شناسهٔ خبر: 58667 - سرویس دیگر رسانه ها

جلایی‌پور: تحلیل وبر از دولت ـ ملت قوی، قابل تسری برای ایران است

جلایی‌پور گفت: تحلیل عقل‌پسندی که وبر از دولت ـ ملت قوی ارائه می‌دهد قابل تسری برای ایران نیز هست. اتفاقا مشکلاتی که کشور ایران با آن روبرو است برای رویارویی با آنها به دولت ـ ملت قوی نیاز دارد.

جلایی‌پور: تحلیل وبر از دولت ـ ملت قوی، قابل تسری برای ایران است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ دومین روز از دومین همایش سالانه خوانش انتقادی جامعه‌شناسان کلاسیک و مسائل اجتماعی ایران: ماکس‌ وبر عصر دیروز (پانزدهم اسفندماه) در سالن ابوریحان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی برگزار شد. 

حمیدرضا جلائی‌پور در این نشست درباره «ملی‌گرایی مسولانه» ماکس‌ وبر و ایران گفت: در میان چهار شخصیت پایه‌گذار و کلاسیک‌ رشته جامعه‌شناسی (کارل مارکس، ماکس وبر، امیل دورکم و جورج زیمل) آموزه‌های فکری و جامعه‌شناختی وبر سرراست‌تر از سه شخصیت دیگر در آموزش‌ امروزی جامعه‌شناسی بکار می‌رود. در آموزش جامعه شناسی در ایران نیز آموزه‌های روش‌شناختی وبر بخاطر تلفیق هوشمندانه «فهم»، «تفسیر» پدیده‌های اجتماعی (یا معناکاوی) با «تبیین» (یا علت‌یابی) پدیده‌های اجتماعی بیشتر از سایر آموزه‌های او مورد توجه قرار گرفته است. در صورتیکه یکی از آموزه‌های مهم و مغفول وبر در ایران ترکیب‌ عقلانی او میان اندیشه‌سیاسی دولت مدرن و اندیشه‌ اجتماعی جامعه با هم است، ترکیبی که خود را در «جامعه‌شناسی سیاسی» وبر نشان می‌دهد.

او ادامه داد: شارحان جامعه‌شناسی سیاسی وبر مثل دیوید بیتهام به درستی او را یک ملی‌گرا (یا آلمان‌گرای) مصمم و مسول می‌دانند. اینک سوالی که برای ما مخاطبان ایرانی وبر پیش می‌آید این است: از یک طرف آموزه‌های روش‌شناسی وبر نشان می‌دهد او یک جامعه‌شناس معناکاو و در عین‌حال علمی است و جامعه‌شناسی را «ایدئولوژی‌پردازی» نمی‌داند و به معیارهای فراشخصی و عینی تحلیل‌های این علم پایبند است و از طرف دیگر او مصرانه از ملی‌گرایی آلمانی که یک موضوع به ظاهر ارزش‌پیچ و ایدئولوژیک است دفاع می‌کند. مساله سخنرانی من این است که این دو موضع به ظاهر متعارض وبر را چگونه می‌توان در کنار هم گذاشت؟ 

جلایی پور با اشاره به اینکه وبر از آن متفکران و جامعه‌شناسانی نیست که مدافع انتزاعی انسانگرایی متفکران عصر روشنگری مثل کانت باشد بلکه انسانگرایی او در ربط وثیق و انضمامی با زمانه و زمینه او در جامعه آلمان است و انتزاعی، رتوریک و غیرمسولانه نیست توضیح داد: در واقع نظریه دولت ـ ملت وبر دفاعی است عقلانی و جامعه‌شناسانه از اهمیت ملت آلمان و رابطه متقابل آن با دولت این کشور. ادعای دوم اینکه توجه به مضمون فکری دولت ـ ملت و  «ملی‌گرایی مسولانه» وبر در شرایط کنونی جامعه ایران اتفاقا مغتنم است و موضوعی است که از سوی جامعه‌شناسان ایرانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
 
به گفته این استاد جامعه شناسی، او از لحاظ سیاسی یک انسانگرای واقع‌نگر و جامعه‌نگر است. به روشنی معتقد است که آلمانی‌ها بدون داشتن یک دولت قوی رشد و توسعه پیدا نمی‌کنند و بدون داشتن دولتی قوی دفاع از تمامیت آلمان در برابر قدرت‌های بزرگ اروپا مثل روسیه و انگلیس میسر نیست، و کشور آلمان آسیب می‌بیند. ولی حرف او این است که در جهان مدرن (و خصوصا در جهان صنعتی و سرمایه‌دارانه اروپا) این دولت قوی و حافظ منافع ملی یا منافع مردم (یعنی ارتقای زندگی آنها) چگونه شکل می‌گیرد؟ او برای شکل گیری دولت قوی این را کافی نمی‌داند که دولت حقوق‌ برابر شهروندان را رعایت کند، یا دولت قوی را دولتی نمی‌داند که حرف‌های زیبای روشنفکری بزند و از «حق جدایی» ساکنین شرق آلمان دفاع کند تا جدا شوند! یا او دولت قوی را دولتی نمی‌داند که برای ارتقای زندگی‌آلمانی بر غرور کاذب ملی بدمد و دولت برای کسب فضای حیاتی دست به کشور گشایی بزند. بلکه دولت قوی حداقل بر اساس چهار آموزه زیر شکل می‌گیرد.

او با بیان اینکه نخستین، مهم‌ترین و صریح‌ترین حرف وبر این است که «دولت قوی» از دل «ملت‌ قوی» بیرون می‌آید و ملت قوی به دولت قوی نیاز دارد عنوان کرد: لذا سوال این است که دولت و ملت قوی در دوره مدرن چگونه ساخته می‌شود؟ او می‌گوید دولت باید برآمده از خواست مردم (ملت) باشد. ولی او معتقد است که در کشورهای امروزی با جمعیت میلیونی «حکومت مردم» یک افسانه است. زیرا همیشه عرضه سمت‌ها در حکومت‌ها محدود است (مثلا برای حکمرانی ما به چند صد وزیر، وکیل و شهردار بیشتر نیاز نداریم) ولی متقاضی برای گرفتن پست‌ها ده‌ها هزار نفرند و نابرابری عرضه‌ و تقاضا ذاتی عرصه سیاست است و همیشه تخاصم و رقابت با سیاست همراه است. وبر با توجه به این واقعیت سیاسی برای تضمین دولت بر آمده از ملت از «نخبه‌گرایی دموکراتیک» دفاع می‌کند. بدین معنا که همه مردم امکان ندارند که حکومت کنند، ولی مردم باید بتوانند از میان برنامه‌ها و نخبگان گوناگون حزبی دست به انتخاب بزنند. با این همه سخن وبر با نخبه‌گرایی دموکراتیک پایان نمی‌پذیرد، بلکه معتقد است وقتی مردم خوب می‌توانند دست به انتخاب نخبگان و رهبران سیاسی بزنند که آن‌ها یک «ملت» باشند.
 
جلایی‌پور با طرح این سوال که مولفه‌های یک ملت در جامعه مدرن از نظر وبر چیست؟ افزود: همه می‌دانیم پس از تحول جوامع پیشامدرن (یعنی تغییرات در زندگی کشاورزی و شبانی) به جوامع مدرن و شکل‌گیری جامعه صنعتی، واحد سیاسی شکل دهنده کشورها در روی کاغذ «دولت برآمده از ملت» بجای واحد سیاسی امپراتوری‌های قدیم مثل اتریش مجارستان است. با این همه اینکه چه چیزی یک ملت را می‌سازد (مانند سرزمین، تاریخ، نژاد، قوم، زبان، دین و فرهنگ مشترک)، محل مناقشه و بحث بوده است.

به گفته او، وبر به عنوان کسی که به تاریخ اروپا و تا حدودی جهان تسلط داشته اولا عنصر نژاد مشترک را برای تشکیل ملت تهی از کفایت تجربی و فاقد دفاع اخلاقی می‌داند و با انسان‌گرایی او منافات دارد. ثانیا او می‌داند که عوامل شکل‌دهنده ملت‌ها را به سادگی نمی‌توان فرموله کرد و از این نظر ما به مطالعات جامعه‌شناسانه بیشتری نیاز داریم. ثالثا او در مورد ماهیت ملت آلمان بر دو عنصر قاطعانه تاکید می‌کند. یکی بر عنصر زبان مشترک است. او ملت‌ها را به کوچک (مثل سوئیس چند زبانه) و بزرگ (مثل آلمان یک زبانه) تقسیم می‌کند و معتقد است «مای ملی» در کشورهای بزرگ بدون تعمیق زبان مشترک بین همه شهروندان میسر نیست. به همین دلیل او به شدت نسبت به عدم گسترش زبان آلمانی در شرق آلمان که در معرض جدایی بود، حساس بود. عنصر دوم ملت ساز از نظر او عنصر فرهنگ است. فرهنگ هم برای او یعنی آگاهی مردم و توانایی فهم مردم از ادبیات و هنر آلمان است. از نظر وبر اگر زبان و فرهنگ در آلمان غنی نشود، انتخاب‌ نخبگان توسط آلمانی‌ها و پیرو آن دولت آلمان هم دولت قوی نخواهد بود. همانطور که ملاحظه می‌کنید از نظر وبر دولت قوی از ملت قوی منبعث می‌شود، اما ملت قوی (یا قدرت اجتماعی) با باستانگرایی و اسطوره‌گرایی محافظه‌کارانه درست نمی‌شود، بلکه با مردمی (نه با اشراف و خواص) درست می‌شود که بتوانند همه باهم حرف بزنند و حرف هم را بفهمند (و چنان توانایی پیدا کنند که سر از معانی ادبیات و هنر آلمانی در بیاورند) و چنین شهروندانی می‌توانند نخبگان و رهبرانی در خور را انتخاب کنند.

جلایی‌پور با تاکید بر اینکه ولی وبر محافظه‌کارانه از زبان، فرهنگ و ملت آلمان دفاع نمی‌کند و او بعنوان یک جامعه‌شناس معتقد است با چندتا شهر در حال صنعتی، ملت و دولت آلمان قوی نمی‌شود یادآور شد: لذا او گسترش توسعه اقتصادی خصوصا در شرق آلمان را ضروری می‌داند. اساسا رشد سواد و آگاهی ملی با رشد توسعه اقتصادی و با رشد عقلانیت و کنش مبتنی بر هزینه و فایده ربط مستقیم دارد. به همین دلیل بجای به رخ کشیدن قدرت نظامی ارتشیان نسبت به اهالی شرق آلمان از ضرورت رشد و توسعه صنعتی آن مناطق دفاع می‌کرد. در آن مناطق نیز ضرورت دارد سازمان عقلانی تولید تقویت شود. او جامعه‌شناسی بود که همچون مارکس به خصیصه جهانی روابط صنعتی جدید و مدرن پی‌برده بود و به همین دلیل او از گسترش سرمایه‌گذاری آلمانی‌ها در سایر سرزمین‌ها و از ضرورت همکاری دولت با آن‌ها دفاع می‌کرد. و به همین دلیل مخالفین چپ وبر او را طرفدار «امپریالیسم» می‌دانستند.

او افزود: در صورتیکه او اولا محلی‌گرایی را مخالف منطق سازمان عقلانی کار و مبتنی برهزینه فایده می‌دانست و ثانیا اگر فضای شغل و کار و تولید برای شهروند آلمانی مثل شهروند انگلیسی و فرانسوی فراهم نشود آلمانی‌ها مسائل معیشتی‌شان حل نمی شود و آلمانی محتاج و بی‌سواد چگونه می‌تواند به غنای فرهنگ آلمان پی‌ببرد و در رشد آن نقش داشته باشد. با توجه به آموزه‌های مذکور وبر اصرار داشت که در برابر اشراف زمین‌دار شرق آلمان (یونکرها) که نسبت به روند توسعه و زبان و ادبیات آلمان بی‌مسولیت بودند از بورژوازی ضعیف صنعتی آلمان دفاع می‌کرد و انتظار داشت تا بوروژواهای آلمانی در سیاست آلمان مثل تجربه انگلیس‌ها همت کنند و در حوزه عمومی حضور داشته باشند و با کمک بوروکراسی دولت در خدمت توسعه اقتصادی و گسترش آموزش و فرهنگ آلمان باشند. او در عین حال با رشد توسعه اقتصادی گسترش طبقه کارگر صنعتی را در جامعه صنعتی طبیعی می‌دید و از سندیکالیسم کارگری و از نقش آنها در شکل‌دهی سیاست آلمان برخلاف محافظه‌کاران دفاع می‌کرد.

این استاد جامعه شناسی در ادامه با بیان اینکه وبر فردی واقع‌نگر بود و معتقد بود در عرصه‌جهانی و در عرصه رقابت قدرت‌های بزرگ اروپایی مثل انگلیس و روسیه اگر دولت آلمان ضعیف باشد و نتواند از آلمانی‌ها و از ملت آلمان دفاع کند گفت: ممکن است شرق آلمان با حمایت روسیه از آلمان جدا و حتی تمامیت ارضی کشور آلمان می‌تواند به خطر بیفتد. اما وبر برای نقش آفرینی آلمان مثل محافظه‌کاران آلمانی نبود که در عرصه بین‌المللی از لشکرکشی و کشورگشایی آلمانی دفاع کند. اتفاقا برعکس بجای لشکرکشی و تعرض ارضی از ضرورت «ائتلاف‌های بین‌المللی» از سوی دولت آلمان برای حفظ منافع آلمان دفاع می‌کرد. به بیان دیگر دولت قوی به سیاست خارجی و «دیپلماسی تعاملی» به جای «دیپلماسی تقابلی و تعرضی» نیاز دارد. قوای نظامی و بروکراتیک دولت برای برقراری امنیت داخلی ضروری است و نسبت به اهمیت آن شک نباید داشت. توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی ملی آلمان در شرایط ناامنی آلمان تقویت نمی‌شود و همچنین قوای نظامی پشتوانه و ضمانت دیپلماسی دولت در عرصه‌ روابط بی‌قانون بین‌المللی نیز هست. ولی او قدرت جهانی آلمان را در لشگرکشی و توسعه ارضی که در دنیای جدید قابل دوام نیست نمی دید بلکه در یک سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی، تعاملی و مبتنی بر ائتلاف‌سازی میان دولت‌ها می‌دید. در این چهارچوب زندگی شهروندان آلمانی و فرهنگ ملت آلمان بهتر تامین می‌شود. همانطور که می‌بینیم وبر برای تقویت دولت و ملت آلمان از ملی‌گرایی عظمت طلبانه و مبتنی بر غرور ملی‌کاذب و تجاوزطلبی ارضی محافظه‌کاران به دور است و از  ملی‌گرایی  مسولانه دفاع می‌کند.
 
جلایی‌پور درباره چرایی اهمیت نگاه وبر برای ایران گفت: روشن است موقعیت کشور آلمان در اوایل قرن بیستم در اروپا را با موقعیت ایران در قرن بیست‌ویکم در خاورمیانه و در آسیا مشابه هم نیستند و هرکدام از این دو کشور از وجوه منحصر بفرد و بقول خود وبر از وجوه تفریدی برخوردارند. اما تحلیل عقل‌پسندی که وبر از دولت ـ ملت قوی ارائه می‌دهد قابل تسری برای ایران نیز هست. اتفاقا مشکلاتی که کشور ایران با آن روبرو است برای رویارویی با آن‌ها به دولت ـ ملت قوی نیاز دارد. 

او در همین باره افزود: دولت (یا نخبگان رسمی) برامده از مردم و ملت ایران با اعمال اصل «نظارت استصوابی گسترده» با مشکل مشروعیت روبرو می‌شود. زیرا بخاطر نظارت استصوابی‌ حداکثری همه اقشار مردم در رقابت‌های انتخاباتی نماینده ندارند و همه مردم دولت را از «خود» نمی‌دانند و دولت را آن عده‌ای دیگر می‌دانند. این خصیصه هم دولت و هم ملت ایران را ضعیف می‌کند. مردم و ملت ایران هم اکنون با مشکلات معیشتی، ناکارامدی و درجازنی در فرایند توسعه روبرو است. این ملت برای رفع نقاط ضعف مذکور به شدت به سازمان عقلانی کار در روند تولید و ایجاد فضای مساعد تبادل اقتصادی بین‌المللی نیازمند است. لذا در شرایطی که دولت موازی از دیپلماسی تعاملی فاصله می‌گیرد و از یک دیپلماسی تبلیغی ـ تقابلی دفاع می‌کند و یا در شرایطی که رانت درآمد نفتی باعث رواج اقتصاد دلالی می‌شود و عرصه برای رشد و اقتصاد تولیدی محدود می‌شود، ملت ایران قوی نمی‌شود. میزان فقر نسبی و روند مهاجرت به خارج در ایران از نشانه‌های این ضعف است.

جلایی پور با بیان اینکه قدرت‌های جهانی از «ایران ضعیف» دفاع می‌کنند و حتی راست افراطی آمریکا و اسرائیل از تجزیه «ایران بزرگ» دفاع می‌کند گفت: اتفاقا در دو دهه اخیر همه شاهد کلنگی و ویران کردن خاورمیانه از سوی قدرت‌های بزرگ مثل آمریکا بودیم ـ به وضعیت افغانستان، عراق و سوریه در دو دهه اخیر نگاه کنید. بنابراین در برابر این تمایل قدرت‌های جهانی،  ایران به دولت و ملت قوی در منطقه برای دفاع از منافع ملی‌اش نیاز دارد. طبق آموزه‌های وبر این دولت قوی وقتی ظهور می‌کند که برآمده از همه ملت باشد، وقتی پایدار می‌ماند که قوای نظامی قوی داشته باشد، دولت قوی وقتی ایجاد می‌شود که دولت مدافع دیپلماسی تعاملی و مبتنی بر منافع ملی و مبتنی بر ائتلاف‌های سازنده در منطقه و جهان باشد. با رجزخوانی تبلیغاتی و هزینه‌زا نمی‌توان از منافع ملی ایران در منطقه لغزان و خطرخیز خاورمیانه دفاع کرد.

او با اشاره به اینکه سابقه‌ ملی‌گرایی در ایران با آسیب همراه بوده است یادآور شد: ملی‌گرایی پنجاه ساله پهلوی روبه آینده، سازنده و مسولانه نبوده است. ایدئولوژی ملی‌گرایی پهلوی می‌گفت ایرانیان همان ملت و نژاد آریایی هستند که امپراتوری هخامنشیان و ساسانیان را بنا کردند و بدبختی این نژادآریایی از زمانی شروع شد که اعراب به ایران حمله کردند و دین اسلام را به ایرانیان تحمیل نمودند  وگرنه هم اکنون سطح زندگی ایرانیان بعنوان نژادآریایی باید در سطح زندگی پسرعموهایشان یعنی ملل اروپایی باشند. این ملی‌گرایی رمانتیک و باستان‌گرا و ضد اسلام بخشی زیادی از مردم ایران را از «ملت ایران بودن» بیرون می‌کرد. لذا یکی از دلایلی که انقلاب ۱۳۵۷ به تمامه اسلامی شد ناشی از واکنش عظیم دینی و اسلامی مردم مسلمان به ملی‌گرایی بیگانه از دین پهلوی بود. در صورتیکه ملت ایران به آگاهی ملی برای ساختن آینده نیاز داشت. اینکه همه مردم به رغم همه تنوعی که دارند بتوانند باهم حرف بزنند اجماع‌سازی کنند و این کشور را بسازند. ملی‌گرایی پس از انقلاب هم با آسیب روبرو بود. در واکنش به ملی‌گرایی رمانتیک و آریایی پهلوی نظام سیاسی برآمده از انقلاب فقط عنصر سازنده ملت را مذهب شیعه قرار داد و  الگوی سلسله شیعه صفویه در تاریخ ایران را شایسته پیروی دانست. متاسفانه اولا چنین ملی‌گرایی مذهبی بخشی از جمعیت ایران را نادیده می‌گرفت و حکومت فقهی هم دستاورد چشمگیری در فرایند توسعه متوازن کشور نداشت و به بیگانگی ملی شهروندان دامن زده و می‌زند.
 
او گفت: اتفاقا کارنامه غیرقابل دفاع ملی‌گرایی باستانی و مذهبی زمینه‌ای را فراهم کرده است که از ملی‌گرایی مسولانه و فراگیر ایرانی دفاع شود تا همه ایرانیان را برای ساختن فردا دربربگیرد و از دل چنین ملتی دولت قوی هم بیروی می‌آید. این ملی‌گرایی مدنی و مسولانه در انقلاب مشروطه ایران ریشه دارد و با دین مردم هم سرناسازگاری ندارد. برای دفاع از ملی‌گرایی مسولانه شایسته از آموزش زبان مشترک فارسی، از ادبیات غنی ایرانی، از تکثر دینی و فرهنگی (نه برای فخر ورزیدن در برابر کشورهای همسایه) بلکه با مشارکت برابر همه مردم برای ساختن آینده دفاع کرد. هم اکنون سه جریان با این ملی‌گرایی مسولانه و مدنی ایران به مقابله می‌پردازند. یکی جریان اصول‌گرایان تندرو است که هرگونه ملی‌گرایی و ملت‌سازی را نفی می‌کند و به دنبال ایجاد تمدن جهانی شیعه هست و مهمترین دشمن تحقق این تمدن را آمریکا و اسرائیل و اذناب داخلی‌اش می‌داند. یعنی میلیون‌ها ایرانی منتقد حکومت فقهی در چشم اصول‌گرایان تندرو می‌تواند دشمن تلقی شود. البته در این روزها در آمدهای نفتی ایران کم شده و قادر نیست هزینه سنگین اقتصادی این سیاست و دیپلماسی تقابلی و تمدن‌سازی جهانی تندروها را بپردازد. جریان دوم ملی‌گراهای رمانتیک جدید هستند که باز معتقدند که راه نجات ایران،  بازگشت به خرد و الگوی ایران باستان است. آن‌ها می‌گویند این ملی‌گرایی  و ایرانگرایی اصیل نیازمند ذکر شواهد تجربی نیست و مبتنی بر یک نگاه فلسفی است و هر که غیر از این بگوید «نفهم، بی‌سواد و ایدئولوژی زده» است. جریان سوم نیروهای واگرای قومی است که از ناسیونالیسم قومی ترکی، کردی و عربی در برابر ملی‌گرایی ایرانی دفاع می‌کند. این نیروهای واگرا برای پیشبرد مقاصد واگرایانه خود خیلی به فشار قدرت‌های جهانی به دولت ایران امید بسته‌اند.
 


محمود نجاتی حسینی نیز در ادامه این مراسم با اشاره به کاربست جامعه شناسی وبر برای تحلیل اسلام گفت: وبر دو نگاه به دین دارد؛ نخست نگاه رئالیستی که بر این اساس سعی می کند اتفاقات در جهان ادیان را توصیف کند و دوم نگاه ایده آلیستی به دین که می گوید دین باید چگونه باشد و البته هر دو نگاه در ایران شناخته شده نیست. از سوی دیگر ما باید بدانیم که وبر یک جامعه شناسی دین ندارد بلکه جامعه شناسی‌های دین دارد. وبر می‌خواهد نسبت دین و جامعه و دین و فرهنگ را نشان دهد که آن را در کتاب روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانتیسم می‌بینیم. از سوی دیگر وبر سویه آینده شناسی وضع ادیان را دیده است.

او با اشاره به 6 مولفه‌ای که در جامعه شناسی وبر می‌توان برای تحلیل اسلام به کار گرفت عنوان کرد: دین و تاریخ تمدنی، جامعه شناسی اقتصاد، جامعه شناسی سیاسی، بوروکراسی دینی، تلفیق دموکراسی و تئوکراسی، دین و حقوق و جامعه شناسی اخلاق از عناصری است که می‌توان از جامعه شناسی وبر استفاده کرد و برای تحلیل اسلام به کار برد. وبر در بحث عرفی شدن بحث اخلاق را می‌بیند و اینکه اخلاق عرفی چگونه به نهادهای دینی رخنه می‌کند.

این مدرس دانشگاه در بخش پایانی سخنانش با اشاره به آنچه که در جامعه شناسی وبر نیامده عنوان کرد: بحث بینافرهنگی و دیالوگ بین ادیان است که می‌توان آن را به جامعه شناسی وبر افزود. از سوی دیگر آنچه که نباید از وبر بیاموزیم خودشیفتگی وبر درباره تمدن غرب است. او هر چیز خوبی بوده را به غرب نسبت داده و این در شان وبر که گفته می‌شود استاد استادان جامعه شناسی است نیست. او در جامعه شناسی تاریخی ایران باستان را محکوم می کند و ما در نوشته‌هایش بی انصافی‌های زیادی را نسبت به اسلام می‌بینیم.