فرهنگ امروز/ محسن آزموده: دایرهالمعارف زبده و گزیدهای از دانشها و علوم بشری در گنجینهای دانشورانه است؛ مدخلی راهگشا برای آنها که میخواهند لب لباب یک حیطه از معرفت یا همه معارف انسانی را در یابند. از این حیث تهیه و تدوین و عرضه یک دایرهالمعارف چنان که فضایل مذکور را برآورد، کاری سترگ و تلاشی جانفرسا میطلبد. مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی با ریاست کاظم موسوی بجنوردی در طول دههها کوشیده با وجود همه ناملایمات و نامساعدتها و کمبود امکانات این اقدام را با رعایت بالاترین معیارهای علمی و در همکاری با فرهیختهترین دانشوران ایرانی پیش ببرد. حالا نیز ششمین مجلد اسلامیکا، ترجمه انگلیسی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در ماه نوامبر سال جاری میلادی (۲۰۱۸) توسط مطبعه بریل در لیدن هلند منتشر شد. این جلد با مدخل داعی شیرازی آغاز و با فاطمیان مصر پایان مییابد. اسلامیکا که با همکاری مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی منتشر میشود؛ اثری سترگ و ارزشمند در ارایه تصویری محققانه و به دور از حب و بغض از فرهنگ و تمدن اسلامی به خصوص اسلام شیعی در ایران. احمد پاکتچی، پژوهشگر و متخصص علوم قرآنی، عضو شورای عالی علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و سرپرست بخش ترجمه دبا به زبان انگلیسی است. با او به مناسبت انتشار جلد ششم اسلامیکا، گفتوگویی صورت دادیم درباره دایرهالمعارف و دایرهالمعارفنویسی در ایران و جهان و به ضرورتها و مصائب دایرهالمعارفنویسی در ایران پرداختیم.
***********
دایرهالمعارف در وهله اول عصر روشنگری و اصحاب دایرهالمعارف را به ذهن متبادر میکند. گروهی از دانشوران که گرد هم آمدند تا همه علوم و معارف زمانه خودشان را در یک کتاب جمعآوری کنند. در ابتدا بفرمایید انگیزه و هدف از نگارش و تدوین دایرهالمعارف چیست؟ در ایران پیشینه این امر به چه زمانی بازمیگردد؟
گاهی یک بستر (context) اجتماعی ما را به انجام کاری وادار میکند و ناخودآگاه این اقدام صورت میپذیرد و زمانی کاملا آگاهانه با سنجیدن مصالح برای انجام دادن یک کار تصمیم میگیریم. برای پاسخ بهاین سوال هم باید از هر دو منظر مساله را دید. از منظر اول یعنی از حیث محرکهای اجتماعی و بدون در نظر داشتن نقش افراد خاص در این کار باید از یک انگیزش اجتماعی بسیار جدی در این باره یاد کرد. اگر در غرب قرنهای متمادی علم وجود داشته اما از دورهای یعنی حدود ۳۰۰ سال پیش پدیدهای به عنوان دایرهالمعارف مطرح میشود، دقیقا به دلیل ظهور مدرنیته است. به نظر من آنچه دوره کلاسیک غرب را از دوره مدرن متمایز میکند، این است که در دوره کلاسیک علم داریم، یعنی بسیاری از دانشمندان در حوزههای مختلف تولیدات علمی دارند، اما در دوره مدرن علم به علم داریم، یعنی علم خودش به موضوع مطالعه بدل میشود. به همین دلیل معرفتشناسی (epistemology) اهمیت مییابد. در دوره کلاسیک عمده فیلسوفان به وجودشناسی (ontology) میپردازند. من ورود به مرحله دایرهالمعارفنویسی را مرحلهای از علم به علم میدانم. در دوره کلاسیک علوم و پایدیای زیادی وجود دارد، اما در دوره مدرن میخواهیم بدانیم در دایره پایدیا (paideia) یا پیرامون دانش (ان کوکلو پایدیا ریشه لفظ encyclopedia) چه خبر هست. این نگاهی درجه دوم است، یعنی میخواهیم معرفت به معرفت بیابیم. این کاملا تلاشی مدرن است. کسانی نیز که در تاریخ دایرهالمعارفنویسی، از دایرهالمعارفهایی در چین باستان یا در ایران از آثاری چون دانشنامه علایی یاد میکنند، خطا نمیگویند، اما باید به تفاوت این دو جنس از دایرهالمعارف آگاه بود. آثار گذشتگان عمدتا هدف تعلیمی داشت، اما در اینجا هدف بیشتر معرفتشناختی است، یعنی میخواهیم معرفت را موضوع معرفت خود قرار دهیم. با پذیرش این نگاه به دایرهالمعارفنویسی، میتوان گفت تلاش برای دایرهالمعارفنویسی در ایران که از عصر ناصری شروع شد و اقداماتی که به صورت جسته و گریخته صورت گرفت، نتیجه ورود ایران به مدرنیته بود، یعنی ما با حدود ۱۵۰ سال تاخیر وارد مرحلهای شدیم که غرب پیشتر شده بود.
به انگیزه ناخودآگاه یا محرکهای اجتماعی دایرهالمعارفنویسی اشاره کردید. اما کارکرد دایرهالمعارف چه بود؟ یعنی دایرهالمعارف قرار بود چه مشکلی از جامعه یا دانشوران حل کند؟
به نظر من دو «فکت» مسلم در مساله دایرهالمعارفنویسی از نوع دیدرویی و بعد از او وجود دارد. نخست اینکه برخورد آنها با دانش بهشدت تحویلگرایانه یا تقلیلگرایانه (reductionist) بود. آشکار است که وقتی برای یک موضوع به دایرهالمعارف مراجعه میکنیم، نمیتوانیم به آن موضوع در عمق و گسترهای که باید، دست یابیم. مگر میتوان آثار کثیر و عمیق افلاطون و ارسطو را در حد دو مقاله خلاصه کرد و مدعی شد که هر چه افلاطون و ارسطو میگویند، همین است. مقاله ۹۳ صفحهای «اسلام» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی بهاین معنا نیست که اسلام همین است و سخنی بیشتر در میان نیست. بنابراین تقلیلگرایی یا تحویلگرایی یک فکت مسلم دایرهالمعارفنویسی است. فکت مسلم دوم آن است که دایرهالمعارف محل تبادل و تعامل است. یعنی پدیدههایی کنار هم قرار میگیرند که به طور طبیعی کنار هم نیستند. این ویژگی دایرهالمعارف است. در دایرهالمعارف با بازار عرضه افکار مواجه هستیم و اندیشههایی که در فضاهای مختلف تولید شده، شبیه یک موزه با بر هم زدن تمام نسبتهای تاریخی و جغرافیایی در کنار هم به شکلی قرار میگیرند که امکان یک نگاه تازه به آنها پدید آید. در حالی که اگر به خود آثار بنگریم، چنین امکانی را نخواهیم داشت. به عبارت دیگر در دایرهالمعارف گونهای بافتگردانی (decontextualization) صورت میگیرد. هدف این دو فکت یعنی تقلیلگرایی و بافتگردانی از دانش، به نظر من رسیدن به یک دانش برتر است. تحویلگرایی اولیه به هدف انتخاب مضمونی و انتخاب گزینههای اهم صورت میگیرد تا به ما فرصت رسیدن به دانش برتر را بدهد. اگر غرق در جزییات شویم به آن دانش برتر دست نمییابیم. کار دوم یعنی بافتزدایی با این هدف صورت میگیرد که اسیر بافت کلاسیک علوم نشویم و بتوانیم در موقعیتی بیرون از بافت با این دانایی (اپیستمه) مواجه شویم. بنابراین به نظر من هدف اصلی دایرهالمعارفنویسی، معرفتشناختی است.
منظورتان از دانش برتر چیست؟ یعنی اولا نگاهی از بالا به مجموعه دانش داشته باشد و ثانیا جنبهای جهانشمول (universal) داشته باشد یعنی دانشی برای همه ملتها با فرهنگ و ادیان گوناگون؟
بله؛ تعبیر «یونیورسال» را خود دایرهالمعارفنویسان اولیه به کار بردند و به آن تصریح کردند. اما من این «یونیورسالیتی» را بیشتر در ساحت علم میبینم، نه در جغرافیای سیاسی یا دینی. به نظر من تبادل میان علوم مدنظر آنها بود تا اینکه بخواهند پیوندی میان مردم جهان ایجاد کنند. حداقل نخستین دایرهالمعارفنویسان اینچنین بودند. یعنی اگر از دیدرو میپرسیدیم چه میکنی؟ احتمالا خودش را بیشتر خادم ملت فرانسه میدانست تا خادم همه مردم دنیا. اما تصور میکرد برای رشد علم و فرهنگ در فرانسه باید چنین نگاه درجه دومی را داشت. اما بعدا این زمینهای شد در مسیر اینکه پیوندی در معرفت جهانی بشر پدید آید.
مخاطب دایرهالمعارف کیست؟ دانشوران یا مردم عادی؟
تصور نمیکنم حداقل زمانی که دایرهالمعارفنویسی به راه افتاد، مخاطبش عامه مردم بود. اولا به این دلیل که دایرهالمعارف در آن زمان ارزان نبود. در گذشته این اشراف و افراد متمول بودند که به دایرهالمعارفها دسترسی داشتند. ثانیا امروز با مطالعه دایرهالمعارفهای گذشتگان میبینیم کهاین لحن و طرز مطرح کردن مباحث برای مخاطب عام نیست و هدفش نخبگان است. بنابراین اگر هم دایرهالمعارفها برای مخاطب عمومی نوشته میشوند، پدیدهای است که بعدا اتفاق میافتد.
گفتید از میانه عصر ناصری تلاشهایی برای دایرهالمعارفنویسی به معنای جدید در ایران آغاز شد. آیا انگیزه و هدفی که دایرهالمعارفنویسی در ایران دنبال میکرد، مشابه غرب بود؟ یعنی دانشوران ایرانی میخواستند به دانش برتر دست یابند؟
پاسخ بهاین پرسش دشوار است، چون باید اعترافی کنم که شاید نسبت به فرهنگ خود هوادارانه نباشد، اما باید واقعیتها را دید و خودانتقادی لازم است. دایرهالمعارفنویسی نیاز به کار گروهی دارد. وقتی با اصحاب دایرهالمعارف شروع شد، یک کار گروهی بود. تا به امروز نیز دایرهالمعارفها با یک کار گروهی موفق هستند. دایرهالمعارفی که یک نویسنده داشته باشد، قطعا به اهدافش دست نمییابد، زیرا اصلا از یک نفر چنین اشرافی به حوزههای گوناگون معرفت بشری برنمیآید. این کار گروهی چشم اسفندیار ما بوده و هست. اینکه نهادی مثل دایرهالمعارف بزرگ اسلامی توانسته در حدود ثلث قرن عدهای را برای کار گروهی جمع کند، پدیدهای نادر در ایران است. معمولا در ایران حرکتهای جمعی از شرکتهای تجاری گرفته تا کارهای علمی متاسفانه بسیار ناپایدارند. ما پهلوانانی مثل مرحوم دهخدا داشتهایم که کار فردی کردهاند. البته کارهای جمعی هم داشتهایم؛ مثلا در دوره ناصری نامه دانشوران ناصری را داریم که کاری جمعی است که متاسفانه ناتمام ماند. یعنی ما شبیه اصحاب دایرهالمعارف، اصحابنامه دانشوران داشتیم. یعنی گویا در مقاطعی این ضرورت درک شده است. اما در دورههای بعدی بیشتر کارهایی از جنس پهلوانان دیدیم؛ ما رستمهایی را در ساحت علم خودمان داریم تا گروهی که با هم کار گروهی کنند. در یک و نیم قرن اخیر درک نیاز به دایرهالمعارف در ایران وجود داشت و نمونه بارزش استقبال گسترده دانشوران و اهل فرهنگ ایرانی از دایرهالمعارف قرن بیستم محمد فرید وجدی (نویسنده مصری) است. کار وجدی نیز فردی است و این نشان میدهد که در زمینه رایج نبودن کار جمعی وضع سایر کشورهای اسلامی از ما بهتر نیست. اما استقبال از اثر او در ایران بسیار بالا بود و بسیاری از فرهیختگان ما این کتاب را دارند و از آن استفاده میکنند. افکار فرید وجدی بسیار در شکلدهی به اندیشه متفکران ما موثر بوده است. شاید بتوان گفت فرید وجدی به اندازه دکتر شریعتی در یک نسل پیش از او موثر بوده است. این نشان دهنده آن است که نیاز به دایرهالمعارف در ایران و منطقه ما وجود داشته است و این نیاز باعث شده گامهایی برداشته شود. چند بار تصمیم به نوشتن دایرهالمعارف گرفته شد، مثلا در فرهنگستان اول مساله نوشته شدن دایرهالمعارف مطرح شد و به سرانجام نرسید. در کشورهای پیرامون ما نیز چندین کار دایرهالمعارفی انجام گرفت و این نشان میدهد درکی از این مساله بوده و هست؛ مثل دایرهالمعارف آریانا در افغانستان یا دایرهالمعارفهایی که در ترکیه نوشته یا ترجمه شد. شاید ما دیرتر وارد این عرصه شدیم. اما تصور میکنم در سال ۱۳۵۰ این نیاز به طور جدی احساس و حرکتهایی شروع شده بود. یکی از آنها دانشنامه ایران و اسلام به سرپرستی احسان یارشاطر بود. بعد از انقلاب آن نیاز اجتماعی به دایرهالمعارفنویسی با یک موتور محرکه خیلی قوی به نام انقلاب همراه میشود که ناگهان منجر به شکلگیری چند نهاد مختلف میشود. در کنار این انگیزش اجتماعی باید از انگیزههای شخصی بزرگانی در ایران که کار دایرهالمعارفی کردند، یاد کرد. این بزرگان تکتک انگیزههای فردی داشتند. بسیاری از این بزرگان مثل مرحوم زریاب خویی، مرحوم ایرج افشار، مرحوم زرینکوب، مرحوم شرفالدین خراسانی و استاد مجتبایی، متفکرانی بودند که این نیاز را احساس کرده بودند و وقتی این نهاد برقرار شد، گرد این پرچم جمع شدند و تصمیم به همکاری گرفتند. بنابراین حتما انگیزههای خودآگاه نیز در این کار بوده است. برخی از بزرگان یاد شده پیش از آن با مرحوم دکتر مصاحب کار کرده بودند و کاملا درگیر مساله دایرهالمعارفنویسی بودند.
به گسترش بیسابقه توجه به دایرهالمعارف بعد از انقلاب اشاره کردید. واقعا این عطف توجه بیسابقه که به تشکیل چندین و چند نهاد متفاوت انجامید، از کجا ناشی میشد؟
به نظر من علت روشن است؛ فرض کنید در خانه آبا و اجدادی زندگی میکنیم که هر از گاهی بخشهایی از آن نیاز به تعمیر پیدا میکند. رفتار ما در قبال آن از جنس حفظ و صیانت و احیانا تعمیر و نگهداری است. کسی هم اگر از ما بپرسد، توضیحاتی کلی درباره پیشینه آن خانه ارایه میکنیم. اما زمانی این خانه کاملا فرو میریزد و ما تصمیم بگیریم آن را از نو بسازیم. این بار برای ساختن آن نیازمند نقشه و برنامهریزی هستیم. بدون برنامه نمیتوان خانهای کاملا تخریب شده را از نو ساخت. این از جنس تعمیرات نیست. در یک جامعه نیز سلسلهای از اندیشههای نهادینه هست که از نسلهای قبلی به ارث رسیده و هر جا با چالشهایی مواجه میشود آنها را به صورت مختصر سامانبخشی میکند. اما زمانی هست که دیگر این سامانبخشی موثر نیست. انقلاب یعنی تخریب ساختارهای پیشین و به وجود آوردن ساختاری جدید. ما دقیقا این خانه را کلنگی کردیم و میخواهیم دوباره آن را بسازیم و در نتیجه کاملا به خودآگاهی و برنامه نیاز داشتیم.
به علت ضرورت یافتن دایرهالمعارف پرداختید. اما بعد از انقلاب چنان که میدانید، چندین نهاد کار دایرهالمعارفنویسی را آغاز کردند. به نظر شما تکثر و تعدد مراکز دایرهالمعارفنویسی نقطه قوت است یا ضعف؟
به نظر من اصل تعدد بد نیست، فقط نوع تعامل بین نهادهای متعدد است که باید مورد بازنگری قرار بگیرد. زیرا وقتی از نگاه درجه دوم سخن میگوییم، این نگاه از جنس فکر و اندیشه و استنتاج است. اتفاقا اگر نهادهای مختلف متولی این مساله باشند، امکان اینکه چشماندازهای مختلفی از آن به ما بدهند و ما مجددا در تله نگرش تکوجهی نیافتیم، مثبت است؛ حتی اگر هزینههایی را به کشور تحمیل کند. واقعیت این است که در برابر هزینههای رایج در کشور این هزینهها عددی نیست. کمترین هزینهها در کشور ما، صرف کار فکری میشود. اگر چند نهاد به کار فکر کردن بپردازند، مفید است. اما در نظر داشته باشیم که ویژگی فکر و معرفت دیالوگ و گفتوگو است و اگر در وضعیت مونولوگ باشیم، علم مثل موجی بدون حرکت، از میان میرود. علمیکه شکل مونولوگ بیابد و نتواند در گفتوگو قرار بگیرد، از علم بودن خودش ساقط میشود. بنابراین مهم این است که در کنار یاد گرفتن کار جمعی، اهل گفتوگو شویم. البته من نسبت به خو گرفتن ما ایرانیان به کار جمعی در این دههها خوشبین هستم. در کنار این باید یاد بگیریم که به دیگران گوش دهیم. یاد گرفتن گوش دادن و تحمل نقد و گفتوگو، هرچند دیدگاههای متفاوتی داشته باشیم، بسیار ضروری است. به نظر من مشکل ما در دایرهالمعارفنویسی، مشکل در خودماندگی است.
منظورتان از درخودماندگی چیست؟
یک سازمان، یک نظام معرفتی است. این سازمان در دایرهالمعارف نظامی است که در آن عدهای با هم کار میکنند و خروجی آنها مجموعهای از کتابهاست. منظور از درخودماندگی این است که شبیه به این سیاره نه فقط در داخل کشور بلکه در دنیا و کشورهای منطقه و همسایه سیارههایی وجود دارند. ما نباید تصور کنیم که تافته جدا بافتهای هستیم. این سیاره باید با سیارههای دیگر ارتباط مستقیمی داشته باشد. به نظر من ترجمه دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به زبانهای انگلیسی و عربی نیز اقدام بسیار مهمیدر این راستاست تا ما را از در خودماندگی نجات بدهد. این نکته مهم است که دیگران کار ما را بخوانند. واقعیت این است که ما آثار دیگران را کمابیش میخوانیم.
این خوانش در نگاه دایرهالمعارفنویسان ما نیز تاثیر میگذارد؟
قطعا چنین است. اصلا ما مقالاتمان را بدون دیدن دایرهالمعارفهای دیگر نمینویسیم. مهم این است که دیگران نیز نوشتههای ما را بخوانند. تعداد افرادی که در جهان فارسی بدانند و بتوانند دایرهالمعارف ما را بخوانند، بسیار کم است. بنابراین باید دنبال رسانهای باشیم تا این تولیدات دانشی را که متعلق به مردم ایران است در اختیار آنها قرار دهیم.
به مفید بودن تعدد نهادهای دایرهالمعارفنویسی اشاره کردید. اما آیا اینکه همه این نهادها زیر نظر دولت هستند، منافاتی با آن چندصدایی که از آن سخن گفتید، ندارد؟
این سخن درست است، منتها در جامعهای با سنت جا افتاده در حوزه دانشنامهنویسی و دایرهالمعارفنگاری. الان در دنیا موسساتی کاملا خصوصی هستند که بدون استفاده از بودجه دولتی، دایرهالمعارف تولید میکنند و سود میبرند. اما مساله صرفا مدیریت نیست. اولا دایرهالمعارفی که ۲۰۰ سال سابقه دارد، حجم انبوهی از متون از قبل تولید شده دارد که اطلاعات آن در چاپهای جدید صرفا باید روزآمد (upgrade) شود. این با جامعهای که تازه وارد میدان دایرهالمعارفنویسی شده و چنین اندوختهای را ندارد، متفاوت است. آن اندوخته هزینهها را بسیار کاهش میدهد. آنها اگر از اندوخته علمیخود استفاده کنند، به سرقت علمی متهم نمیشوند، اما ما اگر چنین کنیم، قطعا مرتکب سرقت علمی میشویم. اگر هم بخواهیم تولید تازه داشته باشیم، بسیار پرهزینه است. ثانیا حتی کار دایرهالمعارفهای غربی با در دست داشتن ذخیره چندین دههای و گاه چند سدهای، نیز پرهزینه است. یک محقق مدت طولانی کار میکند و حاصلش یک ستون مطلب میشود. حالا در نظر بگیرید برای نگارش یک کتاب چقدر زمان و هزینه باید صرف شود. در غرب این امر پذیرفته شده که قیمت دایرهالمعارفها بالاست و این یک هنجار کامل شناخته شده و پذیرفته است. موسسه Brill در فروختن اسلامیکا (ترجمه انگلیسی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی) به بهای گران مشکلی ندارد. اما در کشور ما چنین نگاهی وجود ندارد و همه انتظار دارند که قیمت پشت جلد پایین باشد و در خرید یک دایرهالمعارف چند جلدی، تخفیف فراوانی هم بگیرند. بنابراین این موانع استفاده کردن از بودجههای عمومی را اجتنابناپذیر میکند.
آیا قبول دارید این امر سبب غلبه یافتن رویکرد و رهیافت خاصی به دانش و معرفت است و بحث استقلال فکر مطرح میشود.
کشور ما ساختارهای خاص و پیچیدهای دارد. من ۳۰ سال است که در این مرکز کار میکنم. تا جایی که به محتوای مقالات مربوط میشود به جز الزامات و حساسیتی که در کلیت جامعه وجود دارد به عنوان نویسنده تاکنون محدودیتی احساس نکردهام. از این حیث باید از نهادهایی که به این موسسه کمک کردهاند نیز تشکر کرد که در عین یاری، سعهصدر داشتهاند. اما به هر حال موافقم که موسسات دایرهالمعارفی در درازمدت باید به سمت استقلال مالی حرکت کنند.
مخاطب دایرهالمعارفها در ایران کیست؟
در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به طور تقریبی مخاطب ما پژوهشگران، دانشجویان و فارغالتحصیلان تحصیلات تکمیلی هستند که چه در دانشگاه و چه در حوزه، در زمینه فرهنگ و تمدن ملل اسلامی مطالعه میکنند. البته مثلا در دانشنامه ایران یا دانشنامه فرهنگ مردم ایران مخاطب فرق میکند. این هم ممکن است کسی که در سطح کارشناسی جای دارد نیز از مقالات ما استفاده کند، اما شاید همه آنها برای او قابل استفاده نباشد.
آیا فکر نمیکنید این پرداختن به دایرهالمعارفنویسی ما را از خود معرفت و تولید آن باز داشته است؟
بحث توان دانشی ما در کل کشور و دستگاه آکادمیک ما متفاوت است از توان جریانهای دایرهالمعارفی. ما به دستگاه آکادمیک خودمان نیز انتقاداتی داریم که در جای خود باید بدان پرداخته شود. اگر کاستیهایی در نظام علم کشور داریم به دلیل پرداختن به کار دایرهالمعارفی نیست. نسبتها قابل مقایسه نیستند. وقتی آمار دانشگاهها و موسسات آموزشی و پژوهشی، دانشجوها و اعضای هیات علمی را با تعداد موسسات دایرهالمعارفنویسی میسنجید، میبینید که این دو قابل مقایسه نیستند. بنابراین نمیتوان گفت که چون به دایرهالمعارف اشتغال داریم، فرصت تولید علم نیافتهایم.
در یک ارزیابی کلی فکر میکنید دایرهالمعارفنویسی در ایران چقدر در دستیابی به اهداف کلانی که ذکر کردید مثل دستیابی به دانش برتر موفق بوده است؟
تا کنون در این زمینه چندین بار صحبت کردهام. در یک مقطعی در کشور ما نیازی به این علم دایرهالمعارفی و علم درجه دوم یا علم دانشنامهای احساس شد و موجهایی پدید آمد. اوایل چنان که گفتم خیلی با توفیق همراه نبود، اما به تدریج تبدیل به جریانهای ماندگاری برای نوشتن و تدوین دایرهالمعارف شد. ما در دستگاه آکادمیکمان با نقصی مواجه بودیم. علم جدید فارغ از ارزشداوری اگر اتوریته و انتساب به مراجع علمی و «ارسطو میگوید» را کنار گذاشته، به جایش «روش» (method) و طرز استدلال را گذاشته است. در فضای دانش غربی که از ارسطو عبور میکنند بر پایه استدلال و متد حرف خودشان را میزنند. در کشور ما وقتی خواستیم از علم کلاسیک به علم مدرن عبور کنیم، دچار گسستی شدیم از اینجا مانده و از آنجا رانده. ما از سنت عبور کردیم. الان گوش جوانان ما دیگر به اتوریتههای گذشته بدهکار نیست. کاملا نگاه انتقادی دارند. اما در عین حال اصلا تفکر نقاد و شیوههای استدلال در میان ما جایی باز نکرده است. در برنامههای دانشگاهی گاه در برخی رشتهها مباحث مربوط به متد یا به طور کلی مفقود است یا به صورت کاملا صوری و حاشیهای است. این اثر خودش را در فضای دایرهالمعارف میگذارد. به نظر من آنچه به ما کمک میکند دایرهالمعارف با پتانسیلی که شروع شد را زنده نگه داشت و ارتقا داد، توجه به ویژگیهای نسل دوم دایرهالمعارفها است.
این ویژگیها چیست؟
نخست اینکه باید دانش دانشنامهنگاری مدونی داشته باشیم. یعنی صرفا به یک مولف یاد ندهیم که مطالب صوری و ویرایشی را فرابگیرد. اینها حداقل است. باید به او یاد داد که چگونه دایرهالمعارفی فکر کند و چگونه مقاله را تولید کند. منظور دیکته کردن نیست، بلکه آموزش ماهیگیری و روش و شیوه تفکر دایرهالمعارفی است. بعد از گذشته ۱۵۰ سال از زمزمههای دایرهالمعارف در ایران و با داشتن دو نسل از استادان تراز اول دایرهالمعارفنویسی باید دانش مدونی از دستاوردهای ایشان اخذ کرد و آن را به دانش جهانی افزود. باید دانشنامهنویسی را به یک سنت آکادمیک و قابل آموزش بدل کنیم. این هم در زمان صرفهجویی میکند و هم گفتوگو را آسانتر میکند، زیرا معیارهایی برای تفاهم و همدلی میان اصحاب دایرهالمعارف ایجاد میکند. دوم اینکه در غرب دایرهالمعارفها دو مرحله را طی کردهاند و وارد مرحله سوم شدهاند. در مرحله اول گذشته نگر بودند، یعنی هر چه را میخواستند از افلاطون و ارسطو شروع میکردند و سیر تاریخیاش را تا زمان حال میگفتند و به زمان حال که میرسیدند، همه خسته شده بودند! متاسفانه ما غالبا در این نگاه ماندهایم، یعنی هنوز هم دایرهالمعارفهای ما گذشتهنگر هستند. مرحله دوم نگاه به زمان حال است که یا اصلا به گذشته نمیپردازد یا به طور محدود این کار را میکند و اصل قضیه برایش زمان حال است. اما با توجه به سرعت بالای تحولات زندگی بشر، دایرهالمعارفنویسی از این نگاه نیز گذشته و به مرحله سوم رسیده است. الان موفقترین دایرهالمعارفها در این نخستین روزهای سال ۲۰۱۹ میلادی، دایرهالمعارفهایی هستند که در زمان انتشار نهتنها به روز باشند، بلکه انتظار میرود مباحث را کمی جلوتر نیز ببرند. مباحثی که تحت عنوان آیندهپژوهی به شکل علمی هست، حتما باید به حوزه دایرهالمعارفنویسی کشیده شود و آموزش تفکر دایرهالمعارفنویسی باید درگیر مباحث آیندهپژوهی باشد و دایرهالمعارفنویسی مخاطب را با زمان پیش ببرد، وگرنه دایرهالمعارفها ممکن است دیگر خوانده نشوند و به محصول موزهای بدل گردند.
در پایان اگر ممکن است، مختصری نیز درباره دایرهالمعارف اسلامیکا که ترجمه دایرهالمعارف بزرگ اسلامی است، اخیرا جلد ششم آن منتشر شده است، بفرمایید.
اولین مسالهاین دایرهالمعارف گزینش مدخلها است، زیرا در این دایرهالمعارف ترتیب الفبای انگلیسی مدنظر است و در نتیجه عناوین با هم منطبق نیستند. ضمن آنکه برخی مداخل در اصل برای انگلیسی نوشته شدهاند و فارسی آنها هنوز منتشر نشده است. مثلا تمام مدخلهایی که با حرف «عین» مفتوح (مثل علی) شروع شدهاند در انگلیسی چاپ شده است. مثلا مدخل امام علی(ع) در نسخه انگلیسی هست که مقالهای مفصل و ارزشمند است. یا مقاله حضرت فاطمه(س) در حرف «F» منتشر شده در حالی که هنوز در نسخه فارسی به حرف «ف» نرسیدهایم. ضمن آنکه مجموعه انگلیسی قرار است یکسوم فارسی باشد و به همین دلیل باید گزینش صورت بگیرد. بنابراین دو اولویت در نظر گرفتهایم، یعنی تصمیم گرفتهایم اولا آنچه به فرهنگ ایرانی و فرهنگ شیعی مربوط میشود، اولویت دهیم. دلیلش نیز واضح است، ما اولا در ایران کار میکنیم و ثانیا دایرهالمعارفهایی که در غرب و کشورهای اسلامی غیر از ایران به زبان انگلیسی و عربی هست، مدخلهای فراوانی درباره اسلام اهل سنت و مسائل منطقهای خود دارند و اتفاقا نقطه ضعفشان درباره ایران و تشیع است. انتشارات بریل که خود دایرهالمعارف اسلام چاپ اروپا را منتشر کرده، ناشر دایرهالمعارف اسلامیکا نیز هست و خود بریل هم با تکیه بر همین ویژگی، آن را جبران کننده خلأ دایرهالمعارف اروپایی میداند. این تاکید بر جنبههای ایرانی و شیعی نه به دلیل تعصب، بلکه به دلیل نیاز و ضرورت است. به همین دلیل هم ضرورت پشتیبانی از این کار احساس میشود، زیرا این دایرهالمعارف متولی معرفی فرهنگ ایرانی و شیعی به جهان است و لازم است مورد حمایت قرار گیرد.
منبع: روزنامه اعتماد