فرهنگ امروز/ نصرالله حدادی ـ حتماً این جمله را بارها در پشت وانت بارهای بین شهری خواندهاید: گشتم، نبود، نگرد، نیست! اما با کمی گشتن، پیدا میکنی و دلیلی ندارد شبکه دو سیما، بگوید! نیست. والله هست، شما دستچین میفرمایید و با پاک کردن صورت مسأله، نمیتوانیم بگوییم وجود نداشته.
ساعت هشت صبح چهارشنبه دهم بهمن، شبکه دوم سیما، برنامهای تحت عنوان «فریسا» (و یا نشان افتخار) با اجرای بانویی مُکرمه بر روی آنتن است و پخش میشود. موضوع و محتوای برنامه درباره زنان شاعر و ادیب ایرانی است و مجری محترم هر عبارتی را که به کار میبرد، یک «در واقع» نیز چاشنی آن میکند و در یک گفته همواره تکراری، با زندهیاد، پروین اعتصامی کلام را آغاز میکند و با این اشارهای که «تک ستاره آسمان شعر و ادبیات ایران» در دوره رضاخان، فقط او بوده، ناگهان نقبی چندین دههای میزند و به زندهیاد توران میرهادی میرسد و حتماً هم یادی از کتاب «دا» سرکار خانم حسینی میکند و حین فرمایشاتش، تصویر سرکار خانم نوشآفرین انصاری را در برابر دیدگان تماشاگران قرار میدهد و با اشارهای کلی ـ بدون نام بردن از شخص خاصی ـ راجعبه نقش زنان و حضور پررنگ آنان در پهنه ادبیات امروز ایران میگوید و سرانجام در ساعت هشت و سی دقیقه برنامه پایان میپذیرد و نکته جالب، پخش تصویر مجعول پروین اعتصامی در ایام صباوت و کودکی است و سردیس او را نیز به جای تصویر اصلیاش پخش مینمایند.
آیا از دوران رضاخان ـ بنابه تعبیر مجری محترم برنامه ـ تا قبل از خانمها میرهادی و حسینی، هیچ زنی در پهنه ادبیات بروز و ظهور نداشته؟
سَروَر مهکامه محصص، فخری ارغون (فخر عادل خلعتبری)، سیمین بهبهانی و دهها زن دیگر این دیار، وجود خارجی نداشتهاند؟
آیا دوران گزینشهای اینچنینی ـ و به زبان بهتر خودی و غیرخودی ـ به سرنیامده است؟ مگر میتوان «با مادرم همراه» سیمین بهبهانی را خواند و لذت نبرد و بر سرنوشت زنِ مظلوم این دیار، تأسف نخورد؟
بارها شاهد خوانش شعر زیبای «باد بهار» از زندهیاد ژاله اصفهانی (مستانه سلطانی) در صدا و سیما بودهام، بدون اینکه اشارهای به نام شاعر داشته باشند: نوبهار آمد و از سبزه زمین زیبا شد/ بوستان بار دگر دلکش و روحافزا شد/ سبزه رویید و چمن سبز شد و غنچه شکفت/ باغ یک پارچه آتشکده از گلها شد...
و یا جاودانه شعر او:
بشکفد بار دگر لالهی رنگین مراد/ غنچه سُرخِ فروبستهی دل باز شود/ من نگویم که بهاری که گذشت آید باز/ روزگاری که به سرآمده، آغاز شود/ روزگار دگری هست و بهاران دگر/ شادبودن هنرست، شادکردن هنری والاتر...
و دیگر:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست/ هرکس نغمه خود خواند و از صحنه رَوَد، صحنه پیوسته بجاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
که ورد زبان همگان است و بهعنوان مَثَلی سائر به کار برده میشود، اما نامی از شاعر آن برده نمیشود؟ چرا، چون روزگاری را در دیار شوروی سابق به اتفاق همسر تودهایاش (شمسالدین بدیع تبریزی) به سر برده و مدتی نیز پس از انقلاب در زندان بوده و سرانجام در لندن جان به جانآفرین تسلیم کرده است؟ مگر همسر اول بانوی همیشه دوستداشتنی، توران میرهادی، جعفر وکیلی، عضو سازمان افسران حزب توده نبوده و تیرباران نشده است؟ پوراندخت (پوری) سلطانی چطور، آیا او همسر مرتضی کیوان نبود و کیوان همانند جعفر وکیلی، به جوخه اعدام سپرده نشده است؟
سالهاست این سه زن تأثیرگذار در پهنه ادبیات معاصر ایران رو در نقاب خاک کشیدهاند و جز نیکنامی، اثری از آنها باقی نمانده است، پس چرا با آنها گزینشی برخورد میکنیم و اصلاً نامی از ژاله اصفهانی نمیبریم؟
سالها پیش علیرضا رییسدانا، دیوان اشعار ژاله اصفهانی را تحت عنوان: «بهار در بهار» منتشر نموده بود و من هرچه به دنبال دیوان او میگشتم، پیدا نمیکردم، انتشارات نگاه، فقط یک نسخه از آن را در آرشیوش داشت و علیرضا رییسدانا، باطبع بلند و بذالی که دارد، قصد داشت آن را به من هدیه دهد و نپذیرفتم و از او خواستم آن را تجدید چاپ کند و مدتها بود که این دیوان بس دلنشین را چاپ کرده و من از آن بیاطلاع بودم و در دیداری که در دفتر انتشارات نگاه دست داد، از او سئوال کردم: بالاخره چه شد این «بهار در بهار» ژاله اصفهانی؟ در جوابم گفت: ای بابا، یک ساله است که چاپ کردیم، چطور اطلاع نداری و به همراه چندین جلد از کتابهای گرانسنگ و با ارزشش، آن را به من هدیه داد.
وه که چقدر زیباست اشعار این زن نازکخیال که قدرش را ندانستیم. شاد بودن هنر است، گر به شادی تو، دلهای دگر باشد شاد، زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، هرکس نغمهی خود خواند و از صحنه رَوَد، صحنه پیوسته بجاست، خرم آن نغمه، که مردم بسپارند به یاد.
اینگونه گزینشها و ندیدنهای عمدی، دورانش به سر آمده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم و امکان دسترسی به اطلاعات، ساده و ارزان، در اختیار همگان است، ازجمله اشعار ژاله اصفهانی.
دیوان اشعار او را انتشارات نگاه، بسیار زیبا و خوشدست، بر روی کاغذی نخودی رنگ، با حروفچینی چشمنواز، به چاپ رسانده و چه بجا و زیباست، زنان این سرزمین، بیش از پیش با اشعار زیبا، نغز و سترگ او آشنا شوند. به مناسبت چهلمین سالگشت پیروزی انقلاب، شعر زیبایی از او را تحت عنوان «ای آن که غمگنی» که به مادران شهید داده، تقدیم شده، با هم مرور میکنیم، باشد که این خودی و غیرخودی را کنار مینهیم و از آنچه که بر این مُلک و ملت، گذشته است، پند گیریم و به آینده، امیدوارانه بنگریم و فردای ایران را برای فرزندانمان و بخصوص زنان مظلوم این دیار، بهاران سازیم:
مادر!
«من سوی تو به مرثیهخوانی نیامدم.
در عرصهی نبرد رهایی
بیجاست گریهکردن و گریاندن
زنهار، اگر در آن سوی سنگرها
شادی کند ز گریه ما، دشمن.
مادر!
غم عزیز شهیدت، از آن ماست
فرزند تو حماسهی جاوید میهن است
ایران حماسهزاست
این کودکی که آتش خود را به تانک زد
با خون پُرشراره به خاک وطن نوشت:
این سرزمین مکان هزاران تهمتن است
آییناش استواری و اسطوره گشتن است.
مادر!
ما، در میان آتش و خونایم و اضطراب
ما شاهد تولد تاریخ تازهایم
از سد و سیل و صاعقه، باید گذر کنیم
مادر!
«ای آنکه غمگنی و سزاواری
اندر بلای سخت پدید آرند
فضل و بزرگواری و سالاری.»*
* مجموعه اشعار ژاله اصفهانی، انتشارات نگاه، چاپ اول ۱۳۹۶، صص ۷ ـ ۴۳۶.
ایبنا