به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر/جبار رحمانی؛ جنسیت یکی از مقولات مهم در مطالعات فرهنگ و جامعه است که هنوز هم نمی توان شاهد اجماعی فراگیر در تعریف و رویکردهای مختلف به این موضوع در میان محققان علوم انسانی بود. اما آنچه که این موضوع را به مبحثی پیچیده در اندیشه علمی بدل میکند، نسبت میان بدن و فرهنگ در مقوله جنسیت است. عمده اختلاف های نظری و مفهومی در میان رویکردهای مختلف از همین موضوع آغاز می شود. فارغ از اینکه میان بدن و فرهنگ در مقوله جنسیت،تقدم و تاخر علی یا غیر علی ای قائل شویم، در میان فرهنگ های انسانی همیشه تناظری معنادار میان مولفه های بدنی و فرهنگی در مقوله جنسیت وجود دارد. برخی از این الگوهای تعریف بدن و فرهنگ، ریشه های کهنی دارند که هنوز هم تداوم یافته اند و حتی در زندگی روزمره ما نیز حضور دارند، بی آنکه متوجه دلالت های تاریخی و ساختاری آنها در فرهنگ انسان باشیم.
در زندگی روزمره ما نیز این موضوع را می توان شاهد بود. جشن بلوغ که هنوز در مدارس ما انجام می گیرد،از این نوع مقوله ها است. در ایران نتوانسته ایم بر سر سن بلوغ دختران و پسران به اجماع نسبی برسیم، به همین سبب این موضوع به یک امر چالشی بدل شده است. در ایران بلوغ در معنای شرعی و بدنی با بلوغ در معنای حقوقی و قانونی تقویم های متفاوتی دارند، در اولی برای دختران نه سالگی و برای پسران پانزده سالگی و در دومی برای هردوی آنها ۱۸ سالگی در نظر گرفته شده است. این تقویم های مختلف ناشی از معیارهای مختلف برای تعیین سن بلوغ است. اما اصولا در همه جوامع برای بلوغ شرعی و جسمی، جشن هایی برپا میشود و آیین های برگزار می شود.
به نظر میرسد که همه ما تجربه مبهمی از جشن بلوغ داریم: در روز مشخصی در مدارس (سوم ابتدایی برای دختران و سوم راهنمایی برای پسران – البته در مدل قبلی مدارس) جشنی برپا میشد. جشن بلوغ دختران حال و هوای بیشتر و بهتری دارد،چون همه آنها با لباسهای یکدست در جشن شرکت میکنند و گاه برای آنها باهدیه یک چادر نماز همراه است. این جشن ترکیب ساده ای دارد: جشنی که در آن یک روحانی حضور دارد، که همراه است با یک یا چند سخنرانی در باب اهمیت بلوغ و وظایف جدید شرعی و توصیه به اینکه از فردا باید شما بچه ها،قواعد شرعی را رعایت کنید و ... و معمولا جشنی شاد و فرح انگیز است و در نهایت در نمازخانه یا مسجدی در نزدیک مدرسه، یک نماز جماعت هم برگزار می شود. ساختار اصلی جشن بلوغ ترکیبی از دو موقعیت کلیدی است: بلوغ جسمی و بلوغ شرعی. به همین دلیل فرد به بلوغ رسیده، در حالت نظری، کسی است که میتواند با خدا/خدایان آن جامعه هم ارتباط داشته باشد و آنها را درک کند و تکالیف شرعی اش را انجام بدهد. او از فردای جشن بلوغ هویت متفاوتی دارد، او باید وظایف شرعی اش را انجام دهد و مهمتر از همه آنکه او قابلیت فرزندآوری یا ازدواج را هم پیدا میکند.
نکته جالبی که در این جشن هست، رابطه میان بلوغ جنسی و بلوغ شرعی در آنست. از نظر شرعی فرد در دروه قبل از بلوغ، حکم شرعی بر او واجب نیست، اما چرا همینکه فرد به بلوغ جسمی می رسد، امکان فهم احکام شرعی را هم را پیدا میکند. چه نسبتی میان وضعیت بدنی بلوغ جسمی و قابلیت مواجهه با امر مقدس و اجرای احکام شرعی وجود دارد. این ساختار بلوغ جسمی – بلوغ شرعی، ساختار کهنی است که نه تنها در فرهنگ های اسلامی، بلکه تقریبا در همه فرهنگ های سنتی و کهن، از جوامع نانویسا در استرالیا و آفریقا گرفته تا سایر نقاط مسکون بشری می توان شاهدش بود. در فرم های سنتی جشن بلوغ، بیانگر یک فرآیند آیینی سخت و گاه با دشواری و دردهای جسمی فراوانی بود که فرد بالغ از خلال این جشنها، با اساطیر و عقاید قبیله خودش آشنا می شد. جشن بلوغ در منطق بنیادین خودش متضمن مرگ نمادین و تولد مجدد در قالب هویت اجتماعی جدید است که فرد بالغ در ابتدا با آیین های خاصی از محیط و خانواده و مادر خودش جدا شده، بعد به محل اجرای آیین بلوغ برده میشد، این محل اجرا معمولا بیرون از محیط زندگی و قلمرو سکونت قبیله بود،و گاه در دل جنگلها و... قرار داشت. در طی این دوره جدایی، بزرگان و رهبران قبیله، آزمون ها و آموزشهای سختی را برای فرد در حال بلوغ اعمال می کردند تا او با اساطیر و خدایان قبیله خودش مواجه شود و همچنین هنجارها و شرایط عضوی بالغ از قبیله بودن را بفهمد و در خودش درونی کند. پس از بازگشت از محل آرای آیین، او دیگر کودک قبل نبود،او به یک فرد بالغ بدل شده است و از این پس عضوی از مردان / زنان قبلیه است نه یک کودک.
منطق بنیادین جشن های بلوغ، متضمن آیین تشرف یا رازآموزی است. آیین های تشرف یا رازآموزی، آیین هایی هستند که فرد نابالغ را با اسرار بنیادی جامعه که معمولا در اساطیر و مقدسات و خدایان متجلی شده، آشنا می کردند. و طی فرآیندی از مرگ نمادین، فردی که در این آیین قرار گرفته از موقعیت و روابط قبلی خودش به عنوان کودک نابالغ در قبیله،رها میشد و از طریق مرگی نمادین به عنوان یک فرد بالغ و آشنا به رازهای مقدس قبیله متولد می شد. البته عمده گزارشها و داده های مردمنگارانه موجود در باره آیین های بلوغ و تشرف مروبط به آیین های مردانه می باشد و کمتر گزارشی از آیین های تشرف زنانه وجود دارد که به واسطه عدم دسترسی مردان مردنگار یا مستشرق یا مسیونر به این آیین ها بوده است.
همانطور که گفته شد بالغ شدن با رسیدن به سن تکلیف همیشه به هم پیوند داشته اند. رسیدن به قدرت باروری همراه بوده با رسیدن به قابلیت فهم امر قدسی. به همین سبب هردوی اینها همزمان رخ میدادند. فردی که بالغ میشد، امکان مواجهه با خدایان و اجرای تکالیف شرعی را داشته است. این ساختار در تمام الگوهای آیین های تشرف و بلوغ وجود داشته است. بلوغ جسمی مستلزم آشنایی با خدایان بوده است. از طریق این آیینها نوعی استعلا و تعالی وجودی در فرد ایجاد میشد و رسیدن به بلوغ جسمی، او را از لحاظ هستی شناختی و معرفتی، به سطحی می رساند که می توانست خدای قبیله را نیز درک کند و با آن مواجه شود. در جامعه ما نیز هنوز همین ساختار عمل می کند. کسی که بالغ می شود، کسی است که از فردای جشن بلوغ، مکلف است و باید وظایف شرعی اش را انجام بدهد. هرچند امروزه برخلاف دوره های سنتی که آیین های تشرف و بلوغ آیین های سخت ودردناک و گاه همراه با شکنجه های سختی بود، این جشن های بلوغ امروزی ما با شادی و موسیقی و شرینی ها همراه هستند.
نکته مهم در جامعه امروزی ما، نوعی اختلال کارکردی در آیین های بلوغ و تهی شدن آنها از اثرگذاری در زندگی وهویت افراد است. به دلیل عدم تناظر و تناسب سن بلوغ جسمی و بلوغ شرعی، شاهد نوعی اختلال و بی اثر شدن ضمنی آیین های جشن بلوغ هستیم.الگوهای تربیتی ما به گونه ای است که جشن بلوغ امکان ایجاد تغییر بنیادی در ذهن و روان فرد بالغ را ندارد و به همین سبب جز در خانواده های سنتی و متشرع نمیتوان شاهد جدی گرفته شدن جشن های بلوغ بود. هرچند برخی از همان خانواده ها نیز در نسبت میان سن بلوغ و سن شرعی مردد هستند. به عبارت دیگر در باب جشن های بلوغ چند تردید اساسی ایجاد شده است که عملا این جشن ها را از کارکرد اصلی اش بازداشته است: اول اینکه باور یا مستندی در باب اینکه دختر یا پسر در همان سن های نه و پانزده به بلوغ جسمی می رسند؛ وجود ندارد و مردم هم به این گزاره ها باور ندارند. دوم آنکه دختر یا پسر، بالاخص دختران، در این سن بلوغ چگونه باید تکالیف شرعی (بالاخص روزه گرفتن ماه رمضان )را انجام بدهند. به عبارت دیگر تردید بیولوژیک قبلی به تردید در باب تکلیف شرعی نیز منجر شده است. به همین دلیل خانواده ها به اشکال مختلف از این هنجار دینی گذر می کنند. این گذر کردن، به معنای تعلیق این یک حکم نیست، بلکه اصولا منطق سن شرعی را به تعلیق در می آورند. نکته سوم هم اینکه در جهان سنتی، بلوغ شرعی و جسمی، متضمن قابلیت ازدواج بود. زیرا باروری مولفه اصلی در این آیین ها بود. به همین دلیل در جهان سنتی شاهد ازدواج در دختران در سنین بعد از نه سالگی بودیم. اما امروزه هیچکس منطق بلوغ شرعی و بلوغ جسمی همراه با آن را مبنایی برای ازدواج فرزندش قرار نمی دهد. به عبارت دیگر اصولا منطق سن شرعی در آیین های بلوغ، بر سن بیولوژیک و بلوغ جسمی مبتنی است. لذا وقتی سن بلوغ جسمی و بیولوژیک مورد پذیرش قرار نگرفته و جامعه حسب تجربه اش به نادرستی این سن بلوغ جسمی باور پیدا کرده است، به همین سبب تمام آنچه که به عنوان سازه ای فرهنگی بر این بلوغ جسمی،به نام بلوغ شرعی بنا شده، بی معنا می شود. اختلال در آیین های بلوغ، موجب اختلال در جامعه پذیری مذهبی و تحولات هویتی ناشی از آیین های بلوغ و آیین های تشرف شده است. متاسفانه نهادهای دینی و فرهنگی نیز بدون توجه به این اختلال، به کارهای فرمالیستی و صوری خودشان ادامه میدهند. اصولا آیین بلوغ و تشرف، مهمترین کارشان تنظیم مواجهه ما با امر قدسی و امر بیولوژیک است. وقتی این آیین ها اختلال پیدا کنند، هردوی این امور به شیوه ای آشفته و گاه مختل رفع خواهند شد و نظم فرهنگی برای تداوم و جامعه پذیری اعضای جامعه دچار آشفتگی و اختلال خواهند شد.