به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ حرف زدن از آرشیو و بررسی وضعیت گذشته و فعلی آن بدون جویا شدن نگاه و نظر سیروس پرهام، موسس آرشیو ملی، منتقد ادبی و فرششناس ممکن نیست؛ فردی که هنوز هم دل در گرو سازمانی دارد که با علاقه و پیگیری آن را بنا کرد و هنوز چند و چونش را بررسی میکند و نمیتوان حرفی از جزئیات سازمان اسناد به زبان آورد که استاد پرهام از آن بیاطلاع باشد. در ادامه گفتوگوهایی که با مهندس علی زرافشان، معاون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و فریبرز خسروی، معاون اجرایی سازمان اسناد و کتابخانه ملی داشتیم، سراغ سیروس پرهام رفتیم تا آنچه که بر سازمان اسناد گذشته را، با ایشان در میان بگذاریم و سخن آخر را از موسس آن بشنویم. هر آنچه که برخی آن را، سوالات خام یا جهتدار دانستند از موسس آرشیو ملی پرسیدم تا دریابیم تا چه اندازه ایراد به رویکرد فعلی آرشیو ملی درست است یا نادرست و حرف آخر را از زبان متخصص این حوزه بشنویم.
چرا آرشیو زیرمجموعه کتابخانه ملی قرار گرفت؟ آیا این درست است که به دلیل ارتقای کیفیت پژوهشهای آرشیوی بود؟
بهانه اصلی ادغام آرشیو به کتابخانه صرفجویی در بودجه بود که عملی نشد و در همان زمان نامهای نوشتم و شرح دادم که امکان ندارد بتوانید صرفه جویی کنید، برای اینکه دو دستگاه با دو شرح وظایف متفاوت و مراحل و روشهای کاملا متفاوت که موارد استفاده آنها هم فرق دارد؛ یکی کتاب و دیگری سند به چه شکل میتوان در بودجه آنها صرفهجویی کرد. این دو مکان هر کدام فضای خاص خودش و کارشناسان ویژه خودش را میخواهد و امکان صرفهجویی نیست و در عمل نیز چنین شد. به عبارتی هدف صرفهجویی محقق نشد و آسیبهایی به دلیل مدیریتهای متفاوت، سلیقهای و بدون تخصص در حوزه اسناد به آرشیو وارد شد.
البته همان موقع پوراندخت سلطانی، کامران فانی و ایرج افشار با این ادغام مخالفت کردند، چون آنها به طور دقیق میدانستند آرشیو و کتابداری چیست، به این تصمیم اعتراض کردند. من نیز مقالهای با عنوان «شنا خلاف جهت آب» در نشر دانش منتشر کردم. اما بنابر تصمیم سازمان برنامه و بودجه تصمیم گرفته شد که چنین ادغام غیرکارشناسی صورت بگیرد. در آن زمان حتی نامهای به رئیسجمهور وقت، سیدمحمد خاتمی نوشتم و دلایلی را برای نادرست شمردن این کار توضیح دادم که ایشان نامه را به سازمان برنامه و بودجه ارجاع داده و زیر آن نوشته بودند که کار کارشناسی است و باید به آن ترتیب اثر بدهند که مسئولان وقت به آن اعتنایی نکردند و ادغام آرشیو با کتابخانه ملی بدون توجه به مخالفتهای کارشناسان انجام شد. با وجود ادغام آرشیو با کتابخانه ملی تقریبا از دو دهه پیش همیشه و در هر فرصتی که پیش آمد، مخالفت خودم و نادرست بودن این ادغام را متذکر شدم. بنابراین آن موقع صحبتی از ارتقای پژوهشهای آرشیو در میان نبود، بلکه صحبت از یک ادغام کارشناسی نشده و نادرست بود. حال اگر امروز دلیل دیگری برای آن ذکر کردند، بماند.
شما که آرشیوهای دنیا را رصد میکنید، چنین ادغامی را سراغ دارید؟
قدیمیترین آرشیو مدرن یا به سبک امروز متعلق به دانمارک است که پیشینه آن به 300 تا 400 سال پیش برمیگردد. البته اگر تاریخ باستان ایران را ورق زده باشید، آرشیو نخستین بار در سومر دیده شده که اسناد مهم را در مکانی نگهداری میکردند و همزمان در دوره هخامنشی نیز مرکز نگهداری اسناد مهم کشوری داشتیم که البته نه به شکل امروزی و با نام آرشیو، اما جایی را در نظر گرفته بودند که اسناد مهم را در آن نگهداری میکردند و از این مکان محافظت میشد. در برخی از کتب تاریخی آمده، آرشیوی در منطقه جی اصفهان ساخته میشود که با عنوان «دژ نبشت» تا زمان صفویه آثار آن به جا بوده است، اما بعدا این ساختمان از میان رفت. حال تصور کنید کشوری که از گذشتههای دور پیشینه نگهداری اسناد دارد، یکدفعه تصمیم میگیرند که دو سازمان غیرمرتبط را با هم ادغام کنند. چنین کاری تنها میتوانست در کشورهای آفریقایی صورت بگیرد که تا مدتها پیش مستعمره بودند و نه تاریخ ثبت شده آنچنانی دارند نه آرشیوی. زیرا تشکیلات اداری آنها تا سالها پیش دست کشورهای استعمارگر بود. البته بعدا مشخص شد که کانادا نیز چنین گرفتاری داشته و حال درصدد است که این دو دستگاه را از هم جدا کند، اما در هیچ جای دیگر دنیا چنین ادغامی صورت نگرفت.
چرا قرار گرفتن مدیرانی با مدرک کتابداری در مسئولیت آرشیو را بر نمیتابید؟
پرسش خوبی است، زیرا یکی از ایرادات اساسی من در همان زمان مطرح شدن ادغام آرشیو با کتابخانه ملی قرار گرفتن یک مجموعه مجزا و تخصصی زیرنظر مجموعهای بود که کارشان چندان به هم ارتباط نداشتند و مسئولان دو ساختمان رشتههای مرتبط با هم نداشتند. همان موقع اصرار داشتم که این کار قبل از هر حرکتی باید کارشناسی شود اما متاسفانه آنچه به جایی نرسید، تقلا و تکاپوهای من و برخی از دوستداران آرشیو بود و حتی بعضی از فعالان و متخصصان حوزه کتابداری که با این ادغام مخالف بودند. نکته اساسی اینجاست که اگر ادغام کتابخانه ملی و آرشیو کار درستی بود، چرا افرادی مانند کامران فانی، پوراندخت سلطانی و ایرج افشار که خودشان متخصص و آبدیده کتابداری بودند با این ادغام مخالفت کردند و در این راه نیز تلاشهای فراوانی انجام دادند، اما این تلاشها مورد توجه مسئولان وقت قرار نگرفت و یک حرکت اشتباه انجام شد. برای همین سالهاست که معتقدم ادغام کتابخانه و آرشیو بدون بررسیهای کارشناسی صورت گرفت و باعث شد که یکسری افراد با رشته کتابداری در مسند مسئولیت آرشیو قرار بگیرند که این حضور غیرتخصصی باعث آسیبهایی به آرشیو شد.
چه آسیبی؟ میتوانید به موردی اشاره کنید؟
مدتها بود که سند متمم قانون اساسی گم شده بود، تصور میکنم در سالهای 53 یا 54 بود که به ما اطلاع دارند، فردی این سند را در اختیار دارد و قصد فروش آن را دارد. با پیگیریهای فراوان و با احتیاط تلاش کردیم تا فروشنده را راضی به اهدا سند کنیم که مقدور نشد و بالاخره با کمک نخستوزیری وقت، امیرعباس هویدا توانستیم سند را خریداری کنیم و در آرشیو قرار بدهیم. در آن موقع، کنار سند یک لفافه کرباسی قرار داشت که این لفافه نشان میداد سند قانون اساسی به مدت هفتاد سال در بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس نگهداری شده است، این لفافه تا مدتها در کنار سند قرار داشت تا اینکه پس از ادغام و با حضور مسئولان مختلف این لفافه از سند جدا شد. یادم نیست، دقیقا چه وقت متوجه شدم که لفافه سند نیست، اما تصور میکنم در دهه 80 یا اوایل 90 بود که دیدم لفافه سند نیست، وقتی پرسوجو کردم، گفتند که مسئول سابق آرشیو که رشتهاش غیراسنادی بوده، به لفافه سند معترض شده و گفته این اضافه چیست که در کنار سند است و اصلا چه لزومی به نگهداری آن است و دستور میدهد لفافه سند را دور بیندازند! این یکی از لطمات حضور مسئولان غیرآرشیوی در یک مرکز اسنادی ملی بود. اگرچه حرف در این رابطه بسیار است. البته اسناد ما در طول تاریخ در معرض آسیبهای فراوانی قرار گفتند و این به دلیل ناآشنایی به ارزش و اهمیت اسناد بوده است، اگرچه برخی به اهمیت اسناد واقف بودند اما در میان مقامات دولتی نیز کسانی بودند که از ارزش اسناد بیاطلاع بودند. به طوری که در کتاب «رستمالتواریخ» آمده است: زمانی پوست نوشتههایی از دوره باستان داشتیم که برخی فرامین و وقایع مهم روی آنها نوشته شده بود تا اینکه در دوره فتحعلیشاه، برخی از این اسناد هزار ساله و کهنتر که در سرای شاهی در اصفهان نگهداری میشد در یک آتشبازی به وسیله حکام وقت اصفهان از میان رفت. به طوری که میگویند برای درست کردن ترقه و فشفشه از این کهننبشتهها استفاده شد!!!