فرهنگ امروز/حامد زارع: بسط و پیشرفت علوم و معارف عقلی و فلسفی در هر دوره و نزد هر قومی، منوط به وجود برخی شرایط تاریخی و اجتماعی است؛ شرایطی که بر اساس آن برآیند نیروهای جریانات و نحله های گوناگون مادی و معنوی، به گونه ای رقم نمی خورد که یکی به سود دیگری از میدان به در رفته و مجال بروز و ظهور نیابد. سده سوم تا پنجم هجری در تمدن اسلامی کم و بیش واجد چنین شرایطی بود و همین ویژگی باعث شد که اندیشمندان و فرزانگانی پا به عرصه نهند که در سده های بعدی تمدن اسلامی، چندان اثری از آنها نمی یابیم.
نقش ایرانیان در تحولات این دوره که برخی از آن با عنوان «عصر زرین» یاد کرده اند، انکارناپذیر است و نشاندادن این واقعیت، بدون درافتادن به دام نوعی ایدئولوژیک اندیشی قومی نیز، کار دشواری به نظر نمیرسد. بررسی اجمالی فهرست اعاظم علوم و معارف در این دوره، آشکار می کند که نقش حکما و دانشمندان ایرانی در ایجاد تحولات فکری و فرهنگی این عصر، بنیادین و محوری بوده است. با این حال فراهم شدن بستر تاریخی و اجتماعی لازم را می توان مرهون ظهور اسلام دانست که عاملان این تحول تاریخی، بیآنکه «ضرورتا» از رویدادهای آتی منتج از بسط و تعمیم این آیین نوظهور آگاه باشند، موجبات مواجهه و رویارویی فرهنگ ها و تمدن های مختلف آن عصر را فراهم آوردند؛ فرهنگ ها و تمدن هایی که برخی از آنها در آن دوره از پیشرفته ترین ها، محسوب میشدند.
یکی از برجسته ترین این فرزانگان و عالمان، حکیم ابوبکر محمدبن زکریای رازی بود که در ۲۵۱ هجری قمری، در ری دیده به جهان گشود. او طبیبی برجسته، طبیعت شناسی بلندمرتبه و در زمره علمای علوم اوائل و نیز یک فیلسوف و جدلی بزرگ بود. او را جالینوس مشرق زمین و طبیب مسلمانان لقب دادهاند. زکریای رازی در ضمن بزرگترین پزشک بالینی در تمدن اسلامی است و از اینرو یکی از القاب وی، «طبیب مارستانی» است. رازی بهواسطه درک و دریافتش از مقوله علم و دایره قوای عقلانی آدمی، حتی در آغاز عصر زرین تمدن ایرانی-اسلامی و در میان همقطارانش، نمونه ای یکه و منحصربه فرد است.
روش تجربی و استقرایی وی به ویژه در حوزه پزشکی و علوم طبیعی، به جد استثنایی در تاریخ تفکر اسلامی-ایرانی محسوب میشود و میتوان به تبع برخی از رازیشناسان برجسته، وی را با اصحاب رنسانس و اصحاب تحول در علوم اروپایی مقایسه کرد. رازی در حوزه طبابت، به هیچوجه تکیه مطلق بر طب ارسطویی را که کاملا مبتنی بر قیاس بود نمی پذیرفت و معتقد بود که بدون استقراء و تکیه بر تجربه، نمیتوان حکمی در عرصه طبابت صادر نمود.
رازی از این حیث، یعنی تاکید موکد بر تجربه در عرصه طبابت، پیرو جالینوس بود. این تاکید بر تجربهگرایی که بعدها در سنت تفکر اسلامی کمتر دیده شد، نتیجه آن بود که تبیینهای دانشمندانی چون رازی، با خارجکردن علل غایی ارسطویی از چارچوب «طبیعیات» (مگر در یک مورد، یعنی عقول مجرده و محرک اول)، به نوعی سرشتی مکانیستی مییافت؛ تبیین هایی که با مذاق تجربهگرایانی چون فرانسیس بیکن، سازگاری بیشتری داشت تا سنت تفکر کلاسیک که عمدتا بر پایه علل غایی ارسطویی بود.
رازی در حوزه نجوم و ریاضیات نیز صاحبنظر بود و ابوریحان در کتابی که در آن آثار استاد و پیشوای خود، رازی را فهرست کرده است، از کتابی با عنوان «فی الهیئه» نام میبرد که رازی در آن کوشیده تا کرویبودن زمین را اثبات کند. رساله دیگری که در حوزه ریاضی و نجوم به وی منسوب است، رساله ای است با عنوان «فی سبب قیام الارض وسط الفلک علی استداره» (در سبب ایستادن زمین میانه سپهر بهگونه دایرهسان)، رساله ای که اگرچه اثری از آن باقی نیست اما مدعای پیشین در مورد نوع کوشش های نجومی رازی را آشکار میسازد. ابوریحان بیرونی، اندیشمند و منجم برجسته ایرانی در سده سوم هجری نیز از آثار رازی در هیات، کمال استفاده را نموده و در جایجای آثارش بدانها استناد میکند.
رد کامل متافیزیک از حوزه علوم و معارف طبیعی از سوی رازی باعث شد که علم کیمیایی که وی بر آن تاکید داشت، کاملا از آنچه امثال جابربن حیان، تحثتاثیر همپرسه تیمائوس افلاطون دنبال میکردند، متفاوت باشد. جابر تلاش میکرد تا تعابیری «باطنی» و مابعدالطبیعی از مواد و ترکیب آنها به دست دهد و این البته نتیجه تعلق وی به نحله اسماعیلی و تاویل های باطنی آنان بود. اما منشاء علم کیمیا یا شیمی نزد رازی، نظریه اتمیستی وی بود که او را به سوی تجارب آزمایشگاهی رهنمون میشد؛ تلاشی که میتوان آن را حرکتی آغازین به سوی نظریه معاصر حرکت مولکولی تلقی کرد. نظریه اتمیستی رازی بر بنیاد دریافت خلافآمد او در تمدن اسلامی در باب ماده یا هیولی استوار میشد که طبق آن، ماده یا هیولی، در کنار زمان، مکان، نفس و باریتعالی، قدمای خمسه را تشکیل میدادند. در نظر رازی خلق از عدم یا به تعبیر متالهان مسیحی در سده های میانه ex nihilo، نمیتوانست عقلانی باشد، بنابراین پیرو اغلب حکمای یونانی، ماده را قدیم میدانست و معتقد بود که همه اجسام، مرکب از اجزای لایتجزای هیولانی هستند.
رازی بهواسطه همین نگرش تجربی و به بیانی، ماتریالیستیاش به حوزه علوم طبیعی، در اغلب عرصه ای علمی روزگار خود، صاحب رأی و نظر بود. او درباره کالبدشناسی یا به تعبیر امروزین آن، آناتومی، رسالههایی نگاشت و در آنها به بحث از چگونگی کارکرد اندامها، چگونگی تشکیلشدن کبد، قلب، مفاصل، گوش، چشم، موی سر و بدن و فنون شکستهبندی پرداخت. او حتی با آزمایش هایی که انجام داد، تلاش کرد ابزاری آهنی برای معالجه چشم ابداع کند.
رازی صاحب هفت اثر مستقل در حوزه داروشناسی بود. او در این آثار به تشریح داروهای مختلف و چگونگی ترکیبات آنها پرداخت و در یکی از آنها به نام «الابدال» تلاش کرد بدیل داروهای کارآمد در پزشکی و درمان و شیوههای استعمال آنها را تشریح کند.
از آنجا که صرف گردآوری داده های تجربی برای رازی بهواسطه نوع نگرشی که به علم داشت، از اهمیت برخوردار بود، علیرغم قدر و منزلت اندکی که حکمای مشاء برای علمالمعادن یا کانیشناسی قائل بودند، رسالههایی در این رشته به تحریر کشید. علمالمعادن از نظر رازی، مرحلهای اساسی از علم کیمیا محسوب میشد که اهتمام وی در آن، از جهت مدخلتی بود که در علم شیمی یا کیمیا داشت. در ضمن برخی رساله های رازی مثل بحث از زمین که آیا از سنگ است یا خاک، را میتوان در زمره پژوهش های زمین شناختی او قلمداد کرد.
رازی با تاثیر از رساله مهم بقراط در علم هواشناسی که به مدد حنین ابن اسحاق از یونانی به عربی ترجمه شده بود، حدود هفت رساله در مترئولوژی یا هواشناسی نگاشت و در آنها به بحث در خصوص ویژگیهای جوی فصول مختلف و پاسخ به مناقشات دیگر دانشمندان در خصوص موضوعات مرتبط با هواشناسی پرداخت.
رازی با توجه به دغدغه اصلی خود که پزشکی و درمان بیماریهای مختلف بود، کوشید با مرتبط ساختن جنبه طبی و جنبه فیزیکی، بابی را بگشاید که میتوان آن را نورشناسی طبی نامید. او در «الحاوی» از همین منظر به تشریح چشم و وظیفه هر یک از اجزای آن مبادرت ورزید و در سه رساله مستقل دیگر، در خصوص کیفیت و چگونگی دیدن و نقش نور در این میان، به تحقیق پرداخت.
در واقع ابوبکر رازی را میتوان یونانیترین حکیم و فیلسوف دوره اسلامی قلمداد کرد. هر چند خصلت تقلیدناپذیر رازی و تاکیدی که بر استقلال رأی داشت، باعث شد به هیچ وجه در رأی و نظر قدما متوقف نماند و همواره دیدگاهی انتقادی را نسبت به عبارات منقول حفظ کند، موضعی که از تاکید وی بر تامل و تفکر «عقلی» به مثابه میراث عام و مشترک همه ابنای بشر، منبعث میشد. روحیه نقادانه وی در کلام مخالفان رازی نیز بازتاب یافت و ناصرخسرو در «زادالمسافرین» خود، او را کسی توصیف میکند که اقوال حکما را خلاف کرده و از این کار قصدی جز اظهار صفوت خاطر و نشاندادن حدت ادراک خود نداشته است.
به هر حال رویکرد خاص رازی نسبت به عقل و علم که به نوعی در آن دوره طلایی نیز، منحصربه فرد به نظر میرسید، باعث شد آرای وی در طی تمدن اسلامی، بهرغم تاثیر فراوان بر حکمای بعدی، با مخالفتهای شدید مواجه شود؛ مخالفت هایی که حاصل الگوی مسلط بر دانش علمی و فلسفی تمدن اسلامی بود؛ الگویی که میبایست خود را با مبانی وحیانی اسلام سازگار میکرد و از این حیث تفاوت و تمایزی میان علوم طبیعی و فلسفی نمیتوانست وجود داشته باشد.
زکریای رازی در سلوک علمی خود، برخلاف بسیاری از همعصرانش مانند ابوحاتم رازی که خود را مقید به دفاع تئوریک از یک نظام عقیدتی خاص میدیدند، تحتتاثیر استادانی چون ابوزید بلخی و ایرانشهری که هر دو از اصحاب هیولی یا مادیگرایان کلاسیک به شمار می رفتند، میکوشید تا اسیر تعصب و تصلب نشود و این روحیه، روحیه ای است که میتوان آن را با شعار اصحاب علم جدید مقایسه کرد که بر ضرورت متمایز ساختن واقعیت از ارزش، بهعنوان ملاک و معیاری برای علمیبودن اظهارنظرها، تاکید میکنند.
در واقع دریافت رازی از «واقعیت» به ویژه در تأملات و تحقیقاتی که وی در حوزه طبیعیات انجام میداد، کاملا با دریافت قدما که عمدتا افلاطونی بود، فرق داشت. نزد افلاطونیان، «واقعیت» یا «امر واقع»، اتفاقا همان عالم معقول و ساحت صور مثالی بود و این محسوسات و اشیاء و امور مشاهدهپذیر بود که نمیتوانست «واقعیت» داشته باشد. اما چنانکه در بحث از دریافت رازی از علل غایی ارسطویی گفتیم، رازی دستکم در حوزه علوم طبیعی، بههیچوجه این رأی را نمیپذیرفت و معتقد بود که تحقیق چنانچه بخواهد عقلانی و عملی باشد، ضرورتا میبایست بر تجربه و مشاهده استوار شود.
به عبارت دیگر اگر در دریافت قدما، امر واقع مساوی امر معقول و هر دو در مقابل امر تجربی و مشاهدهپذیر تلقی میشد، نزد رازی امر واقع یا واقعی، از یکسو با امر عقلانی و از سوی دیگر با امر تجربی و مشاهدهپذیر ملازم بود. از سوی دیگر به واسطه باور رازی به قدیمبودن هیولی، میتوان گفت که نقش محسوسات که فعلیتشان منوط به هیولی مطلق بود، حتی در عرصه علوم الهی نیز نمیتوانست نزد او به دریافت افلاطونی و نوافلاطونی تقلیل یابد.
رازی به روایت محقق
مهدی محقق در سال ۱۳۵۲ نخستین اثر مستقل و تحقیقی درباره زکریای رازی را به رشته تحریر درمیآورد. محقق در این کتاب بخشی از افکار فلسفی- اخلاقی رازی را بررسیده و به شناساندن معاصران فیلسوف و ارزیابی اندیشه هایشان پرداخته است، از این همه که بگذریم کوشیده تا پیوند میان تفکرات فلاسفه ی اسلامی را با نظامهای فلسفی یونانی، اسکندرانی و اندیشه های ایران پیش از اسلام بازنماید.
او در این کتاب بر آن است که رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفه ارسطویی- افلاطونی بود، پیروی نمیکرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه همعصر و پس از خود قرار گرفت. همچنین عقایدی که درباره ادیان ابراز داشت سبب شد موجب تکفیر اهل مذهب واقع شود و از اینرو بیشتر آثار وی در این زمینه از بین رفته است. رازی را میتوان برجسته ترین چهره خردگرایی و تجربهگرایی در فرهنگ ایرانی و اسلامی نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تأثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم میخورد.
رازی به روایت اذکایی
پرویز اذکایی در سال ۱۳۸۴ دومین و البته مفصل ترین اثر تحقیقی و مستقل درباره رازی را به رشته تحریر درمیآورد. اذکایی در این کتاب که انتشارات طرح نو منتشر کرده است، حکمت طبیعی و نظام فلسفی زکریای رازی را در ۸۵۰ صفحه مورد بحث و بررسی مفصل قرار میدهد. شروین وکیلی در معرفی کتاب می نویسد: کتاب حکیم رازی اذکایی متنی است که شایسته است به صورت الگویی برای کار نویسندگانی قرار گیرد که در حوزهی تاریخ اندیشه در ایرانزمین قلم میزنند.
متن آن مفصل، اما خواندنی است، و تقریبا در هیچ فصلی از آن نیست که خواننده با ایده و فکری نو آشنا نشود یا از زاویهای تازه به دانسته های پیشین خود ننگرد. مرجعنویسی و ویرایش مطالب بهخوبی انجام شده است و به خصوص پیوسته ایی که نویسنده در پایان فصل های اصلی کتاب گنجانده و در آن به شرح اضافی در مورد برخی از مفاهیم پرداخته، کارآمد و سودمند است. نگاهی که در کتاب عرضه شده، نو و ارزشمند است و به خوبی پرداخته و ارائه شده است.
منبع: سازندگی