به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ جایزه ابلهانهترین اشتباه سال یکی از سالهای میانی دهه ۹۰ را یک مرد ساکن آمریکای لاتین به دست آورد. او بمبی را در یک بسته جاسازی کرد و به آدرس سفارت آمریکا در آن کشور فرستاد و همچون یک شهروند وظیفهشناس، آدرس خود را در قسمت فرستنده نوشت.نامه او به پست رسید و چون به میزان کافی تمبر به آن نچسبانده بود، نامه به خانهاش برگشت و انفجار...
***
۱. روز گذشته گفتگویی در روزنامه شرق منتشر شد که فضای مجازی ایرانی را به شدت تحت تاثیر قرار داد. این گفتگو را بهاره رهنما بازیگر سینما و تلویزیون که سالهای سال است حضور پررنگی در عرصه های عامه پسند رسانه ها و فضای مجازی دارد انجام داده بود و طرف مقابل گفتگو فائزه هاشمی؛ دختر پرماجرای آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. روزنامه شرق در تاریخ معاصرروزنامه نگاری در ایران به روزنامه بازتاب دهنده افکار و آرا و اخبار روشنفکران و نخبگان فضای سیاسی و اندیشه ای ایران مشهور شده است. سابقه طولانی شرق در محل مراجعه بودن بسیاری از اهالی فکر و فرهنگ به آن باعث شده است که این روزنامه تا سالهای سال تک تریبون فرهیختگان روشنفکر ایرانی باشد. اتفاق روز گذشته اما اتفاقی نمادین بود برای اثبات گزاره ای که چندی است طرفداران آن روی آن تاکید بیشتری دارند: پایان روشنفکری در ایران، آغاز لمپنیزم و سلطه سلبریتیهاست.
این اتفاق آیا مسبوق به سابقه است؟ چند سال پیش در سالن ایوان شمس در جشنی تحت عنوان « سالانه انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر»، همه آن چیزی که سالهای سال، پیشبینی ناامیدکنندهاش، سایه به سایه فضای فرهنگی و هنری کشور پیش میآمد، سرانجام در عریانترین شکل ممکن، از پشت همه ذهینتها و حرفهای درگوشی و مهمانیهای غیررسانهای بیرون آمد.میهمان ویژه این مراسم دو هنرپیشه سالهای سال پیش سینمای ایران بودند:ناصر ملکمطیعی و نصرالله وحدت، دو بازیگر که هویتشان حضور مستمر و طولانی و پرسروصدا و هیاهو در مقولهای به نام «فیلمفارسی» است، یکی از عوامانهترین گونههای هنر تاریخ ایران که نمادی از چیزی به نام «ابتذال» و « نگاه عوامانه» در هنر ایرانی است.
چندی بعد ناصر ملک مطیعی فوت کرد و ستایش های بی شمار و اعجاب آوری که از سوی روشنفکران ایرانی نصیب او شد سند دوباره ای بر تایید این گزاره بود. بزرگان فرهنگ و ادب و هنر مملکت جمع شدند و برای درگذشت ستاره سابق فیلمفارسیهای قبل از انقلاب گریبان چاک کردند که «اسطوره هنر ایرانی» از دست رفت. چند هفته بعد هم نامهای با امضای تعدادی از سرشناسترین هنرمندان ایرانی نوشته شد و درخواستی رسمی برای بازگشت بهروز وثوقی دیگر بازیگر فیلمفارسیهای قبل از انقلاب ارائه شد. همانطور که برخی از هنرمندان در آخرین دیدارشان با رئیسجمهور تنها درخواستی که از این مقام بلندپایه داشتند بازگشت این بازیگر بود.
تایید این گزاره که به صورت مرتب در فضای رسانه ای و فرهنگی و هنری ایران تکرار می شود اتفاق بزرگی است. ظاهرا سرانجام پس از سالها دوران لاپوشانیها، انکارها و ادعاها سرانجام به پایان رسیده است و تلاقی دو ماجرای «روشنفکری» و «سلبریتیسم» و در تعبیر کلیترش؛ چیزی به نام عوامزدگی و بیرمقی در تکنیک و محتوای هنری، واضحتر از همیشه به رویمان آورده شده است. ضعف و کم مایه بودن فضای نظری روشنفکری پس از انقلاب در ایران، بیهودگی خنثی سازی فضای روشنفکری از هرگونه سیاستورزی به معنای اصیل آن و همین طور بیرمق بودن جریان ارتباطگیری روشنفکران ایرانی با مردم عادی از دلایل پیشینی این اتفاق شمره میشود.
اگر تا سالهای پیش، به مراتب، بارها گفته میشد که آن چیزی که هنر و رسانه روشنفکری در ایران به دنبال آن است نهایتا در انتهای جاده به مسیری ختم میشود که پنجاه سال پیش، ملکمطیعیها و وحدتها و بهروز وثوقیها و در این سالها بهاره رهنماها و علی صادقی ها و مهران غفوریان ها طی کردند و و فرهیختگان دنیای روشنفکری به سرو سینه میزدند که شما را چه شده است و ما کجا و آنها کجا، امروز روزنامه شرق در یک اقدام ابتکاری این هدیه بزرگ را به فرهنگ ایرانی اهدا کرد.
۲. از طرف دیگر این اتفاق نشانهای دیگری بر نفوذ بیحدوحصر سلبریتیها از محل جولان قدرت آنها در شبکههای مجازی به رسانههای رسمی نیز هست. همان طور که در تلویزیون در ماههای اخیر نشانههایی از تغییر سیاست نادیده گرفتن سلبریتیها مشاهده میشود و گمان میرود که تلویزیون سرانجام قدرت سلبریتیها در فضای واقعی جامعه ایرانی را درک کرده است (محمدرضا گلزار پربینندهترین برنامه فعلی تلویزیون را اجرا میکند؛ رشیدپور صبحهای شبکه سه را کاملا در اختیار گرفته است و رامبد جوان نیز همچنان میتازد) به نظر میرسد که تریبونهای روشنفکری نیز در حال رسیدن به این گزاره هستند که برای بقا و ادامه حیات نیاز به بازی دادن سلبریتیها دارند. روزنامه سازندگی، دیگر تریبون غیررسمیتر فضای فرهنگ و هنری نخبهگرا در ایران نیز در ماههای اخیر به دفعات عکس روی جلد خود را به ماجراهای مختلف سلبریتیها در فضای مجازی اختصاص داده است؛ علاوه بر آن اخبار متعددی مبنی بر حضور سلبریتیهای اینستاگرامی در فیلمهای سینمایی شنیده میشود و احتمالا ستارههای جدید سینمای ایران همان جوانانی هستند که روسری به سر میکنند و ادای زنانه در میآورند.
آیا قدرت سلبریتیهای مجازی در ایران به اندازهای افزایش پیدا کرده است که بر مهمترین تریبون رسانهای مکتوب روشنفکران نیز تسلط پیدا کردهاند؟ این افزایش نفوذ سلبریتیها در ایران نهایتا در نقطهای متوقف خواهد شد؟