شناسهٔ خبر: 57809 - سرویس دیگر رسانه ها

زبان فارسی منجمد و انعطاف‌ناپذیر شده است

لیلا سیدقاسم در کتاب «بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» با بررسی متن بیهقی نمونه‌هایی جدید از شاخصه‌های زیبایی و تاثیر نثر تاریخ بیهقی آورده است. او در این کتاب بلاغت یعنی ویژگی های تاثیرگذاری متن تاریخ بیهقی را بررسی کرده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ تاریخ بیهقی، به اعتراف بزرگان بسیاری در طول قرن‌ها نه تنها یک کتاب تاریخی حاوی اطلاعات ناب و منحصر به فرد از حوادث حکومت غزنویان است بلکه اثری شاخص و نادر از جهت ویژگی‌های ادبی است، تا جایی که این اثر که درواقع در نظر مولف آن ابوالفضل بیهقی اثری برای بیان تاریخ برهه‌ای از حکومت غزنوی بوده است، ماهیتی ادبی پیدا کرده و این دلیلی ندارد جز نبوغ نویسنده آن ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر دیوان رسالت و شاگرد بونصر مشکان صاحب دیوان رسالت در زمان سلطان مسعود. نثر بیهقی آنگونه که بارها و بارها ذکر آن رفته است، نثری مانند کتاب‌های دیگر تاریخ نیست، به عبارتی بیهقی به دلیل مطالعات فراوانی که داشته و نبوغ ذاتی‌اش نثری خلق کرده که علاوه بر اهمیت تاریخی بر وزن ادبیات و نثر فارسی افزوده است که هر خواننده کمی مانوس با ادبیات متوجه آن خواهد شد. اما روی کاغذ چطور می‌توان مزایای نثر بیهقی را ثابت کرد؟ این کار جنبه‌های مختلف دارد و متن بیهقی را مانند هر متن دیگر می‌توان از منظرهای مختلف بررسی کرد. کتاب «بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» کتابی است که متن تاریخ بیهقی را از جنبه «بلاغت» بررسی کرده است، یعنی با تحلیل خط‌به‌خط این کتاب با روشی علمی ویژگی‌هایی را نشان می‌دهد که تاریخ بیهقی را ممتاز از دیگر متون و ابوالفضل بیهقی را نویسنده‌ای نخبه معرفی می‌کند. این کتاب که پایان‌نامه مولف بوده در جایزه فتح‌الله مجتبایی سال گذشته رتبه اول را کسب کرد و پس از انتشار در آخرین دوره جایزه جلال آل‌احمد به عنوان اثر شایسته تقدیر در بخش نقد ادبی معرفی شد. لیلا سیدقاسم مولف این کتاب فارغ‌التحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است و این روزها به آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان مشغول است. به همین بهانه از او دعوت کردیم با حضور در خبرگزاری ایبنا درباره چندوچون روش تحقیق و کار عملی او در این کتاب گفت‌وگو کنیم. 

کتاب «بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» اولین اثر جدی شماست که در اصل رساله دوره دکتری‌تان بوده و از نظر من شما برای این کتاب زحمت بسیاری کشیده‌اید. خیلی برایم جالب بود که اصل متن بیهقی را مورد بررسی دقیق قرار داده‌اید و با جدول و آمار و ارقام و شیوه‌ای علمی ساختار نثر بیهقی را واکاوی کرده‌اید. در ابتدا بگویید که در این جدول‌ها چگونه این محاسبات را انجام داده‌اید آیا تمام متن بیهقی را در این جداول برده و کار کرده‌اید؟
کار من در این کتاب درواقع یک کار ذره‌بینی و یک کار کلی است. کار ذره‌بینی را روی 40 صفحه از متن بیهقی انجام دادم؛ خب اگر می‌خواستم خط به خط متن را تحلیل جزئی کنم خیلی زیاد می‌شد. از همین 40صفحه ساخت‌هایی را پیدا کردم که ارزش کارکردن داشتند. پس دوباره بیهقی را خواندم و نمونه‌های دیگری برای آن ساخت‌ها پیدا کردم. یعنی با 40 صفحه شروع کردم بعد برای ساخت‌هایی که در این صفحات نشان‌دار و ارزشمند بودند و جای کار داشتند تمام متن را دیدم و تک به تک گشتم. من از فضای اکسل استفاده کردم و این روشی بود که به کمک یکی از دوستانم به آن رسیدیم، قرار بود دوست من حمیده نوح‌پیشه به سفارش دکتر شفیعی‌کدکنی روی سعدی کار کند و من هم بیهقی. مدت زیادی باهم کار کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در ابتدا او بیت‌ها و من جملات را وارد اکسل کنیم. این کار را انجام دادم و بعد از آن جملات را نصف کرده و به واحدهای کوچک‌تری تبدیل کردم و همه آن‌ها را نوشتم و شروع کردم به آمار گرفتن که زمان زیادی برد و مهم‌ترین سوالی که در آن‌جا مطرح می‌شد این بود که من ساخت جمله‌ها را از کجا د می‌آورم یعنی بر چه اساسی؟! اولین کاری که کردیم این بود که پنج کتاب دستوری را خلاصه کردیم که از آن‌ها استفاده کنیم در بعضی قسمت‌ها نیز نمی‌دانستیم که ساخت برخی جملات چیست؟ نه دستور سنتی جواب می‌داد نه دستور مدرن.

سال‌هاست که درباره این موضوع حرف زده می‌شود و از نبود یک دستور زبان جامع و مانع گلایه دارند. نمی‌دانم چرا هیچ اتفاقی برای دستور زبان نمی‌افتد، خب همه این‌ها را جمع کنند و چیزی مونتاژ کنند و آن را به عنوان دستور رسمی اعلام کنند.
‌دستورهایی که آمده برخی نیازها را برطرف می‌کند ولی این‌ها پاسخگوی متن کلاسیک نیستند. در متن کلاسیک هزار مدل «را» داریم و دیگر «را» صرفا «را»ی مفعولی نیست. «را» در آن‌جا بعد از نهاد، بعد از مفعول و به جای حرف اضافه می‌آید. دستورهایی امروزه هست که روی متن‌های الان جواب می‌دهند و بچه‌ها با آن یاد می‌گیرند چون دستور ساختاری است، با آن می‌توانند جمله بسازند و جملات قبلی را تحلیل کنند و آن مقداری که در مدارس کار می‌شود پاسخگوی متون معاصر هست، اما پاسخگوی متون کلاسیک نیست، اگر بخواهد جوابگوی متون قدیم باشد باید دوباره نوشته شود. درواقع با توجه به متون قدیمی نوشته شود.
 
پس شما از چند دستور استفاده کردید.
ما مجبورشدیم که یک دیدگاه تلفیقی داشته باشیم که جواب بگیریم و در بعضی قسمت‌ها نیز سخت بود،  اینکه آیا باید همین جمله را در نظر بگیریم یا به زیرساخت آن تبدیل کنیم. هم من و هم حمیده نوح‌پیشه با این سختی‌ها مواجه شدیم. غزلیات سعدی و نثر بیهقی هردوی این ویژگی‌ها را داشتند ولی بازهم نتیجه‌بخش بود. از خطاهایی که من قبول دارم داشتم یا او داشت و در جاهایی که متوجه نمی‌شدیم می‌توان چشم‌پوشی کرد، یعنی به اندازه‌ای نبود که روی کار تاثیر بگذارد.

                    

خانم سیدقاسم دانشجو در رساله خود درس پس می‌دهد و در آن به مخاطب ثابت می‌کند که از دانش کافی برخوردار است اما ماهیت کتاب با رساله متفاوت است و رساله‌ها و پایان‌نامه‌هایی هم که کتاب می‌شوند باید تغییر ماهوی داشته باشند. چرا مقدمه شما انقدر طولانی است 92صفحه فقط درباره چیستی وچرایی بلاغت توضیح داده‌اید.
به نظرم نسبت به حجم کتاب زیاد نیست ولی این ایراد از این نظر ممکن است وارد باشد که شاید ارتباط بخش نظری و بخش عملی می‌توانست قوی‌تر باشد و چون به آن قوت نیست می‌توانست خلاصه‌تر از این باشد. طبق همان چیزی که در مقدمه توضیح دادم خواستم آن راهی که در رساله رفتم،‌ آن راه و مدل دانشجویی که رفتم و رسیدم را حذف نکنم، ‌یعنی مخاطب ببیند که حرکت فکری من چگونه بوده یعنی من شروع کردم روی بلاغت و آن چهارچوبی که جرجانی به من می‌داد کار کردم و در قسمت‌هایی متوجه شدم که جواب کار من را نمی‌دهد و بعد رفتم تئوری‌های زبانشناسی امروز را دیدم و سعی کردم بعضی از شکاف‌ها را بپوشانم و سپس به سراغ مباحث رفتم.  بنابراین بعضی از مطالبی که در متن رساله بود در پاورقی قرار دادم و بعضی از پاورقی‌ها را حذف کردم. البته نمی‌توانم این را رد که خلاصه‌تر از این هم می‌توانست باشد. همه حرف‌ها درباره بیهقی زده شده است و من سعی کردم کوتاه صحبت کنم. ولی در بعضی از مباحث چالش برایم چالش بود. ارتباط بلاغت و سبک‌شناسی و بحثی درباره دانش معانی که در مقدمه به آنها پرداخته شده قسمت‌هایی بود که برای خود من سوال بود. به نظر من مخاطب این کتاب خیلی خاص است.  برای من هم جالب بود که در جایزه جلال آل‌احمد به چنین کتابی پرداخته شد و این اتفاق خوبی است.

به نظر خودتان اثرتان چه ویژگی داشت که در بین آثار دیگر انتخاب شد؟
تنها دلیلی که می‌توانم حدس بزنم به خاطر کار با متن است. مشکلی که نقد ادبی ما دارد این است که بسیار تئوری زده است به همین دلیل احترام به کار عملی فکر می‌کنم کارم انتخاب شد. به نظر من شاید این داورها نگرش‌شان این بوده به کاری که ما با متن درگیر شده و سعی کرده از متن بپرسد و جواب بگیرد جایزه دهند هرچند این پرسش‌هایی که کرده پیچیده بوده یا جواب‌هایی که گرفته جواب‌های موثری نبوده اما سعی کردند این نگرش را داشته باشند و به کارکردن با متن احترام بگذارند.

به نکته خیلی مهمی اشاره کردید و آن برخورد با متن است که بین منتقدان ما خیلی کم اتفاق می‌افتد و به قول شما اکثرا نظریه‌های مختلف را جمع می‌کنند و نتیجه می‌گیرند،‌ خیلی کمتر دیده شده که با متن برخورد شود. شما از جنبه فنون بلاغی به بیهقی پرداختید و از هزار جنبه دیگر هم می‌توان به آن پرداخت با همین حجم و کیفیت و در متون کلاسیک دیگر موارد زیادی وجود دارد که بتوان به آن پرداخت، اما منتقدان ما به سراغ کارهای ساده‌تر که همان تجمیع نظریات است می‌روند.
امیدوارم که در آینده متون کلاسیک ما بیشتر دیده شوند. ببینید من این کار را در پایان‌نامه ارشدم هم انجام دادم اما نتیجه نگرفتم. راهی که در کارشناسی ارشد طی کردم به این شکل بود که تئوری سبک شناسی نقش‌گرای هلیدی را انتخاب کردم و بعد از آن روی متن شاملو کار کردم و وقت زیادی را صرف این کار کردم. چون اولین بارم بود که متن انگلیسی را در ادبیات فارسی پیاده می‌کردم و باید گفته‌ها و دستور نقش‌گرای هلیدی را می‌خواندم و بعد می‌دیدم که با سبک‌شناسی چه کاری می‌توان روی آن انجام داد و تازه آن را در آثار شاملو به کار می‌بردم و سعی  می‌کردم به کمک این دستور زیبایی‌شناسی شعر شاملو را نشان دهم. راستش از آن کاری که در کارشناسی ارشد انجام دادم هیچ مقاله‌ای ندارم و خوشحالم از این بابت، چون نتیجه‌ای نداد یعنی دفاع کردم ولی بعد از آن از کارم راضی نبودم. یعنی این که در هر شعری می‌توان زیر برخی کلمات خط کشید و برچسب‌هایی به آن زد و با این برچسب‌ها حرف‌هایی بزنی ولی هیچ قدمی‌ به جلو برنداشتی و هیچ حرفی در رابطه به شاملو نزدی که پیش از آن نزده باشند یا این که می‌توانی حرف تکراری بزنی ولی با یک راه جدید. حتی این هم اتفاق نیفتاد و اگر حرفی زدم و به این نتیجه رسیدم با مبناهای قبلی آن‌ها را بیان کردم با حرف‌های جدید و مبنای جدید کاری انجام ندادم. پایان‌نامه کارشناسی ارشد برای من آزمون و خطا بود. من نتوانستم ولی قطعا خیلی‌ها این راه را رفتند و جواب گرفتند این‌ها حرف‌های نسبی است. من نتوانستم با یک نظریه زبان‌شناسی امروز روی متن معاصر کارکنم و سعی خود مرا کردم که درست عمل کنم. شاملو را برای این انتخاب کردم که او خیلی در قید وزن و قافیه نیست بنابراین تصور کردم باید شعریتش از جای دیگر بیاید پس می‌توانم برای کشف آن منبع از چیزی به جز قراردهای سنتی خودمان در وزن و قافیه کمک بگیرم بنابراین می‌توان آن را سبک شناسی مدرن امروز ما دانست.

                  

این جواب خوبی است و نمی‌دانم که شما چرا راضی نیستید، درواقع به صورت عملی نشان می‌دهد که شاملو چه کار کرده و چه کار نکرده و چگونه این شعر تا این اندازه تاثیرگذار بود. شبیه کاری که بر روی بیهقی انجام دادید.
تفاوت این دو کار در این بود که کاری که من در کارشناسی ارشد انجام دادم این بود که نظریه هلیدی و ‌دستور نقش‌گرای او را روی شعر شاملو پیاده کردم سعی کردم به کمک دستور نقشگرای هلیدی نشان دهم که چرا شعر شاملو شعر است. ولی خیلی جواب نگرفتم بنابراین فکر کردم که شاید روش درست این است که باید یک قدم به عقب برگردم، گاهی تو از یک جهان دیگر وارد آن جا شدی و برای تعریف خودت نمی‌توانی از این ابزارها استفاده کنی و باید به عقب برگردی. برای اینکه خودت را تعریف کنی باید پل بزنی باید به عقب برگردی و این شکاف را پر کنی و پله‌هایی که رفتی را نشان‌ بدهی. فکر کردم که یکباره من پرشی به دنیای دیگر داشتم و نمی‌توانم آن را به دنیای شاملو وصل کنم و نمی‌توانم جواب بگیرم.
 
یکی از دانشجویان آموزش زبان فارسی من که در دانشگاه آکسفورد فیزیک و ریاضی می‌خواند یکبار به من گفت پروژه من در دکتری درباره این بود که از مدل ذهنی یک مدل ریاضی برای کسانی دربیاورم که آلزایمر دارند. برایم جالب بود و گفت من هم به نتیجه نرسیدم همانند هزاران دانشجوی دکترای دیگر که همزمان با من در آکسفورد دکترا می‌گرفتند دانشجوی ریاضی و فیزیک و آن‌ها هم تصمیم گرفتند ریاضی و فیزیک را به زندگی واقعی متصل کنند و نتوانستند و دانشگاه خیلی ما را تشویق می‌کند چون این خودش یک نتیجه است که نفر بعدی می‌داند که دیگر این راه را طی نکند. اگر از این نظر نگاه کنم در پروژه کارشناسی ارشد نتیجه گرفتم و نفرات بعد از من این را می‌دانند. بعد تصمیم گرفتم که برگردم و دکتر شفیعی من را تشویق کرد و به من گفت پایت را از نظریه جرجانی فراتر نگذار با همین می‌توانی به نتیجه برسی. بعد از آن به من گفت هرکاری می‌خواهی انجام بده ولی باید چهارچوب اولیه‌ای داشته باشی و آن چهارچوب جرجانی است و اگر می‌خواهی اجازه داری به هرکس دیگر که می‌خواهی پل بزنی. در ابتدا آن حس سرکشی دانشجویی و عصبانیتم مانع می‌شد اما در هرصورت الان خوشحالم که جرجانی خواندم یعنی احساس کردم که این کار بهتری است، من به سراغ جرجانی رفتم و هلیدی را در کنار خود داشتم و حس می‌کنم اگر الان به سراغ شاملو بروم بهتر آن را درک کنم.
 به طور مثال جرج جانی روی انسجام متن کار می‌کند و می‌گوید یک متن چگونه متن شده است، ‌حروف ربط چه کمکی کرده است؟ ارتباط جمله‌ها با هم یعنی جمله‌های پیوسته و جمله‌های مرکب چه کمکی کردند. روی این مقولات کار می‌کند هلیدی هم به همین شکل. جرجانی مشکلی دارد و از سطح جمله فراتر نمی‌رود ولی هلیدی کلیت متن را می‌بیند و به نظر من این کمکی است که هلیدی می‌تواند به جرجانی کند.


به نظرم رمز موفقیت کتاب شما هم همین است و این تلفیق خوب اتفاق افتاده است.
امیدوارم این اتفاق افتاده باشد من خواستم که این راه را بروم و اگر خوب نرفتم به معنای اشتباه نیست و دوست دارم بعد از من افرادی این راه را طی کنند و در حال حاضر دنیا متوجه این تلفیق شده است.

اینکه دکتر شفیعی تاکید داشته‌اند که با روش جرجانی کاملا موفق می‌شوید و اینکه بخش اعظم کار شما بر اساس نظریه‌ جرجانی بوده به نظرم نکته بسیار روشنی است. این روزها اکثر محققان ما به دنبال نظریات غربی هستند و کار بر اساس متد غربی را ترجیح می‌دهند اما شما بر اساس نظریات یک ایرانی کار با این درجه علمی و فنی ارائه داده‌اید.
 من در اردیبهشت ماه در بیروت در کنفرانسی با موضوع بلاغت فرا اروپایی یا به تعبیر دیگر تئوری ادبیات فرا اروپایی شرکت کردم ؛ ‌جریان‌های پسا استعماری در حال حاضر متوجه این شده‌اند که وقتی از ادبیات و بلاغت حرف می‌زنند فکر می‌کنند یونانی بود که همه میراثش به اروپا منتقل شد و هرچه که دارند همین است یعنی اصلا جهان اسلام و جهان غیر اروپا را نمی‌بینند و خیلی از اساتیدشان متوجه این موضوع شده‌اند و موضوع کنفرانس این بود. نمایندگانی از زبان ترکی، عرب و من از ایران بودم اروپاییان تازه متوجه شده‌اند که خیلی از حرف‌هایی که می‌زنند دست کم جدید نیست. یعنی تئوری‌های غیر اروپایی می‌تواند به توسعه تئوری‌های ادبیات در اروپا کمک کند یا دست کم چشم آن‌ها را بازتر کند.

غربی‌ها در طول قرن‌ها از ادبیات و صنایع ادبی و نظریات بزرگان ما استفاده کرده‌اند و بر پایه آنها نظریات امروزی‌شان را پایه‌ریزی کرده‌اند اما گویا الان خیلی خوش ندارند به آن اعتراف کنند!
آن‌ها به این شکل خودشان را اثبات می‌کنند به عنوان مثال کتاب‌هایی مانند ادبیات چیست یا تئوری ادبیات در دنیا، زمانی که آن‌ها از تئوری ادبیات نام می‌برند گزارشی است از کتاب‌هایشان. یک نفر که نقد نوشته بود گزارشی از کتاب‌های این‌ها داد که مثلا در کتاب فلانی که هزاران مدخل دارد درباره شکل‌گیری ادبیات و تئوری ادبیات در دنیا هیچ مدخلی به خاورمیانه اختصاص ندارد یا فقط دو مدخل کوچک دارد که درباره خاورمیانه حرف می‌زند که مثلا در آن جرجانی را یک معرفی اجمالی کرده یا ادبیات عربی را یک معرفی کوتاه کرده است. برای آن‌ها الان خیلی جالب است که کتاب ترجمان البلاغه‌ای را که به زبان فارسی نوشته شده را بشناسند و یک مقاله علمی‌پژوهشی در این رابطه می‌نویسند. در حالی که در دانشگاه به ما می‌گفتند بلاغت فارسی کاملا ترجمه از بلاغت عربی است و ما هیچ چیزی نداریم! درحالی که دنیا دیگر چنین فکر نمی‌کند ترجمان‌البلاغه ما را می‌خوانند یا کتاب‌های رشید وطواط را می‌خوانند تا بدانند چه گفته یا چه چیزی به بلاغت عربی اضافه کرده است در ترجمه خودش یا رادویانی زمانی که ترجمه ترجمان بلاغه را می‌نوشت چه تغییر کرده است یعنی زمانی که بلاغت عربی به فارسی ترجمه می‌شود چه تغییری در این به وجود می‌آید آیا دیدگاهی عوض می‌شود؟ این چیزی که است که برای ما موضوعیت ندارد. چون از یک طرف از سنت‌ها خسته‌ایم که البته حق‌ هم داریم چون بی‌نتیجه و بدون روش بدون اینکه بدانیم کجاییم در آن فرو رفته‌ایم بنابراین دیگر حوصله‌اش را نداریم. و از طرفی باور نداریم که خودمان چیزی داشته باشیم ولی من بسیار دیدم که آن‌ها متون بلاغی ما را کار می‌کنند و می‌خوانند.

                   

شما در کتاب اشاره کردید که بلاغت و زیبایی‌شناسی بیهقی با رویکرد سیاسی و اجتماعی او در هم آمیخته است. درباره این صحبت کنیم که چطور یک امر محسوس به کمک پررنگ کردن یک امر نامحسوس می‌آید؟
این از آن نتایجی است که من در این کار گرفتم و نتیجه آن خیلی ریز است یعنی یافته‌های خیلی کوچکی است که در کنار هم این را نشان می‌دهد. در این کتاب فصلی به اسم محافظه کاری در نقد وجود دارد که در آن نشان می‌دهم که چطور نحو بیهقی نحوی محافظه‌کارانه است. مهیندخت صدیقیان می‌گوید که ما قبل از بیهقی خیلی کم داشتیم که در آثارشان جمله مجهول معلوم باشد یعنی از طرفی جمله را دارد و از طرفی فعل مجهول است. به عنوان مثال جمله «کتاب را خوانده شود» این جمله از نظر ما مشکل دارد. ما یا می‌گوییم «کتاب را می‌خوانیم» یا «کتاب خوانده شود» این «را» این وسط مجهول است. این جملات، جملات ترس خورده هستند یعنی در جاهایی به کار می‌روند که نه بیهقی می‌خواهد اشاره کند به این که چه کسی می‌خواهد عمل را انجام دهد نه می‌خواهد جمله را کاملا در خلأ بگوید گویی می‌خواهد فقط به ما یک نخ بدهد.

یا در خیلی از قسمت‌ها می‌بینیم که از نهاد سوم شخص به جای اول شخص استفاده می‌کند این چیزهایی است که در حال حاضر ما نیز در زبان داریم و یعنی خودمان را در زمان حرف زدن پنهان می‌کنیم به ویژه زمانی که در مقابل یک مقام عالی رتبه صحبت می‌کنیم. این امر در متن بیهقی بسیار است. به جای این که بگوید من عاقبت کار فلانی را به او نشان می‌دهم می‌گوید عاقبت کار فلانی نشان داده شود یا عاقبت را نشان خواهند داد همه جملات پیشین اول شخص بوده و به یکباره یک جمله را مجهول یا سوم شخص می‌کند یعنی نهاد جمع نامعلوم به کار می‌برد اگر در این مدل حرف زدن فقط به ضمیر و نهادها توجه کنیم می‌توانیم نظام سلسله مراتبی را خارج کنیم یعنی به این توجه کنیم که تا چه اندازه متن بیهقی با نحو،‌ نظام سلسله مراتبی نشان داده می‌شود و ما متوجه می‌شویم که چه کسی از چه کسی می‌ترسد یا جرئت حرف زدن ندارد، چه کسی مقام بالاتری دارد به عنوان مثال زمانی که بونصر مشکان با خواجه احمد حسن حرف می‌زند یکی رئیس دیوان رسالت است و دیگری وزیر است. در چه مرتبه‌ای با  یکدیگر حرف می‌زنند چگونه با هم حرف می‌زنند گویی نظام سلسله‌مراتبی و روابط باز نمایی می‌شود.

                                   

بنا براین ما می‌توانیم ادعا کنیم تغییرات خودخواسته بیهقی در نحو جملات نه تنها عیب نیست بلکه از مزایای این متن است و بر فنون بلاغی این اثر افزوده است.
به نظر من هیچ‌کدام از این‌ها عیب نیست بلکه نشانگر هستند. در حال حاضر ما یکدیگر را تشویق می‌کنیم که زبان مستقیم را ترجیح دهیم، ولی هیچ‌کدام از این‌ها عیب نیست این‌ها ساختارهای نحوی رایج در تاریخ بیهقی است که می‌تواند برای ما راهنمایی باشد در شناخت ساختارهای سیاسی و روابط سلسله مراتبی در دربار غزنوی یا بین غزنویان. نکته دیگر این که در تاریخ بیهقی حروف ربط وابسته ساز که معنی چرا می‌دهد خیلی زیاد به کار رفته است ولی در مقایسه با دو کتاب تاریخی سلجوق‌نامه و تاریخ گردیزی، بیهقی به شدت از حروف ربط وابسته‌سازی استفاده می‌کند، «که» ای که معنی چون می‌دهد. این ساختار نحوی جمله است آیا به ما نشان نمی‌دهد که بیهقی مورخی است که سعی می‌کند استدلال‌گرا باشد؟ یعنی نشان می‌دهد که بیهقی مورخی است که به دلایل اهمیت می‌دهد در تاریخ گردیزی جمله‌هایی که پیوسته پشت هم می‌آیند با واو بهم ربط پیدا می‌کنند یعنی اتفاقاتی که پشت هم می‌افتند برای مورخ رابطه علی و معلولی مهم نیست برای بیهقی این مهمترین چیز است و خودش نیز می‌گوید مورخ‌های دیگر اطلاعات تاریخی می‌دهند مثلا در فلان تاریخ فلان کس به فلان جا لشکر کشید. تحقیقی که من انجام دادم این جمله بیهقی را اثبات می‌کند: «تاریخ راندن کار من است» یعنی می‌خواهم تاریخی بنویسم که دست کم از نظر خود روابط علی و معلولی را نشان بدهم ممکن است در بعضی قسمت‌ها خیلی ظرف باشد ولی این را نشان می‌دهد. من نشانه‌های نحوی بسیاری در اثر او با دیدگاه تارخ‌نگارانه‌اش پیدا کردم.

خب با این همه در مقدمه اشاره کرده‌اید که هنوز در متن بیهقی مجهولاتی وجود دارد. این مجهولات کجا و به چه نحو است؟
مجهولاتی که از نظر من در نثر بیهقی وجود دارد به نظرم مربوط به پیچدگی جملاتش است. بیهقی جملات پیچیده بسیاری دارد،‌ جملاتی که مجبوریم آن‌ها را تاویل کنیم. مسئله نسخه نیز وجود دارد و نمی‌توانیم چشم‌مان را ببندیم. بعضی از این مسائل حل نمی‌شوند چون ما فکر می‌کنیم در نسخه دیگر به شکل دیگری بود این فقط مشکل نسخه است چون قدیمی‌ترین نسخه‌های بیهقی خیلی بعد از او پیدا شدند بنابراین ما نسخه خیلی قدیمی از بیهقی نداریم، بعضی از این مشکلات ممکن است هیچ وقت حل نشود به این دلیل که ما فکر می‌کنیم این‌ها خطاست، اگر واقعا باورمان شود که این جمله جمله بیهقی است ممکن است بنشینیم و آن را حل و تاویل کنیم و بگوییم این ساختار جملات وجود داشته یعنی مثلا بیهقی جمله‌ای را شروع می‌کند و به زعم ما آن را نصفه رها می‌کند و چند جمله دیگر آن میان می‌گنجاند و بعد جمله را کامل می‌کند گاهی نیز چنین است که فکر می‌کنیم جمله را نبسته یعنی فعلی در کار نیست. من فکر می‌کنم که ارزش بررسی دارد البته جمله‌های زیادی نیستند. چون بعد از این که کار جزئی انجام دادم و در کل متن را بررسی کردم.

فصلی نیز دارم که خیلی تازه است یعنی ادامه فصل نخست آرایش واژگانی،‌ قسمتی دارد به اسم نقد نسخ تاریخ بیهقی با تکیه بر آرایش واژگانی و اقتضای حال این کار جدید است و خودم این را دوست دارم و از آن لذت بردم در صورتی که جزء اهداف اصلی من نبوده است. زمانی که آرایش واژگانی بیهقی را بررسی کردم از بعضی از آرایش‌های واژگانی به معنا رسیدم. به عنوان مثال متوجه شدم که بیهقی هرگاه می‌خواهد تاکید کند مفعول را کجای جمله قرار می‌دهد و این‌ها را در کارم گزارش دادم. پس از آن چاپ‌ها را که مقایسه می‌کردم و می‌دیدم در جایی چاپ دکتر فیاض با چاپ دکتر یاحقی تفاوت دارد، می‌دانستم زمانی که بیهقی می‌خواهد تاکید کند چه کاری انجام می‌دهد و اقتضای حال را متوجه می‌شدم و براساس این اقتضای حال‌ها متوجه می‌شدم کدام چاپ انتخاب درستی انجام داده است. از آن بخش‌هایی بود که از نوشتنش لذت بردم چون به نظر من یک شیوه تحقیق جدید را معرفی می‌کند. این که ما می‌توانیم به کمک اقتضای حال و ساختار نحوی درستی جملات را تشخیص دهیم، حتی در نسخه‌شناسی می‌تواند برای ما مفید باشد.

افراد کمی هستند که به فکر چاپ رساله یا پایان‌نامه‌شان میوفتند و معمولا بعد از دفاع آن را رها می‌کنند، شما چه شد که به فکر انتشار آن افتادید؟
 من اصلا به فکر انتشار آن نبودم بعد که جایزه فتح‌الله مجتبایی را برنده شد،‌ جایزه معنوی آن انتشار کتاب بود یعنی به من گفتند این کتاب در نشر هرمس چاپ خواهد شد و از من خواستند که آن را برای چاپ آماده کنم که دو سال زمان برد. رساله‌ام را برای خرداد آماده کرده بودم که دفاع کنم و به شدت از کار خسته شده بودم یک روز به خانه استاد رفتم و گفتم دیگر کار تمام است گذاشتم روی میز او باز کرد و گفت مطمئنی؟ واقعا می‌خواهی دفاع کنی؟ گفتم بله و بعد یک جمله‌ای پیدا کرد و گفت شک دارم، این را دقیق نوشته‌ای؟ در جا صفحه‌ای که در آن آمده بود را گفتم، دکتر شفیعی گفت تو دفاع نکن،‌ تو که تا الان تا این اندازه زحمت کشیده‌ای دفاع نکن، سه ماه دیگر زمان داری،‌ این تسلطی که الان داری را دوماه بعد از پایانامه نخواهی داشت، الان بنشین و به گونه‌ای این را بنویس که بعد از این که دفاع کردی آماده چاپ باشد یعنی لازم نباشد که یک راه دیگر طی کنی. بنابراین سه ماه دیگر وقت گذاشتم که البته نتوانستم کار زیادی انجام دهم اما یکسری اصلاحات انجام دادم که خوب بود و حوشحالم که آن سه ماه را کارکردم. شما در جایی از کتاب به زبان شاعرانه بیهقی اشاره کردید و با این که در پی پس و پیش کردن کلمات به دست می‌آید؛ ‌درباره زبان شاعرانه بیهقیصحبت شده اما اختلاف نظر وجود دارد که آیا نثر بیهقی می‌تواند شاعرانه باشد آیا بهم ریختن و درواقع آن پس و پیش کردن کلمات باعث می‌شود متنی شاعرانه باشد یا باید حتما آن روح شاعرانه در نثر باشد.

شما در جایی از کتاب به زبان شاعرانه بیهقی اشاره کرده‌اید، زبانی که به دنبال پس و پیش کردن کلمات و به هم ریختن‌شان به دست می‌آید. درباره زبان شاعرانه بیهقی صحبت شده اما اختلاف نظرات زیادی وجود دارد، اینکه آیا نثر بیهقی را می‌توان در جاهایی شعر دانست؟ اگر اینطور است این زبان از چه به دست آمده آیا این پس‌وپیش کردن کلمات و جملات هستند که لحن شاعرانه به تاریخ بیهقی داده‌اند؟ 
پس و پیش کردن کلمات به تنهایی کافی نیست به این دلیل که یک عنصر صوری در متن است و هرکسی می‌تواند به تصادف این کلمات را جابه‌جا کند ولی کارش تبدیل به شعر نمی‌شود ولی به هر حال یکی از عناصر تاثیرگذار است، یکی از عناصری که زبان را ویژه‌تر می‌کند. من از این صحبت کردم که بیهقی نزدیک به زبان گفتاری مردم می‌نوشت و زبان گفتاری مردم زبان شاعرانه‌ای است بنابراین من در تعریف خیلی عام گفتم شاعرانه. منظورم این است که زبان فارسی در گذشته شاعرانه‌تر بود چون از قید و بندها آزادتر بود و زبان نوشتار به زبان گفتار نزدیک‌تر بود بنابراین به همان میزان از قید و بندها آزاد بود. مثلا این که آرایش واژگانی آزاد بود،‌ برای تاکید دادن می‌شد کلمات را جابه‌جا کرد،‌ این که ما چگونه کلمات را به هم متصل می‌کنیم زبان گفتار با زبان نوشتار فرق دارد در زبان گفتار خیلی آزادانه‌تر عمل می‌کنیم همه این‌ها امکاناتی بود که بیهقی در نثر خود از آن استفاده می‌کرده است. خیلی از منتقدانی که بیهقی‌پژوه هستند این را به این ربط دادند که این زبان آزاد در نثر بیهقی متاثر از زبان ترجمه عربی است. چون زمانی که ما در عربی ترجمه می‌کنیم فعل در آغاز قرار می‌گیرد و بیهقی در خیلی از قسمت‌ها یا ترجمه می‌کرد یا متاثر از زبان عربی بود من در این جا بحث کردم این دیدگاه تا حدی دیدگاه ملک‌الشعرای بهار نیز هست مثال‌هایی هم که می‌زنند درست است ولی نقدی که من وارد می‌کنم این است که نمی‌توانیم این را خیلی درست بدانیم به این دلیل که بعد از بیهقی ارتباط زبان فارسی و عربی بیشتر هم می‌شود یعنی به اوج می‌رسد. ولی نثری این چنین شکل نمی‌گیرد و اتفاقا نثر به سمت این می‌رود که نظم بیشتری بگیرد و خشک می‌شود. این چیزی که من از او ذکر کردم شاعرانگی زبان بیهقی بیشتر از زبان گفتار نشات می‌گیرد و این‌که بیهقی به زبان گفتار نزدیک‌تر بود،‌ طبیعی‌ترین نوع زبان،‌ زبان گفتار، زبانی که آدم‌ها توسط آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند بنابراین برخی از نوشته‌های بیهقی را که می‌خوانیم گویی که او حرف می‌زند یعنی تا این اندازه آزادانه می‌نویسد. ولی هرچقدر که از عمر زبان فارسی گذشت انگار که زبان به سمت کلیشه‌های ساختی رفت یعنی آن آزادی‌های نحوی و آزادی‌هایی که بیهقی برای خودش قائل است برای مخاطب ترسناک است و نمی‌تواند جمله را بفهمد به این دلیل که بیهقی ساخت‌هایی که می‌سازد ساخت‌هایی عجیب و غریب است در زبان گفتار این مشکل پیش نمی‌آید چون ما با هم حرف می‌زنیم و همه چیز به فهمیده شدن آن کمک می‌کند ولی گاهی در نوشتار مشکل ایجاد می‌کند و این یکی از مشکلاتی است که به خاطر آن خواندن بیهقی سخت است. بیشتر مردم حسنک وزیر را می‌شناسند و عامه مردم نمی‌توانند لذت ببرند. خیلی از بخش‌های بیهقی به همین صورت است این که زبان او از زبان مردم دور شده است و مردم برای فهم بیهقی باید انرژی صرف کنند.

                  

البته جالب است من نمونه‌هایی از مثال‌هایی که شما در بلاغت نثر بیهقی ذکر کرده‌اید را در زبان خودمان هم سراغ دارم. مثلا می‌گوییم: هستند کسانی که... و برای تغییر معنای جمله ساختار نحوی آن را تغییر می دهیم.
بله. زبان گفتار به من کمک می‌کند که این جمله را بفهمم و به من کمک می‌کند که متوجه شوم چه زمانی از این جمله استفاده می‌کنیم یعنی برای زمانی است که می‌خواهیم بگوییم هستند ولی کم هستند: «هستند آدم‌هایی که به نان شب خود محتاج‌اند ولی از کسی کمک نمی‌گیرند». زبان گفتار این معنای ضمنی را در دل خود دارد و بیهقی از این امکان و ظرفیت زبانی استفاده کرده است ولی نویسنده‌های بعد از بیهقی از آن استفاده نمی‌کنند.

در نهایت شما معتقدید نثر و زبان فارسی در طول این سال‌ها پس از بیهقی افت کرده کرده و محدودتر شده است؟
در فصل آخر که نتیجه گیری بود این سوال را طرح کردم که من باید بتوانم به این سوال پاسخ دهم که چه اتفاقی برای ساختارهای نحوی زبان از گذشته تا امروز افتاده است؟ جواب من این است که ساختارهای نحوی در نثر خیلی دچار جمود، خشکی و انعطاف‌ناپذیر شدند. موضوعی که گوگل ترنسلیت از ما برای آن تشکر می‌کند چون می‌تواند به راحتی آن را ترجمه کند. می‌دانیم هرچیزی کجا می‌نشیند و این ترجمه را راحت می‌کند،‌ برای ترجمه ماشینی خیلی خوب است ولی از نظر شاعرانگی و آزادی زبان خیلی از امکانات از دست رفته است و این است که شاید نثر ما به اندازه شعر ما خوب رشد نکرده و نویسنده‌های خیلی قابلی در نثر به اندازه شعر نداشتیم.

فکر می‌کنم به همین دلیل است که در بین نویسندگان معاصر هم کسی مانند محمود دولت‌آبادی که نثری شبیه بیهقی در آزادی نوشتن دارد، اینگونه مورد استقبال قرار می‌گیرد.
بله دقیقا. او بیهقی را خوانده و این آزادی را بلد است و می‌تواند زبان را از بعضی قیدها آزاد کند. اگر ما بخواهیم با متن‌های امروزی ادبیات بیاموزیم و بعد بخواهیم بنویسیم و نویسنده شویم،‌ متن‌های امروزی همه در قید و بندهای ساختار نحوی خشکی هستند که دیکته می‌کنند به این شکل باید بنویسیم. یعنی جای نهاد و فعل فاعل و مفعول و صفت مشخص است. جای هرچیزی تعیین شده است و ما نمی‌توانیم حرکت کنیم. هم آرایش واژگانی است و هم اتصالات و روابط بین کلمات و جملات است،‌ همه این‌ها در گذشته آزادی‌هایی داشته که الان ندارد.

من واقفم که این کتاب برای من مانند یک پله یا یک دریچه است. پنجره جدید که مشکلات خودش را دارد. چون ایده‌ای که شفیعی داد این بود که ما تئوری خیلی محکمی نداریم و چیزی که از عربی گرفتیم و ترجمه کردیم پاسخگوی زیبایی متون ما نیست یعنی کسی نمی‌تواند بگوید این متن چرا زیباست و برای این که بفهمیم ما باید بلاغت خودمان را خلق کنیم بلاغتی که مبتنی بر زبان فارسی باشد و برای این که خلق کنیم چه چاره‌ای داریم؟ باید شاهکارهایمان را بخوانیم و بعد از دل این شاهکارها تئوری را خارج کنیم. زمانی که بیهقی،‌ سعدی،‌ غزلیات شمس و حافظ خوانده شود از دل این‌ها می‌توانیم بفهمیم که شعر و نثر فارسی از این امکانات چگونه استفاده می‌کنند بنابراین بلاغت ما این است. یعنی تازه می‌توانیم پیدا کنیم که متون ما چه می‌گویند. 

در ادامه راه قرار است چکار کنید؟
من دوست دارم همچنان روی بلاغت فارسی کار کنم یعنی این راهی که رفتم ادامه پیدا کند. ولی این کار بلند مدتی است. می‌دانم که درحال حاضر در زندگی سر پیچی ایستاده‌ام که باید تصمیم بگیرم چه کاری انجام دهم. وقتی کسی در دانشگاه نیست کار سخت‌تر است. دانشجوهای دکتری که دکتری گرفتند که نشده یا نمی‌خواهند در دانشگاه ادامه دهند آیا باید سراغ مجلاتی که مخاطب‌های عام‌تر دارند بروند و حرف‌هایشان را به صورت عام‌تر بزنند برای این که بتوانند تاثیرگذارتر باشند؟ این‌ها سوالاتی است که جوابشان را نمی‌دانم و می‌بینم که همه دوستانم مانند من می‌جنگند که جواب بگیرند این که باید چه کنند. ولی به طور خاص من دوست دارم که روی متون دیگر یا روی میراث بلاغت فارسی کارکنم.