به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در سال ۱۹۶۶، باب دیلن در میانه عصر طلایی خود بود. بعضی افراد معتقدند که این سال فوقالعادهترین سال باب دیلن بود. در همان حوالی بود که باب توانسته بود با آهنگهای bringing it all back home و highway ۶۱ revisited مردم را به وجد بیاورد و با انتشار آلبومی با نام john Wesley harding، که نام تیراندازی آمریکایی نیز هست، سبک ادبی جدیدی بیافریند. سال ۱۹۶۶ همچنین مصادف با انتشار آلبومی سوررئالیستیک به نام blonde on blonde است، در این آلبوم باب دیلن بیش از پیش به معرفی شخصیت خود به مخاطبان میپردازد، به عقیده برخی این آلبوم جز شش آلبوم برتر دهه است. میتوان گفت که باب دیلن جایزه نوبل ادبی خود را مدیون اشعار این آلبوم است، اشعاری که با الهام گرفتن از آثار آرتور رمبو، شاعر فرانسوی، نوشته شده. البته باید این را نیز در نظر داشت که باب دیلن به این اشعار مضامین سوررئالیستیک و فرهنگ بلوز آمریکایی را تزریق کرده است.
به سختی میشود درباره اهمیت هنری-فرهنگی نیویورک در آن دهه مبالغه کرد چراکه با وجود آلن گینزبرگ و جک کرواک، هنرمندانی مثل اندی وارهول یا موزیسینهایی مثل دیلن، جون بایز و افراد گروه ولوت آندرگراوند، نیویورک به خودی خود قطب تمام چیزهای جالبی بود که در آن زمان وجود داشتند، این موزیسینها درست به اندازه ستارههای سینما محبوب و جذاب بودند.
در آن زمانها جری شاتزبرگ، عکاس مد و لباس، در نیویورک ساکن شده بود و استودیوی خودش را تاسیس کرده بود و با اشخاص برجستهای مثل جیمی هندریکس، اعضای گروه رولینگ استونز و حتی فیدل کاسترو همکاری میکرد. میتوان گفت که برانکس نیویورک خودش را در دل دایرهای از هنر، موسیقی و مد یافته بود که پیش از آن فقط در داستانهای افسانه ای وجود داشت.
باب دیلن سوژه برخی از معروفترین پرترههای شاتزبرگ است. شاتزبرگ در دورهای دو سالونیمه حدود ۱۲بار با باب دیلن همکاری کرد و نتیجه این همکاریها، نشان دهنده نبوغ دو اعجوبه نیویورکی است که هرکدام بر فراز عرصه کاری خود ایستاده بودند. این دو مرد در زمان و مکان مناسب با هم آشنا شدند تا پیوستگی روح آنها گامی فراتر از مرزهای هنر بردارد. مجموعه عکسهایی که شاتزبرگ از دیلن گرفته است، اخیرا در کتابی تحت عنوان دیلن از نگاه شاتزبرگ «Dylan by schatzerg» توسط کتابهای هنری ACC به منتشر شده است.
داستان اینکه شاتزبرگ چگونه دیلن را کشف کرد به بینقصی داستان نیویورک سیتی است. شاتزبرگ در این باره میگوید :«آن موقعها من دوستان زیادی داشتم که به من گوش دادن به باب دیلن را توصیه میکردند، راستش را بخواهید از قصد به او گوش نمیدادم. یک بار نیکو از گروه ولوت آندر گراوند مجبورم کرد که به آهنگهای دیلن گوش کنم، اولش به متن شعرها توجهی نمیکردم اما وقتی به متن شعرها دقت کردم، آنجا بود که گرفتارش شدم.»
شاتزبرگ نودویک ساله همچنان سرزنده و سرحال است، پس از گرفتن عکسهای پرتره از دیلن، آلپاچینو (مترسک ۱۹۷۳)، فی داناوی (پازل بچه سقوط کرده ۱۹۷۰) و مورگان فریمن (مهارت شهرنشینی ۱۹۸۷) او همچنان قصد بازنشسته شدن ندارد و در حال حاضر درگیر نمایشگاهش در پاریس است.
او همچنان با علاقه از جلسات همکاریاش با دیلن یاد میکند و از اولین احساسی که با دیدن یکی از افسانهایترین شخصیتهای راکاندرول به او دست داده اینچنین یاد میکند: «اولش که دیلن را دیدم بسیار ترسیده بودم چراکه او را میشناختم، معمولا وقتی مشغول کار بودم آهنگشهایش را برای خودم پخش میکردم.»
ماجرای اولین ملاقات شاتزبرگ و دیلن درست مانند ماجرای وقتی است که شاتزبرگ برای اولین بار دیلن را ملاقات کرد. شاتزبرگ میگوید: «مشغول عکس گرفتن در استودیو بودم، اتفاقا ال آرنوویتز هم کنار من حضور داشت. ال خبرنگار بود و درباره راک مینوشت. یک دیجی هم همراه با ال آمده بود و آنها داشتند با هم حرف میزدند که ناگهان من پریدم وسط حرفشان و گفتم :«اگر این بار دیلن را دیدید، به او بگویید که من مشتاق کار کردن با او هستم.» بعد با خودم فکر کردم که اگرچه دیلن من را نمیشناسد اما اگر آنها من را به او پیشنهاد بدهند ممکن است قبول کند با من کار کند. فردای آن روز همسر دیلن با من تماس گرفت.»
همسر دیلن آدرس استودیویی که دیلن در آن مشغول ضبط highway ۶۱ revisited بود را به شاتزبرگ داد و این تجربه اولین همکاری شاتزبرگ و دیلن بود. شاتزبرگ میگوید: «فکر میکنم که دوستانم به خوبی از من تعریف کردند، رفتم پیش دیلن و ملاقات او فوق العاده بود. طوری با من رفتار کرد که انگار یکی از رفقای قدیمیاش را دیده است و بدون هیچ مقدمه ای از من دعوت کرد که به آهنگی که مشغول ضبطش بود گوش دهم. همین شد که یخم آب شد. با خودم فکر کردم که عکس گرفتن از او در میان وسایلش عالی خواهد بود اما خودم را کنترل کردم. با خودم فکر کردم که باید یک سری عکس عالی بگیرم و به استودیو خودم دعوتش کنم.»
در تمامی سی الی پنجاه رول عکسی که شاتزبرگ از دیلن جمع کرده، دیلن در استودیو تصویربرداری او حضور دارد و شخصیتش به خوبی به تصویر کشیده شده. در این عکسها ما دیلنی را میبینیم که با موهای ژولیده و تیپ نبوغ آمیزش به شکلی متفکر، اما نه پر ادعا، جلوی دوربین ایستاده است و معمولا به دوربین نگاه نمیکند، صورتش را به سمت دیگری گرفته است یا پوزخندی موزیانه و تند به لنز میزند.
شاتزبرگ منظورش را تند بودن دیلن با مثالهایی برایمان روشن میکند: «یک بار در یک کنفرانس خبری بودیم که یکی از خبرنگارها به دیلن گفت : «میشود عینکتان را بمکید؟» اولش منظورش را متوجه نشدم اما بعدش گرفتم که چه میگوید. دیلن نگاهی به اطراف کرد و گفت نه : «نه، خودت بیا و عینکم را بمک». سوالش احمقانه بود، منظورش این بود که دیلن دسته عینک را در دهانش بگذارد و یکجور حالت متفکر به خود بگیرد، اما دیلن کسی نیست که بخواهد برای این مدل از حالات ارزشی قائل شود. اگر با دیلن رو راست باشید او هم با شما رو راست خواهد بود. یک بار هم با فیل اوکس صرفا به دلیل اینکه فیل آهنگی که باب ضبط کرده بود را دوست نداشت دعوایشان شد، اما هنوز با هم دوست هستند.»
حالا که فهمیدیم دیلن تا چه اندازه غیرقابل پیشبینی بوده، چه شد که شاتزبرگ را از بین این همه آدم انتخاب کرد؟ شاتزبرگ از او در موقعیتهای مختلف عکس گرفته و بعضی وقتها حتی قانعش کرده از لباسهایش استفاده کند، چه شد که دیلن به شاتزبرگ اعتماد کرد؟ احتمالا جواب این قضیه برمیگردد به شخصیت و شوخ طبعی آن دو، خود شاتزبرگ در اینباره میگوید :«وقتی که دو نفر میخواهند با هم همکاری کنند، یا موفق میشوند یا شکست میخورند. نمیتوان چنین چیزی را به زور رقم زد. اگر آنجا بودید متوجه سبک رفتار ما میشدید. کلی به ما خوش میگذشت. خبری از حسادت نبود. فقط دو نفر بودند که داشتند کار خودشان را انجام میدادند.»
یکی از بهترین پرترههایی که شاتزبرگ از دیلن گرفت، عکسی بود که به عنوان جلد آلبوم blonde on blonde انتخاب شد. این عکس تصویری نسبتا تار از دیلن است که با کت و شال گردنی مشکی جلوی دیواری آجری ایستاده است و بدون اینکه لبخندی بر لب داشته باشد، انگار دارد به آدم نیشخند میزند. این عکس تبدیل به بخشی از افسانه باب دیلن شد، خیلی از خبرنگاران آن زمان این عکس تار را نمایانگر توهم ناشی مواد میدانند اما شاتزبرگ توضیح متفاوتی دارد.
«روز خیلی سردی بود، اوایل ماه فوریه. باب فقط یک ژاکت به تن داشت، بنابراین من هم فقط یک ژاکت پوشیدم. هشت عکس انداختم، اما از شدت سرمای هوا نمیتوانستم آنقدر که باید روی خودم کنترل داشته باشم و متوجه شدم که نتوانستهام درست روی سوژه میزان کنم و عکسها تار شدهاند. اما دیلن به محض دیدن عکسها گفت (خودش است.). به نظرم حق با او بود.»
اگرچه خود شاتزبرگ میگوید که نمیتواند از بین عکسهایی که گرفته یکی را انتخاب کند و همه عکسها برایش مانند فرزندهایش هستند اما عکس جلد آلبوم blonde on blonde جایگاه ویژه ای در قلبش دارد. شاتزبرگ میگوید :«ایده عکس جلد واقعا برایم جذاب است، چراکه با اینکه صورتش پوشانده شده اما هنوز میدانیم که فرد داخل تصویر باب دیلن است.»
دوستی شاتزبرگ و دیلن در عکسها هویداست و عکسهایی که در استودیو شاتزبرگ گرفته شده است به خوبی حالت سورئالیستیک آلبوم blonde on blonde را به مخاطبان نشان میدهد. شاتزبرگ مجموعهای از عکسهایی را در اختیار دیلن قرار داده که نمایانگر خردستیزی موجود در متن آهنگهای دیلن هستند. در یکی از صفحات کتاب دیلن از نگاه شاتزبرگ، عکسی از باب دیلن که نقاشی یک زن را در دست دارد آورده شده و کنار آن متنی از آهنگ visions of johanna یا همان تخیلات جوهانا نوشته شده است.
Mona Lisa musta had the highway blues
You can tell by the way she smiles
See the primitive wallflower freeze
در عکسی دیگر دیلن در حالی که تلفنی را در دست گرفته از نردبانی قرمز بالا رفته است و انگار یکی از دوستانش مشغول عکس گرفتن از اوست، در کتاب این عکس در کنار متنی از آهنگ highway ۶۱ revisited آمده.
Well mack the finger said to the louie the king
I got forty red, white and blue shoe strings
And a thousands telephones that don’t ring
فرقی ندارد که عکس در کنار فندکی غولآسا، نقاب یا تعدادی کلید انداخته شده باشد، دیلن آن عکس را تبدیل به وسیله ای برای نشان دادن شخصیت خود میکند. شاتزبرگ هیچ نقشه ای برای خلق آثار هنری نداشت، او آنجا ایستاده بود تا شاهد واکنش دیلن به چیزهای مختلف باشد. شاتزبرگ میگوید:«من یک وسیله به او میدادم و او خودش میدانست چکار کند.»
در سال ۱۹۶۶ دیلن به علت سانحه موتورسواری برای مدت هشت سال از صحنه دور ماند. همین شد که شاتزبرگ و دیلن به تدریج از هم دور شدند، تا به جایی رسیدند که شاتزبرگ، مردی که تعدادی از ماندگارترین عکسهای موجود از دیلن را گرفته بود و در دوران اوج دیلن جز تیم او بود، به طور کلی از زندگی دیلن بیرون رفت.
«دو سال از دیلن دور بودم و در این مدت سرم را با فیلمسازی گرم کردم، در آن مدت سه فیلم ساختم. باب دیلن همیشه دوست داشت که یک فیلم بسازد، همین شد که با من تماس گرفت و از من پرسید که چطور این کار را انجام دادم، من هم به او گفتم که کار سادهای بود و صرفا داستانی که در ذهن داشتم را روایت کردم. بعد دیلن گفت که از کجا فهمیدم که باید دقیقا چکار کنم، من هم گفتم که تعدادی آدم خبره استخدام کردم و قبل تجربه حرفهایام حدود هفت فیلم تبلیغاتی ساختم. دیلن پرسید که آیا او هم باید فیلم تبلیغاتی بسازد، من هم در پاسخ به او گفتم که نیازی به این کار ندارد.»
شاتزبرگ همچنان با مدیربرنامه های دیلن در ارتباط است اما از دهه هفتاد به بعد دیگر با خود او صحبت نکرده. وی تصمیم داشت که خود دیلن را برای جلسه معرفی کتاب دعوت کند اما بعد دریافت که دیلن امروزی فرسنگها با دیلن زمانهای قدیم فاصله دارد.
شاتزبرگ در این مورد میگوید: «یک بار به سرم زد که دوباره با دیلن کار کنم. این موضوع را با مدیر برنامههایش در ارتباط گذاشتم و او هم از این ایده استقبال کرد اما هیچکدام پیگیر این مطلب نشدیم. الان که فکر میکنم، میبینم که احتمالا کار جالبی از آب در نمیامد، چون باب اصرار دار که خودش را شبیه گاوچرانهای پیر درست کند.»
کتاب «Dylan by schatzberg» کپسول زمان لحظههایی است که دو تا از بهترین هنرمندانی که در نیویورک پا گرفتهاند، برای خلق مجموعهای فناناپذیر کنار هم قرار میگیرند. مجموعهای که در آن دیلن در اوج دوران هنریاش درست همانطور که به وسیله صدایش با مخاطب بازی میکند، لنز دوربین را نیز بازی میدهد و شاتزبرگ گارد دیلن را پایین میآورد تا با چکاندن بیانات مبهم دیلن در قالب عکس طرفداران هنر و موسیقی را به وجد آورد.
عکسها از جری شاتزبرگ
ترجمه: محمدرضا چارسوقی
منبع: مجله پیست