فاطمه بنویدی در گفتوگو با ایبنا از جایگاه دوفرن در پدیدارشناسی و سوالاتی میگوید که در کتاب محور اساسی مباحث دوفرن قرار گرفته است.
جایگاه دوفرن در سنت پدیدارشناسی چیست و او چگونه این سنت را برای نگریستن به هنر بهکارمیگیرد؟
میکل دوفرن فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، که نگاهی پدیدارشناختی به هنر داشته است. او جزء پدیدارشناسان کلاسیک است که به مسائل عمدهای نظیر وضع سوژه، ابژه و ادراک حسیِ زیبایی شناسی میپردازد. او در مقام یک پدیدارشناس هنر، هدفش گشایش و بازآموزی و نگریستن به جهان است. از اینرو، آنچه مدنظر او بوده، بررسی و تحلیل تک تک آثار هنرمندان نبوده است، بلکه به وجهی کلی و عام، به هنر و روش هنری هنرمند می نگرد و آنچه را که هنر او مکشوف میسازد، مطرح میکند. کتاب مفصل او در باب پدیدارشناسیِ تجربه زیبایی شناسانه تحولی نو در حوزه زیبایی شناسی ایجاد کرده است. این کتاب از دو موضوع اصلی تشکیل شده است، در موضوع اول دوفرن ابژه زیبایی شناسی را مورد بحث و تحلیل پدیدارشناختی قرار می دهد، و در موضوع دوم میکوشد تا نظریهای درخصوص تجربه زیباییشناختی ارائه دهد. او سعی کرده از طریق بحث در باب ادراک حسی، ماهیت تجربه زیباییشناختی را بیان کند و در این مسئله به مرلوپونتی که ادراک حسی را محور قرارمیدهد نزدیک میشود.
همچنین او تجربه زیباییشناختی را تجربه ناظر میداند نه تجربه خالق اثر هنری، زیرا به نظر او تجربه ناظر اثر هنری ــ بیننده یا خواننده یا شنونده ــ است که به درک یک اثر هنری میانجامد ولی خالق اثر هنری صرفاً نوعی ادراک درونی و حسی دارد. در مجموع، دوفرن در پی آن است که اولاً محتوای تجربه هنری را بررسی کند و ثانیاً به توصیف ارتباط پدیدارهای هنری با یکدیگر بپردازد، تا از این طریق به روابط درونی و ذاتی آنها پی ببرد و نهایتاً به کشف یک ماهیت و ذات وحدانی در ورای پدیدارهای هنری برای هنر نائل شود.
درباره ضرورت و چرایی انتخاب ترجمه این کتاب توضیح دهید؟
پدیدارشناسی در قرن بیستم یکی از روشها و نظرگاههای بسیار موفق است و در رشتههای مختلف از جمله روانشناسی، جامعهشناسی، علوم دینی، هنر و ... کارآمد بوده است و نیز یکی از روشهای موجود در برخورد با هنر و آثار هنری است. یکی از مفاهیم کلیدی فلسفه هنر که پدیدارشناسان ناگزیرند به آن توجه کنند، بحث درباره ادراک هنری و تجربه زیباییشناختی است. در این زمینه فیلسوفان و پژوهشگران غربی تحقیقات بسیاری کرده و کتابها و مقالاتی بسیاری نوشتهاند. با این حال این مسئله در کشور ما موضوعی ناشناخته است و تا آنجا که تحقیق و بررسی کرده تاکنون به طور مشخص تجربه زیباییشناختی با رویکرد پدیدارشناسی مورد بررسی قرار نگرفته است و سؤالات زیادی در این زمینه بیپاسخ مانده است. از آنجاییکه این کتاب مشخصاً روی مسئله تجربه زیبایی شناختی کار کرده مورد انتخاب قرار گرفت. البته لازم به ذکراست که همان طورکه در عنوان کتاب آمده «پدیدارشناسی تجربه زیباییشناختی: گزارش و ملاحظات»، این نشان میدهد که من تمام کتاب را ترجمه نکردهام فقط بخشی از آن که مربوط به رساله دکتریام بود، کار کردم و منتشر شده است.
نقاط افتراق دوفرن با متفکران این حوزه یعنی هوسرل و هیدگر در پدیدارشناسی و تجربه زیبایی شناختی به چه موضوعاتی برمیگردد؟
در مورد نسبت آراء دوفرن با هوسرل؛ هوسرل نگاه پدیدارشناسی به هنر را مدنظر قرار نمیدهد و دوفرن از مفاهیم و مبانی و اصول پدیدارشناسی هوسرل بهره میگیرد و با آن سازگار است و تمرکز بیشتری روی وضع سوژه، ابژه و ادراک حسیِ زیباییشناسی دارد. مهمترین هدف دوفرن استفاده از تقلیل پدیدارشناسی، اظهارات و زبان هوسرل بهعنوان طرح کلی برای ویژگی مرکزی تجربه زیباییشناختی است. او سعی میکند نشان دهد پدیدارشناسی روشی مناسب برای درک تجربه زیباییشناختی است. او معتقد است هوسرل حق مطلب را درباره ذات ادراک و ادراک ما از دیگران ادا نمیکند. همچنین او از همان ابتدا بهروشنی مشخص میکند که نمیخواهد عیناً پا جای پای هوسرل بگذارد؛ بلکه برآن است تا پدیدارشناسی را به معنایی بفهمد که سارتر و مرلوپونتی این اصطلاح را در محیط فرانسه استفاده کردهاند. دوفرن مانند آنها، درصدد است سوژه استعلایی را «طبیعی» کند و آگاهی بشری متجسد را بهجای آن بنشاند. در مورد نسبت آراءاش با هیدگر؛ دوفرن با آرای هیدگر در موضوعاتی که با مباحث زیباییشناختی ربط دارند و بهخصوص در تفسیر نهایی او از اهمیت هستیشناختیِ تجربه زیباییشناختی بهعنوان نوعی انکشاف هستی، همداستان است. البته این به آن معنا نیست که دوفرن موضع فلسفی هیدگر را سراسر میپذیرد. او بیآنکه صراحتاً به پدیدارشناسی هرمنوتیکی هیدگر اشاره کند، میکوشد آن مقدار از آن را جذب کند که با کار توصیفیتر خودش سازگار است.
موضع دوفرن درباره ابژه زیبایی شناختی چیست؟
از نظر میکل دوفرن «ابژه زیبایی شناسی همان اثر هنری است از آن حیث که ادراک شده است». از نظر او ابژه زیبایی شناسی جایگاه اثر هنری است: «اثر هنری جایگاه خود را در ابژه زیبایی شناسی دارد و از طریق آن فهمیده می شود». از همین جهت است که تا ابژه زیبایی شناسی نباشد اثر هنری ظهور نمی کند، دوفرن حقیقت اثر هنری را نیز در ابژه زیبایی شناسی می داند؛ هر چند، در عین حال، «ابژه زیبایی شناسی و اثر هنری به نحوی از هم متمایزند که ادراک زیبایی شناسی باید به اثر هنری منضم شود تا ابژه زیبایی شناسی ظهور یابد». دوفرن معتقد است که ابژه زیبایی شناسی از محتوای اثر هنری گرفته شده و اثر هنری هم از ابژه زیبایی شناسی اخذ شده است. این ویژگی از طریق حضور حسی با اثر هنری حاصل می شود، یعنی آنچه باعث میشود اثر هنری بهعنوان ابژه زیباییشناسی درک شود ابتدا همین حضور حسی است.
نسبت خیال با تجربه زیبایی شناختی چیستت؟
خیال نقش قوام بخش به تجربه زیباییشناختی را دارد. دوفرن میکوشد از طریق بحث در باب ادراک حسی، ماهیت تجربه زیباییشناختی را بیان کند و در این بحث از موضع سارتر که بر قوه خیال تأکید میورزد دور میشود و به سارتر به خاطر غفلتش از ادراک به سبب خیال و عواطف نیز اعتراض میکند و این غفلت را بهخاطر سوء تفسیر سارتر از تجربه زیباییشناختی میداند. در این راستا، دوفرن به مرلوپونتی که ادراک حسی را محور قرار میدهد نزدیک میشود. با این حال، در بحث از ابژه مدرک و ارتباط آن با ادراک با مرلوپونتی نیز اختلاف نظر دارد و پایههای اولویت ادراک را سست میکند و میکوشد مبنای مرلوپونتی را وسعت بخشد.
آیا زیبایی شناسی از نظر دوفرن علم است؟
میکل دوفرن در پی تأسیس یک علم برای زیباییشناسی است. از نظر او، این زیباییشناسی بهیقین همچون یک علم ممکن است. البته قبل از دوفرن کسانی بودهاند که دغدغه تأسیس علم زیباییشناسی را داشتهاند. مهمترین نماینده این جریان که امروزه تأسیس علم زیباییشناسی را به او نسبت میدهند، بامگارتن است. تلقی او آن است که با تأمل عقلانی در امر زیبا میتوان مابعدالطبیعه امر زیبا را همچون علم بنا نهاد. همچنین، سوبژکتیویسم تجربی انگلستان، جان لاک، هیوم و ادموند برک، کوشیدند تبیینی نظاممند از امور زیباییشناختی با رهیافت تجربی بهدست دهند. در این میان کانت با روش نقادانه مخصوص خود، به ردِ زیباییشناسی بهمثابه علم میپردازد و فقط نقد زیباییشناسی، یعنی معرفتشناسی آن را امکانپذیر میداند. کانت بهروشنی در نقد قوه حکم بیان میکند که «نه علمی از زیبا، بلکه فقط نقد آن و نه علم زیبا، بلکه فقط هنر زیبا وجود دارد». اما دوفرن میخواهد ثابت کند که ما علمی از زیبا داریم. دوفرن از طریق احکام تألیفی ماتقدم بهدنبال تأسیس یک علم زیباییشناسی محض است. وی از مقولههای ماتقدم کانت استفاده میکند.
کانت سعی کرده بود از طریق نقد قوه حکم اصول حاکم بر صدور حکم در حوزه زیباییشناختی را استخراج کند و در این راه به ریشههای ماتقدم بازمیگشت. کانت معتقد بود حکم ذوقی تأملی است. ما علم زیبا نداریم؛ اما هنر زیبا داریم. از نظر او شاید بتوان با زیباییشناسی به احکام تألیفی ماتقدم رسید؛ اما این ما را مجاز نمیکند که بگوییم علم زیبا داریم. به همین دلیل کانت صراحتاً تاکید داشت: نه علمی از زیبا بلکه فقط نقد آن و نیز نه علم زیبا بلکه فقط هنر زیبا وجود دارد. دوفرن دستاورد کانت را بسط میدهد، از انفعالی ماتقدم آغاز میکند و این بسط دادن به او امکان میدهد میان معرفت و احساس درونی رابطهای برقرار کند که قابل صورتبندی باشد و به این نتیجه میرسد که زیباییشناسی یقیناً همچون یک علم ممکن است. کانت میگوید علم زیبا علمی است که زیبا باشد؛ اما دوفرن معتقد است علمی از زیبا. هرچند دوفرن نتوانست فهرستی از مقولات عاطفی تعیین کند. زیرا این مقولات که ماتقدم هستند و در حوزه زیباییشناسی اطلاق میشوند، برای احساس ما درونیاند.
هم اکنون چه کاری در دست ترجمه یا تالیف دارید؟
در حال حاضر روی میشل آنری فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، که نگاهی پدیدارشناسانه به هنر داشته است کار میکنم. او کتابی دارد باعنوان «دیدن امر نامرئی»، و سعی کرده یک خوانش پدیدارشناختی از نقاشی داشته باشد. ترجمه این کتاب تمام شده و در مرحله نمونه خوانی و ویرایش است و به زودی به بازار میآید.