فرهنگ امروز /علی مرشدیزاد:
وجه عینی و تحقق بیرونی «آزاداندیشی» همان «آزادی بیان» است؛ اینکه انسانها بتوانند براحتی دیدگاهها و نظرات خود را به زبان آورند هرچند که مطلوب دستگاههای سیاسی و سیاستمداران نباشد. به تعبیری دیگر، آزاداندیشی در دانشگاهها به این معناست که در یک فضای سیاسی و علمی افراد بتوانند همدیگر را تحمل کنند.
بهنظر میرسد آنچنان که باید «آزاد اندیشی» در دانشگاهها، به تبع سایر بخشهای جامعه، محقق نشده است. این در حالی است که کمتر جوامعی شهروندان خود را بهدلیل داشتن عقیدهای خاص مورد بازخواست قرار میدهند. اما متأسفانه در جامعه ما و در دانشگاهها افراد بواسطه داشتن یک عقیده و به زبان آوردن آن از برخی امتیازات محروم شده و در نتیجه اهالی دانشگاه ناچار به خودسانسوری میشوند.
این واقعیتی است که دانشگاهیان در بیان دیدگاههایشان چندان احساس آزادی نمیکنند و اغلب ملاحظاتی را لحاظ میکنند. از آنجا که خود، مدرس علومسیاسی در دانشگاهها هستم این جنس از محدودیت را با تمام وجود درک کردهام. بنابراین، اگر بخواهیم به مصائب آزاداندیشی در دانشگاهها بپردازیم میتوان برای این مصائب دو ساخت «درونی» و «بیرونی» قائل شد. موانع بیرونی «آزاداندیشی» را میتوان در سه مقوله نشاند؛
ما هنوز نتوانستهایم میان «نظر» و «عمل» تفاوت قائل شویم. واقعیت این است که در هیچ جایی برای صرف سخن، اعلام جرمی صورت نمیگیرد و انسانها باید در نظامهای دموکراتیک در بیان عقاید خود آزاد باشند و تنها در مواردی مورد مؤاخذه قرار گیرند که سلاح به دست گرفته و ضمن بیان دیدگاههای خود، برخی را تخریب یا گروههایی را در برابر گروههای دیگر جامعه بشورانند.
فرهنگ سیاسی جامعه ما هنوز با «تساهل»، «مدارا» و «میانهروی» خو نگرفته است. هنوز نپذیرفتهایم که دیگران هم به اندازه ما حق دارند دیدگاه خاص خود را داشته باشند و آن را به زبان آورند. فرهنگ سیاسی ما هم مزید بر علت شده است و چندان دیدگاههای دیگر را به رسمیت نشناخته و به آنها عرصهای برای ابراز خود نمیدهد.
دستگاه سیاسی هم نتوانسته، ساز و کارها و بسترهای لازم را برای بیان آزادانه دیدگاهها ایجاد کند و همواره «دیگری» را با دیده «تهدید» مینگرد.
اما فارغ از مصائبی که از خارج از دانشگاه، «آزاداندیشی» را با مشکلات مواجه میکند ما در درون دانشگاه نیز با موانعی روبهرو هستیم که از قضا ماکت کوچک شدهای از همان فضای گفتمانی است؛
الف. «فقدان گفتوگو و اجتماع علمی»؛ ما اساساً مشارکت علمی نداریم و اغلب بهصورت جزیرهای و فردی پژوهش و تفکرورزی میکنیم. این در حالی است که علم در نتیجه تضارب آرا متولد میشود و ما باید آزادانه با هم گفتوگو کنیم تا در جریان این گفتوگو فکر و علم زاده شده و دانشگاه رونق گرفته و پویا شود.
ب. فرهنگ دانشگاهی و در پی آن فرهنگ سیاسیمان «دیگری» را به رسمیت نمیشناسد. مادامی یک جامعه مسیر پیشرفت را طی خواهد کرد که نخبگان آن بتوانند همدیگر را به رسمیت بشناسند.
ج. ساختار آموزشی ما و حافظه محور بودن دانشگاهها خصوصاً در حوزه علومانسانی را میتوان از موانع آزاداندیشی برشمرد. به این معنا که دانشگاه هم به نوعی از ساختار آموزشی حافظهمحور مدارس پیروی میکند و در این ساختار اساساً فکری تولید نمیشود که افراد در خصوص بیان و ابراز آن دغدغهمند باشند. این در حالی است که در دانشگاه باید نحوه اندیشیدن و نقد کردن و تشخیص صدق از کذب را بیاموزند.
هرچند برخی از موانعی که پیشتر مطرح شد، موانعی ساختاری است اما با این حال، خود اهالی دانشگاه نیز میتوانند تا حدی این موانع را تعدیل کنند و در این فضا، مسئولیت اجتماعی نخبگان دانشگاهی ما این است که؛
نخست، «نقد» را سرلوحه کار خود قرار دهند و در سیستمِ بوروکراتیک سیاستزده حل نشوند.
دوم آنکه، رواداری و «تحمل دیگری» را تمرین کنند.
سوم اینکه، سعی کنند «استقلال دانشگاه» را بهدست آورند و تضمین کنند؛ دانشگاه نباید تحت سلطه دستگاه قدرت باشد و باید بتواند بهصورت مستقل عمل کند تا آزاداندیشی بتواند در آن ریشه بگیرد؛ که البته رسیدن به این مهم، امری زمانبر است؛ چرا که هم دستگاه قدرت باید بپذیرد که دانشگاه نهادی مستقل است و هم اینکه خود دانشگاهیان بتوانند خود را اثبات کنند.
منبع: روزنامه ایران