به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کمتر روز و هفتهای است که در اخبار نشنویم و نخوانیم. فلان میزان مواد مخدر در فلان جای کشور کشف شده و تعدادی قاچاقچی هم به همراه این مواد افیونی نیز دستگیر شدهاند و احیاناً تعدادی از نیروهای انتظامی کشورمان نیز به شهادت رسیده و یا آسیب دیدهاند.
برای دستگیری عاملان و توزیعکنندگان مواد مخدر، تا به حال هزاران جوان ایران زمین، جان دادهاند، تا نسل امروز و فردای ایران، مصون از آسیبهای وحشتناک افیون باقی بمانند و این در حالی است که اگر تا سه چهار دهه پیش مثلث طلایی کامبوج، لائوس و برمه تأمینکننده اصلی مواد مخدر و تریاک در دنیا بودند، امروز، کشور افغانستان، به یُمن و برکت وجود حضور دولت قدرتمند امریکا در این کشور، به قطب تولید تریاک تبدیل شده و دهها هزار کیلومتر مرز مشترک ما با این کشور و همچنین کشور پاکستان، بهترین محل برای ترانزیت این به اصطلاح کالا، به دیگر کشورها و از جمله اروپا و امریکاست و بدون شک ما بزرگترین قربانی این تجارت نابخردانه و انسانکش هستیم و بدیهی است که عدهای نیز در کشورمان به این بلیه دچار شوند و بماند موادمخدر صنعتی که رهاورد تمدن غرب است و برخی از کشورهای جهان ـ از جمله کلمبیا ـ بیش از آن که شهره به امری انسانی باشند، به تجارت کوکایین اشتهار دارند و گویا پس از تجارت نفت و اسلحه، داد و ستد مواد افیونی، آنچنان سود سرشاری را نصیب سوداگران آن میکند که هرگز حاضر نیستند دست از این عمل غیرانسانی خود بردارند و به حیّل مختلف، درصدد بسط و توسعه آن هستند، از سنتی، تا صنعتی، از افغانستان تا مثلث طلایی.
در باب اول گلستان سعدی (در سیرت پادشاهان)، این شاعر بلند آوازه ایران ـ که به قول مرحوم جعفر شهری، هرکس سعدی نخوانده، هیچ نخوانده ـ در باب «تریاق» حکایتی نغز دارد: «گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدنش گریزان و بیخویشتن افتان و خیزان. کسی گفتش چه آفت است که موجب مخافت است؟ گفت: شنیدهام که شتر را به سُخره میگیرند. گفت: ای سفیه، شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش. که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من دارد، تا تفتیش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود، مار گزیده مُرده بُود.»
آنچه که از گفته سعدی بزرگوار میتوان دریافت، این است که در آن روزگار هم تریاق را از دیاری به دیار دیگری میبردند و خرید و فروش آن، صرفه اقتصادی داشته و کارگشا بوده و مُسکن درد. مرحوم غلامحسین صدری افشار، معادل تریاق را چنین آورده است: پادزهر، داروی مخدر و مسکن درد که از ترکیب تریاک با برخی مواد میساختند. آن روزگار پادزهر بود و امروز سم مهلک.
کم نبوده و نیستند مشاهیر و هنرمندان و اهالی سیاست که شهره به اعتیاد بودند و جان در این راه دادند و عبارت «تریاک سناتوری» تا چهار دهه پیش، عنوان نابترین تریاک در ایران بود و سناتورهای مجلس سنای پهلوی دوم، این عنوان را یدک میکشیدند.
از سوی دیگر، ابتلای برخی از هنرمندان به این بلیه، بهرغم هنر بیبدیلشان، این سؤال را پیش میآوَرَد، چرا؟ مرحوم داریوش رفیعی جان بر سر تزریق مواد مخدر نهاد و نکته جالب اینکه، شاعر توانایی مثل ادیبالممالک فراهانی به تزریق مُرفین مبتلا بود و طبق آنچه که مرحوم سعید نفیسی تصریح میکند، تا با «آب دزدک» ـ نوعی سرنگ در آن روزگار ـ مرفین را به خود تزریق نمیکرد، سرحال و شنگول نمیشد. مرحوم پرویز فنیزاده، با آن هنر بینظیرش، که قربانی اعتیاد شد.
هنرمند بینظیر و شیدا مسلکی که متن گفتوگو و مباحثه [= دیالوگ] سریال به یادماندنی امام علی (ع) را نوشت و تقدیم کارگردان آن کرد نیز سرنوشتی همانند داریوش رفیعی یافت و آن که میگفت: حق منه، سهم منه، نیز دچار این بلیه شد و بماند اسامی مشاهیر دیگر در بسیاری از عرصههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... که شهره خاص و عام بودند.
یکی از قربانیان اعتیاد در ایران، زندهیاد پروین اعتصامی است. او که با فضلالله آرتا (همایون فال) ازدواج کرده بود، غافل از این امر بود که او معتاد است و در نامهای که به مرحومه سَروَر مهکامه محصص مینویسد، تصریح میکند: «... باری عزیزم، یک ماه پس از عزیمت بنده به کرمانشاه، معلوم شد که شخصی که با او میبایست تمام عمر زندگی کنم، مبتلا به افیون بوده است و چون از طفولیت در اطراف بوده، هیچ یک از افراد خانواده ما از ابتلای او به تریاک اطلاعی نداشته و از این عیب فاحش او بیخبر بودند. بنده هم چون تریاک را امالمعایب و بحرالمفاسد میدانم و در خانواده خود کسی را که معتاد به افیون باشد، ندیدهام و چون میدانم که گرفتاران به این بدبختی را دیگر راه نجاتی نیست. بسی از این پیشامد دلتنگ و منفجر شدم و مُصمّم شدم که خود را به هر زحمت که باشد از این بلا مستخلص گردانم...» و سرانجام اعتیادِ آرتا، طلاق پروین بود.
کتاب جالب و خواندنی «تفریحات ایرانیان» که به بررسی مسکرات و مخدرات از روزگار صفویه تا قاجاریه برآمده، نقش این دو سم مهلک را به تمام و کمال از درون دربار تا میان عموم مردم را به چالش کشیده است. امری که «آسیبشناسی» تاریخی و جالبی است و اصولاً ما، از واکاوی و جستوجو به صورت علنی و آشکار، در این زمینهها خودداری میکنیم و با پاک کردن صورت مسأله میگوییم: مسألهای نداریم.
مرحوم جعفر شهری در اثر سترگ خود «تهران در قرن سیزدهم» در جلد پنجم، صفحه 228 به بعد، راجع به بسط و توسعه اعتیاد مینویسد: «خرید و فروش تریاک [در دوره قاجار] آزاد بود و هرکس میتوانست به هر مقدار و هر نوع که بخواهد دریافت نماید. از تریاکهای زرد و زعفرانی درجه یک سلطانی به صورت قرص و لوله و حَب، در عطر و بویی که یک بستاش محلهای را از بو اشباع نماید، تا تریاکهای سیاه لجنی لُرکِش پر نشئه که رنگ و بو نداشته، اما گیرایی زیاد داشته باشد و تریاکهای مخلوط ساخته شده که به بهای نیم و کمتر قیمت در اختیار مشتریان قرار بگیرد.
به همین صورت کشیدن آن آزاد بود و هرکس میتوانست در خانه، یا محل کار خود منقلی روبهراه نموده، استفاده نماید به اضافه قهوهخانهها و شیرهخانهها که مرکز این کار و برای بیجا و مکانها بوده، میتوانستند روز خود را در آن شام و شب خویش را در آن صبح بکنند، همراه تشویق و تحمیل دولت [قاجار] که یکی از شرایط قهوهچیگری آن بود که بساط تریاک داشته، هرچه زیادتر سوخته تحویل بدهد.»
جعفر شهری تصریح میکند: برای ابتلای عموم مردم، شایعه کرده بودند «سوخته تریاک» مصرف دارویی دارد، به همین دلیل دولت آن را میخرید و «... برای این کار تا ایز گم کرده، مردم را به همان اندیشه داشته باشند، وافورها را پلمب نموده، یعنی حقه آن را با چوب او سیم و مُهر زده، خود آمده میگشودند و برای این کار، مأمورین بودند که با سیم و سرب و دستگاه پلمب و انبردست و قاشقک و ترازو به نوبت به قهوهخانهها رفته، سیم حقهها را بریده، داخلشان را تراشیده، تحویل میگرفتند... ولی اصل قضیه این بود که میخواستند، همراه تبلیغ و توصیفهایی که از فواید تریاک توسط عواملشان به عمل میآمد ملت را تریاکی نموده، همه را پای منقل بنشانند، به همان صورت که کردند و نشاندند، تا آنجا که پس از چندی کمتر جمعی دیده میشد که دورهم نشسته، اکثرشان را تریاکی دربرنگرفته باشد.»
شهری تاکید میکند، بعدها که منع و ممنوعیت ظاهری آن پدید آمد، نه تنها باعث کموکاستی تعداد معتادان نشد، بلکه «... منقل و تریاک نقل هر مجلس و محفل گردیده، به ندرت امکان مییافت مهمانی و ضیافت و دورهمیای بوده، بساط منقل و تریاک نبوده باشد، در حالی که قبل از آن، عملی از بدترین محسوب شده، تریاکی منفور و عملش باید هرچه پنهان انجام پذیرد.»
تهیه و توزیع مسکرات تا دوران قاجار به صورت دستی و سنتی و از سوی برخی از پیروان ادیان دیگر، در برخی از محلههای قدیمی تهران، صورت می گرفت و از ابتدای قرن حاضر و دوران پهلوی اول «کارخانههای رسومات» به تدریج یک پس از دیگری رخ نمودند و پس از اشغال ایران و حضور متفقین و بخصوص امریکاییها، ورود و تولید انواع و اقسام مسکرات، چنان توسعه یافت که چندین و چند کارخانه تولید مشروبات الکلی در شهرهای تاکخیز، برپا شدند و از ویسکی آمریکایی گرفته، تا خاویار ودکای روسها و شامپاین فرانسویها، سرازیر کشور ما شدند و به قول امام راحل «تعداد مشروبفروشیها، بیشتر از کتابفروشیها» بودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، همه کارخانههای تولید مشروبات الکلی جمعآوری شدند و یکی از آنها، امروز تبدیل به «فرهنگسرای انقلاب» در بزرگراه نواب شده است و برخی نیز به تولید نوشابه و افشره روی آوردهاند و پیکار با سوداگران مرگ، تا به حال بیش از سه هزار نیروی شریف انتظامی ما را به خاک و خون کشیده و به شهادت رسانده است، و این پیکار همچنان ادامه دارد.
رودی مته، توتون و تنباکو، قهوه و چای را نیز به همراه مسکرات و مخدرات، به تحقیقات نشسته و سابقه حضور این دو نوع اشربه را به تمام و کمال بررسی کرده است و چرایی تبدیل «قهوهخانه» به «چایخانه»ها را در مبحث «تنزل قهوه و مصرف چای» مستوفا بیان کرده است، اما ما هنوز هم به نام قهوهخانه پای بندیم و گویا چایخانه را قبول نداریم! و میدانیم که در روزگار ما، سیگار منشاء چه زیانهایی است و قلیان با ما چه میکند و در اکثر به اصطلاح قهوهخانههای سنتی، قلیان، به وفور یافت میشود و منعی برای آن نیست!
جای خالی اینگونه کتابها، با مضامینی که «زیرپوستی» در جامعه ما حضور دارند و همچون خوره، ارکان جامعه را از هم میدَرَند، خالی است و جا دارد نسل جوان دانشگاهی ما، ضمن بررسی تاریخی حضور اینگونه سموم مهلک، نسبت به آسیبشناسی آنها، همت کنند. نام کتاب با عنوان اصلی «تفریحات ایرانیان» چندان همخوانی با متن کتاب ندارد و انتخاب خلاصهتری را ناشر میتوانست برگزیند. تفریح ایرانیان، فقط به نوشیدن مسکرات ـ که همواره در کشور ما حرام مطلق بوده ـ و نشئگی استفاده از مخدرات نبوده و قهوه و چای نیز، درست است که دارای اندکی ماده مخدر هستند، اما همتراز آنها نیست و تا قبل از شیوع استفاده از تفریحهای مصنوعی همچون سینما و تلویزیون، دید و بازدید، گشت و گذار در طبیعت و مسافرت و سیاحت و زیارت، از جمله تفریحات سالم و صالح ملت ما بوده و هست.
هجده سال پیش، انتشارات صفی علیشاه، تاریخ تریاک را در 456 صفحه و شمارگان 2500 نسخه، به قیمت 2800 تومان، همراه جلد سخت روانه بازار کرد، و به زبان بهتر صفحهای 62 ریال و امروز نشر نامک، تفریحات ایرانیان را در شمارگان هزار نسخه، با جلد سخت و 448 صفحه، 68 هزار تومان ـ که به نظر منصفانه میرسد، البته نسبت به قیمتهای موجود در بازار نشر ـ تقدیم کتابدوستان کرده است، و به زبان دیگر، هر صفحه 1520 ریال.
طی هجده سال گذشته، نزد، یک ناشر منصف، که بسیاری از هزینهها را شخصاً متقبل شده و آنها را در قیمت نهایی لحاظ نمیکند، کتاب قیمتی 25 برابر یافته است و شمارگان کتاب، رو به تنزل نهاده و هزار نسخه در روزگار ما، تیراژ مقبولی است.
همانقدر که در عرصه پیکار با موادمخدر و مسکرات، سرسختی نشان میدهیم و امری است شایسته و بایسته و قابل تقدیر، باید از خود بپرسیم، چگونه میتوانیم افیون «کتاب نخواندن» را از جامعه بزداییم؟ جامعهای که کتاب میخواند، به یقین مصون در برابر مسکرات و مخدرات است. همت کنیم و از سال آینده، ساعاتی را در مدارس به کتاب خواندن اختصاص دهیم. خواندنِ کتاب، سالمترین تفریح است.
تاریخ تریاک، مارتین بوت، ترجمه منوچهر نوایی، انتشارات صفی لیشاه، شمارگان 2500 نسخه، چاپ اول بهار 1380، تهران.
تفریحات ایرانیان، مسکرات و مخدرات از صفویه تا قاجاریه، رودی مته، ترجمه مانی صالحی علامه، شمارگان 1000 نسخه، چاپ اول، 1398، نشر نامک، تهران.