فرهنگ امروز/ روحاله اسلامی، رئیس گروه مطالعات و برنامهریزی فرهنگی و اجتماعی دانشگاه فردوسی؛ یکی از نهادهایی که دغدغه فلسفه و پایش و ارزیابی سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی دانشگاهها را برعهده دارد گروهها و دفاتر مطالعات و برنامهریزی فرهنگی اجتماعی در دانشگاههای ایران هستند.
در این گروهها سیاستگذاری خرد و کلان دانشگاهی مورد بررسی قرار میگیرند و قصد بر این است که دانشگاهها آزاد، گفتوگومحور، انتقادی، عقلانی و کارکردی باشند به نحوی که کارشناسان، متخصصان و شهروندانی مناسب برای کشور تربیت کنند. گروه مطالعات و برنامهریزی فرهنگی اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد دوشنبه ۲۰ اسفند نشستی تخصصی پیرامون نقد و بررسی رساله «نزاع دانشکدهها» اثر ایمانوئل کانت با ارائه رئیس گروه مطالعات دکتر روحاله اسلامی برگزار کرد که گزارش آن منتشر میگردد.
دانشگاه، هم حلال مشکلات است و هم میتواند خود بخشی از مسائل ایران باشد. اینکه دانشگاه چیست؟ چرا به وجود آمده است؟ چگونه باید در مورد آن سیاستگذاری عمومی انجام داد همیشه محل نزاع بوده است. عدهای دانشگاه را مرکز آموزش و پژوهش علمی میدانند که در آن دانشهای روز دنیا تدریس میگردد. برخی اعتقاد دارند دانشگاه سنتی و کلاسیک است و باید ریشههای بومی و اسلامی آن را احیا کرد. گروهی به دنبال برداشتن دیوارهای دانشگاه و ارتباط وسیع جامعه با دانشهای جدید هستند. جدیدا نیز برخی قصد دارند کارآفرینی، سوددهی و منطق بازار را بر دانشگاه حاکم سازند.
هر کدام از فلسفههای بالا میتواند دانشگاه را تبدیل به اداره، مسجد، بیمارستان، کارخانه، بازار و... سازد به نحوی که کارویژههای اصلی دانشگاه را از بین ببرد. دانشگاه همیشه میان تولیدکنندگان علم، مردم و حکومت قرار میگیرد و رفتن به سمت هر کدام از آنها تبعاتی برای دانشگاه ایجاد خواهد کرد. مردم علاقه دارند سریع مدرک بگیرند و مدرک آنها برایشان اعتبار و شغل خلق کند. زودبازدهی و سریع تمام کردن تحصیلات و فشردهسازی و تستی کردن دانشها خواست ملت است. حکومت علاقه دارد علوم در دانشگاه به سمت افزایش قدرت و ثروت در جامعه برود.
سیاستمداران چندان علاقهای به موضوعات انتقادی که در دانشگاه ایجاد میگردد ندارند مگر آنکه از آنها برای زدن رقیب و رای جمع کردن استفاده کنند. اساتید و پژوهشگران دانشگاهی نیز دوست دارند بر اساس علائق و آنچه خود فکر میکنند درست است، فارغ از تاثیرات بیرونی دانش خلق کنند. سهگانه خواست مردم، استادان و حکومت همیشه وجود داشته است و اگر توازنی برقرار نگردد دانشگاه شبیه نهادهای انضباطی و اداری خواهد شد.
یکی از افتخارات ایران افزایش تحصیلات تکمیلی، گسترش دانشگاهها و شاخصهای کمی مربوط به دانشگاه است. در کنار همه دستاوردها، طراحی و خلق معرفت در حوزه و دانشگاه چالشهایی نیز داشتهاند. فارغالتحصیلان زیادی نمیتوانند شغل مناسب با تحصیلات و علائق خود پیدا کنند، رشتهها و سرفصلهای غیرکاربردی شکل گرفته است، بیشترین بودجه سمت دانشگاههای پزشکی و رشتههای وزارت بهداشت سوق پیدا کرده است و گفتمان پزشکی، دانشآموزان را به سمت خود کشیده است.
حکومت در شکل و محتوای علوم انسانی دخالت میکند و اثربخشی کیفی به صورت ارتباط دانشگاه با صنعت، کار، اجتماع و حکومت کاهش پیدا کرده است. پژوهشکدهها و دانشگاههای نهادهای اجرایی و مراکز وابسته به سیاست، با اهداف اشتغال هیئت علمی پرسنل خود، تولید علم درونزا و بومی با داشتن رابطهها و رانتهای مختلف، تعداد دانشگاه در ایران را به ۲۵۰۰ مورد رساندهاند. دانشگاه آزاد و پژوهشکدههای نهادهای اجرایی و همینطور مراکز علمی و مذهبی مشروعیت وزارت علوم را به رسمیت نمیشناسند و گاهی با فقدان نیروی انسانی متخصص، نداشتن زیرساختهای علمی در کار تولید دانش و خلق استانداردهای بومی فعال هستند.
درحالیکه برخی از دانشگاهها و پژوهشکدهها توان محلی هم ندارند وزارت علوم تاکید بر بینالمللی شدن آن هم در شاخصهای محدودی دارد. حوزهها نیز در تولید معرفت دینی که بتواند اخلاق عمومی جامعه را افزایش و همینطور ماموریت حاکمیتی تولید فقه سیاسی را سامان دهد، موفق عمل نکردهاند. چرا چنین وضعیتی بر مراکز تولید علم و دانش در ایران حاکم شده است؟ چرا توازنی میان حکومت، مردم و نهادهای علمی در ایران وجود ندارد؟ برای پاسخگویی به این موضوع به سراغ رساله جدال دانشکدهها اثر ایمانوئل کانت میرویم.
کانت در نزاع دانشکدهها چه میگوید؟
کانت فیلسوف آلمانی قرن هجدهم است که طرفدار دموکراسی، حکومت جمهوری و تاسیس سازمانی برای صلح جهانی بود. کانت رسالهای عمیق در مورد دانشگاه و روایتهای موجود در آن در قالب نزاع و جدال دانشکدهها نوشته است. به اعتقاد کانت دانشگاه وظیفه سعادت اخروی و دنیوی را دارد و علوم مختلفی که در دانشگاه تدریس میگردند باید شهروندانی تربیت کنند که سعادت دو جهان را تضمین کنند. به باور کانت دانشگاهها دارای دو نوع دانشکده هستند یعنی علومی که از سوی حکومت تشویق میگردد و استانداردهای نظارتی شدیدی دارند در دانشکدههای فرادستی تدریس میگردد و علومی که آزاد و مبنایی هستند در دانشکدههای فرودست تدریس میگردد.
طبیعی است که شهروندان اغلب دوست دارند در دانشکدههای فرادست وارد شوند زیرا سریع میتوانند کارآیی لازم در جامعه و حکومت را کسب کنند و تعداد اندکی متفکر و آزاداندیش هستند که وارد دانشکدههای فرودست میگردند. به باور کانت همیشه میان دانشکدههای فرادست و فرو دست نزاع وجود دارد به نحوی که جدال میان وابسته کردن دانشگاه به مردم و نهادهای حکومتی و استقلال دانشگاه و اعضای هیأت علمی از نظارتها و درخواستهایی است که از بیرون بر دانشگاه فشار میآورند.
دانشکدههای فرادست اصلیترین محل تربیت نیروی انسانی و کارگزاران حکومتی هستند و باید برای مشاغل حساس کشور نیرو تربیت کنند. دانشکده الاهیات هدف سعادت اخروی را مد نظر دارد و سعی میکند اخلاقیات اجتماعی جامعه را شکل دهد. کشیشان و نهادهای مذهبی دستورالعملهایی دارند و کتاب مقدس و سنت دینی نیز جهتدهی برای سعادت اخروی مشخص کرده است.
دانشکده طب نیز سعادت و سلامت جسمانی افراد را برعهده دارد و باید نیروهایی تربیت کند که برای نیازهای جسمانی مردم پاسخی داشته باشند. دانشکده حقوق نیز به امور مسئول به شهر و موضوعات وکالت و دفاع از حقوق شهروندان و معرفت سیاستگذاری برای دولت توجه دارد. طبیعی است که سه دانشکده و معرفتهای مربوط به الاهیات، حقوق و طب دارای طرفدار و فشارهای مردمی و حکومتی جهت برآورده کردن خواستههای روزمره باشند. اگر دانشگاهها تنها جانب مردم یا حکومت و تامین نیازها و کارکردهای تحمیل شده از سوی آنها را برعهده بگیرند تبدیل به نهادهایی سفارشی میگردند که در آنها عقلانیت و آزادی لازم برای شکلگیری معرفت وجود نخواهد داشت.
مردم علاقه دارند سریع پلههای ترقی را طی کنند یعنی دوست دارند همه دستورالعملهای مضر جسمانی را انجام دهند اما طب آنها را شفا دهد. علاقه دارند هر خطا و بیاخلاقی را انجام و ترویج دهند اما دستورالعملهای دینی آنها را بشارت بهشت دهد و علاقه دارند فعالیتهای غیرقانونی و ضد شهروندی را شکل دهند و وکلا راه گریز و نجات آنها را نشان دهند. مردم طبیب، حقوقدان و کشیش عوامانه میطلبند و هرگونه تحت تاثیر قرار گرفتن دانشگاه باعث نابودی معرفت اصیل و عقلانیت علمی خواهد شد. از سوی دیگر حکومت نیز استانداردهای ثبات سیاسی و مشروعیت مردمی را دنبال میکند و طبیعی است که هر گونه آزاداندیشی و ارائه رویکردهای آلترناتیوی مورد قبول واقع نگردد.
پیشنهاد کانت چنین است که دانشکدههای فرودست جدی گرفته شوند و جدالی دائمی میان آنها با دانشکدههای فرادست برقرار باشد. به باور کانت وظیفه دانشگاه ترویج عقلانیت و آزاداندیشی است که اگر چنین باشد سعادت جسم، کشور و آخرت تامین میگردد. سلامت جسم، تندرستی ملت، افزایش شاخصهای اخلاق عمومی و سلامت دولت و کشور وابسته به دانشگاه است. برای شکلگیری چنین هدفی باید رشتههای ادبیات، متافیزیک، فلسفه، اخلاق، تاریخ، جغرافیا مورد توجه باشند. دانشکدههای فرودست بهخصوص دانشکده فلسفه الزام هر دانشگاه است.
شاید در نگاه اول فلسفه، هنر، ادبیات و علوم محض انسانی کاربردی، مردمی و حکومتی نباشند اما همیشه توانایی نشان دادن آسیبها و ارائه راه کار بدیل را دارند. سرشلوغی و توجه به امور روزمره در دانشکدههای فرادستی امکان ارائه طرحهای نقادانه و آزاداندیشانه و نشان دادن مشکلات را سلب میکند. برای اینکه دانشگاه اداره و کارخانه و بیمارستان نگردد و بتواند همیشه عقلانیت آزاد مبتنی بر تربیت شهروند و به کمال رساندن دولت کشور را انجام دهد نیاز به توازن میان دانشکدههای فرادست و فردو دست است.
راهکارها برای ایران
فلسفه پرسشها و پاسخهای جهانشمول و جاودانه دارد به همین علت تا بشر وجود دارد همیشه افلاطون، فارابی، کانت و ملاصدرا خوانده میشود. در ایران رسالههای اساسی دوره مدرن کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و به خصوص جو اندیشههای مارکسیستی، پسامدرن و انتقادی باعث شده است از ماکیاول و اسپینوزا تا جان استوارت میل و کانت چندان در شناخت و ارائه راهکارها مورد توجه قرار نگیرند. در واقع سایه سنگین مارکس و فوکو در همهجا دیده میشود و عقلای فلسفه همیشه حاشیه قرار گرفتهاند.
اگر از نظر کانت به دانشگاهها و نهادهای سنتی تولید علم و دانش در ایران نگاه کنیم متوجه میشویم سه کارویژه سلامت جسمانی، سعادت سیاسی کشوری و اخلاقی اخروی در سایه افزایش کمی شاخصهای آموزش و پژوهش به حاشیه رفته است. وزارت علوم به دنبال بینالمللی شدن و حوزهها به دنبال فقه سیاسی هستند و فشار مردم و حاکمیت کارویژه اصلی دانشگاه ملی در ایران را کمرنگ ساخته است. میان دانشگاه و حوزه یعنی مراکز سنتی و مدرن تولید دانش درگیری و جدال بیپاسخی ایجاد شده است. سیاستگذاریها به دو بخش مبنایی سنتی و مدرن تقسیم شدهاند.
درحالیکه باید تولید دانش یک مرجعیت با روششناسیهای آزادانه و برقراری توازن میان گذشته و آینده کشور باشد اکنون هر دو صورت دانش رها شدهاند. این درگیری مراجع سیاستگذار را در سطح حکومت به دستههای مدرن وزارت علوم، اخلاقمدار متعهد شورایعالی انقلاب فرهنگی و گسترش دانش و کسب ثروت توسط نهادهایی مانند دانشگاه آزاد، پیام نور، علمی کاربردی و دانشگاههای مراکز اجرایی ساخته است. نهادهای حوزوی نیز در گیرودار فقه سنتی اخلاقمدار و فقه سیاسی کاربردی تضاد و شکاف نسبی را تجربه میکنند. در این میان جامعه نیز به سمت گفتمان پاستوریزه، فردی و بیخطر پزشکی در سطح وزارت بهداشت حرکت کرده است.
نیاز به جدال و نزاع دانشکدههای فرودست و فرادست داریم. علوم کاربردی و شرکتهای دانشمحور عصر اطلاعات و پژوهشکدههای کارآفرین نیاز است اما در کنار آنها آنچه مبنا و پایه دانشگاه ملی را شکل میدهد فلسفه، ادبیات، هنر، علوم پایه، تاریخ و... است. این دانشها و علوم توانایی نقادی، نشان دادن مشکلات، ارائه راهکار دارند و بدون آنها دانشگاه تبدیل به نهادی سفارشی، کارخانهای بیمحتوا، ادارهای سرشار از کارمندان گرفتار در قفس آهنین و حزبی سیاسی در راستای اهداف حکومت خواهد شد. دانشگاه نیاز به برقراری توازن میان فشارهای حاصله از نهادهای مردمی و حکومتی دارد و به راحتی جذب گفتمانهای ضدعقلانی نشود.
رویههای سلامت جسمانی را دانشکده طب، سعادت اخلاقی را دانشکده الاهیات و سعادت کشوری را دانشکده حقوق انجام میدهند و نیازی نیست بیش از حد روایت نسلهای دانشگاهی را باور کرد. آنچه کانت در رساله نزاع دانشکدهها مورد پژوهش قرار داد بعدها مبنای تحقیقات بنیادین یاسپرس، هابرماس، هایدگر، لیوتار و فیلسوفان بزرگ قرار گرفت. بنابراین با بررسی رساله او میتوان به این نتیجه رسید حاکم شدن بیاخلاقی دینی، رواج گفتمان پزشکی و بهحاشیه رانده شدن حکومت قانون در ایران نشانهای است از شکل نگرفتن نزاع دانشکدهها و بیتوجهی به دانشهای پایه که متاسفانه در روایتهای مختلف مبنای سیاستگذاری حوزه و دانشگاه قرار گرفته است. راهکار توجه به فلسفه، جدی گرفتن علوم پایه، تقویت آزاداندیشی و تعریف راهبرد دانشگاه بر اساس ایجاد دانشگاه ملی است که اغلب متفکران بزرگ همچون کانت به آن اشاره داشتهاند.
آخرین اثر سیاسی کانت
جدال دانشکدهها در سال ۱۷۹۸، یعنی شش سال قبل از مرگ او، منتشر شد. او با تحلیل انقلاب فرانسه به این نظر میرسد که این انقلاب، حکایت از گرایش اخلاقی انسان به سوی بهتر نمودن وضع خویش است؛ یعنی گامی به سوی آن نظام کامل و عادلانه مدنی که غایت نهایی تلقی میشود. براساس رای کانت، بیداری و آگاهی انسان، حاصل از این انقلاب، همواره این بینش را تقویت میکند که بشر برای تاسیس نظام قانونی و مبتنی بر آزادی، تلاش خود را هرگز متوقف نخواهد کرد و از اینرو، روح انقلاب فرانسه در دستیابی به نظام عادلانه، همواره سرمشق و الگوی ملتها برای نیل بدان خواهد شد. مطابق برداشت کانت، انقلاب فرانسه دو حقیقت را بر ما آشکار میکند: یکی اینکه مردم، حق گزینش و عملی ساختن نظام مطلوب خود را دارند؛ دیگر اینکه نظام عادلانه بنا بر ماهیت و سرشت خود، منع مطلق جنگ را دربردارد؛ جنگ این براندازنده تمامی خیرها و خوبیها.
کانت آنگاه در نقش روشنگران میگوید: فلاسفه، نقش آموزگاران آزادی حق را ایفا میکنند. طراحان و مفسران حقوق طبیعی و حقوق مردم، هرگز مقامات رسمی منصوب حکومت نمیتوانند باشند؛ بلکه فیلسوفانی هستند که هم مردم و هم دولتمردان باید خود را پذیرای شنیدن طنین اصول حق بر بنیاد عقل از زبان آنها نمایند. در این نوشته، کانت با انتقاد از نظام پارلمانی و پادشاهی بریتانیای کبیر، که به نظر او چیزی از نظام پادشاهی مطلقه را نکاسته است، دوباره چون نخستین اثر سیاسی خود در قطعهای کوتاه در سنجش خردناب، با ارائه الگوی آرمانی از دولت تحت عنوان جمهوری ناب، به ایده مثل افلاطونی روی میآورد. به نظر او، نظام حقیقی سیاسی، همان جمهوری ناب است که به صورت ایده در جهان مثل تحقق دارد. در عالم تجربه نیز تنها پدیده (فنومن) جمهوری میتواند به نمایش گذاشته شود. وظیفه ماست که در راه فعلیتیافتن این نظام، تلاش - البته پرزحمت و دشوار - انجام دهیم و از علائم و ظواهر هم پیداست که امکان و تحقق آن هم امیدوارکننده است.
این اثر، به روایت میشل فوکو، ادامه متن ۱۷۸۴ (مقاله روشنگری چیست) است. البته اینبار پرسش این بود: انقلاب چیست؟ به نظر فوکو، این دو متن به نوعی خاستگاه و نقطه آغازین زنجیره درازی از شاهپرسشهای فلسفی است. کانت مسئله «اکنونیت» خود را به صورت این دو پرسش عنوان کرده است: «روشنگری چیست؟» و «انقلاب چیست؟» در واقع، پرسش کانت از زمان حاضر، یعنی هستیشناسی زمان حال، که هستیشناسی خود ما نیز است، از او به عنوان یک شیوه پرسشگری سنجشگرانه به ما رسیدهاست. تحلیل انقلاب از نظر هدف - و نه روش - از نکات بدیع اندیشه سیاسی کانت در این متن است.
منبع: سازندگی