فرهنگ امروز/ سیدعلیسینا رخشندهمند: در ادامه سلسله گفتوگوها با چهرههای ماندگار کشورمان، این بار در خبرگزاری کتاب ایران میزبان سیدعبدالله انوار، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، نسخهشناس، فهرستنویس، ریاضیدان و متخصص علوم کهن بودیم، تا با زندگی، اندیشه و خاطرات ارزشمند استاد برجستهای آشنا شویم که سخن گفتن از او بسیار دشوار اما سخن گفتن با ایشان بسیار آسان است و در حقیقت از معدود بازماندگان نسلی است که همچون حکمای قرنهای گذشته به علوم مختلف احاطه داشتند او مردی متواضع و بسیار دوستداشتنی است. آنچه در پی میآید حاصل این گفتوگوی صمیمانه است.
برای آغاز سخن میخواهیم به گذشته برگردیم دوستان فرهنگ و ادب ایران با شما و آثارتان آشنا هستند و حتما خیلیها کنجاوند که در مورد زندگی، تحصیلات و گذشته شما بدانند لطفا در این باره توضیح دهید.
بنده سیدعبدالله انوار در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در باغ پدری در خیابان صنیعالدوله (سعدی فعلی) تهران متولد شدم. پدرم سیدیعقوب انوار شیرازی- اصالتا از سپیدار اردکان فارس- یکی از مجتهدان جامعالشرایط بود و در حوزه علمیه نیز تدریس میکرد. پس از مشروطه از پایهگذاران آن شد و پیروزی آن جنبش، چند دوره بر کرسی وکالت مجلس شورای ملی تکیه زد و نماینده مجلس شد. مادرم دخترعموی میرزا علیخان امینالدوله، صدراعظم مظفرالدین شاه بود. نسب خانواده ما به سیدنعمت الله جزایری میرسد که فقیه معروف عصر صفوی بود.
چند خواهر و برادر دارید؟
من دو خواهر و دو برادر داشتم که برادرانم هماکنون بازنشسته رتبه استادی دانشگاه آکسفوردند؛ یکی آیرودینامیک تدریس میکرد و دیگری انگلشناسی معروف است. هر دو اکنون در آکسفورد زندگی میکنند. دو خواهر داشتم که هر دو فوت کردهاند. یکی از آنها استاد دانشکده کتابداری دانشگاه تهران شد.
لطفا از تحصیلاتتان بگویید.
در سال 1310 و سن شش سالگی به دبستان سیروس رفتم؛ نام این مدرسه که در خیابان شاهآباد بود بعد به امیر معزی تغییر یافت. در سال 1316ش. تصدیق ششم را گرفتم (فارغالتحصیل ابتدایی) همزمان شاگرد اول تهران هم شدم. بعد به مدرسه آمریکاییها یعنی البرز رفتم کلاسهای ما انگلیسی بود. سال پنجم بود که آمریکاییها از ایران رفتند. تابستان همان سال متوسطه ادبی را گرفتم. در دبیرستان رشته ادبیات را انتخاب کردم معلمان ما خلیل ملکی، کریم مجتهدی و محمود صناعی بودند. زبان فرانسه را در انجمن ایران و فرانسه یاد گرفتم و بعد از آن وارد دانشکده حقوق شدم. در سال ۱۳۲۱ وارد دانشگاه شدم. آن موقع دانشگاه تازه مستقل شده بود و رئیس آن مرحوم دکتر سیاسی و معاون دانشگاه مرحوم دکتر شیبانی بود. در ایران آن زمان تنها یک دانشکده حقوق وجود داشت و فقط چهل دانشجو میگرفت. این دانشگاه یگانه دانشگاه ایران بود که کنکور داشت و کنکور آن هم سه زبانه بود؛ یعنی آزمون آن به زبانهای فارسی، انگلیسی یا فرانسوی و عربی برگزار میشد؛ و دانشجویان باید این سه زبان را میدانستند تا بتوانند به سوالات پاسخ دهند. در سال اول رشته حقوق و شعبه ریاضیات دانشسرای عالی نیز تحصیل میکردم، تا سال 1324 که سال سوم قضایی و سال دوم شعبه ریاضی بودم و مشمول شدم و از هر دو جایی که درس میخواندم تقاضای مشمولی شد، دکتر شیبانی که معاون دانشگاه و آدم بسیار سختگیری بود تا آن زمان نمیدانستند که من همزمان در دو دانشکده درس میخوانم آن موقع کسی حق نداشت همزمان در دو رشته دانشگاهی درس بخواند. بنابراین ایشان من را احضار کرد و گفت چرا همزمان در دو دانشکده درس میخوانی؟ گفتم کار بدی نکردهام، گفت نخیر شما برخلاف قانون عمل کردهای. گفتم خلاف قانون موقعی ضرر دارد که زیانی وارد کرده باشم، من که کار بهتر و بیزیانی انجام دادهام. گفت از این دو رشته یکی را انتخاب کن وگرنه از دانشگاه اخراج میشوی. مرحوم دکتر هشترودی استاد ما بود و خیلی به من علاقهمند بود. من جریان را با ایشان در میان گذاشتم، گفت سه ماه مانده که لیسانس حقوق بگیری. مهرماه دوباره ما کمکتان میکنیم که لیسانس ریاضی را به اتمام برسانی. من هم همینکار را انجام دادم و لیسانس حقوق را گرفتم. مهرماه دکتر هشترودی و دکتر آلبویه و دیگر استادان ریاضی کمک کردند و اجازه دادند که ریاضی بخوانم در سال 1326 من لیسانس ریاضی گرفتم.
بعد از اتمام تحصیلات چکار کردید؟
بانک آزمونی برای استخدام گذاشت در آن آزمون نفر اول شدم. خیال میکردم که اگر به بانک بروم من را به اداره آمار یا بخشهای حقوقی به کار میگیرند ولی من را در یک باجه به کار گرفتند. شما حالا این باجههای امروزی را نگاه نکنید، این که من میگویم به 75-76 سال پیش برمیگردد. محل کار من در دروازه شمیران - دقیقا مثل یک تبعیدگاه- بود. یک سال و نیم آنجا بودم، تا اینکه هنرسرای عالی را آلمانها -برای دوره مهندسی- تاسیس کردند. در آنجا آزمونی برگزار کردند، پذیرفته شدم. از بانک استعفا دادم و استاد هنرسرای عالی شدم. در آنجا 4 سال به آموزش هندسه ترسیمی، جبر، آنالیز و مکانیک استدلالی پرداختم. بعد نظام وظیفه مرا احضار کرد و به سربازی و دانشکده افسری رفتم و در قسمت حقوقی پادگان قصر به خدمت پرداختم بعد از اتمام دوره سربازی من، آن هنرسرا به هم خورده بود. من به وزارت فرهنگ رفتم و 5-6 سال در آنجا انگلیسی و فرانسه تدریس کردم. همزمان اداره نگارش وزارت فرهنگ -آن زمان معارف میگفتند- من را برای مترجمی دعوت کرد. آنجا تدریس میکردم. کتابخانه ملی زیر نظر وزارت فرهنگ بود و دکتر مهدی محقق ریاست بخش نسخ خطی آنجا را برعهده داشت، قرار شد برای فرصت مطالعاتی به انگلستان برود وقتی ایشان به فرصت مطالعاتی رفتند. با توجه به سابقهای که داشتم، من به جای ایشان مدیر بخش نسخههای خطی کتابخانه ملی شدم و تا سال 59 که بازنشسته شدم –به مدت بیست و سه سال- مدیریت آنجا را برعهده داشتم.
آن زمان لیسانس پایاننامه داشت؟
بله آن موقع ما در دوره لیسانس پایاننامه داشتیم، چون اصلا دکتری در ایران وجود نداشت. پایاننامه لیسانس من در دانشکده حقوق، ترجمه معالمالاصول با راهنمای مرحوم محمود شهابی بود.
چرا خانواده و از جمله پدرتان با رفتن شما به رشته حقوق مخالف بودند؟
پدرم با ادامه تحصیل در رشته حقوق مخالف بود و به من میگفت: کسی امور اعتباری را جایگزین امور عقلی نمیکند، تا امر عقلی هست به امر اعتباری نباید پرداخت؛ به جای اینکه فلسفه یا ریاضی بخوانی چرا به مدرسه حقوق میروی که بیشتر مباحث آن امور اعتباری است؟ منظور ایشان از امور اعتباری «قوانین» بود که هر زمانی عوض میشود.
در مورد پیشینه فهرستنگاری توضیح میدهید؟
این کار خیلی مهم و بزرگی است. وقتی که من به بخش فهرست نسخ خطی رفتم، هیچ فهرستی وجود نداشت. اصلا بخش نسخ خطی کارایی نداشت و به هر کسی که میخواستند کار راحت و بیدردسری بدهند، به کتابخانه ملی میفرستادند. واقعا من این را به وضوح دریافتهام که در کار اداری اگر کسی متخصص باشد، به خوبی میتواند یک دستگاه مرده را زنده کند و باعث تحول مهم و بزرگی شود. مرحوم ایرج افشار 5 -6 ماه رئیس کتابخانه ملی شد. چون ایشان در این زمینه تخصص داشت به آنجا نظم و سر و سامانی داد. عدهای را بازنشسته و عده دیگری را اخراج کرد. آنجا جان تازهای گرفت. از من خواست که بخش فهرستنگاری را سر و سامان بدهم. آن زمان فقط 2- 3 فهرست در ایران نوشته شده بود. یکی توسط معتصمالملک پدر پروین اعتصامی و دیگری حدائق نوشته بودند، در حالیکه اینها اصلا فهرست نبود. هرچه که خودشان دیده بودند را روی کتابها پیاده کرده بودند. من به مرحوم افشار گفتم که ما کار «کاتالوگ» برگه نسخه خطی نداریم و تا این نباشد ما نمیتوانیم به استاندارد کتابداری برسیم. ایشان حرف من را تایید کرد و جلسهای تشکیل داد. در این جلسه مجتبی مینوی، عباس زریاب خویی، دانشپژوه، من و خود ایرج افشار حضور داشتیم. ریاست جلسه برعهده مجتبی مینوی بود، ایشان کتابشناس بسیار خوبی بود. از ما خواست که تمامی مواردی که برای نسخ خطی به نظرمان میرسد و موردنیاز است را یادداشت کنیم و در جلسهای که بعدا در همین مورد برگزار شد مطرح کنیم. به خاطر دارم که روز چهارشنبه ما را مکلف به این کار کرد، روز شنبه عصر تمام کارها را انجام داده بودیم. کاربرگه درست کردیم الان این کاربرگهها استاندارد جهانی شده است.
در مورد کارکرد و شکل و چگونگی این کاربرگهها توضیح میدهید؟
شکل این کاربرگهها یک کاغذ بزرگ است که یک طرف آن نسخهشناسی و طرف دیگر آن کتابشناسی است. در بخش نسخهشناسی تمام عناصری که در مورد آن نسخه باید شرح داده شود، شرح میشود و در طرف دیگری تمام آن علمی که آن نسخه مبین آن است توضیح و شرح داده میشود. هردو قسمت این کاربرگهها حدود 18-19 بخش در مورد خصوصیات فیزیکی آن نسخه بیان میشود و توصیفی تحلیلی است. یعنی نسخه را هم توصیف و هم تحلیل میکنید. در مورد اندازه و تعداد صفحات، تعداد و اندازه سطوح، نوع خط، نوع کاغذ و... همه بیان میشود. تعداد اینها را من نوشتم و برای اولین بار در ایران فهرست خطی درست شد. قبل از آن در هیچ جا چنین کاری نداشتیم و حدو 5-6 سال زمان برد تا من این کار را در ده جلد انجام دادم. شش جلد آن در مورد کتابهای فارسی و چهار جلد در مورد کتابهای عربی است. بعد از آن دیگران از روی همین کار، کاربرگه برای دیگر کتابخانهها درست کردند.
به خاطر دارم زمانی که مرحوم ایرج افشار در کتابخانه ملی حضور داشت جلد اول فهرست من در حال چاپ بود و به مجرد اینکه او رفت، مدیر کل جدید، چاپ فهرستهای بعدی را به تعویق انداخت و تا هشت سال که رئیس کتابخانه بود، دیگر فهرست جدیدی چاپ نشد. اما بعد از آنکه بازنشسته شد مدیر کل دیگری آمد که در زمان او کتابخانه ملی از وزارت فرهنگ جدا شده بود و در دست وزارت فرهنگ و هنر قرار گرفت.
در واقع شما بنیانگذار فهرست نگاری هستید؟
بله. در این بخش نسخ خطی من اولین نفر بودم.
در این زمینه الگوی خاص داشتید؟
نه. هیچ الگویی نداشتیم.
در مورد کاغذشناسی توضیح میدهید؟
الان در ایران احدی جز من کاغذشناسی را بلد نیست و نمیداند. در نسخ خطی ما حدود 9- 10 نوع کاغذ داریم. دولتآبادی، ترمه، اصفهانی، هندی، عراقی، بخارایی و... اینها را باید از همدیگر تشخیص داد.
راه تشخیص چیست؟
هیچ راهی ندارد، فقط باید بر اثر کثرت کار یاد گرفت و با نور و لمس کردن و تشخیص داد که یاد گرفتن این هم برای خودش داستانی دارد.
شناخت شما از انواع کاغذ چگونه به دست آمد؟
تعدادی از کتابهای سلطنتی و کتابخانه کاخ گلستان را به کتابخانه ملی آوردند، چون اینها از کتابداران قدیمی (دوره ناصری و....) بودند، در دفتر کارشان انواع خط را هم نوشته بودند. در دوران جدید هیچ کسی از انواع کاغذ را نمیشناخت. آن موقع یک صحاف خیلی معرفی به نام بادرامپور بود که کارهای صحافی کتابها را به ایشان میدادیم، من از ایشان سوال کردم شما کسی را میشناسید که در شناخت انواع کاغذ مهارت داشته باشد؟ گفت من پیرمردی به اسم حاجی خوراس را میشناسم که در این کار خیلی ماهر است. به ایشان مراجعه کردم، گفتم که میخواهیم برای ما کلاس کاغذشناسی بگذارید. گفت هر جلسهای 100تومان دستمزد میگیرم، قبول کردیم و حدود چهل روز پیش ایشان کاغذشناسی یاد گرفتیم. چون کاغذ در قیمت نسخه خیلی موثر است، الان به دروغ مینویسند این نسخه از فلان کاغذ است. آینده ما از نظر کاغذشناسی خراب است چون هیچ کاغذشناسی ندارم.
به نظرتان چه نسخ خطی داریم که یا تصحیح نشدهاند یا نیاز به تصحیح مجدد دارند؟
نسخ خطی بسیار زیادی داریم که احتیاج به تصحیح دارد یا تصحیح نشده است، بخصوص کتابهای فلسفی زیادی موجود هست که اصلا تصحیح نشده است یا احتیاج به تصحیح مجدد دارد، مثلا همیشه گفتهام که درهالتاج قطبالدین شیرازی باید مجددا تصحیح و چاپ شود.
بارها گفتهام که شرح جُنگها از کارهای واجب است. ما وقتی که کار تصحیح نسخ خطی انجام میدادیم، مرحوم ذبیحالله صفا پیش ما میآمد و میگفت هر چه بیت و شعر از شاعران در این جُنگها پیدا میکنید، یاداشت کنید یک نسخهای هم به من بدهید.
برای تصحیح نسخ خطی چه توصیهای به نسخهپژوهان دارید؟
سه یا چهار تئوری را باید در نظر گرفت؛ نخست اینکه اگر برای تصحیح متنی اقدم نسخ را گیر آوردید، فریب آن را نخورید، چون در بعضی موارد اقدم نسخ غلطها و اشتباهاتی دارد که نسخ بعدی آن را رفع میکند. اقدم نسخ مورد اجماع است ولی چندین نسخه باید در اختیار داشته باشید و با هم مقابله و بررسی کنید. بعضی وقتها کاتبان اینقدر نسخه را دستکاری میکنند که نسخه مغشوش میشود. من برای تصحیح جهانگشای نادری 18نسخه در اختیار داشتم. بنابراین باید درست کلمه و عبارت را در متن قرار داد و بقیه را بهعنوان نسخه بدل در زیر متن قرار داد.
از نمونههای نظم و نثر کلاسیک و معاصر کدامیک برای شما جذاب بوده و شما را تحت تاثیر قرار داده است؟
الان که اصلا یک جوری شده و وضعی پیش آمده و تحولاتی صورت گرفته است که چندان موردپسند من نیست، ممکن است که من در نثر جدید(معاصر) مواردی را بپسندم که موردپسند شما نباشد، من معتقدم که در موارد زیادی باید مراعات دستور زبان فارسی کرد که متاسفانه در حال حاضر چندان به آن توجه نمیشود، نویسندگان معاصر ما آشنایی چندانی با دستور زبان فارسی ندارند، یکی از محسناتی که من از لغتنامه دهخدا آموختم همین آشنایی با دستور زبان فارسی بود.
در مورد شعر یا نثر فارسی نیز بعضی وقتها ما با لفظ و بعضی مواقع با معنا سر و کار داریم. من این سخنان را به جلال آلاحمد هم میگفتم که بحث فرنگی، شرایط اوضاع داخلی خاصی داشت که برای خودشان مناسب بود، ولی ما آن شرایط و اوضاع را نداریم و اگر بخواهیم با آن شیوه بنویسیم، حرف و سخنمان گیرایی ندارد و نخواهد داشت. خیلی از چیزهایی که نویسندههای فرنگی لمس کردهاند را نویسندگان معاصر ما هنوز لمس نکردهاند، ما در حال حاضر در حال تطور و تحول هستیم.
از جلال آلاحمد چه خاطرهای دارید؟
جلال آلاحمد در سال 1322 وارد دانشکده ادبیات شد و من در دانشکده ریاضی درس میخواندم. در سال 1330 خانم سیمین دانشور، همسر جلال بورسیهای از آمریکا گرفت، آن زمان ما بالاخانهای داشتیم ایشان به آنجا آمد و یکسال همسایه ما بود.
در کانون نویسندگان نیز با هم بودیم. هویدا نمیخواست که انجمن (کانون) نویسندگان تشکیل بشود و در کل مخالف بود. جلال آلاحمد در یکی از جلساتی که در کانون نویسندگان برگزار شد به هویدا انتقاد کرد و گفت شما نمیتوانید جلوی آزادی را بگیرید و هویدا هم در آن جلسه نگفت من جلوی آزادی را میگیرم. پهلوی دوم چون دیکتاتور بود، میخواست ظاهر را حفظ کند و هویدا میخواست خود را به شاه نزدیک کند. دو گروه در کانون نویسندگان آن روز وجود داشتند؛ گروه چپگرا به رهبری بهآذین و گروه دیگر غیر چپگرا به نام جلال آلاحمد. من با تیمسار پاکروان که به کتابخانه ملی آمد، دیدار داشتم ایشان به من گفت به شاه گفتم ساواک باید وجود داشته باشد، اما نباید سانسور دست ساواک باشد. به نظرم یکی از عاملهای انقلاب، ظلمی بود که ساواک به مردم کرد.
جلال در آخر عمر به این اعتقاد رسیده بود که اگر انسان دارای ویژگی پولپرستی و مقامپرستی باشد برای رسیدن به اهداف شخصی خود گرایشهای مختلف پیدا میکند. انسان باید عقاید مذهبی داشته باشد؛ به معاد اعتقاد داشته باشد تا دچار دگردیسی نشود و جلال به کارکرد مذهب اعتقاد داشت.
با اخوانثالث ارتباط داشتید؟
اخوان در یک بخشی از اداره فرهنگ کار میکرد، وقتی آنجا منحل شد، ایشان را فرستادند که در بخش نسخ خطی کتابخانه ملی، -پیش من- مشغول به کار شود. وقتی که به آنجا آمد شاعران جوان دور ایشان جمع میشدند و ایشان برای آنها شعر میخواند و بعد بقیه هم شعرهای خودشان را میخواندند، من دیدم که ایشان با این وضعیت نمیتواند در نسخ خطی باشد، او را فرستادم بخش دیگری که مشغول شود.
موضوع جلسات انواریه چه بود و چه کسانی معمولا شرکت میکردند؟
پنجشنبهها. جلساتی علمی در خانه ما برگزار میشد که به انواریه شهرت داشت. هر کسی باید در مورد یک شخصیت بزرگ تحقیق میکرد و در آنجا ارایه میداد و بقیه آن مطالب را نقد و بررسی میکردند. در این جلسات، امیرحسین آریانپور، مهدی محقق، پروفسور فلاطوری، سیدجلالالدین آشتیانی، سیدجعفر شهیدی ، سید احمد فردید، غلامرضا شهری، محمدباقر هوشیار، علیاکبر شهبازی، سیدعلی موسوی بهبهانی و ناصر فربد شرکت میکردند.
در مورد ایرج افشار چه نظری دارید؟
ایرج افشار در مورد کتاب و کتابداری تا آنجایی که در توان داشت کار کرد. ایشان انسان کم نظیری بود و نظیر ایشان را به این آسانیها پیدا نخواهید کرد.
از شهید مطهری خاطرهای دارید؟
چون من در یک خانواده سیاسی-مذهبی به دنیا آمدم، پدرم من را وادار میکرد که دروس حوزوی را بخوانم. به علاوه میگفت معلم این دروس را هم باید داشته باشی. من چهار جلد مقدمات و سیوطی که صرف و نحو قدیمی بود را با دقت مطالعه کردهام. سیوطی را نزد رضا برقعی خواندم آقای برقعی به من گفت که آقای مطهری از طلبههای حوزه علمیه قم هست، به تازگی هم ازدواج کرده است و ماهی چهل تومان شهریه دریافت میکند و این شهریه- که آقای بروجردی به ایشان میدهد- کفاف زندگی ایشان را نمیکند. من حاضر شدم در سال 1330 ماهی صد تومان به آقای مطهری بدهم تا او شرح منظومه ملاهادی سبزواری را به من یاد دهد. من به آقای مطهری گفتم که من شرح منظومه را میخوانم هرجا اشکال داشتم شما برایم توضیح دهید شش ماه من درس را فراگرفتم بعد از آن آقای مطهری گفت که دیگر به این روش به کسی درس نمیدهد. ایشان فرد بسیار شریفی بود یک روز خاطرم است که به من گفت وقتی در خلوت با خدا صحبت میکنم تکان میخورم، از نظر عقلی به این رسیده که نمیتواند بدون در نظر گرفتن یاد و نام و ذکر خدا امکان زندگی نداشته باشد ایشان اصلا آدم پولپرستی نبود، آدم بسیار پاک و باسوادی بود. یگانه کسی بود که به نظرات خودش احترام میگذاشت. من مطمئنم که اگر مطهری زنده بود، وضعیت حال حاضر خیلی متفاوت بود.
با علامه طباطبایی ارتباط داشتید؟
من از طریق شهید مطهری با علامه طباطبایی آشنا شدم، ایشان بسیار آدم شریفی بود و مطهری را خیلی دوست داشت، چون مطهری شاگرد ایشان بود، وقتی که به قم آمد سوادش در فلسفه بسیار زیاد و والا بود و در فقه و اصول نیز صاحبنظر بود. روزهای پنجشنبه غروب به انجمن حکمت میآمد. روزی با علامه طباطبایی در انجمن حکمت و فلسفه بودیم دو دختر خانم از آمریکا آمده بودند، یکی از آنها از کلمبیا لیسانس فلسفه و از دانشگاه سوربن فوقلیسانس و از فرایبورگ آلمان دکتری داشت، ایشان در مسائل و مقولات فلسفی مشکلاتی داشت و میخواست با علامه صحبت کند، من مترجم ایشان شدم، -ایشان طبق رسم آن زمان -که البته اشکالی هم نداشت- لباس رکابی پوشیده بود و دستهایش را به حالت و شیوه خاصی تکان میداد، من به ایشان گفتم که این کت من را بپوش این آقا علامه و قدیس است، علامه طباطبایی متوجه شد به من گفت: آقا چکار ایشان دارید؟ خودمان باید پاک باشیم. علامه یک همچنین انسانی بود.
ارتباط شما با محمدباقر هوشیار چگونه بود؟
من با ایشان بسیار ارتباط تنگاتنگی داشتم، دکتر هوشیار یکی از کسانی بود که بسیار خوب آلمانی میدانست، روانشناسی را در آلمان خوانده بود و در نظریات روانشناسی بسیار دقیق و باریکبین و نکتهسنج بود. ایشان انسان بسیار شوخ و خوش مشربی بود، روزی من و آرینپور جلو دانشسرا بودیم، یک مرتبه دکتر هوشیار جلو ما سبز شد، من به ایشان گفتم آقای دکتر هوشیار ما داشتیم غیبت شما را میکردیم، شما چقدر حلالزاده هستید؟ گفت آقا جان من اصلا دلم نمیخواهد حلالزاده باشم.
خلیل ملکی، چگونه فردی بود؟
خلیل ملکی یگانه کسی بود که موافق افکار ما بود، ایشان به تئوریهای خودش بسیار علاقهمند بود، من و جلال آلاحمد و خلیل ملکی شبنشینیهای زیادی داشتیم و در این شبنشینیها بحثهای زیادی میکردیم. ملکی از نظر سنی از ما بزرگتر بود و بسیار احترام ایشان را داشتیم. ما بارها به ایشان میگفتیم همانطوری که هر تئوری تغییر میکند مارکسیسم هم تغییر کرده و باید تغییر کند، ایشان هم میگفت قبول دارم مارکسیسم باید از نظر شکل و... تغییر کند، ولی معتقد به یک نوع سوسیالیسم بود و تا آخر هم بر عقیده خود ماند و پافشاری کرد، در حالیکه خیلیها کمونیست بودند، اما زمانیکه ورق برگشت، عقیده آنها هم این طرف و آن طرف شد. ملکی نویسنده و سیاستمدار خوبی هم بود و در زندگی سختیهای بسیاری کشید، مدتی نیز در زندان بود. در حزب توده مقامی بالا داشت اما به دلیل تابعیت حزب از سیاستهای روسها، کنار کشید؛ او به همین دلیل مورد حمله و انتقاد آنها قرار گرفت. خلیل بسیار خوشقلم بود روزنامهای را به چاپ رساند و به اتهاماتی که بر وی وارد کردند، پاسخ داد.
شما صادق هدایت را از نزدیک دیده بودید، خاطرهای از ایشان دارید؟
استاد زندهیادی به نام بهجت داشتم. او از بزرگترین ریاضیدانهای وقت بود و با من کار میکرد. بهجت از جمله کسانی بود که رضاشاه در سال ١٣٠٤ آنها را به بلژیک فرستاد تا مهندس راه شوند. صادق هدایت و خسرو هدایت از جمله افرادی بودند که در این سفر حضور داشتند، اما صادق در میانه راه نتوانست درس را ادامه دهد و بعد از این گروه جدا شد. به همین دلیل هدایت با استاد من رفیق بود و به منزل استاد میآمد و من در آنجا وی را میدیدم. گاهی نیز در کافه فردوس وی را ملاقات میکردیم.
از دهخدا چه خاطرهای دارید؟
وقتی که من به لغتنامه رفتم دهخدا فوت شده بود و دکتر معین مسئولیت آنجا را برعهده داشت. معین در لغتنامه بسیار عالی کار کرد و چنانکه میدانید همانجا هم سکته کرد. در کودتای 28 مرداد که شاه فرار کرد و مصدق نامهای به شاه نوشت که بیاید و مملکت را سروسامان بدهد، شاه نیامد در مقطعی -چند روزی که شاه نبود- شایع شده بود که قرار است دهخدا رئیسجمهور شود و به همین علت لغتنامه مغبوض دستگاه بود و فقط مجلس اجازه داده بود که بودجهای برای لغتنامه در نظر گرفته شود. دهخدا ابتدا مرد سیاست بود و بعد هم به کارهای ادبی پرداخت. دهخدا در عرصه سیاست، فعال بود و از زمان مشروطه وارد این جریان شده و با پدر من نیز که مشروطهخواهی معروف بود، آشنایی داشت. وی بعدها به دلیل مسائلی که پس از کودتای ٢٨ مرداد به وقوع پیوست از سیاست کناره گرفت و عمرش را برای لغتنامه دهخدا گذاشت. این لغتنامه -بهرغم همه انتقادهایی که عدهای دارند- هنوز هم یکی از بهترین کتابهای لغت است و کسی هم نتوانسته چیزی شبیه آن بنویسد. میدانید که به دلیل اشتغال وی به امور سیاسی و دوستی با مصدق، بودجه لغتنامه قطع شد و دهخدا با مضیقهای که برایش ایجاد کردند، به دشواری توانست آن را به چاپ برساند، افرادی هم که در لغتنامه کار میکردند مزدی ناچیز میگرفتند، هرچند گاه آن مزد هم نمیرسید. بنابراین لغتنامه با بودجهای ناچیز برای دولت تمام شد و به چاپ رسید. محل لغتنامه ابتدا در مجلس بود و بعد به دانشسرای عالی منتقل شد.
چه خاطرهای از دکتر سیاسی دارید؟
سیاسی، رئیس دانشگاه تهران بود و به خوبی ایفای نقش کرد. زمانی قرار شد بعضی از استادان دانشگاه را اخراج کنند، وی گفته بود اگر دست مرا ببرید حکم اخراج هیچ استادی را نمینویسم.
نظرتان در مورد آثار چوبک و هدایت بهعنوان دوتن از نویسندگان دوره معاصر چیست؟
همه آثار صادق چوبک و صادق هدایت را خواندهام در مقایسه بین آثار این دو، آثار صادق چوبک را خیلی بهتر از صادق هدایت ارزیابی میکنم، چرا که آثار چوبک خیلی بیشتر با واقعیت سروکار دارد و با زندگی ما عجینتر و نزدیک و با اصطلاح «آپتودیتتر» است. در بین آثار هدایت فقط بوف کور را میپسندم.
فرمودهاید خیام برای اولین بار معادلات درجه سوم ریاضی را کشف کرده است.
آقای غلامحسین مصاحب این کار را در مورد خیام انجام داده است؛ کتابی نیز درباره تاریخ هندسه به زودی چاپ خواهد شد که در این کتاب در مورد کار خیام مفصل صحبت شده است.
اشارهای به تفکر خیام درباره فلسفه داشتهاید که بحث خیام درباره مساله وجود به مراتب جلوتر از مباحث فلسفه غرب است، در این باره توضیح میدهید؟
مساله وجود یکی از مسائل مهمی است که در حال حاضر در فلسفه طرح شده است، زیلسون فیلسوف معروف فرانسوی معتقد است که از رنسانس تا زمان کنونی ما خیال میکردیم وجود داریم، ما نفهمیدیم و باید بازگشت به خیام و بوعلی سینا و فلسفه اسلامی کنیم، چرا که آنها خیلی خوب در باره وجود اندیشیدهاند.
با سیدجعفر شهیدی ارتباط داشتید؟
بله در لغتنامه دهخدا از صبح تا شب با هم بودیم و خیلی هم با ایشان شوخی میکردم و سر به سرشان میگذاشتم.
نظرتان در مورد شرح مثنوی شهیدی که در واقع ادامه کار فروزانفر است چیست؟
چنانکه گفتید شهیدی شرح مثنوی فروزانفر را ادامه و تکمیل کرده است، اما عمق کار فروزانفر با شهیدی اصلا قابل قیاس نیست. کارهای فروزانفر خیلی عمیق و قوی است. فروزانفر مقداری تملقگو و مقامطلب بود ولی نمیتوان منکر مقام علمی ایشان شد.
در گفتوگویی که با حسن انوری داشتیم، معتقد بود که فروزانفر –از نظر علمی- خیلی بالاتر از همایی بود، نظر شما چیست؟
گمان نمیکنم.
نوع نگرش دانشجویان آن زمان نسبت به درس و دانشگاه چگونه بود؟
به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، یگانه جنایتی که صورت گرفته، جنایتی است که به دانشگاه شده است. چنان مدرکگرایی اهمیت پیدا کرده است و علمگرایی سقوط کرده و به انزوا رفته است که به نظر من باید در دانشگاه یک کودتای عظیم علمی صورت گیرد که این فکر و اندیشه مدرکگرایی ریشهکن شود. دانشجویان آن زمان نه از ترس استاد بود که سرکلاس حاضر میشدند و نه از ترس نمره و مدرک بود که درس میخواندند؛ بلکه واقعا میخواستند، بیاموزند. هدف دانشجویان زمان ما به واقع این نبود که صرفا مطلبی را که استاد گفته حفظ کنند تا بتوانند از او نمرهای بگیرند و سرانجام به مدرکی برسند. به همین دلیل هم بود که فارغالتحصیلان دانشگاه ما و اغلب کسانی که دانشآموخته این نظام آموزشی بودند و چنین نگاهی به درس و دانشگاه داشتند بلافاصله جذب وزارت دادگستری و در آنجا مشغول به کار میشدند. طبق قول اکثر معمرین عدلیه(دادگستری) دانشجویان آن زمان از بهترین قضات بودند و کسانی هم که وکیل شدند از بهترین وکلای دادگستری به شمار میرفتند.
به نظر شما مهمترین نقص خط فارسی چیست؟ به زبان دیگر مهمترین اصلاحی که باید یا میتوان در خط فارسی صورت گیرد چیست؟
من مخالف تغییر خط هستم. زبان انگلیسی هم با خط آن زبان هماهنگ و همخوان نیست. به نظر من لغات مهجور را باید مشکول-یعنی با فتحه، ضمه، کسره-کرد.
با توجه به اطلاعات تاریخی که دارید، نظرتان در مورد مصدق چیست، آیا خاطرهای از ایشان دارید؟
دکتر مصدق بسیار انسان شریفی بود. این حرفها که به ایشان زده میشود بسیار بیپایه و اساس است و واقعیت ندارد. آنهایی که چنین حرفهایی میزنند، از ماجرای نفت اطلاع ندارند. شرکت نفت در تمام اوضاع و تخریبهای مملکت دست داشت؛ در حقیقت قیام برای ملی شدن صنعت نفت، برای منفعت بیشتر نبود بلکه برای رهایی از دست این شرکت استعماری بود، دکتر مصدق و تیم همراه ایشان بهترین و موثرترین کار ممکن را انجام دادند و تصور نمیکنم دیگر بتوانیم کابینهای مثل کابینه ایشان پیدا کنیم چون انسانهای بسیار باسواد، پاک و شریفی مثل دکتر غلامحسین صدیقی دکتر شایگان، مهندس رجبی و دکتر لطفی و... با دکتر مصدق همکاری داشتند. غلامحسین صدیقی از اعضای کابینه مصدق، از دوستان من بود، روزی همسر دکتر صدیقی به وزارتخانه رفته بود و به رییس دفتر گفته بود که با ایشان کار دارم دکتر صدیقی گفته بود اگر کار ایشان مربوط به خانه است به وزارتخانه نیاید و اگر کار وزارتخانه است، منتظر باشد تا نوبت او برسد.
باغ ایلچی کجاست؟
آخر بازار؛ خیابان یا چهار راه سیروس یا اسماعیل بزاز که بازار حضرتی است کمی بالاتر از آنجا کوچهای بود که الان خیابان شده است، باغ ایلچی آنجا بود که در زمان ناصرالدین شاه سفارت انگلیس بوده است.
اعضای مقتول هیات همراه گریبایدف که در قیام مردم تهران در سال 1244 میلادی به قتل رسیدند، کجا دفن شدهاند؟
اینها در همان باغ ایلچی دفن شدند، ساختمانی در آنجا بود که الان تخریب شده است. اتفاقا خانم «شیل» همسر «کلنل شیل» خیلی در مورد آن ساختمان صحبت کرده است. بعد از آن جنازه اینها را به خانه مستوفیالممالک آوردند -که قبرستان بزرگ ارامنه در پایین آن قرار دارد که به خیابان حافظ متصل میشود- و در آنجا دفن شدند.
خاطرهای از کودتای 28 مرداد دارید؟
بعد از کودتای 28مرداد همه ما ضد پهلوی شده بودیم و عمیقا هم به این مساله اعتقاد داشتیم و بعد هم از خودمان سوال کردیم که اصلا شاهی یعنی چی؟ و چرا این مملکت در حدود 2500سال زیر ناپاکیهای شاهی بوده؟ چرا که کودتا کاملا آمریکایی بود، آن زمان پنج ماه بود که سربازی من به پایان رسیده بود، صبح روز کودتا به کتابخانه مجلس رفتم و در حال مطالعه بودم، حدود ساعت11 صبح معاون کتابخانه آمد و به کسانی که در کتابخانه مشغول مطالعه کتاب بودند گفت وضعیت غیر عادی است اینجا را ترک کنید. من و سروان فربد بعد از ظهر به سمت خانه مصدق رفتیم، دیدیم که کودتای 28 مرداد آغاز شده بود فرمانده کل دستور داده بود و تانک آورده بودند و... خانه مصدق را به دستور سرهنگ افخمی توپ بستند و ویران کردند؛ من تیرانداز و گلوله توپ را هم دیدم. اتفاقا چند وقت پیش خانواده سرهنگ افخمی را دیدم و به آنها گفتم که خانواده شما یک ننگی به اسم سرهنگ افخمی دارد، آنها هم گفتند خوشبختانه ایشان مُرد.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر دو-سه کار دارم انجام میدهم، آثار بوعلی را نیز تصحیح و آماده چاپ میکنم، کلاسهای تدریس هم دارم، البته کلاسهای من مجانی است.
نظرتان در مورد گفتوگوهایی که با استادان در خبرگزاری ایبنا منتشر میشود چیست؟
کار بسیار خوبی است، باعث شناخته شدن بیشتر و بیشتر این استادان میشود.
مهدی محقق یکی از سخنرانان روز بزرگداشت شما بود، در ضمن سخنرانی گفتند که استاد انوار به شیوه ابوالعلاء معری شیوه تجرد را برگزیده است.
بله ایشان کاملا درست گفته است.
حالا سوال بنده این است که اگر به دوران جوانی برگردید، ازدواج میکنید؟
نه خیر، به هیچ وجه.
چرا؟
چون در ایران اینقدر زندگی برای خود شخص مشکل است چرا شخص دیگر را هم بدبخت کند.
از اینکه ازدواج نکردهاید پشیمان نیستید؟
نه به هیچوجه.
موقع تفریح چکار میکنید؟
من تفریحی جز درس و مشق ندارم.
آثارتان مورد ممیزی قرار گرفته است؟
در مواردی بله.
به موسیقی علاقه دارد؟
به موسیقی خیلی علاقهمند هستم و آثاری نیز در مورد موسیقی دارم از جمله شرح موسیقی کبیر فارابی که به زودی چاپ خواهد شد، ولی متاسفانه نوازنده نیستم.
اگر به جایی تبعید بشوید و مجبور باشید فقط یک کتاب را با خودتان ببرید، چه کتابی را انتخاب میکنید؟
کتاب هندسه.
به استادان، دانشجویان، محققان، پژوهشگران، مترجمان چه سفارشی دارید؟
سفارش من این است که هرچه بیشتر و بیشتر مطالعه کنند. این را هم بگویم که تا آزادی قلم نباشد، استاد و دانشجو، محقق و پژوهشگر و مترجم خوب و نخواهیم داشت.
حرف آخر؟
آرزوی موفقیت.
عبدالله انوار در یک نگاه:
عبدالله انوار از مترجمان و از پیشکسوتان معاصر نسخهشناسی در ایران، فهرستنویس، ریاضیدان و متخصص متون کهن و بیش از ۲۰سال ریاست بخش نسخ خطی کتابخانه ملی ایران را برعهده داشت. ایشان دارای تصحیحات بسیاری است که از مهمترین و مشهورترین آنها میتوان به جهانگشای نادری اشاره کرد.
بخشی از آثار او به این شرح است:
شرح و ترجمه «شرح اشارات» خواجه نصیر، تعلیقه مفصل بر دانشنامه علایی ابنسینا، ترجمه مقاصدالفلاسفه غزالی، ترجمه شرح تلویحات شیخ اشراق، ترجمه و شرح منطقالمخلص امام فخر رازی، شرح و تعلیقه درهالتاج علامه قطبالدین شیرازی، شرح و تعلیقه بر مصنفات نوشآبادی، شرح موسیقیالکبیر فارابی، شرح فرائدالاصول شیخ مرتضی انصاری، شرح متافیزیک ارسطو، ترجمه جستارهای فلسفی ویتگنشتاین، ترجمه تطور حیات، برگسون، ترجمه حکومت الهی اثر سنت آگوستین، ترجمه سمبولیسم در دین، متن و تعلیقات اساسالاقتباس خواجه نصیرالدین طوسی.
ایبنا