فرهنگ امروز/ پردیس سیاسی: آگوست کنت یکی از مهمترین اندیشمندان قرن نوزدهم است. فیلسوفی که در سنت اثبات گرایی می اندیشید و با وضع تعبیر فیزیک اجتماعی و در ادامه جامعه شناسی، نگاه پوزیتیویستی را به علوم انسانی و رفتار اجتماعی وارد کرد و علم جامعه شناسی نوین را بنیان گذاشت. اندیشه های او بهعنوان موسس جامعه شناسی بر نخستین نظریه پردازان این رشته چون دورکیم و اسپنسر تاثیر فراوان گذاشت درحالیکه خود از آرای متفکرانی چون کانت، هابز و سن سیمون متاثر بود. به مناسبت سالگرد تولد آگوست کنت در مورد اندیشه های او با دکتر منوچهر صانعی دره بیدی پژوهشگر و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه شهید بهشتی به گفتوگو نشسته ایم. درهبیدی در این گفتوگو با اتکا بر مهمترین آرای کنت او را عصاره اندیشه های قرن نوزدهم میداند و از نفوذ او در فرهنگ و اندیشه غربی میگوید.
*******
آگوست کنت یکی از مهمترین متفکرین و نظریه پردازان فلسفه اثباتی است و درعینحال او را واضع علم جامعه شناسی مدرن می دانند. چطور می شود که کنت از فلسفه به سمت جامعه شناسی میرود؟
برای پاسخ به این پرسش باید به مقدمه ای که بنده بر جلد نخست دیلتای نوشته ام، رجوع کنید. خلاصه مطلب این است: تعبیری که دیلتای نام آن را علوم انسانی یا به قول آلمانیها علوم روحی نامید، ریشه در پُلیتیکون ارسطو دارد، تعبیری که در انگلیسی جدید تبدیل به پالیتیکس که ما سیاست ترجمه می کنیم، شده است. هر چند این ترجمه غلط است و باید به دانش شهرنشینی ترجمه میشد. ارسطو این دانش شهرنشینی را پایه گذاری کرد و مراد از آن مجموعه ای از رفتارهای شخصی و اجتماعی است. پس پیش از آنکه آگوست کنت از علم جامعهشناسی سخن بگوید، تعبیری به این شکل وجود داشته است. بعد از این است که در قرن نوزدهم آگوست کنت واژه سوسیولوژی را وضع کرد. او در سوسیولوژی جنبه شخصی این رفتارها را کمرنگ کرد و مدعی شد که انسان مجموعه رفتارهای اجتماعی دارد و این رفتارها برای خودشان دانش مستقلی هستند که نام آن سوسیولوژی و به ترجمه ما جامعه شناسی است. مسئله این است که به نظر آگوست کنت که یک متفکر قرن نوزدهمی است، و علوم پوزیتیو که اتفاقا خود آگوست کنت از بنیانگذاران درجه اول پوزیتیویسم است، باید علاوه بر علوم طبیعی در علوم انسانی هم مبنا قرار بگیرد. نگاهی که از زمان کانت جرقه های آن روشن شده است. آگوست کنت متفکر قرن نوزدهمی است و قرن نوزدهم قرنی است که تحتتاثیر اندیشه های کانت است. همانطور که می دانید کانت متوفی ۱۸۰۴ است یعنی چهار سال از قرن نوزدهم زنده بوده است. منفکران قرن نوزدهمی تحتتاثیر کانت بار متافیزیکی مطالعات خود را کم کردند و کمکم به جایی رسیدند که باید مطالب متافیزیکی از روند اندیشه آنان حذف بشود یعنی همان حرفی که کانت زده بود که ما باید به علوم مثبت (همان پوزیتو) بپردازیم. این علوم مثبت یعنی علومی که نتایج ملموس و نقد به ما میدهند. یعنی به مسائل ملموس و به قول انگلیسیها تجربی بپردازیم. این مضمون وجود داشت اما آگوست کنت حرفش این بود که ما باید علاوه بر این علوم پوزیتیو که مصداق بارزش فیزیک، یعنی علوم طبیعی است، یک علوم پوزیتیو هم برای روابط اجتماعی راه بیاندازیم. به همین دلیل خود آگوست کنت قبل از اینکه واژه سوسیولوژی را به کار برده باشد، این علم را فیزیک جامعه مینامید. فیزیک جامعه یعنی ما باید شیوه منطقی و اصول علمی مثبت و ملموس با همان متد و روش را در روابط اجتماعی نیز به کار ببریم و چنین علمی تاسیس کنیم. با همین تفکر آگوست کنت به شیوه خود این علم را تاسیس کرد و بعدها دیلتای از یک جهت با آن مخالفت کرد و ما به اندیشه او کاری نداریم.
آگوست کنت ابتدا جامعه شناسی را پایهگذاری کرد و در ادامه می بینیم در سالهای آخر عمرش حتی دین انسانیت را هم که دارای مناسک خاص خود بود، تاسیس کرد. تمام این تلاشها نشان میدهد او در پی پایه گذاری مسلک جدید متناسب با جهان نوین بود، آیا میتوانیم بگوییم که کنت از فلسفه ناامید شده بود و به همین سبب مسیر خود را به این شکل تغییر داد؟
من تعبیر ناامیدی از فلسفه را به هیچ عنوان درست نمیدانم. ببینید ما حدودا دوهزار و ششصد-هفتصد سال تاریخ مدون فلسفه داریم. یعنی از قرن ۵ و ۶ قرن قبل میلاد تا امروز. وقتی دستکم به صورت غربی این تاریخ نگاه میکنیم، تاریخ تفکر نوعی قطع رابطه زمین و آسمان است. یعنی اگر به حرفهای دکارت، جان لاک و اسپینوزا، هیوم و کانت دقت کنید، آنها به تدریج از آن صورت کلاسیک تفکر تئولوژیک که اوجش در قرون وسطی بود، فاصله گرفتند. پیام فلسفه قرون وسطی این بود که این جهان و هر آنچه در آن است، مخلوق خداست و اصولا دانش یعنی فوت و فن مخلوقشناسی. صورت آسمانی این نگرش بهتدریج کمرنگ شد و صورت زمینی به خود گرفت و ثمره اش شد آنچه با واژه سکولار بیان میکنند. این را هم بگویم که به هیچوجه نباید سکولار را به معنی بیدینی و دینستیزی گرفت. سکولاریزم یعنی انسان بر پایه عقل طبیعی خود بدون وابستگی به آسمان و نیروهای آسمانی وضعیت خود را سامان دهد. این امر بهتدریج رشد کرد و آگوست کنت در قرن نوزدهم در مرکز ثقل این دیدگاه و وقتی که تفکر دارد به اصطلاح سکولار میشود، قرار دارد.
پس به عبارتی باید کنت را عصاره و ثمره تفکرات قرن نوزدهم بدانیم...
بله همینطور است. نکتهای که آگوست کنت در مورد پوزیتیویسم گفت حرف روز در قرن نوزدهم بود. با کمی اختلاف در تعبیر آمریکایی این اندیشه، پیرس تعبیری به نام پراگماتیسم راه اندازی کرد که در واقع ادامه همین اندیشه است. پراگماتیسم در واقع یک روایت از پوزیتیویسم است و فلسفه تحلیلی که در حوزه انگلیسی-آمریکایی رونق گرفته است، نیز تحتتاثیر نگرش پوزیتیویستی است. ایده اصلی این است که ما از مفاهیم متافیزیکی دست برداریم و به مسائل محسوس بپردازیم. علاوه براین در عمل، شما چه فلسفه خوانده باشید و چه نخوانده باشید، زندگی مردم در عمل پوزیتیویست است. یعنی وقتی انسان گرسنه است باید نان بخورد و با یاد نان شکم سیر نمیشود و همینطور مسائلی از این دست. اینها رویکردهایی به زندگی است که حرف آگوست کنت هم همین بود و از این جهت تفکر آگوست کنت، هم در کسانی که او را میشناسند و هم کسانی که او را نمیشناسند، حضور دارد.
چرا وقتی ما به آثار ترجمه شده داخل چه در حوزه فلسفه و چه جامعه شناسی نگاه میکنیم اثر مستقلی از آگوست کنت به زبان فارسی ترجمه نشده است. دلیل این است که پس از مدتی تفکرات پوزیتیویستی مورد انتقاد قرار گرفت و اقبال به آثار کنت کم شد؟
همانطور که گفتم من کماقبالی را در مورد کنت نمی پذیرم. نه این کماقبالی نیست و من برای آن تعبیر کمکاری را مناسبتتر میدانم. البته بعد از انقلاب و در این ۳۰ تا ۴۰ سال آثاری از دکارت و کانت به فارسی ترجمه شده است. اما خیلی از آثار است که باید مثلا ۱۰۰ سال پیش ترجمه میشدند، ولی همچنان ترجمه نشده اند. مگر ما سیستم منطق جان استورات میل را ترجمه کرده ایم؟ مگر کارهایی که امثال دورکیم یا پارتو، انجام داده اند به شکل کامل ترجمه شده اند؟ این ربطی به وضعیت خاص آگوست کنت ندارد و این وضعیت مربوط به تنبلی فرهنگی ماست که خوشبختانه در این ۴۰ سال تکانی خورده است ولی بسیاری از کتابهای دیگر باید ترجمه میشدند که نشدند. یکی از آنها دروس فلسفه تحلیلی آگوست کنت است.
اما عده ای معتقدند که کنت در غرب هم به علت نگاه پوزیتیویستی بعد از مدتی به حاشیه رانده شده و نقدهای بسیاری بر آن وارد شده است؟
من با حاشیه رانده شدن موافق نیستم اما نقد چرا. نقد عنصر اساسی در تفکر غربی است و کانت اعلام کرد که ذات تفکر انتقاد است و عقل کارش نقادی است. مثلا میبینید ارسطو که چندین سال شاگرد افلاطون بوده است، گزندهترین انتقادات را نسبت به افلاطون وارد کرده است. این از ویژگیهای عقل است اما به حاشیه رفتن درست نیست چرا که کل فرهنگ غرب امروز، فرهنگ پوزیتیویستی است و این نگاه حاکم بر کل زندگی غربیهاست. نهتنها غربیها بلکه هر منطقه ای که مدنیت غربیها را گرفته اند، امروزه پوزیتیویستی فکر می کنند و این ناشی از سلطه تفکر آگوست کنت است. آگوست کنت از ارکان مهمی است که ثمره تفکر آن این است که امروزه اگر بیماری پیدا میشود، افراد به دنبال پزشک متخصص میگردند و به دنبال فالگیر نمی روند.
یکی دیگر از نظریات آگوست کنت تقسی مبندی است که برای تاریخ اندیشه و نحوه زیست انسان داشته است، تقسیم بندیای که در ادامه هگل هم بهنحوی آن را انجام داده است. اگر بخواهیم شیوه تقسیمبندی کنت را با هگل مقایسه کنیم چه تفاوتهایی وجود دارد به ویژه اینکه آثار هگل و در ادامه او مارکس در جامعه شناسی ایران بسیار مورد توجه بوده است.
بله این تقسیم بندیها از کانت به بعد بسیار بسیار رایج شد. خود کانت هم تقسیم بندیهایی دارد و در همین قرون هجده و نوزده بسیاری از مورخان اروپایی، فرانسوی و انگلیسی مثل کندورسه، گیبون و دیگران برای تاریخ تقسیم بندیهایی آوردند. در واقع از هیوم به بعد نگرش تاریخی تازه ای وارد اندیشه شد و دیگر تاریخنویسی سنتی مورد قبول نبود. نتیجه یکی از جلوه های این تاریخنویسی از هیوم به بعد و البته ویکو در ایتالیا که هر دو در قرن هجدهم بودند، به این شکل شد که افراد زیادی دست به تقسیمبندیهایی برای تاریخ زدند و آگوست کنت هم این تقسیم بندیها را دارد. اما این تقسیم بندیها نمیتوانند وحی منزل باشند. یعنی در قرون هجدهم و نوزدهم دستکم هفت تا هشت تقسیم بندی تاریخ وجود دارد. در مورد مقایسه هگل با آگوست کنت، هگل تفکراتش صبغه متافیزیکی دارد و ما هم دوست داریم که متافیزیکی فکر کنیم. این مربوط به شرایط روحی ماست و به جز این بین ما و آلمانیها از نظر تفکر پیوندهایی است. همانطور که هگل میگوید، وقتی ما در مشرقزمین به ایران میرسیم فکر میکنیم در خانه خودمان هستیم. به گزارش لایبنیتس واژه ژرمن واژه اهریمن ایرانی است. حقیقتا باید بگوییم اندیشه های کنت در ایران بسیار ناشناخته است و همانطور هم که خودتان گفتید آثار او به فارسی ترجمه نشده است. البته باید این نکته را هم اضافه کنم که از جایی به بعد در ایران خصومتهایی هم با تفکرات پوزیتیویستی پیدا شده است. یعنی نگاه پوزیتیوستی مورد تایید گفتمان اصلی نیست و دیدگاههای سیاسی هم در این میان بی تاثیر نبوده است.
آگوست کنت و انقلاب فرانسه
به تاثیرپذیری کنت از آرای کانت اشاره کردید، بهجز تاثیرپذیری از این اندیشه ها، بسیاری معتقدند انقلاب فرانسه و حوادث بعد از آن در اندیشه و آرای کنت تاثیر عمیقی داشته است، آیا باید بسیاری از اندیشه ها و تلاشهای کنت را حاصل رویارویی او با این حوادث بدانیم؟
بله اینکه اندیشه های کنت تحتتاثیر آن شرایط تاریخی و اجتماعی بوده است کاملا صحیح است و فقط هم مخصوص کنت نیست. ابنسینا هم تحتتاثیر شرایط اجتماعی خودش بوده است، ملاصدرا هم به این وضع و در کل فیلسوف بلندگوی شرایط اجتماعی است و فلسفه هر فیلسوفی، بازتاب شرایط اجتماعی است و آگوست کنت هم از این قاعده مستثنی نیست. به جز این هم همانطور که اشاره کردم از وقتی که کانت نشان داد مباحث متافیزیکی تناقض دارند و عقل در این مباحث چیز مثبتی به دست نمیآورد و به جایی نمیرسد، نگاه متافیزیکی رو به تغییر رفت. علاوه بر این باید به رشد سرسامآور علوم طبیعی، علوم آزمایشی و آزمایشگاهی در این دوره هم اشاره کرد. در این زمان فیزیک نیوتون به کرسی نشسته، اخترشناسی جدید تاسیس شده است، اروپاییها موفق شده اند چندین شرق شناس زبردست در سده های قبل تربیت کنند، که آنها آمده بودند و منابع عربی، فارسی و سانسکریت را خوانده و ترجمه کرده بودند. یعنی قرن نوزدهم قرنی است که اروپاییها به سرمایه های کلان شرقی که بعضی از آنها مثل ادبیات پهلوی ما ایرانیان پیشینه دیرینه چندین هزار ساله داشته، دست پیدا کرده بودند. در کنار این، علوم تجربی و فیزیک رشد کرده بود و در ریاضیات حساب انتگرال و دیفرانسیل به برکت کارهای لایبنیتس به بار نشسته بود. اروپاییها توانسته بودند صنعت کشتی سازی را پیش ببرند و تقویت بکنند و مناطق جدیدی را کشف کرده بودند و دانش جغرافیاییشان به کلی با آنچه در قرون وسطی بود تفاوت کرده بود و از کشف قاره آمریکا صد سال بود که گذشته بود. همه این موارد دست به دست هم داد تا به لحاظ تئوری تحتتاثیر کانت و به لحاظ عملی شرایط تاریخ قرن نوزدهم اروپا و مواردی مانند انقلاب فرانسه و وقایع بعد از آن زمینه پیدایش چنین اندیشه هایی را ایجاد کند و شاید بتوان گفت لازم نبود این شخص حتما آگوست کنت باشد، شاید هر کس دیگری هم بود این حرفها را میزد.
منبع: سازندگی