به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایران آنلاین؛ دکتر بیژن عبدالکریمی ، استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی، از جمله دغدغه مندان دانشگاه در ایران است، او در گفت و گویی با ایرنا به بررسی وضعیت امروز دانشگاه در کشور پرداخته است که در ادامه می آید:
***
* آقای دکتر به نوعی شاهد انزوای دانشگاه یا بیان بهتر بخشی شدن جامعه و دانشگاه هستیم؛ یعنی هر بخش دچار انزوا شده و ارتباط سیستمی بخش های مختلف جامعه قطع شده است. به عنوان مثال در حال حاضر نسبت دانشگاه با جامعه مشخص نیست؟ به نظر شما در حال حاضر ارتباط دانشگاه با مسائل و مشکلات جامعه چیست؟
اساسا یکی از ویژگی های جوامع شبه مدرنی مثل ما که سیستم و نظام سنتی خود را از دست داده اما هنوز نتوانسته اند نهادهای مدرن در درون خود شکل بدهند و تنها یک پوسته و ظاهری از نهادهای مدرن دارند، این است که روح نهادهای مدرن به هیچ وجه در جامعه ایرانی وجود ندارد. بنابراین ما در ایران و جوامعی مثل ایران نه دانشگاه بلکه شبه دانشگاه نه ژورنالیسم بلکه شبه ژورنالیسم، نه حزب بلکه شبه حزب، نه پارلمان بلکه شبه پارلمان و... داریم.
یکی دیگر از ویژگی های جوامع شبه مدرنی مثل ما که جوامع تاریخی شده از سنت بریده و به جوامع مدرن دست نیافته هستند، این است که در این جوامع روابط غیر ارگانیک و مکانیکی حاکم است و بین نهادهای مختلف روابط ارگانیک حاکم نیست. در نتیجه نه تنها دانشگاه با جامعه رابطه طبیعی ندارد، بلکه نهادهای دیگر هم با جامعه ارتباط طبیعی ندارند. به عنوان مثال ما حزب برای ارتباط و مدیریت سیاسی جامعه نداریم. بلکه این ها گروه و دسته های سیاسی هستند که کنش سیاسی می کنند و ارتباط سیستماتیک هم با جامعه ندارند و نهادهای دیگر هم دچار چنین وضعیتی هستند. آموزش و پرورش ما با جامعه ارتباط ندارد، جامعه ما با سیاست مرتبط نیست و دانشگاه ما ارتباطی با صنعت ندارد. درواقع می خواهم بگویم، اصولا ارتباطی بین نهادهای مختلف در جامعه ایرانی وجود ندارد و دانشگاه هم بخشی از این جامعه است.
* در حال حاضر دانشگاه در ایران راهبرد مشخصی را پیگیری می کند یا روزمره اداره می شود؟ و پرسش دوم این است که آیا جهت گیری دانشگاه مبتنی بر کارکردی است که برای دانشگاه مشخص شده است؟
در بیان کلی، امروز راهبردی در کل جهان وجود ندارد و کل جهان امروزه آرمانی ندارد که بخواهد به سوی آن حرکت کند. تمام بشریت اسیر نوعی روزمرگی هست و تمدن غرب که هژمونی دارد، به نهایی ترین پیامدهای خودش رسیده و افق روشنی در برابرش نیست.
در خصوص جوامع شبه مدرنی مثل ما هم به طریق اولی افق روشنی در پیش رو وجود ندارد و اسیر روزمرگی هستیم و دانشگاه ما هم گرفتار این مسئله است. لذا پاسخ من به پرسش شما این است که دانشگاه راهبرد و افق مشخصی در ایران ندارد و تنها یک فعالیت توزیع مدرک را انجام می دهد و البته نهادهای دیگر هم به این وضعیت و روزمرگی دچار هستند و می خواهند بگویند افق روشنی است، اما همه می فهمیم که دچار روزمرگی هستیم.
* به نظر شما ادامه روند فعلی به قطع امید جامعه از دانشگاه به عنوان محل تجمع نخبگان منجر نخواهد شد و این امر در نهایت منجر به فروپاشی اجتماعی نمی شود؟
اولا به هیچ وجه اعتقاد ندارم که دانشگاه محل تجمع نخبگان است، ممکن است محدودی و به صورت موردی نخبگانی در دانشگاه های کشور باشند و ممکن است نخبگان علمی در حوزه پزشکی، علمی و فنی داشته باشیم، اما اگر مرادمان نخبگان فلسفی و فکری است باید بگویم که اکثر قریب به اتفاق اساتید دانشگاه ما بینش اجتماعی شان از بیشتر افراد جامعه بالاتر نیست. خیل انبوه اساتید دانشگاه به همان نحو مسائل را تحلیل می کنند که توده ها تحلیل می کنند و خیلی وقت ها توده ها جلوتر از اساتید دانشگاه های ما هستند. یعنی منطق تحلیل اکثر قریب به اتفاق اساتید دانشگاه در سطح عوام است. همان طور که اشاره کردم به صورت موردی چهره هایی داریم که در برخی حوزه ها نقش نخبگانی دارند که آن هم به واسطه جایگاه آکادمیک شان نیست، بلکه به دلیل تاثیر گذاری اجتماعی است که در سطح جامعه مدنی دارند.
واقعیت این است که جامعه از همه نهادها ناامید است، از دانشگاه هم ناامید است و رابطه جامعه و دانشگاه بر این اساس است که جامعه و خانواده ها، فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند تا مدرکی بگیرند تا شاید این مدرک در پیدا کردن شغل به کمک آن ها بیاید وگرنه جامعه برای دانشگاه نقشی که بتواند افقی را بگشاید و سد انسدادهای اجتماعی را بشکند و مسیر تاریخ را به جلو ببرد، قائل نیست. در واقع جامعه احساس نمی کند که دانشگاه می تواند مسائل آن را حل کند و این منجر به ناامیدی می شود، البته این ناامیدی خیلی وقت است که رخ داده است.
این گزاره که آیا بی اعتمادی به دانشگاه به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد شد، به نظرم گزاره تندی است. اصولا کلمه فروپاشی اجتماعی ذاتا تند است ولی می توانیم بگوییم که با روند کنونی دانشگاه نهادی نیست که بتواند با جامعه ارتباط طبیعی برقرار کند و در نتیجه آن، بتواند وحدت اجتماعی جامعه ایرانی را حفظ کند. دانشگاه با وضعیت کنونی توان ارائه ایده های فرهنگی، جهت بخش و ایجاد نوعی خودآگاهی که بتواند وحدت ملی را حفظ کند، ندارد.
* آیا اصولا ساختار سیاسی- اجتماعی ما احساس نیاز به دانشگاه می کند؟ آیا اصلا به سراغ دانشگاه می آید؟ و پرسش کلی تر اینکه چرا دانشگاه در سطح جامعه نقش فعال ندارد؟
به هیچ وجه، یعنی ساختار سیاسی تا زمانی که پول نفت دارد، هیچ نیازی به دانشگاه ندارد و رابطه سپهر سیاسی با سپهر علمی و فرهنگی و تکنولوژیک کشور که دانشگاه نماد آن هست یک رابطه مکانیکی است و به هیچ وجه یک رابط زنده، ارگانیکی، پویا و حقیقی نیست.
این که چرا دانشگاه در سطح جامعه فعال نیست چون دانشگاه خود بخشی از جامعه است و از همان انسدادهایی رنج می برد که کل جامعه رنج می برد و تلاش موردی چند نفر که در بعضی دپارتمان های علمی هستند قبل از اینکه توسط قدرت سیاسی سرکوب شود توسط خود اعضای هیات علمی دانشگاه ها که در سطح کارمندان دانشگاه ها هستند و یک نقش تکنوکراتیک و بروکراتیک دارند، این تعداد اندک نخبه را هم تکنوکرات ها علمی در دانشگاه ها سرکوب می کنند.
این افراد هم که اسم استاد بر خود گذاشته اند در سطح توده هستند و فقط «نق» می زنند و نهایت انتظارشان این است که وضعیت مادی زندگی خود را بهبود ببخشند و فرضا انتظار دارند حقوق شان افزایش پیدا کند ولی به این نمی اندیشند که چگونه می شود جامعه را قدرتمند کرد.
* این ذهنیت در جامعه است که دانشگاهیان با پول مردم تربیت شده اند، اما نمی توانند مشکلات جامعه را رفع کنند. این امر در بحث مشکلات اقتصادی بیشتر به چشم می خورد. به عنوان مثال مردم می گویند این همه اقتصاد دان چرا نمی توانند مشکلات اقتصادی را حل کنند؟
خوب این انتظار را مردم از همه نهادها دارند، مردم از فقها و روحانیون انتظار دارند احکامی را بیان کنند که گره گشای مشکلات آن ها باشد، مردم از نمایندگان انتظار دارند مطالبات آن ها را پیگیری کنند، مردم از نظامی ها انتظار دارند که امنیت آن ها را تامین کنند، اما واقعیت این است که مطالبات مردم ما تا حدود زیادی در بخش های مختلف برآورده نمی شود و این یک امر فردی نیست که حاصل قصور افراد باشد، بلکه به دلیل مشکلات ساختاری و بنیادیی است که در جامعه ما وجود دارد و اگر فرض کنیم اساتید ما تمام تلاش خود را به کار ببرند، ولی وقتی که رابطه ارگانیک بین نهادها نیست، تلاش های فردی هم محلی از اعراب پیدا نخواهد کرد.
* دانشگاه گویی بار کج کارکردی نهادهای دیگر اجتماعی را به دوش می کشد و این بار مانع فعالیت و ایفای مسئولیت های خود دانشگاه شده است. به عنوان مثال چون نتوانسته ایم برای جوانان کار ایجاد کنیم، آن ها را با مدرک دادن مشغول کرده ایم این گزاره ها را قبول دارید؟
تا حدود زیادی با این سخن موافقم. متاسفانه دانشگاه در ایران گرفتار شده است و تا از این گرفتاری خود را رها نکند، نخواهد توانست به کار کرد های خود جامه عمل بپوشاند.
* در شرایط فعلی راهکار برون رفت دانشگاه از این انزوا و ایفای نقش و مسئولیت اجتماعی خود چیست؟
این سوال پاسخ ساده ای ندارد و کسی به راحتی نمی تواند به این سوال پاسخ دهد و اگر کسی به این سوال پاسخ دهد در واقع توانسته است به سوال راهکار برون رفت جامعه از وضعیت فعلی چیست، پاسخ دهد.
در کشور محدود چهره هایی هستند که خود را به چارچوب دانشگاهی محدود نکرده و کوشش می کنند راه برون رفتی ایجاد کنند، اما پاسخ به پرسش شما ساده نیست و هر کس در حوزه خود باید بکوشد تا راه برون رفت ارائه کند. استاد تاریخ باید تاریخ را از زندان تاریخ سازی های ایدئولوژیک و تئولوژیک رها کند، استاد اقتصاد باید تلاش کند اقتصاد رانتی را محو کند و استاد فلسفه ای چون من باید بکوشد که موانع متافیزیکی را برای فهم جوامع کنونی را کم رنگ کند، اما نمی شود یک راهکار کلی ارائه کرد.
در کل می توان گفت که دانشگاه باید جامعه را در برون رفت و فهم از وضعیت فعلی یاری کند و برای گذر جامعه از مشکلات در کنار جامعه قرار گیرد. در واقع دانشگاه در این زمینه دارای رسالتی مهم و برجسته است. دانشگاه در ایران در وضعیت فعلی باید برای رفع مشکلات بیش از گذشته توان علمی خود را بسیج کند.
منبع: ایران آنلاین