به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «گفتمانهای فرهنگی و جریانهای هنری ایران» (۱۳۹۷) نوشته محمدرضا مریدی عصر روز گذشته سهشنبه ۲۱خرداد ماه در دانشگاه هنر برگزار شد.
نعمتالله فاضلی یکی از سخنرانان این نشست با بیان اینکه مریدی در این کتاب روایتی فوکویی از «گفتمانهای هنری» در ایران معاصر ارائه کرده است گفت: تلاش مریدی بنابر نوشته خودش در این کتاب این بوده که «تاریخ اجتماعی هنر ایران» از مشروطیت تا به امروز را بنویسد.
او افزود: مریدی ادعا میکند که ظهور طبقه متوسط بازاری در دوره قاجار باعث شد این طبقه دربرابر ارزشهای سنتی اشرافی قاجار قد اعلم کند و زمینه اجتماعی برای استقلال هنر از حکومت تا حدودی فراهم شود. در دوره پهلویها با شکلگیری و گسترش طبقه متوسط بروکرات و تکنوکرات ناشی از گسترش نظام اداری جدید، مجددا کشمکش بر سر ارزشهای هنری رنگ و بوی دیگری گرفت. در دوره پساانقلاب (۱۳۵۷ تاکنون) هم با ظهور حکومت مذهبی کشمکشهای سیاسی و قدرت رنگ و بوی ایدئولوژیک تازهای پیدا کردند. بنابر روایت مریدی در قلمرو هنر ایران در دوره معاصر کشمش میان رئالیسم و ایدهالیسم موتور اصلی منازعات گفتمانی شدند.
به گفته فاضلی، در این کتاب ۳۸۰صفحهای نشان داده شده است که گفتمانهای سیاسی در این دوره مجالی برای شکلگیری و گسترش «گفتمان هنری» ایجاد نمیشود و فعالیتهای زیبایی شناختی و هنری ایران در انقیاد و چنبره ایدئولوژیها قرار میگیرند. از این رو گفتمانهای هنری ما همان گفتمانهای سیاسی مانند مشروطه، ناسیونالیسم و اسلامگرایی هستند. این ایدئولوژیها برای خود نامهای هنری گوناگون مانند «هنر ایرانی»، «هنر مشروطه»، «هنر مکتبی»، «هنر ارزشی» «هنر معترض» و امثال اینها خلق میکنند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه مریدی خبر خوبی برای هنر معاصر ایران به ما نمیدهد عنوان کرد: زیرا به گفته او همه تلاشهای هنری در نهایت به گفتمانهای سیاسی فروکاسته شدهاند. به همین دلیل در روایت تاریخ اجتماعی هنر ایران ناگزیر باید از سیاست سخن بگوییم. تکیه اصلی مریدی در این مطالعه در زمینه هنر نقاشی است، اگرچه به تمام هنرهای دیگر هم به صورت پراکنده اشاره میکند.
او ادامه داد: مریدی برای نگارش این کتاب بسیار زحمت کشیده و آن را با کیفیت و تمیز به چاپ سپرده است. انبوهی از اطلاعات و تصاویر و تحلیلهای نظری جامعهشناسانه در این مطالعه به خدمت گرفته شدهاند. اگرچه تردید دارم که مریدی به شیوه قابل قبولی موقعیت مسألهمند هنر ایران را صورتبندی کرده باشد، اگرچه در این روایت گفتمانی بخشهای زیادی از تلاشهای هنری ایرانیان از قلم افتاده است، اگرچه کاملا تردید دارم که بتوان براساس تحلیل طبقاتی بتوان روایت قابل قبولی از هنر ایران معاصر ارائه کرد، اگرچه روایت تاریخ هنر نقاشی نمیتواند روایت همه هنرهای ایران باشد، و اگرچه کم و کاستیهای قابل توجهی در روش اعمال دقیق تحلیل گفتمان جناب مریدی وجود دارد، اما این مطالعه جسورانه و خواندنی نکات قابل توجهی درباره حال و روز هنر ایران معاصر در اختیار ما قرار میدهد. میخواهم این نکات را فهرست وار بنویسم تا شاید در تاریخ و حافظه ما بماند!
این استاد مطالعات فرهنگی با بیان اینکه مریدی نشان میدهد که سیاست در ایران از هیچ کوششی برای تصاحب کردن هنر در خدمت ارزشها و منافع و خواستهای قدرت کوتاهی نکرده گفت: همین امر اگرچه زمینه مساعد برای گسترش فعالیتهای هنری ایجاد کرده است، اما به شدت میدان خلاقیت و ظهور و بروز نوآوریهای هنری تنگ و تنگتر ساخته است. در دوره مشروطه زمینه اجتماعی برای ظهور نوعی واقعگرایی و رئالیسم فراهم شد و کم کم نقاشی و تصویر توانست جای نگاری گری سنتی را بگیرد. ظهور عکاسی و گسترش نقاشی پرتره و ظهور طبقه متوسط و روشنفکران کمک کرد تا ما بتوانیم کمی به واقعیت چشم بدوزیم و نوعی واقع گرایی انتقادی زیبایی شناسانه در هنر پدید آمد. اما با شکل گیری دولت پهلوی و ایدوئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا و رمانتیک آن، چنان به هنر و هنرمندان فشار آوردند که مجددا به ایده آلیسم و رمانتیسیسم بازگشتیم.
به گفته فاضلی، در واکنش به این موقعیت در سایه حزب توده و جریانهای چپ زمینه برای کشمکش سیاسی جدید فراهم شد و نوعی سیاسی شدن جدید در هنر ظاهر شد و هنر سوسیالیستی شکل گرفت و بر ذهنیت عده زیادی در هنرمندان و نویسندگان ادبی غلبه کرد. در دوره پهلوی دوم اسلام گراها هم ظاهر شدند و کشمکشهای سیاسی در هنر شدت و حدت بیشتری پیدا کرد. نتیجه این کشمکشها این شد که هنر معترض و هنر روستاگرا و سنت گرا به عنوان گفتمان رقیب گفتمان رسمی هنر گسترش یافت.
او با اشاره به اینکه با شکلگیری انقلاب سال ۱۳۵۷ دوباره سیاست با شدت و حدت بیشتری درگیر میدان هنر شد و اعمال عریان قدرت در هنر به صورت امری عادی و همگانی درآمد یادآور شد: هنر انقلابی، هنر مکتبی و هنر ارزشی و هنر معنویت گرا، عناوینی بود که در این دوره ظاهر شدند و گفتمان هنر ایران را تسخیر کردند. در واکنش به هنر رسمی در دوره پساانقلاب، کم کم هنر جهانی و هنر زنان و اشکال هنری دیگر گفتمان رقیبی را شکل دادند. اگرچه این گفتمان جا و جایگاه نهادی نداشت و از جشنوارهها و جوایز و سیاستهای هنری رسمی بیرون افتاده بود.
فاضلی تاکید کرد: حاصل این سیاسی شدن افراطی هنر این شد که در هر دوره هنرمندان حول ایدئولوژیهای سیاسی بسیج شدند و نهاد هنر فاقد خودمختاری حداقلی برای توسعه هنری و زیباییشناختی شد. در واقعیت، چیزی که همواره خودش را بازنما میکرد ایدئولوژیهای قدرت/ضدقدرت بودند که به صورت امری زیباییشناختی خود را نشان میدادند؛ و امر زیباشناسانه مجال اندکی برای بروز و ظهور خود اصیل و خلاقهاش داشت. برآیند تاریخی این کشمکشها نوعی نارضایتی مستمر نیروهای مولد و خلاق جامعه و از دست رفتن فرصتهای تاریخی برای برآمدن و بالنده شدن تمدن ایرانی در عرصه جهانی هنرها شد.
این استاد مطالعات فرهنگی در پایان گفت: رضا نجف زاده در کتاب «تجدد رمانتیک و علوم شاهی» (۱۳۹۸) نشان میدهد که سیاستهای دولتهای پهلوی در زمینه علوم و دانشها، اگرچه همراه با سرمایه گذاریهای عظیم بود اما در نهایت دانش رسمی و علوم شاهی نتوانست ثبات و پایداری پهلوی را تضمین کند. مشکل یا گره کار در این بود که دانش و علم برای توسعه اصیل خود نیازمند وجود حدی از آزادی و خودمختاری نهاد علم و آموزش است. مطالعه مریدی هم نشان میدهد که نهاد هنر نیز بدون وجود حدی از خودمختاری و استقلال و آزادی، نه تنها به توسعه هنری اصیل و خلاق و ماندگار نمیانجامد بلکه دائما هنر در نهایت در خدمت ضدگفتمان حاکم قرار میگیرد و سرمایهگذاری حکومتها برای گسترش نهادهای هنری را بر ضد اهداف رسمیشان سوق میدهد. میدانم که سیاست در ایران گوش شنوایی ندارد. اگر داشت این گونه همه چیز را علیه خودش نمیشوراند. اما مگر من دانشگاهی راه دیگری جز گفتن این واقعیت در گوش سیاست در اختیار دارم؟!