاب است: خاطرات یک هنرمند- پزشک که از موقعیت قابلتوجهی در دولت عراق برخوردار بوده و فرصت داشته برهههای مهمی از تاریخ عراق را ببیند، حس کند و سالها بعد به رشته تحریر درآورد. حال آنکه به دلیل ماجراجوییهای صدامحسین در منطقه، موضوعات مطرح شده در این کتاب با اشاراتی به سرگذشت کشورهای ایران، کویت، اردن و بهطور کلی وضعیت خاورمیانه نیز همراه است.
کتاب با اشاراتی به پیشینه روابط ایران در دوره پهلوی دوم و عراق آغاز میشود و نویسنده به پارهای درگیریها بر سر مرز اروندرود و مداخله شاه در امور داخلی عراق بهواسطه حمایتهایی که به شکل تسلیحاتی و مالی از مصطفی بارزانی و گروههای کُرد بهعمل میآمد، میپردازد. در ادامه نیز روایتی دارد از دیدار وزیر فرهنگ وقت عراق با آیتالله خمینی در نجف؛ زمانی که سالهای تبعید آغاز شده بود و به دستور صدام، مسافرِ تبعیدی بنا باید عراق را ترک میکرد. دکتر بشیر، معتقد است آن اتفاق در ایجاد فضای سیاسی بین دو کشور و حتی جنگ تحمیلی تاثیر گذار بوده و...
تصویری از آغاز جنگ ایران و عراق
«ملزومات بیمارستانی را آماده میکردیم، بدون اینکه از جنگ با ایران خبر داشته باشیم. حوالی ساعت پنج صبح روز بیستوسوم سپتامبر 1980 صدای انفجار مهیبی مرا از خواب بیدار کرد. من شب را در بیمارستان واسطی در بغداد سپری کرده بودم. از تخت پایین پریدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم تا آتش و دود سیاه را بر فراز کوی زیونه، که از مناطق ویژه ارتش است، ببینم.
پرتوهای خورشید رفتهرفته تاریکی را در آن سپیدهدم میشکافتند و رنگ طلاییشان بر بال بمبافکنهایی که بالای این منطقه از شهر به پرواز درآمده بودند و محمولههای مرگآور خود را به پایین میریختند، منعکس شده بود. اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که کودتا شده؛ ولی بعدا دیدم که هواپیماها ایرانی بودند. روز قبل، صدام حسین به نیروی هوایی و سربازان با تانکهایشان دستور داده بود که در جبههی شمالی و جنوبی در شرق کشور، بهطول پانصد کیلومتر به خاک ایران نفوذ کنند.»
رویکرد اصلی نویسنده این کتاب؛ هم بهعنوان یک هنرمند و هم بهعنوان یک پزشک، رویکردی انسانی و ضدجنگ است و طبیعتا در این میانه، با مساله سیاست و امر سیاسی، زاویه دارد. او روایتهای دراماتیکی از قربانیان عراقیِ جنگ هشت ساله ارائه میکند که مخاطب ایرانی با آن کاملا آشناست: موشکهایی که بر سر مردم فرود میآیند... سر قطع شده پسر بچه پنجسالهای که با خانوادهاش بالای پشست بام خوابیده بودند... یا عروسی که وقتی جنازه او و تازه دامادش را در شب عروسی از زیر آوار بیرون کشیدند، هر دو دست و هر دو پایش قطع شده بود.
با این همه صدامحسین برای علاء بشیر، شخصیتی کاملا قابل احترام و چهبسا تحسینبرانگیز است. او اگرچه در فصلهای مختلف کتابش به ضعف در مدیریت کشور، فساد همهگیر در خانواده رئیسجمهوری و کوتاهیهای صدام اشارههای مکرر دارد اما با حساسیت عجیبی سعی کرده تا حد امکان مسئولیت خرابیها را از صدام دور نگه دارد. تصویری که او از صدام ارائه میدهد، تصویر رئیس جمهوری است که سرنوشت مردم برایش اهمیت دارد، قانونمدار است و از فساد اعضای خانواده خود خجالتزده میشود.
از نظر او صدام، بیشتر قربانی اطرافیان خود شد تا تفکرات، تعصبات و اشتباهات مرگبارش؛ آنچنانکه در صفحات پایانی کتاب مینویسد: «صدام عامل همهچیز است. واکنشهای او به قطعنامههای شورای امنیت همیشه اشتباه و کند بوده است. عبد حمود و باند چهارنفره: عزت ابراهیم دوری، طه یاسین رمضان، علی حسن مجید و طارق عزیز، همگی اوباش و مشاورانی ناکارآمد بودند. بارها تلاش کردم که به او بفهمانم از آنها دوری کند. آنها به تنهایی بخش عمدهی مسئولیت را در جنگ آینده برعهده خواهند گرفت؛ اما صدام همواره مسئول آن فسادی است که با آن ما را به ورطه نابودی کشاند.»
پزشک مخصوص صدام اگرچه صدام را در ایجاد بحرانهای سیاسی و فجایع اجتماعی و امنیتی مقصر میداند اما تصویری که از اطرافیان او مینماید، تصویر دهشتانکتر و البته رقتبرانگیزتری است: مثلا علی حسن مجید؛ پسر عموی صدام که ماشین کشتار و کارشناس آدمکشی است! مردم عراق او را «علی شیمیایی» لقب داده بودند که این نامگذاری به ماجرای بمباران شیمیایی حلبچه و آن حادثه تلخ برمیگردد؛ مردی که عملیات انفال و کشتار چندین هزار کُرد عراقی را در کارنامه دارد و پروندهاش در سرکوب شیعیان عراق نیز سنگین است.
و اما عُدی...؛ پسر کوچک صدام که یکتنه برای به تباهی کشیدن یک حکومت کفایت میکرده است. از باشگاه جوانان، بیبندوباریها، روابط نامشروعش و داغ زدن بر دختران قربانی گرفته در باشگاه جوانان... تا کشتن خدمتکار مخصوص صدام و به گلوله بستن وزیر کشور که عمویش وطبان بود. هرچه از او بخوانیم، کم است؛ تا آنجا که به نظر میرسد مطالعه شخصیت و رفتار این آقازاده بیشتر از همه برای روانپزشکان و روانشناسان جالب توجه باشد.
فساد از هر نوعی که بشود به آنها اشاره کرد، در سطوح مختلف عراق روایت شده است. البته شاید حمله عراق و تصرف کویت، بهترین تصویر از فساد در این حکومت بعثی را به نمایش بگذارد: آنگاه که برادران و برادرزادگان صدام بهعنوان صف اول غارتگران در این تصرف، هرآنچه خزانه الماس و طلا و پول در این کشور شیخنشین وجود داشت را به جیب زدند و در ادامه، غارت به سطوح پایینتر رسید. به سازمانها و وزارتخانههای مختلف ابلاغ شد که به هرآنچه نیاز دارید، از کشور کویت غارت کنید، و عجیب آنکه حتی بیمارستانهای کویت نیز از سرقت مصون نماند و دستگاههای پزشکی و حتی کتابهای علمی نیز از این کشور به یغما رفت.
در ادامه، تحریمهای بینالمللی و شورای امنیت آغاز میشود و فساد شدت میگیرد. هرکسی در هر سطحی از دستگاه حکومتی، با استفاده از رانت دولتی به واردات اجناس مورد نیاز جامعه دست میزند و... حکایت تحریم؛ البته برای ما ایرانیان که در دورههای مختلف دچار آن بوده و هستیم، حکایت تازهای نیست. در این ورطه، اصطلاحات دیگری نیز باب میشود؛ مانند اصطلاح «دور زدن تحریمها» و جالب اینکه علاء بشیر در کتاب خود مدعی شده که در طول سالهای تحریم، عراق با کمک تجار ایرانی تحریمها را دور میزده و اقلام موردنیاز خود را از طریق ایران تامین میکرده است.
به هر روی فجایع مختلف مانند سپردن دامادهایش به کام مرگ، برخورد شدید با مخالفان و اعدامهای اشتباه و از روی شک و ظن، سرکوب شیعیان و جنایتهای جنگی، پرونده دیکتاتور مشهور خاورمیانه یعنی صدامحسین تکریتی را آنقدر سنگین کرده بود که نامش در سیاههای ثبت شود که بعدها نام سرهنگ قذافی نیز به آن اضافه شد و تجربه ثابت کرده که حداقل در خاورمیانه، سرنوشت شومی در انتظار دیکتاتوران است.
صدام حسین؛ همان صدام حسینی که سالیان سال سایه رعب و وحشت را در منطقه گسترانیده بود، سرانجام به شکل مفتضحانهای؛ در کانالی که بیشتر به لانه سگ میمانست، دستگیر شد و در نهم دیماه 1385؛ مقارن با عید قربان در بغداد به دار آویخته شد. البته دکترعلاء بشیر، روایت خود را تنها تا آستانه فروپاشی و سقوط صدام پیش میبرد و به نظر علاقهای به روایت حوادث بعدی و آنچه به سر صدام آمد، نداشته است.
کتاب «خاطرات پزشک مخصوص صدام» نوشته دکتر علاء بشیر، اخیرا با ترجمه احسان بالانی و از سوی انتشارات پارسیان الماس منتشر شده و چاپ نخست هزار نسخهای آن به بازار آمده است. جذابیت موضوع و تصویری که از صدام در ایران وجود دارد، این گمانه را قوت میبخشد که این کتاب در آینده، با استقبال مخاطبان مواجه شود و به چاپهای بعدی برسد که در اینصورت انتظار میرود متن کتاب در فرصت مناسب، ویرایش شود تا مشکلات تایپی و بعضا نحوی در برخی بخشها، اصلاح شود.
نمونههایی از آثار علاء بشیر در حوزه نقاشی و مجسمهسازی
منبع: ایبنا