فرهنگ امروز/ بیژن عبدالکریمی:
آنچه امروز در کنشگری سیاسی و در تفکر اجتماعی باید مدنظر قرار گیرد «حفظ منافع ملی کشور» است؛ نه دفاع از قدرت سیاسی و نه حمله به آن. واقعیت این است که امروز بخشی از جوانان و روشنفکران ما، نقدهای تند و رادیکالی نسبت به برخی از امور دارند اما کمتر نکته ایجابی در جهت سازندگی و بهبود اوضاع مطرح میکنند. در این فضا، پرسش اصلی اینجا است که این تفکر سلبی چقدر ما را به مطالباتمان نزدیک کرده است؟
بهنظر میرسد که در عرصه کنشگری و سیاستورزی، نقزدنهای روزمره به نوعی به عادت ما بدل شدهاند. در این فضا، ما نیاز به یک حلقه واسط داریم. در میان ما یک حلقه مفقوده میان ایدهها، اندیشهها و آرزومندیهایمان وجود دارد تا آنها را با واقعیتها پیوند دهد. اما به نظر میرسد که این آرمانخواهی ما در حد حدیث و آرزو باقی مانده است و با واقعیتهای اجتماعی همچون دو خط متنافرند که هیچگاه به هم نمیپیوندند. از این رو، همانگونه که در حوزه نظر و اندیشه نیازمند یک شیفت پارادایمی هستیم، در عرصه کنش سیاسی و تفکر اجتماعی نیز به این شیفت پارادایمی نیاز داریم.
واقعیت این است که در جامعه ما هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون منطق تحلیلشان یکسان است و هر دو از «آرمانها» به سوی «واقعیتها» حرکت میکنند این در حالی است که باید از واقعیتها به سمت آرمانها و مطالبات اجتماعی حرکت کرد؛ این حرکت از «ذهنیت» به سمت «عینیت» همان جوهره تفکر ایدئولوژیک است که سبب انسداد تفکر میشود.
باید منطق تازهای برای درک مسائلمان داشته باشیم. امروز ما نیازمند ترسیم منافع ملیمان هستیم تا بتوانیم در چارچوب کلی منافع ملی کنش داشته باشیم. ترسیم کلی منافع ملی باعث میشود تا ما مبنایی برای گفتوگو پیدا کنیم و نیروهای گوناگون اجتماعی، سیاسی و اعتقادی بر مبنای این منافع با هم وارد بحث شوند. در فقدان این مبنا است که گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در ارتباط باهم دچار چالش خواهند شد.
از قرن شانزده و هفده همزمان با ظهور دولتهای ملی بتدریج مفهوم «منافع ملی» هم شکل میگیرد و از آن هنگام منافع ملی هدف اصلی در سیاست خارجی میشود. با انقلاب کبیر فرانسه، مفهوم منافع ملی پایه دموکراتیکتری پیدا کرد و دولتهای ملی برای پیگیری منافع ملی ملتها، زیر فشار بیشتری قرار گرفتند.
از زمان یونان باستان بحث منافع عمومی و جمعی در برابر منافع فردی مطرح شد اما «منافع ملی» به معنایی که امروز مطرح میشود، مفهومی مدرن است. در قرون 18، 19 و 20 روند دیگری ظهور پیدا میکند، رشد سرمایهداری سبب رشد جامعه مدنی شد و بین «منافع ملی» با «جامعه مدنی» ربط و پیوندی وثیق ایجاد کرد تا آنجا که ظهور منافع ملی منوط به ظهور جامعه مدنی است.
در جامعه ما از جامعه مدنی بسیار سخن به میان میآید اما به نظر میرسد که درک درستی از این مفهوم وجود ندارد. باید توجه داشته باشیم که ظهور جامعه مدنی در جوامع مدرن و کلاسیک غربی روی داده است و ما در هیچ جای دیگری غیر از جوامع مدرن غربی شاهد ظهور جامعه مدنی نبودهایم. کار جامعه مدنی در کشورهای کلاسیک اروپایی، بسیج مردم در جهت نیل به منافع ملی است. به تعبیری، جامعه مدنی بستر لازم را برای هماهنگی میان منافع شخصی و منافع عمومی فراهم میکند.
مسألهای که معمولاً روشنفکران و جوانان ما به آن توجه ندارند، فقدان ریشههای تاریخی جامعه مدنی در جامعه ما است. به همین دلیل، روشنفکران ما تصوری بسیار ذهنی، انتزاعی و غیرتاریخی از جامعه مدنی دارند. ما باید توجه داشته باشیم که تاریخ ما با تاریخ جوامع کلاسیک غربی متفاوت است. در جوامع کلاسیک غربی که سرمایهداری و طبقه متوسط رشد کرده است، جامعه مدنی میتواند بر سیاست غلبه کند. روشنفکران ما باید توجه داشته باشند که با اخلاق و بحثهای نظری نمیتوان فقدان تاریخ را جبران کنند. لذا، جامعه مدنی به آن معنایی که در کشورهای کلاسیک غربی به وجود آمد، در جامعه ما شکل نمیگیرد و به تبع آن مفاهیمی مثل «منافع ملی» در جامعه ما، مابهازای مشخصی ندارد. به همین دلیل تلاشهای روشنفکران ما در دهههای اخیر در این زمینه به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید.
منبع: روزنامه ایران