شناسهٔ خبر: 59133 - سرویس دیگر رسانه ها

مهدی غبرایی: موج‌ها؛ شاعرانه‌ترین رمانی که تا زمان ویرجینیا وولف نوشته شده بود

مهدی غبرایی گفت: بی‌دلیل نیست که ویرجینیا وولف تبدیل به یکی از قله‌های ادبیات جهان شده؛ هم‌ردیف جویس و پروست. از این سه نفر به عنوان قله ادبیات جهان نام می‌برند و بقیه به دنبال این‌ها هستند.

موج‌ها؛ شاعرانه‌ترین رمانی که تا زمان ویرجینیا وولف نوشته شده بود

 به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ رمان «موج‌ها» نوشته ویرجینیا وولف با ترجمه مهدی غبرایی، برای هفتمین بار در نشر افق منتشر شد. این کتاب از سخت‌خوان‌ترین رمان‌های ویرجینیا وولف است و غبرایی نزدیک به چهار سال، برای ترجمه آن وقت گذاشت. با مهدی غبرایی درباره دشواری‌های ترجمه «موج‌ها» گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌آید.

ترجمه رمان «موج‌ها» چقدر زمان برد؟ چه چیز باعث می‌شود ترجمه نثر ویرجینیا وولف کار دشواری باشد؟ شاعرانگی نثر است یا ویرجینیا وولف در حوزه ساختار زبان و جابه‌جایی ارکان جمله کارهایی انجام داده یا پریشیدگی‌هایی که در حوزه زمان دارد، منجر به این دشواری می‌شود؟
ویرجینیا وولف از قله‌های ادبیات دنیاست. من سه چهار سال، البته نه به صورت تمام وقت، صرف ترجمه رمان «موج‌ها» کردم. یک سال به صورت تمام وقت کار کردم. سه سالی ترجمه این رمان در دست دوستان بود و برگشت. در مجموع این کار، چهار سال دست من بود تا تحویل ناشر دادم و فکر می‌کنم آن جوری که من می‌خواستم به فارسی درآمده است. هنوز هم از خواندن قسمت‌هایی از آن متاثر می‌شوم. خوشبختانه این کتاب به چاپ هفتم رسید. و اگر این حدود هفت، هشت هزار خواننده این کتاب دشوار را خوانده باشند، من خیلی خوشحال می‌شوم. درباره بخش دوم هم همه این مواردی که گفتید دخیل است اما  من بیشتر روی نگاه نویسنده تکیه می‌کنم و پریشیدگی ذهن و زبانش. خود ویرجینیا وولف گفته؛ «من می‌خواستم همه چیز، همه چیز، همه چیز را بگویم.» گفتن همه چیز، با توجه به زمان داستان که حدود 1930 میلادی است و شکل‌گرفتن عناصر تازه‌ای در فلسفه زمانه، مثل مسائلی که برگسون، راجع به زمان و چگونگی پیوستگی و انقطاع زمان یا فشردگی و اتساع زمان و... مطرح می‌کند و  در ذهن ویرجینیا وولف هم بوده است. حتی در مورد «موج‌ها» که نام کتاب است، من در مقدمه نسبتا مفصل کتاب هم اشاره کرده‌ام به حرکت موج‌ها و تمام این‌ها را محاسبه کرده‌ام‌ که چه‌جوری موج می‌آید و پس می‌کشد و می‌چرخد و... این دانش‌ها به اضافه دانش مربوط به زمان و چگونگی زمان در ذهن نویسنده که از برگسون شروع شد و.... ویرجینیا وولف تمام این‌ها را خوانده و جذب جانش کرده و خواسته تمام این‌ها را در یک داستان اجرا کند. بی‌دلیل نیست که تبدیل به یکی از قله‌های ادبیات جهان می‌شود؛ هم‌ردیف جویس و پروست. از این سه نفر به عنوان قله ادبیات جهان نام می‌برند و بقیه به دنبال این‌ها هستند. این اتفاق به این دلیل است که او دستاوردهای زمانه را در داستان و رمان استفاده کرده است. به خصوص رمان «موج‌ها» که شگرد و تکنیک آن در پشت جلد کتاب  اشاره شده که تا آن زمان انتشار، شاعرانه‌ترین رمانی هست که نوشته شده است.

                         

تکنیک ویرجینیا وولف در این رمان چیست؟
شگردش در این رمان به این صورت است که هر کدام از راوی‌ها، سه زن و سه مرد، از ذهنیت خودشان حرف می‌زنند. بدون اینکه دیگری را مخاطب قرار دهند. یعنی گفت‌وگو یا دیالوگ در این کتاب نیست. همه‌اش مونولوگ است. و این تک‌گویی‌ها به آخرین نفر می‌رسد که در پنجاه، شصت صفحه تمام این‌ها را جمع‌بندی می‌کند. این شگرد را کسی تا زمان ویرجینیا وولف به کار نبرده بود. و گریزهای ذهنی هر یک از این‌ها را در زمان، توانسته در کنار هم قرار دهد و با خواندن ذهنیت هر یک از این‌ها، شما می‌توانید بفهمید که این زن است که حرف می‌زند یا مرد است. ردا وقتی حرف می‌زند، از جذابیت‌های زنانه به نحوی حرف می‌زند که از کاراکترهای دیگر کاملا متمایز می‌شود.

چرا هر یک از این کاراکترها لحن جداگانه ندارند؟
استنباط من از نسخه اصلی این بود که خود ویرجینیا وولف برای این‌ها شش لحن نساخته است. منتها تفاوت‌هایی بین روایت زن‌ها با مردها هست. یعنی برخی واژگانی که زن‌ها به کار می‌برند را مردها به کار نمی‌برند و برعکس. اما برای هر یک لحن جداگانه ساخته نشده است.

اما دلیل سختی ترجمه آثار ویرجینیا وولف در چیست؟
ویرجینیا وولف چندان در پی بازی‌های زبانی نیست. این طرز نگاه او است که پیچیده است. البته اهل ادبیات می‌دانند که او چه مشکلاتی از بچگی در زندگی داشت. کما اینکه چند بار، فکر خودکشی به سرش زد و نتوانست. تا اینکه آخرین بار موفق شد و بهانه‌اش جنگ بین‌الملل دوم بود که لندن بمباران شده بود و او به آب زد و خودش را غرق کرد. اما به دلیل مسائل و مشکلاتی که در زندگی داشته، آنچنان درگیر زندگی و ذهنیت خودش بوده، که در بنیان ادبیاتش هم تاثیر گذاشته است.

اما در عین زندگی قوی ذهنی، با مسائل جامعه هم درگیر بوده است. آن‌چنان که اهل کتاب می‌دانند که از مدافعان حقوق زنان بوده و کتابی هم در این زمینه نوشته است؛ «اتاقی از آن خود». از این کتاب، استقبال خوبی هم شد و آرزوی  هر نویسنده و بعد از او، هر مترجمی، اتاقی از آن خود است. خود من، سال‌ها درگیر این مساله بودم و از کتاب‌خانه تا جاهای دیگر کار کرده‌ام و الان چند سالی است که اتاقی از آن خود دارم. این موضوع را اولین بار ویرجینیا وولف مطرح کرد. او جزء پیشگامان مبارزه برای حقوق زنان بود. چون در کتاب‌هایش هم آمده که در زمان او، زنان حتی برای کتاب خواندن، باید از شوهر یا پدر اجازه می‌گرفتند.

اما گذشته از این، پیچیدگی نثر باعث شده که حتی خود من، سال‌ها کتاب‌ او را می‌خواندم و برخی نکته‌ها را نمی‌فهمیدم. می‌خواستم آن ظرافتش را درک کنم و نمی‌شد. یعنی آنچنان توصیف‌های ظریف و لطیفی دارد که فرض کنید؛ از دید یک پرنده، ژاله روی برگ گل را توصیف می‌کند. یا در دوره‌هایی که دچار بحران روحی می‌شده، می‌گفته؛ گنجشک به زبان یونانی حرف می‌زند. آدمی که زندگی را این قدر غریب می‌دیده، آن غرابت را هم در نثر و رمانش اجرا کرده است. همین کتاب «موج‌ها» 9 تابلو دارد که هر تابلو، یک نقاشی امپرسیونیستی  به تمام معنا است. با این 9 تابلو از صبح شروع می‌کند و به شب می‌رسد. به این ترتیب و در حالی که پنجاه، شصت سال، زندگی قهرمان‌ها را هم توضیح می‌دهد، می‌گوید؛ که زندگی، یک روز بیش نیست. این‌ها را تا آن زمان، نویسنده دیگری نتوانسته بود اجرا کند. برخی بازی‌های زبانی هم داشته که من در مقدمه کتاب هم اشاره کردم. شاید سرجمع، این بازی‌های زبانی به هفت، هشت تا نرسد. یکی از آن‌ها این است؛ اسکوروللولوپ. که در هیچ فرهنگی نبود. تا اینکه در چاپی از آکسفورد توضیحی درباره آن پیدا کردم.

مگر رمان «موج‌ها» چند ناشر دارد؟
من پنج نسخه از همین کتاب داشتم؛ از پنگوئن تا آکسفورد. جالب است بدانید که چاپ پنگوئن اشتباهاتی داشت که اگر من چاپ‌های دیگر را نداشتم، متوجه آن نمی‌شدم. به چند مورد از آن در مقدمه کتاب هم اشاره کرده‌ام. بهترین و منقح‌ترین نسخه، چاپ آکسفورد بود. اسکوروللولوپ ترکیبی از اسکرول به معنی طومار و لولوپ یعنی جهیدن کوکانه است. نتیجه کار من، در برابر آن لغت خودساخته ویرجینیا وولف شد؛ شَلَم شنگی. که اصلا وجود ندارد. منتها من هم به تبع ویرجینیا وولف نویسنده، سعی کردم آن واژه را بسازم تا حق کلام نویسنده به درستی ادا شود. این‌ها زحماتی بود که من ظرف چهار سال برای ترجمه رمان «موج‌ها» کشیدم. چون واقعا خوابم نمی‌برد اگر نکته‌ای از متن نویسنده از دستم در می‌رفت. و فکر هم می‌کنم که این اتفاق نیفتاده است. تا امروز که کسی به من چیزی نگفته است.