فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: در دنیایی که همه چیز به سرعت در حال تغییر است شاید این رسانه و ارتباطات باشد که به واسطه تکنولوژی با شیب تندتری در حال تغییر و تحول است. رسانه ها که در سال های اخیر به صورت یک سویه عمل می کردند اکنون به شبکه های تعاملی بدل شدند که الگوهای ارتباطی را هم دگرگون کردند. آنچه که باید در این تحولات شتابان مورد دقت نظر قرار داد علم ارتباطات است که در دانشگاه ها به دانشجویان درس داده می شود. پرسش اصلی این است که آیا مفاد درسی و محتوای آموزش هم به همین سرعت و در راستای جهانی شدن ارتباطات تغییر می کند؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش گفت و گویی ترتیب داده شد با دکتر محمد مهدی فرقانی رییس کارگروه فرهنگ، ارتباطات و رسانه شورای تحول عوم انسانی تا دریابیم سیاست های شورای تحول در مورد این رشته به کدام سو مس رود و چه قدر با تحولات جهانی این رشته هماهنگ است. مصاحبه با دکتر فرقانی که اکنون ریاست دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه را هم برعهده دارند از این باب لذت بخش بود که ایشان هم معتقد به اقدامات شورای تحول بودند و هم منتقد آن. ایشان انتقاداتشان را برای هر چه بهتر پیش بردن ارتقای علوم انسانی بیان داشتند.
* بهتر است ابتدا مروری داشته باشیم بر تاریخچه شکل گیری رشته ارتباطات و این موضوع را بررسی کنیم که آیا وضعیت کنونی این رشته و شیوه تدریس آن پاسخ گوی نیازهای اولیه این رشته هست یا خیر؟
اولین دورههای آموزش روزنامهنگاری در ایران، به دوره کلاسهای فشرده در سال 1318 شمسی (در زمان رضا شاه) بازمیگردد که توسط سازمان پرورش افکار در ایران برگزار شد و استادان انگلیسی و آمریکایی برای مدتی چند دوره کوتاه و فشرده برگزار کردند که عدهای از روزنامهنگاران در آن شرکت کردند و گواهی گرفتند. در اواخر دهه بیست دو دوره لیسانس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، برگزار شد و بعدها آن دورهها تعطیل و متوقف شد تا اینکه در سال 1346 (یازده سال قبل از انقلاب) اولین دانشکده علوم ارتباطات خاورمیانه در تهران در سه راه ضرابخانه خیابان کتابی شروع به کار کرد. در آن زمان نام آن مؤسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی بود، که چند سال بعد به موسسه عالی علوم ارتباطات و در سال 1350 به دانشکده علوم ارتباطات تغییر نام پیدا کرد.
دانشکده علوم ارتباطات مانند بسیاری از مدارس عالی آن زمان همچون مدرسه عالی پارس، مدرسه عالی بازرگانی، مدرسه عالی دماوند... دانشکده ای مستقل بود به این معنا که به دانشگاهی وابسته نبود اما زیر نظر وزارت علوم اداره میشد و اساس نامه آنها باید به تصویب وزیر علوم میرسید. این دانشکده چهار رشته روزنامهنگاری، روابط عمومی، مترجمی زبان انگلیسی برای مطبوعات و مدیریت بازاریابی را در مقطع کارشناسی داشت. خود بنده در سال 1350 تا 1354 دانشجوی دوره چهارم این دانشکده بودم و دوره لیسانس روزنامهنگاری را آنجا گذراندم. این دانشکده به فعالیت خود ادامه داد تا در سال 1359 انقلاب فرهنگی رخ داد و حدود دو سال دانشگاهها تعطیل شدند. بعد از بازگشایی دانشگاه این دانشکده عملا منحل شد و اول مجتمع عالی ادبیات و علوم انسانی با تجمیع دانشکده های مستقل حوزه علوم انسانی تشکیل شد و بعد در سال 1362 این مجتمع دانشگاهی به دانشگاه علامه طباطبایی تبدیل شد. آن ساختمانی که در سه راه ضرابخانه، دانشکده علوم ارتباطات بود به دانشکده علوم اجتماعی آن دانشگاه تبدیل شد و کل ارتباطات بخصوص دو رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی به گرایش ارتباطات ذیل رشته علوم اجتماعی تبدیل شد.یعنی علوم اجتماعی یک تنه با یک رشته با شاخههای ارتباطات، پژوهشگری، مددکاری، رفاه یا برنامهریزی شهری و ... بود و طبیعتا علوم ارتباطات وجه تخصصی خود را به شدت از دست داد. دانشجویان در آن دوره حدود سی واحد تخصصی از کل صد و چهل واحد دوره کارشناسی داشتند که مهارت زیادی کسب نمیکردند. تا اینکه در سال 1369 پس از تلاش هایی که صورت گرفت این امکان را پیدا کردیم که در همان دانشکده صاحب رشته علوم ارتباطات شویم. یعنی رشته ارتباطات با دو گرایش روزنامهنگاری و روابط عمومی راه اندازی شد. این ماجرا تا حدود سال 1382 ادامه پیدا کرد تا اینکه ما با محوریت مرحوم دکتر معتمد نژاد و دکتر بدیعی (مدیر وقت گروه روزنامهنگاری) در تدارک تأسیس یا احیای دانشکده علوم ارتباطات تلاش کردیم که روزنامهنگاری و روابط عمومی را از حالت گرایش به رشته تبدیل کنیم و یک رشته سومی تحت عنوان «مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات» نیز طراحی شد که بعدها این شبهه را به وجود آورد که پسوند فناوری اطلاعات ممکن است عدهای را به این فکر بیندازد که این رشته فنی است، در حالی که دانشگاه علوم انسانی علامه نه میتواند رشته فنی داشته باشد و نه علاقهای به داشتن آن دارد. به همین دلیل بعدها پیشنهاد کردیم که اسم رشته به مطالعات ارتباطی تغییر پیدا کند یعنی پسوند فناوری اطلاعات از آن حذف شود.
اما هدف و منظور ما از عنوان رشته مطالعات ارتباطی، مطالعات فناوری اطلاعات بود، یعنی بررسی آثار اجتماعی کاربرد فناوری های اطلاعات و ارتباطات مد نظر ما بود. به هر حال این رشته در مقطع کارشناسی به تصویب وزارت علوم رسید. بعد از آن ما طرح تاسیس دانشکده علوم ارتباطات را به شورای گسترش وزارت علوم دادیم و در سال 83 این طرح به تصویب وزارت علوم رسید. از سال 1369 اولین دوره کارشناسی ارشد علوم ارتباطات در ایران در دانشگاه علامه راهاندازی شد. تا سال 69 اصلا مقطع تکمیلی نداشتیم. در سال 1375 نیز اولین دوره دکترای این رشته راهاندازی شد که بعدها در دانشگاههای دیگر چون دانشگاه تهران و آزاد هم راهاندازی شد. همان طور که گفتم در سال 1383 از شورای گسترش وزارت علوم مجوز راهاندازی دانشکده علوم ارتباطات در دانشگاه علامه را بار دیگر بدست آوردیم، (یعنی احیای دانشکده علوم ارتباطات قبل از انقلاب). و حتی به صورت نمادین این دانشکده را در دانشکده علوم اجتماعی در همان مکان (سه راه ضرابخانه) افتتاح کردیم و تابلوی دانشکده علوم ارتباطات را در کنار تابلوی دانشکده علوم اجتماعی نصب کردیم. تا سال 1394 (حدود یازده سال) به این مکان دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات گفته میشد اما عملا چیزی به نام دانشکده علوم ارتباطات وجود فیزیکی نداشت. به دلیل اینکه فاقد ساختار اداری و تشکیلاتی و بودجه و ساختمان مستقل بود و عملا دانشکده علوم ارتباطات فقط در حرف و اسم وجود داشت و عملیاتی نشده بود. تا اینکه در سال 1393 آقای دکتر حسین سلیمی رییس دانشگاه علامه طباطبایی در اولین سالگرد درگذشت دکتر معتمدنژاد اعلام کردند که برنامه ما راه اندازی دانشکده علوم ارتباطات است و باید هر چه سریعتر این اتفاق بیفتد. همان زمان حکمی تحت عنوان مسولیت راهاندازی دانشکده علوم ارتباطات را به بنده دادند و ما بلافاصله کار را دنبال کردیم. خوشبختانه، دانشکده ارتباطات در این ساختمان که محل سابق دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی بود راه اندازی شد. ما از خرداد سال 1394 شروع به نقل مکان به این ساختمان کردیم و دانشکده از تابستان سال 1394، رسما و عملا شروع به کار کرد. بنابراین دانشکده فعلی به نوعی احیای دانشکده سابق نیز به حساب میآید ضمن اینکه اولین دانشکده علوم ارتباطات دانشگاههای دولتی در دوره پس از انقلاب است. ما هم اکنون سه رشته در مقطع کارشناسی، سه رشته در مقطع کارشناسی ارشد و یک رشته در مقطع دکتری داریم. روزنامهنگاری، روابط عمومی و مطالعات ارتباطی در مقطع کارشناسی است، روزنامهنگاری، علوم ارتباطات و مدیریت رسانه در مقطع کارشناسی ارشد و علوم ارتباطات در مقطع دکتری است. البته چند رشته دیگر نیز در دست طراحی یا راهاندازی داریم. از جمله کارشناسی ارشد روابط عمومی که مراحل تصویب آن در دانشگاه و وزارت علوم طی شده و اکنون برای رسیدگی نهایی در شورای تحول است و هر زمان که به ما ابلاغ شود میتوانیم در مقطع کارشناسی ارشد روابط عمومی نیز دانشجو بپذیریم. جالب است که سال هاست که برخی از دانشگاهها ارشد روابط عمومی میگیرند و ما که بنیانگذار و مبدع بودیم هنوز در پیچ و خم تصویب برنامه کارشناسی ارشد هستیم. همانطور که عرض کردم چند رشته دیگر در دست تدوین و راهاندازی داریم. ما در چند هفته آینده اولین کرسی ارتباطات علم با مشارکت یونسکو را در این دانشکده افتتاح میکنیم. میدانید که اینگونه کرسی ها نوعی مشارکت آکادمیک در سطح بینالمللی را اقتضا میکنند. همینطور چند رشته دیگر مانند کارشناسی ارشد ارتباطات محیط زیست، کارشناسی ارشد ارتباطات سلامت، کارشناسی ارشد ارتباطات علم و به همین ترتیب دکترای روزنامهنگاری و دکترای مدیریت رسانه را در دست طراحی و برنامهریزی داریم.
امیدواریم که این حوزه بتواند توسعه پیدا کند زیرا به نظر ما در عصر ارتباطات، شبکههای ارتباطی، فضای مجازی، دانش انواع رسانهها (چه رسانههای سنتی که به نوعی با تکنولوژی جدید پیوند خوردهاند و چه رسانههای جدید که در فضای مجازی فعالیت و حضور دارند) متناسب با توسعه تکنولوژیک و آثار اجتماعی آنها در ایران توسعه پیدا نکرده و این نیاز و ضرورت وجود دارد که رشتههای مرتبط، که اغلب مانند ارتباطات محیط زیست، ارتباطات سلامت، ارتباطات علم و ... میان رشتهای هم هستند، باید راهاندازی شود تا واقعا بتوان نیازهای آینده کشور را تامین کنیم. در این فاصله (دو سال و نیم) که ما تبدیل به دانشکده علوم ارتباطات شده ایم، رشته کارشناسی ارشد روزنامهنگاری را از گرایش به رشته تبدیل کرده ایم، برنامه رشته کارشناسی ارشد روابط عمومی را تا ارسال به شورای تحول آماده سازی کردیم. در رشته کارشناسی مطالعات ارتباطی بازنگری اساسی کردیم به گونهای که برنامه بازنگری شده آن در حال حاضر حدود چند ماه است که در صحن شورای تحول در حال رسیدگی و نهایی شدن است. در رشته کارشناسی ارشد روزنامهنگاری در حد اختیارات دانشگاه بازنگری کردیم و دورسی را تغییر دادیم (اضافه و کم کردیم). و رشته های دیگر مانند دکترای ارتباطات، کارشناسی روزنامهنگاری، کارشناسی ارشد مدیریت رسانه را در دست بازنگری داریم تا بتوانیم برنامه آموزشی خود را در این حوزه به گونه ای اصلاح کنیم که پا به پای تحولات جهانی و پاسخگوی نیازهای کشور و زمان پیش ببریم.
*سیاست انقلاب فرهنگی برای حذف این رشته بر مبنای چه توجیهی بود؟
آن زمان توجیه میشد که این رشتهها غربی هستند و ما به آن نیاز نداریم. یکی از استادان روابط عمومی ما مرحوم استاد دکتر نطقی که مدیر گروه روابط عمومی دانشکده نیز بود، همان سالهای اول انقلاب می گفت شما در هر کوچه و محله ای که میروید روی دیوار شعاری نوشته شده و زیر آن نوشته روابط عمومی پایگاه بسیج فلان مسجد آن وقت میگویید که آموزش روابط عمومی غربی است و ما نباید داشته باشیم! این ها تناقض هایی بود که با آن روبرو بودیم. در مورد روزنامهنگاری هم به همین صورت. شاید پانزده سال اول انقلاب از حیث داشتن نیروهای متخصص آموزش دیده و ماهر به شدت در مضیقه بودیم. در مورد برخی از رشتههای دیگر نیز همین اتفاق افتاده بود. برای مثال حتی رشته مددکاری اجتماعی، که اکنون نیز علیرغم اینکه سالهاست احیا شده نیاز وافری به آن وجود دارد، تعطیل شده بود. در آن زمان دیدگاهی وجود داشت که این رشتهها غربی است در حالی که سالهای سال بود نهاد آن را از غرب وارد کرده بودیم ولی میگفتند به آموزش آن نیازی نیست.
* آن طور که از تاریخچه این رشته برمی آید تحولات زیادی را از سرگذرانده با توجه به این مساله آیا می توان این پیش فرض مطرح کرد که همراهی و همکاری اساتید با یکدیگر از عوامل موثر در این تحولات بوده است؟
بله بیشتر اساتید دانشکده خودمان همسو بودند البته دیدگاه های متفاوتی هم وجود داشت که گاه کار را دشوار می کرد.
*چقدر شورای تحول با این تغییر و تحولات همسو شد و به چه میزان اقدامات شورا موجب شد این اهداف به انحراف کشیده شود و یا در جهت مثبت حرکت کند؟
بنده حدود کمتر از یک سال است که از وزارت علوم حکم دارم و حدود یک سال و نیم است که عملا بعنوان مسئول کارگروه فرهنگ ارتباطات و رسانه فعال شده ام، و قبل از آن خیلی در جریان نبودم، در حالی که چند سال بود که این کارگروه وجود داشت اما ظاهرا بروندادها کافی نبوده است. ما هم اذعان میکنیم که خیلی توفیق چندانی نداشتیم. علت هم این است که به نظرم بین دانشگاه ها (حداقل بدنه دانشگاه ها) با سیاستهای شورای تحول، در طرز تلقی ها و نگرش ها تفاوت هایی وجود دارد، و این دو نتوانسته اند آنچنان که باید با هم پیوند بخورند و هماهنگ شوند. البته این فقط در مورد یک رشته خاص نیست بلکه د رمجموع برخی سیاست های شورا ممکن است در بدنه دانشگاها چندان شناخته شده نباشد و یا حتی عملا امکان تحقق نداشته باشد. ولی باید در این زمینه مجموعه آموزش عالی به هماهنگی و هم افزایی بیشتر برسد.
*به نظرتان شورا برای حل این مشکل و همراه کردن دانشگاهیان با خود چه راهی را باید در پیش بگیرد؟
ما باید تلاش کنیم که خیلی گرفتار فرم گرایی نشویم، یعنی اینکه فقط فکر کنیم که اگر برنامهای مهر بازنگری خورد، الزاما مشکلات دانشگاه ها و کشور را حل خواهد کرد. مهم این است که امکانات اجرایی و عملیاتی شدن برنامهها نیز در نظر گرفته شود. بعضی اوقات نگاه آرمانی به برخی از برنامهها، به عناوین، سرفصل ها و محتوای دروس وجود دارد که ممکن است در یک شرایط آرمانی قابل پذیرش باشد اما در عمل امکان تحقق نداشته باشد. به نظرم فلسفه بازنگری و تدوین برنامه های جدید آن گونه که باید در دانشگاهها جا نیفتاده است. اگرچه عده زیادی از استادان صاحب فکر و ایده و خلاق با شورای تحول همکاری دارند اما به هر حال ما در دانشگاهها حدود هفتاد هزار عضو هیئت علمی داریم و آنها هستند که باید کلاس های درس را اداره کنند و با دانشجو در تعامل باشند و محتواها را ارائه کنند. اگر این پذیرش و هماهنگی و همگرایی بوجود نیاید، صرف نوشتن برنامه مشکل چندانی را حل نمیکند و ما امروز بیشتر درگیر همین فرآیند هستیم. به این معنا که بیشتر به دنبال این هستیم که برنامهای اصلاح شده، تغییر کند و یا شرایط چهارگانه مورد نظر شورای تحول یعنی اسلامی شدن، بومی شدن، کارآمدی و روزآمدی در آن رعایت شود، که خوب است، اما به خاطر داشته باشیم که اگر برای درسهایی که در نظر میگیریم منبع مورد قبول استادی که درس میدهد و به هر حال در این حوزه تخصص، دانش و مهارت دارد، نداشته باشیم، عملا کلاس درس چیز دیگری میشود. یعنی برنامه یک چیز میگوید و ممکن است محتوایی که در کلاس ارائه میشود، چیز دیگری باشد.
*بیشترین تمرکز شورا در حال حاضر بر عناوین سرفصل هاست. این نیاز از کجا نشات می گیرد؟ در مورد رشته ارتباطات به چه صورت است؟
همه ما در دانشگاه قلبا اعتقاد داریم که خیلی از برنامههای درسی اشکال دارد، یعنی به روز و کارآمد نیست و به دانشجو مهارتی را برای اینکه بتواند در بازار کار از آن استفاده کند، نمی آموزد، و بعضی وقتها عملا نظریههایی از آن طرف مرز وارد میشود و در کلاس تدریس میشود، بدون اینکه آن نظریه ها نقد، بررسی و ارزیابی شود. ما در دانشکده علوم ارتباطات با این مشکل کمتر روبرو بودیم. به دلیل اینکه وقتی بنیاد مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری این رشته گذاشته میشد، اساسا نگرش انتقادی بر آن حاکم بود. برای مثال در مقطع ارشد و دکتری درسهایی داشته و داریم مانند ارتباطات و توسعه، نظریههای انتقادی در ارتباطات، و دروسی که اساسا بنیاد آن بر نگرش انتقادی استوار است. در کلاس های درس نیز همیشه بررسی انتقادی صورت میگیرد. وقتی استادان ما مثلا در بحث نظریههای ارتباطات در کلاس تدریس میکنند، نظریههای غربی را به چالش میکشند و آن را نقد میکنند و اشکالات آن را بازگو میکنند و در کنار آن محاسن آن را نیز میگویند.
*آیا آلترناتیوی در مقابل این نقدها وجود دارد و یا در جامعه علمی ما نظریه های بدیل جایگزین آنها می شود؟
مشکل این است که ما خیلی نظریههای جایگزین بومی نداریم و در حوزه علوم انسانی در ایران نظریه پردازی نشده است. به نظر بنده نظریه پردازی ساده نیست. اولا نظریه پردازی بستر و زمینه میخواهد ثانیا مقبولیت علمی و حتی تا حدی سیاسی میخواهد. یعنی نظریه شما باید در محافل علمی بینالمللی ارائه شود، چکش بخورد، نقد شود بعد در مقالههای مختلف به آن استناد و سالها از آن استفاده شود تا در جامعه علمی مقبولیت پیدا کند. تازه، همه میدانیم که بیشتر نظریهها حتی در علوم تجربی، نظریههای موقت هستند. یعنی بسیاری از آنها نظریههای مادامالعمر نیستند بلکه ابطال پذیرند. به خاطر اینکه دانش و شناخت انسان توسعه پیدا میکند و همگام با توسعه دانش و شناخت انسان مرزهای جدیدی در علوم کشف میشود که بنیادهای نظریه قبلی را به چالش میکشد. ویژگی اصلی نظریه پردازی در غرب همین بوده است. یعنی تفکر انتقادی در کنار تفکر پوزیتیویستی شکل گرفته و خیلی از نظریه پردازان همدیگر را حتی بیرحمانه نقد کرده اند. مثلا جنگ بین لیوتار و هابرماس را شنیدهاید. به اضافه اینکه تولید نظریه در حوزه علوم انسانی بیش از هر چیز نیازمند مطالعه آزمایشگاهی است. آزمایشگاه علوم انسانی، جامعه، مدیریت، حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ است. برای اینکه یک معلم حوزه علوم انسانی بتواند به مرزهای نظریه پردازی نزدیک شود، باید هم آزادی سیاسی و هم آزادی آکادمیک داشته باشد. یعنی باید بتواند تجربه و آزمایش کند و مخالفت یا موافقت صریح خود را با سیاست های جاری، تصمیمات، سیاست گذاری ها، برنامهریزی ها و دلایل آن را عرضه کند. به نظرم در جامعه ما هنوز بسترها و شرایط لازم برای نظریه پردازی شکل نگرفته است.
نکتهای که لازم است به آن اشاره کنم این است که مانند حوزه اقتصاد که نمیتواند دستوری و بخشنامهای تغییر کند و ما آثار اقتصاد بخشنامهای را عملا در جامعه شاهد هستیم، در حوزه نظریه پردازی هم با بخشنامه و حتی با پیش بینی عناصر تشویقی خاص نمیتوان به نظریه پردازی رسید. نظریه پردازی باید روی یک بستر تاریخی شکل گرفته و پیش برود و نظریه پرداز باید امنیت کافی و لازم را از هر حیث داشته باشد تا با یک تفکر انتقادی هم تولید نظریه کند و هم ابطال پذیری نظریه خود را احیانا شاهد باشد. بنابراین تفکر انتقادی و نقد علمی باید حداقل در جامعه علمی کشور شکل بگیرد. اگر به کرسی های ترویجی که اکنون برگزار میشود نگاه کنید، میبینید واقعیت این است که سطح بسیاری از این کرسی ها از یک مقاله چاپ شده در یک فصلنامه دانشگاهی هم پایین تر است و بسیاری اوقات همان مقالهها بعنوان موضوع جلسات کرسی ها دومرتبه تکرار میشود. یعنی وقتی شما زیرساخت های لازم را نداشته باشید، این برنامه ها دچار صورت گرایی میشوند. باید پرسید مشکل محصول کرسی های ترویجی چه بوده است؟ چه تفکر و ایده نو و نظریه جدید و نقد جدیدی از نظریه های موجود ارائه کرده ایم؟ به همین دلیل باید گفت که در کنار برنامهریزی و سیاست گذاری باید بسترهای عینی اجتماعی هم فراهم شود. و پیش و بیش از هر چیز اول: برخورداری دانشگاهیان از منزلت لازم و دوم: تامین شرایط لازم برای تحقیقات آزادانه علمی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است.
* و شورای تحول چه کمکی در تحقق بسترهایی که فرمودید می تواند بکند؟ همان طور که اشاره کردید آیا با بخش نامه امکان پذیر است؟
کسب این توانایی یک شبه اتفاق نخواهد افتاد. نیت تاسیس شورای تحول، نیت خیر و با برکتی است. من خود بارها دیدهام که آقای دکتر حداد عادل هم چه در مصاحبه ها و چه در نشست ها صحبت از تدریج میکنند و اینکه ما نیازمند زمان هستیم تا این تحولات به تدریج شکل بگیرد. اگر شما بخواهید به فرم اولیه ای از یک نظریه خام برسید، نیازمند سالها مطالعه و تحقیق و همچنین نیازمند سالها چکش کاری، گفتگو و مناظره علمی هستید، تا به مرحله ای برسید که بعنوان یک نظریه ابتدایی بتواند مورد بحث قرار بگیرد. بنابراین من نیز قبول دارم که تحول لازم است و معیارهای مطرح شده چهارگانه، معیارهای درستی هستند، اما تحقق آنها زمان میبرد و باید به تدریج باورهای موجود نیز اصلاح شود. این باورها چه در حوزه آکادمیک و چه در حوزه علمیه باید اصلاح شود (اگر بخواهیم این دو به هم نزدیک شوند). باید هر دو طرف به یک همگرایی و تعادل برسند. و من گمان میکنم که این اتفاق به تدریج جلو میرود. اما سالها طول میکشد تا حاصل آن در عرصه اجتماعی بروز و ظهور پیدا کند. بحث این است که در این مسیر خیلی باید دقت کنیم که اسیر فرمگرایی نشویم. به لحاظ فرمی و روی کاغذ درست است اما اینکه تحقق و بروز علمی آن در محیط آکادمیک چگونه اتفاق می افتد، مهمتر است.
* در چهار مولفه ای که شورا بری تحول علوم انسانی در نظر گرفته است یکی از مولفه های بحث برانگیز مولفه اسلامی سازی است. این مولفه در مورد رشته ارتباطات به نسبت دیگر رشته های علوم انسانی به دلیل ماهیتش می تواند بیشتر بحث برانگیز باشد و این پرسش را با قوت بیشتری مطرح کرد که آیا اسلامی سازی ارتباطات امکان پذیر هست یا خیر؟
گمان میکنم آنچه که ما میتوانیم در حوزه ارتباطات در زمینه بومی سازی یا حتی اسلامی سازی کار کنیم، تنها جایگزین کردن مثلا یک نظریه اسلامی با یک نظریه غربی نیست بلکه باید در حوزه ارتباطات، جهانی بیاندیشیم و بومی عمل کنیم و همگرایانه پیش رویم. ما میتوانیم مقداری مبادی و مبانی فکری اعتقادی و اسلامی خود را در عناوین و شرح درس ها وارد کنیم. برای مثال هنگامی که ما در درس اخلاق حرفه ای، حقوق و مسئولیت های اجتماعی روزنامهنگاران را بعنوان یک درس میگوییم، به نظرم به لحاظ بنیان و فلسفه، مسئولیت اجتماعی یک روزنامهنگار در جامعه اسلامی، نسبت به جامعه غربی مضاعف است. یعنی ممکن است یک روزنامهنگار غربی در بسیاری از حوزهها محدودیت و ممنوعیتی برای ورود نداشته باشد، اما یک روزنامهنگار ایرانی بر مبنای باورها و اعتقادات دینی و سنت و فرهنگ ما محدودیت های بیشتری داشته باشد. ما معتقدیم که روزنامهنگار ما باید به فرهنگ، تمدن، تاریخ، باورها، ارزش ها و اعتقادات خود و در عین حال به تفاوت ها و تنوع ها توجه کند. بنابراین ما باید روزنامهنگاری را تربیت کنیم که بتواند در فضای ایران پاسخگوی نیازهای ملی باشد و در فضای بینالمللی به نوعی همزیستی برسد.
اما به نظر من مشکل عرصه عینی اجتماعی است. یعنی مثلا وقتی میگوییم توهین، تهمت، افترا و تجاوز به حریم خصوصی در رسانهها یک تخلف اخلاقی و در بسیاری از موارد جرم حقوقی نیز هست وقتی اینها را در کلاس به دانشجو میگوییم، از ما میپرسد شما در چه جامعه ای زندگی میکنید! پس واقعیت هایی که با آن روبرو هستیم با آنچه در کلاس میخوانیم متفاوت است. شاید بتوان گفت که در غرب بسیاری از آنچه که در دانشگاه آموزش داده میشود، در محیط عینی اجتماعی نیز کم و بیش قابل رویت، لمس یا مشاهده است. اما در ایران الزاما اینگونه نیست. ما مجبوریم در کلاس های درس وضعیت ها و شرایط آرمانی را برای دانشجو تدریس کنیم و میخواهیم که یک روزنامهنگار اخلاق مدار را تحویل دهیم. اما آن روزنامهنگار در برخورد با واقعیت های اجتماعی دچار سرگردانی میشود. در فیزیک و شیمی مشکلی وجود ندارد اما در حوزه علوم انسانی که باید مدیریت جامعه، فضای فکری جامعه و فلسفه زندگی را بسازید و باید مدیریت را نقد و بر آن نظارت کنید و در زمینه ارتقاء سطح مدیریت تلاش کنید، با آن تناقض ها و تضادها روبرو میشوید.
* از مولفه های دیگر، روزآمد سازی است. تفاوتی که رشته ارتباطات با رشتههای دیگر علوم انسانی دارد این است که خود خیلی زود، روزآمد میشود و آموزش رشته ارتباطات را در داخل خود با مشکل مواجه میکند. بنابراین چگونه این روزآمد سازی در داخل این رشته مدیریت می شود؟
همانطور که اشاره کردید، در حوزه ارتباطات به طور مضاعف این واقعیت وجود دارد که تدوین یک منبع از زمان تغییر یا بازنگری عنوان یا سیلابس یک درس تا زمانی که این درس قابل عرضه در کلاس درس شود چند سال طول میکشد مثلا از زمانی که شروع به تدوین برنامه روابط عمومی در قالب یک طرح پژوهشی دانشگاهی کردیم تا امروز ،حدود نه سال میگذرد، در این فرآیند گاهی اصلاحات و تغییراتی انجام دادهایم اما در هر صورت شما چه توقعی از برنامهای دارید که نه سال گذشته و هنوز به اجرا نرسیده است، و مشخص نیست کی میتوانیم دانشجو بگیریم. تازه هنگامی که میخواهید اجرا کنید، آغاز زمانی است که باید آن را بازنگری کنید. به همین دلیل من معتقدم که بخصوص در حوزههای علوم انسانی، نباید به کتاب، که اکنون متاسفانه به آن اصالت داده میشود، به عنوان تنها منبع تکیه کنیم. اگر مباحث، منابع و ارجاعاتی که در یک کتاب درسی حوزه علوم انسانی و از جمله ارتباطات هست را با تاریخ تدوین آن مقایسه کنید میبینید چقدر زمان گذشته. البته یک سری مباحث اصلی و پایهای وجود دارد که همواره قابل مطالعه اند.
مثلا وقتی میخواهیم بگوییم چهار نظریه اصلی ارتباطات چه بود و چه زمان و توسط چه کسانی ارائه شد، دیگر نمیخواهیم آن را تغییر بدهیم، اما در تحولات تکنولوژیک قطعا نیازمند آخرین دستاوردها، تغییرات و تحولات هستیم. اصالت دادن به کتاب رویکردی است که اکنون دوباره در نظام آموزش عالی ما بر آن تاکید میشود. اگر روزآمدی را ملاک قرار دهیم، باید بسیاری از این کتاب ها از رده خارج شود. و هیچ کتابی که واقعا روزآمد باشد حداقل در حوزه ارتباطات نمیتواند به طور قطعی و متقن بعنوان منبع معتبر تلقی شود. باید گفت کتاب هایی که حاوی بحث های نظری هستند و نظریههایی که در طول تاریخ آمده را بازگو میکنند، کهنه شدنی نیستند. اما برای مثال در دوره دکترای ارتباطات، درسی تحت عنوان بازنگری در روزنامهنگاری معاصر داریم، زمانی که شرح درس آن نوشته شده، نه روزنامهنگاری الکترونیک داشتیم، نه دسترسی چندانی به اینترنت بوده، نه حتی بسیاری از دانشگاهها چند دستگاه کامپیوتر داشتند و نه شبکههای اجتماعی و فضای مجازی وجود داشت. اگر بخواهیم منتظر بازنگری و طی مراحل آن بشویم، خواه ناخواه هنگامی که تصویب میشود باز هم از زمان خیلی عقب خواهد بود. عرض بنده این است که بخصوص در حوزه علوم انسانی و همچنین در علوم دیگر، خلا و تهی گاهی بین آخرین وضعیت آن علوم با آنچه که تدریس میشود، وجود دارد. اتفاقا چیزی که اکنون به آن اصالت داده نمیشود این خلایی است که حضور استاد در کلاس باید آن را پر کند. یعنی استاد باید خود را روزآمد نگه دارد نه الزاما منابع. عملا امکان پذیر نیست که همه منابع روزآمد شوند.
برای اینکه فرآیند تولید منبع، چاپ، انتشار و دسترسی آن سالها زمان میبرد. و خودبخود ما را از روزآمدی دور میکند. آنچه که میتواند دانشگاهها را روزآمد کند، اصالت دادن به استاد است. و اینکه استاد میتواند خود را به روز و حتی به لحظه نگه دارد، و بعد به این مباحث بپردازد. اما به محض اینکه این اتفاق می افتد اول برچسب سطحی و غیر علمی بودن به این مباحث زده میشود، و دوم اینکه می گویند شما از چارچوب برنامه عدول کرده اید و به شرح درس وفادار نبوده اید. هم دانشجو حق اعتراض دارد و هم مدیریت دانشرای عالی، و تا چنین نگرشی در دانشگاه وجود داشته باشد، ما نمیتوانم روزآمدی را به معنای اخص آن تجربه کنیم. بنده امروز وقتی سر کلاس درس بازنگری در روزنامهنگاری معاصر میروم، برای مثال از آخرین وضعیت پیام رسان ها ضعف ها و قوت های شان در ایران میگویم. اما اگر بخواهم به شرح درس وفادار باشم باید در بیست و پنج سال پیش متوقف شوم که اساسا روزنامهنگاری معاصر در آن جایی ندارد. آن دوره جا داشته اما اگر بخواهیم روزنامهنگاری معاصر را با عنوان درس تطبیق دهیم باید گفت که اصلا ربطی ندارند. اگر من امسال نیز درس را بازنگری کردم، شش ماه دیگر خیلی از چیزها تغییر پیدا خواهد کرد. من چگونه میتوانم منبع آن را تدوین کنم؟ و چگونه میخواهم در فاصله های کوتاه زمانی برنامه و شرح درس را تغییر دهم؟
البته وجود این مشکل را نیز قبول دارم که برخی از همکاران ما هم بالاخره مشکلاتی در این خصوص دارند. بنابراین باید واقعا در مورد کیفیت علمی استادان تامل و دقت نظر شود، اما به نظر بنده باید بیشتر به استاد اصالت و شخصیت داده شود که او عقب ماندگی های بین برنامه و واقعیت های روز و روزآمدی را جبران کند و آن خلا را پر کند. بخصوص در رشتههای ما اصلا جز این راهی وجود ندارد. ما باید آخرین اتفاقاتی که در حوزه رسانهها افتاده را سر کلاس ها ببریم. من این مسئله را تأکید میکنم که ما باید آخرین وضعیت و اتفاقاتی که در حوزه رسانههای متنوع، فضای مجازی و غیر مجازی افتاده را در کلاس ها مورد بحث قرار دهیم. این اتفاق الزاما نمی تواند در چارچوب سیلابس مصوب محقق شود! بنابراین اعتقاد بنده این است که نظام برنامهریزی دانشگاه باید تا حدی منعطف باشد، یعنی بین منبع، سیلابس و استاد نوعی تعادل و توازن برقرار کند. به این معنا که نقش استاد بخصوص در روزآمدی و حتی کارآمدی و اسلامی شدن بسیار مهم است.
*رشته ارتباطات تفاوت عمده دیگری هم با دیگر رشته های علوم انسانی دارد که این ضرورت را به وجود می آورد که به مولفه کارآمدسازی بیشتر توجه شود و آن این است که دانشجویان رشته ارتباطات بیش از دیگر رشته ها نیاز به آموزش های عملی و مهارت های شغلی پیش از ورود به کار را دارند مهارت هایی مثل گزارش نویسی مصاحبه و امثالهم اما این ضرورت چندان در واحدهای درسی خود را نشان نداده است.
این مشکل وجود دارد و جدی نیز هست. بخشی از عقب ماندگی بین حوزه نظری و عملی حداقل در رشتههای ارتباطات ناشی از همین مسئله است. من معتقد هستم که برای کم کردن این فاصله اول باید برنامههای درسی را اصلاح کنیم و دروس عملی، کاربردی و مهارتی را اضافه کنیم. دوم اینکه مشکل جامعه ما جزیرهای بودن و جزیرهای عمل کردن است. یعنی هر بخش کار خود را میکند و هیچ تعامل، بده بستان و همکاری بین بخش های مختلف وجود ندارد. و دیگر سخن اینکه رسانهها تمایل و یا انتظار دارند که ما محصول کارآمدی را تحویل آنها دهیم که بتواند بلافاصله باری از دوش آنها بردارد و به اندازه کافی مهارت، تجربه و کارایی داشته باشد تا بتواند در خط تولید آنها قرار بگیرد. اما سوال این است که همه این بخش های رسانهای آیا برای اینکه ما بتوانیم محصول کارآمد تری به جامعه تحویل دهیم، کمترین همکاری و تعامل با دانشگاه دارند؟ برای مثال ما سالهاست که در بازنگری، بحث کارآموزی را در رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی اجباری کردیم. اما هر ترم با انبوهی از دانشجویان روبرو هستیم که هیچ کجا پذیرش ندارند. در حالی که این دانشجو نه قرار است که حقوق بگیرد و نه ادعایی داشته باشد و نه دائمی باشد. و چه بسا که از دل همین کارآموزان نیروهای توانمند و کارآمدی برای آنجا شناسایی شوند.
این در حالی است که به نظرم همه موسسات مطبوعاتی، خبرگزاری ها پایگاههای خبری، دستگاه های روابط عمومی حتی صدا و سیما باید از پذیرش این کارآموزان استقبال کنند. ما این همه روابط عمومی داریم، اما دانشجوی روابط عمومی که تعداد محدودی هستند. حتی برای کار آموزی موقت جایی در این روابط عمومی ها نمی یابند. ما که نمیتوانم در دانشگاه هم ایستگاه رادیو و تلویزیون، هم نشریه و هم پایگاه خبری داشته باشیم. ما اکنون در این دانشکده پایگاه خبری عطنا را داریم، اما کفایت نمیکند. در نتیجه باید همه نهادها و دستگاه ها، دانشگاه را بعنوان نهادی که مسئول تربیت نیروی انسانی برای جامعه است بپذیرند، باور کنند و در نتیجه در تربیت نیرو با آن همکاری کنند. این حداقل تعامل و همکاری است که اصلا وجود ندارد. نکته بعد که حداقل دانشگاه علامه طباطبایی مبدع آن بوده و اکنون برای همه دانشگاهها تبدیل به الگو شده و در همین چند ماه اخیر هم اجرا شده، این است که این دانشگاه برای همه دانشجویان دورههایی را تحت عنوان دورههای مهارت افزایی تعریف کرده است. یعنی سوای صد و سی و هفت واحدی که دانشجو باید بگذراند تا فارغالتحصیل شود، هر کس باید حداقل در دانشگاه یک دوره مهارتی را در حوزه نزدیک به رشته خود بگذراند و بابت آن گواهی بگیرد.یعنی عملا دو گواهی فارغالتحصیلی به دانشجو داده میشود، یک گواهی فراغت از تحصیل در رشته خود و دیگر گواهی فراغت از دوره مهارت افزایی. هدف این دورهها این است که دانشجو را با یک مهارت و تخصص آشنا کند تا بتواند برای خود بلافاصله در بازار کار جایی پیدا کند. امید میرود که این دورهها بتواند خلا کارآمدی را از رشتههای علوم انسانی دور کند یا آن را پر کند و دانشجویان را با مهارتی آشنا کند که علاقه دارند. زیرا این دورهها تنوع دارند و دانشجو میتواند حوزه مورد علاقه خود و یا حوزهای که بازار کار بهتری دارد را انتخاب کند و دوره مهارتی خود را بگذراند.