فرهنگ امروز/ علی بهرامی:
۱
پرسش اصلی این نوشته را به جهت اهمیت آن در جایگاه عنوان نیز قرار دادم، چراکه معتقدم پس از ورود ایران به دوران معاصر این پرسش باید با قدرت و قوت بیشتری توسط روشنفکران، روحانیون و دانشگاهیان کشورمان مطرح میشد. این پرسش از باب معاصر بودن و ورود غرب آسیا به دوران تجدد که بنا بر روایتی میتوان آن را برای ایرانیان پس از شکست در برابر روسها و برای جهان عرب پس از حملۀ ناپلئون به مصر دانست، پرسشی بنیادین است. پیش از ورود به عصر نو، ارتباط ایرانیان و اعراب با ورود اسلام به ایران به مسئلهای دینی-سیاسی بدل شد که گاهی با تخاصم در نمادها و نمودهای شعوبیگری و گاه با همسازی در نمادها و نمودهایی چون آلبویه رخ نمود. با تغییر عالم و آدم در عصر جدید و نمایان شدن تطوارت عقل و تحولات معنای انسان، پرسش از نسبت ما با جهان عرب به جهت ظهور و بروز ایدئولوژیهای نوینی چون سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و جنبشهای هویتگرای قومی چون ناصریسم و اصالتگرای مذهبی چون سعودیسم، پرسشی عمیقاً فکری-فرهنگی است که در لایههای ضخیمی از سیاست و اختلافات مذهبی احاطه شده است. پرسش از نسبت میان ما ایرانیان و جهان عرب میتواند پاسخهایی داشته باشد که راهگشای حل مسائل پرتعدادی شود، مسائلی که از زمان جنبش مشروطه در ساحات مختلف زیست ما هنوز هم لاینحل باقی ماندهاند.
پرسش از نسبت ما با تجدد، راههای پیشرفت و توسعه در عین توجه به دین، وضعیت تاریخی ما در نسبت با مدرنیته، روند مدرنیزاسیون و تحولات آیندۀ آن و مسائلی ازایندست میتواند در پرتو توجه به فهم نسبت ما با جهان عرب از دریچۀ گفتوگو و ارتباط دوسویه روشنتر شود. فهم نسبت ما به جهان عرب وامدار قطع رابطه و گفتوگوی فکری-فرهنگی و شکل نگرفتن عرصههای گفتوگو و تعامل است. این مسئله بهواسطۀ خواست و ارادۀ یک طرف گفتوگو پیش نیامده است بلکه عوامل متعددی در دو سوی ایرانی و عربی دارد که موجب میشود تا از پسِ ۲۰۰ سال ظهور تجدد باب گفتوگو بسته باشد.
در این نوشتار مجال نیست تا به ذکر دلایل این حکم و بیان بیّنات آن بپردازم، اما تلاش میکنم تا بهگونهای اجمالی صرفاً برخی از موانع عدم ارتباط فکری و فرهنگی ایرانیان (ما) با جهان عرب (آنها) را بیان کنم، موانعی که قطعاً در دو سوی این رابطۀ فکری و فرهنگی قرار دارد. اما باز هم به خاطر خصلت اجمالی این نوشتار صرفاً به عوامل ایرانی عدم ارتباط با جهان عرب میپردازم تا در مجالی دیگر به عوامل عربی نیز پرداخته شود.
۲
انگارههای تاریخی زیادی وجود دارد که ذهن ایرانیان را بر روی ارتباط با جهان عرب فرو بسته است؛ فروبستگیای که اساساً «چو غنچه» نیست بلکه دروازههای بزرگ دژهای باستانی را میماند که سربازان قویهیکل بر کنار آن نگاهبانی میدهند و هرکس را که نزدیک دروازه شود با غضب مینگرند. یکی از پررنگترین و تأثیرگذارترین انگارهها، اشغال ایران توسط اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی است. تاریخ موجود دربارۀ این اشغال که در ادبیات اسلامی-عربی از آن بهعنوان فتح با جهاد تعبیر میشود، دستمایۀ بسیاری از تاریخسازیها، اسطورهسازیها و افسانهپردازییهایی شده است.
حملۀ اعراب در زمان عمربنخطاب (خلیفه دوم) در بازسازی دوران جدیدش که به مدد تاریخنگاران نوین ایرانی با گذشت نخستین دهه از حکومت قاجارها بر ایران آغاز شد به یکی از مخوفترین و رعبانگیزترین اقدامات تاریخ جهان تبدیل شده است. در این حمله جنایاتی بازگو میشود که از جنایات هیتلر و چنگیز نیز هولناکتر است. این بازسازی تاریخی و منفورسازی عربها نزد ایرانیان محصول تاریخی-فرهنگی ۲۰۰ سال اخیر است. آثار معطوف به این بازسازی تاریخی توانسته است تا با پیرنگهای دهشتناکی، عرب را خصم ایرانیان نشان دهند. عربهایی که در دو جنگ قادسیه و نهاوند عامل اصلی نگونبختی و عقبماندگی تاریخی ایرانیانند! آنها نگذاشتند که ایرانیان شکوه و فخر و عظمت باستانیشان را ادامه دهند و امروز در جایگاهی همطراز با اروپاییان و یا برتر از آنها بنشینند. این خصمسازی تاریخی یکی از اصلیترین و ابتداییترین موانع فهم ما از جهان عرب است و اجازه نمیدهد تا با خصم بزرگ ارتباطی داشته باشیم. اساساً هیچ انسان عاقلی با خصم خویش به گفتوگو نمینشیند بلکه تا جان در بدن دارد تلاش میکند تا او را از میدان براند و از خود دور سازد.
۳
پندارِ حُمِق ذاتی و فرهنگی عربها نزد ایرانیان نیز یکی دیگر از موانع ارتباط است. این تصور فرهنگی از عربها بهنوعی محصول همان تاریخنگاری است (در سطور پیشین مختصری از آن گفته شد)، اما عموماً مشاهده میشود که مستقل از پندار خصم تاریخی، بهعنوان یک میدان و عرصۀ مستقل در نسبت میان ما و جهان عرب، جولانگاه وسیعی دارد و ازجمله عوامل فروبستگی هرچه بیشتر فهم ما ایرانیان از جهان عرب است. این تصور، جهان عرب و اهالی آن را انسانهایی ذاتاً نادان، کمفهم و بیتوجه به فرهنگ و ادب میداند. در این تصور عربها نمیدانند و نمیخواهند که بدانند، آنها به فکر خور و خواب و خشم و شهوت و از نمادهای فرهنگی و فکری به دور هستند. هرگونه ارتباط با عربها این روحیه را به ایرانیان تزریق میکند، پس باید مراقبت کرد که خوی ضد فرهنگی و ویروس نافهمی را در ارتباط با جهان عرب به دنیای ایرانیان منتقل نکنیم! این تصور بر این مهم تأکید دارد که در جهان عرب تنها فعالیت جنسی ارزش دارد و اهل این جهان خالی از فکرند. آنها به چیزی نمیاندیشند بلکه در نهاد و ذات خود به دنبال ارضای اهوای خود هستند؛ و اساساً اگر چنین نبودند اسلام در سرزمین پدری آنها (حجاز) ظهور نمیکرد. وجود اسلام در میان عربها به دلیل همین حُمق ذاتی آنها بود که البته پس از ۱۴۰۰ سال پیامبر نیز نتوانست آنها را از این حماقت بیرون آورد. دوری از چنین موجوات نادانی عقلاً واجب است. گوهر اسلام را ما ایرانیان دریافت کردهایم دیگر نیازی به ارتباط نیست. اصل اسلام نزد ماست و آنان چیزی از این گوهر خدایی نشناختند و ندانستند؛ لذا با داشتن این گوهر الهی ما ذاتاً باید از آنها دوری کنیم چون اصل اسلام فراچنگ ماست پس چه نیازی به ارتباط با کسانی داریم که با همۀ تلاش پیامبر و خداوند نتوانستند از این نادانی و حُمق ذاتیشان رهایی یابند. در این تصور ایرانیان باید راه خودشان را جدا کرده و خود گوهر اسلام را صیقل داده و نگاهداری کنند، ضمن اینکه مراقب باشند تا دچار بلیۀ حُمق ذاتی عربی نشوند.
۴
هرچند جنگ عراق بر ایرانیان تحمیل شد و حزب بعث به رهبری صدام حسین به سودای کشورگشایی مرزهای ایران را مورد تاختوتاز قرار داد، اما واکنشهای ما کاملاً ناخواسته بهعنوان مانعی در برابر فهم ما از جهان عرب قرار گرفت. حمایت کشورهای عربی چون مصر، اردن و... از صدام در طول جنگ و سوءاستفادۀ حزب بعث عراق از قومیتخواهی عربی در برابر ایرانیان فضایی به وجود آورد که سویههای ایرانیِ موانع ارتباط میان ما و جهان عرب نیز ناخواسته فعال شد. گفتمان فتح و اشغال کشورهای عربی توسط ایرانیان در اثنای جنگ هشتساله با شعارهایی چون «راه قدس از کربلا میگذرد»، توانست ایران را علیرغم محق بودن و مظلوم بودن در جنگ با عراق به عرصۀ یکی دیگر از موانع ارتباط با جهان عرب ببرد. ایرانیان خصوصاً در سالهای پس از آزادسازی خرمشهر به گفتمان مذهبی-سیاسی فتح با جهاد در کشورهای عربی دامن زدند. فتح بصره، بغداد و عراق و حرکت تا قدس به خصمانگاری هرچه بیشتر ایرانیان در جهان عرب دامن زد. ایرانیان این تصور را ایجاد کردند که مایل هستند پس از گوشمالی دادن عراق با اشغال آن کشور یکییکی به حساب دینی-مذهبی کشورهای عربی برسند و آنها را خصوصاً در خلیج فارس مورد بازخواستهای مذهبی و تاریخی قرار دهند. این تصور نزد ایرانیان با شدت هرچه بیشتر با شعارهای مذهبی-تاریخی پرتعداد، پررنگتر میشد. در این میان در پی فتح بخشی از جهان عرب چه دلیلی برای گفتوگو و ارتباط باقی میماند؟ با گوهر اسلامیای که ایرانیان به دست آوردهاند بخشهایی از جهان عرب را فتح کرده و اسلام واقعی را نشان خواهند داد. پس از فتح و نشان دادن گوهر اسلام واقعی که عربها به دلیل حُمق ذاتی قادر به فهم آن نبودند، مونولوگ یکطرفۀ ایرانی آغاز میشود. این تصور از سوی طرف ایرانی باب هیچ گفتوگو و ارتباطی را نمیگشاید.
۵
از دوره صفویان با رسمی شدن مذهب تشیع اکثر فقهای مرتبط با دربار، از محقق کرکی تا شیخ بهایی، عربزبان و عربتبار بودند و اساساً پس از شیخ مفید این روال تا دوره صفوی ادامه داشت، اما کمکم فقهای برجستۀ ایرانی نیز ظهور کردند، فقهایی چون محقق اردبیلی، علامه مجلسی و...
افزایش روحانیون و فقهای ایرانی شیعه که از نیمۀ دوم حکومت صفویان، حوزههای علمیۀ شیعه و مذهب تشیع را نمایندگی میکردند رو به تزاید گذاشت، بهطوریکه در دوران جدید، ایرانیان در معارف تشیع بهنوعی از استقلال کامل رسیده بودند. این استقلال و تزاید روحانیون شیعه ایرانی کمکم و خصوصاً پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تشکیل کشورهای عربی بیشتر شد. به جهت اینکه اکثریت کشورهای عربی اهلسنت بودند، ایرانیان بهنوعی بینیازی در ارتباط و اشتراک فهمی بین شیعیان ایرانی و سنیان عرب دچار شدند. اگر تا اواسط دهه ۴۰ شمسی ایرانیان هنوز نیمنگاهی به مرجعیت عربهای شیعه در عراق و لبنان داشتند که تا حدودی موجب ارتباط و گفتوگوی ایرانی-عربی میشد، با استقلال کامل مذهبی در تأسیس حوزه علمیه قم ارتباط ایرانیان با جهان عرب شیعه نیز ارتباطی علیالسویه شد و ارتباط با جهان عرب سنی که اکثریت قریب به اتفاق جهان عرب را تشکیل میداد بهکلی قطع شد.
شاید در دهه ۳۰ شمسی بتوان تلاشهای ارتباطی و گفتوگومحور فقیه و مرجع بزرگ شیعیان، آیتالله العظمی بروجردی را برشمرد، اما کوشش این مرجع آیندهنگر و نوگرای ایرانی نتوانست دوام یابد. ورود پرتعداد علما و مراجع برجستۀ شیعۀ ایرانی به میدان معرفت شیعی و تأسیس حوزه علمیه قم و فعالیتهای ساختارمندتر آن پس از حذف رضاشاه پهلوی از عرصۀ سیاسی ایران عاملی بود که نخست ارتباط ما را به جهان عرب سنی و پس از آن ارتباط ما را با جهان عرب شیعه قطع کرد. در این فضای استقلال مذهبی، شیعۀ ایرانی چه نیازی به ارتباط با عرب سنی دارد و البته در گام بعد چه ارتباطی با عرب شیعه؟ اگر ارتباطی با عرب شیعه است برای ثبت سیادت شیعۀ ایرانی بر اوست نه گفتوگو و ارتباط فکری و فرهنگی؛ چراکه همۀ معرفت مذهبی و فرهنگی شیعی نزد ایرانیان متراکم و مجتمع شده است!
۶
یادگیری زبان عربی در ایران تاریخ بسیار بلندی دارد. متون ایرانی و علمی تا قرن هشتم اکثراً و عموماً به زبان عربی نگاشته میشدند، اما از قرن هشتم به بعد روش علمی-ادبی برعکس شد و عموم کتب و متون علمی به زبان فارسی نوشته شدند. هرچند که ساختارمند شدن زبان عربی مدیون تلاشهای ادیبان و زبانشناسان ایرانی چون ابنسیبویه در قرن دوم و سوم بود، اما عدم توجه به زبان عربی در دوره معاصر، ایرانیان را نه تنها با جهان عرب بیارتباط کرد بلکه آنها با متون تاریخی خود نیز بیگانه شدند؛ متونی که فهم آنها میتوانست وضع دیگری را برای ایرانیان معاصر رقم بزند. بههرحال در پرتو تاریخنگاری نوین در ایران و رویکردهای زبانی متأثر از ایدئولوژیهای وارداتی، ایرانیان را در یادگیری و فهم زبان عربی تا حد زیادی به عقب راند. گمان میرفت با دیدن تمدن اروپایی، ایرانیان در آموختن زبانهای اروپایی بسیار توانا شوند، اما با از دست رفتن زبان عربی نزد ایرانیان، طرفی هم از زبان اروپایی بسته نشد و هنوز هم دانستن زبان انگلیسی یکی از معضلات و مشکلات فرهنگی-علمی ایرانیان است.
بیارزش بودن زبان عربی، پیچیدگیهای بیهودۀ این زبان، لزوم پیرایش زبان فارسی از زبان عربی در قالب واژگان و... نمونههایی است از مفهومسازیهایی که ایرانیان را از یادگیری زبان عربی بهعنوان یکی از بهترین ابزارها و عرصههای فهم جهان عرب محروم کرد. هرچند پس از انقلاب اسلامی زبان عربی بهعنوان زبان دینی و مذهبی در قالب آموزشهای ابتدایی و متوسطه اجباری شد، اما ناگفته پیداست که وضع ایرانیان در یادگیری زبان عربی هیچ پیشرفت قابل توجهی نسبت به دوران پهلوی و قاجار پیدا نکرده است. چنانچه در دوره قاجار نخبگان فرهنگی-دینی و در دوره پهلوی دانشگاهیان فرهیختۀ بسیاری زبان عربی بلد بودند، اما در دوره کنونی عموماً روحانیون حوزههای علمیه نیز از یک بحث و استدلال منطقی دینی به زبان عربی عاجز هستند.