به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ایران و روسیه دو کشور همسایه با مرزهای مشترک آبی با سابقه ارتباطات اقتصادی و فرهنگی طولانی هستند؛ تا جایی که بر طبق شواهد، اولین ترجمههای ادبیات کلاسیک فارسی در روسیه، در قرن هفدهم میلادی پایهگذاری میشود، اما در قرن نوزدهم و پس از گسترش روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران و روسیه، ارتباط ادبی آنها هم گسترش مییابد و به اوج میرسد. آشنایی نویسندگان و خوانندگان روسی با ادبیات فارسی، بیش از یک قرن، زودتر از آشنایی ایرانیها با ادبیات روسی اتفاق افتاده؛ به همین دلیل آثار کلاسیک فارسی بر هنر و ادبیات روسیه تاثیر بیشتری داشته است. آشنایی نویسندگان و شاعران روس با ادبیات فارسی به حدی بوده که در مکاتبات آنها هم تاثیر داشته و برای نمونه «فت» شاعر بزرگ روسیه و مترجم اشعار حافظ و سعدی به روسی، در مکاتبات خود با «لئو تولستوی»، اغلب از اشعار حافظ و سعدی استفاده میکرده و این مسئله حتی در رمان «آناکارنینای» تولستوی هم انعکاس یافته است. آگاهی از کم و کیف همین ارتباطها و تاثرات و اطلاع از وضعیت حال حاضر زبان و ادبیات فارسی در روسیه بهانهای شد که با جانالله کریمیمطهر، رئیس انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی و عضو انجمن ادبی سنپترزبورگ روسیه گفتوگوی مفصلی داشته باشیم که شرح آن را در ادامه میخوانید.
اینطور که ما اطلاع یافتیم، شما تجربه چندین سال زندگی، تحصیل و تدریس در کشور روسیه و تالیفاتی هم در این حوزه داشتهاید؛ ابتدا کمی از زمینه فعالیت خود و تالیفات خود در این زمینه بفرمایید.
حوزه کاری من بیشتر در رابطه با ارتباطات ادبی ایران و روسیه است. کارهایی که من تا به حال داشتم که به صورت مقالات و کتابهایی که منتشر شد، نزدیک به 80 مقاله است و اکثر آنها هم تاثیر و جایگاه ادبیات فارسی در روسیه، نقش ادبیات فارسی در شکلگیری ادبیات روسی و
کرسیهای زبان فارسی در روسیه الان هم خیلی زیاد است و نتیجه برسیهایی که اخیرا داشتیم، نشان میدهد که حداقل دو برابر کرسیهای زبان روسی در ایران است.
همچنین جایگاه شاعرانی چون حافظ، سعدی و دیگر شاعران و نویسندگان کلاسیک ما در روسیه است. کتابهایی هم که در این زمینه داشتم؛ یکی «الکساندر پوشکین و مشرق زمین» است، که در این کتاب بیشتر نقش شرق و ادبیات شرقی، بهخصوص ادبیات فارسی بر آثار پوشکین مورد توجه بود. همچنین پوشکین مجموعه اشعاری تحت عنوان «تأسی از قرآن» دارد، یعنی با الهام از بعضی داستانها و آیات قرآن، اشعاری سروده، که من سعی کردم آنها را ترجمه کنم و از طرفی شأن نزول آنها را هم پیدا کنم.
در گذشته زبان فارسی در روسیه خیلی گسترده بوده و نویسندگان و شاعران آنها خیلی به آن توجه داشتهاند. در حال حاضر این رویه چطور است؟ وضعیت آموزش و کرسیهای زبان فارسی در روسیه چگونه است؟
کرسیهای زبان فارسی در روسیه الان هم خیلی زیاد است و نتیجه بررسیهایی که اخیرا داشتیم، نشان میدهد که حداقل دو برابر کرسیهای زبان روسی در ایران است. ما در ایران حدود 11 دانشگاه داریم که کرسی یا همان گروه زبان روسی دارند، که این تعداد در اوایل انقلاب فقط به یک دانشگاه، یعنی دانشگاه تهران محدود میشد. ولی در روسیه 18 دانشگاه و موسسه مختلف آموزشی هست که زبان فارسی را آموزش میدهند. یعنی به غیر از احتساب برخی موسسات، 18 کرسی زبان فارسی در سراسر روسیه وجود دارد. علاوه بر شهرهای مهمی چون مسکو، سنپترزبورگ، کازان و ... در شهرهای دیگر این کشور هم کرسی زبان فارسی و استادان خوبی هم در این حوزه داریم.
ولی اگر در رابطه با ارتباطات ادبی ایران و روسیه در شرایط فعلی بخواهید حساب کنید، بهتر است این تقسیمبندی را داشته باشیم که ادبیات قدیم ما بیشتر تاثیرگذار بوده، ولی ادبیات معاصر ما بیشتر تاثیرپذیر بوده است. مثلا نویسندههایی مثل جمالزاده، صادق هدایت، اکبر رادی و این قبیل نویسندهها خیلی تحت تاثیر نویسندگانی مثل «آنتوان چخوف»، «داستایفسکی» و این نویسندهها بودند. مثلا اگر نامههای جمالزاده را ببینید، این را به صراحت میگوید و حتی جوانها را هم به آن تشویق میکند.
باید این را هم در نظر گرفت که نویسندگان معاصر ما بیشتر به لحاظ سیاسی تحت تاثیر روسیه و ادبیات آن بودند و همین بر تاثر در حوزه ادبیات هم نقش داشت، درست است؟
البته اگر بخواهیم نویسندههایی که از لحاظ سیاسی تحت تاثیر نویسندگان روس بودند را در نظر بگیریم، نویسندههای چپ آن دوره ایران، بیشتر تحت تاثیر نویسندگانی مثل «ماکسیم گورکی» و بعضی نویسندگان این تیپی بودند. یعنی کلا چپهای آن دوره، تحت تاثیر ادبیات و نویسندگان روسیه بودند؛ ولی واقعیت این
ادبیات قدیم ما بیشتر تاثیرگذار بوده، ولی ادبیات معاصر ما بیشتر تاثیرپذیر بوده است.
است که ادبیات معاصر ما بیشتر تاثیرپذیر بوده، تا تاثیرگذار. ولی در مجموع ادبیات کلاسیک ما، حتی در شرایط فعلی جایگاه خود را در میان نویسندگان روسی دارد. مثلا نویسندگان و شاعران روس زیادی تحت تاثیر حافظ هستند، که تعداد زیادی از آنها، نویسندگان قرن بیستم هستند. در کتاب «حافظ و شاعران روس» ما تعدادی از شاعران دوران قرن بیستم روسیه و تعدادی هم از دوره تزاری را انتخاب کردهایم و سعی کردهایم این را دنبال کنیم که حافظ هیچ وقت جایگاه خودش در میان نویسندگان روس را از دست نداده است. در این کتاب 76 شعر از 24 شاعر روس را ترجمه و تحلیل کردهایم. بعضی از اینها بارها و بارها به صراحت کلمات ایرانی، اسم حافظ و سعدی را در اشعار خود آوردهاند. که معروفترین آنها «الکساندر پوشکین»، «بالمونت» یا «ایوان بونین» هستند.
پیرو فرمایش جنابعالی درباره کلمات، اصطلاحات و اسامی شاعران کلاسیک ایرانی در آثار و اقوال نویسندگان و شاعران روسی، یاد مقالهای افتادم که در آن اشاره شده بود، شاعران و نویسندگان روس در آثار و مکاتبات خود با یکدیگر از شعر شاعران ایرانی چون حافظ و سعدی بهره میگرفتند. این نقل تا چه اندازه درست است؟
بله! درست است. یک بررسی نشان میدهد که در آثار پوشکین 11 بار اسم سعدی است و بعضی از جملات سعدی بارها و بارها در آثار نویسندگان روس، به خصوص پوشکین تکرار میشود. مثلا شعری از سعدی است که میگوید: «چنین گفت جمشید فرخسرشت/ به سرچشمهای بر به سنگی نوشت/ بر این چشمه چون ما بسی دم زدند/ برفتند چون چشم بر هم زدند» همین جمله را پوشکین بارها و بارها در آثار مختلف خود و مکاتباتش با دوستانش استفاده میکند.
یا مثلا یک بیت از حافظ را در «آنا کارنینا» لئوتولستوی میبینیم؛ زمانی که دو تا قهرمان داستان که یکی از آنها کمی اخلاقگراست، به طرف مقابل خود نصیحت میکند که اهل خانواده و اخلاق باش! عینا از شعر از حافظ که: «برو ای زاهد بر دردکشان خرده مگیر» استفاده میکند. یا در نامههایی که از تولستوی بهجا مانده، زمانی که یک کشیش او را به برگشتن به دین دعوت میکند، در پاسخ میگوید که من هرگز با دین فاصله نگرفتم که بخواهم به آن بازگردم. بعد هم ترجمه داستان «موسی و شبان» مولوی را برای
حافظ هیچ وقت جایگاه خودش در میان نویسندگان روسی از دست نداده است.
او مینویسد و میگوید در مشرق زمین چنین داستانی هست و در نهایت میگوید من را هم مانند شبان داستان مولوی نگاه کن. یعنی همانطور که او به گونه خودش خدا را میفهمید و آرامش داشت. من هم به طریق خودم خدا را میفهمم. بنابراین جایگاه ادبیات فارسی در بین نویسندگان روس اینقدر بالا و گسترده است که آنها برای بیان اندیشههای خود از حکمت مشرقزمین و ادبیات فارسی استفاده میکنند.
نمونههای دیگر اینچنینی هم داریم؟
بله! بنده چندین کتاب درباره نویسندههای روسی و مشرق زمین، مثلا «الکساندر پوشکین و مشرقزمین» نوشتهام که چند تای آن را دانشگاه تهران و چند تا هم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی چاپ کرده است. در این کتابها من این نوع برداشتها و نگاهها را آوردهام.
حتی یک شاعر معروف روس به نام «آفاناسی فت» داریم که مترجم حافظ هم هست؛ که معاصر لئوتولستوی هم بود. آنها با یکدیگر درباره مسائل ادبی بحث و مباحثه فراوانی داشتهاند و خیلی جاها فت که مترجم حافظ بوده، با شعر حافظ جواب نقد و نظرات تولستوی را میداده است. یعنی ادبیات فارسی اینقدر در روسیه جای گرفته بود که نویسندگان روسی از اشعار شاعران فارسی چون، حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی و... در نامهها و مکاتبات خود بهره میبردند.
اینطور که از آثار و شواهد برمیآید، حافظ در گذشته در روسیه خیلی مورد توجه و جزو شاعران مورد اقبال آنها بوده است. آیا امروز هم همچنان این اقبال را شاهد هستیم؟
الان هم در روسیه تیمی است که به صورت گروهی مجموعه اشعار حافظ را ترجمه میکنند و بنا شده که تا پایان سال 2019 در سه جلد آن را به پایان برسانند. چون دوستان کاری و همکاران بنده هستند، جلد اول آن را برای من ارسال کردند که در جلد اول 100شعر را ترجمه کردهاند. علاوه بر ترجمه، تفسیر هم دارد. مقدمه بسیار زیبایی هم دارد که حدود 100 صفحه است، که از روزی که به دستم رسیده، نصف آن را از نظر گذراندهام و در حال بررسی دقیق آن هستم. این نشان میدهد که آنها دوباره به حافظ رو آوردهاند که دقیقتر ترجمه کنند. البته این ترجمه خالص نیست، بلکه همراه با مقدمه
ادبیات فارسی اینقدر در روسیه جای گرفته بود که نویسندگان روسی از اشعار شاعران فارسی چون، حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی و... در نامهها و مکاتبات خود بهره میبردند.
و آنالیز هرکدام از شعرها و غزلیات حافظ است. مسئول آن هم یک خانم ایرانشناس به نام «پریگارینا» است که به زبان فارسی مسلط است و علاقه فراوانی هم به این کار دارد. بنده هم کتاب آخرم با عنوان «حافظ و شاعران روس» را برای او فرستادم و پیام تشکرشان را هم دریافت کردم.
در مورد فردوسی و شاهنامه چطور؟ آیا این درست است که فردوسی مانند سعدی و حافظ مورد استقبال روسها قرار نگرفته و ترجمه چندانی از آن صورت نگرفته است؟
فردوسی ترجمههای متفاوت در روسیه دارد. بعضی از مترجمها فقط بخش خاصی از شاهنامه را ترجمه کردهاند؛ مثلا «درژاویل» فقط صحنه «رستم و سهراب» را ترجمه کرده است. دیگرانی هم هستند که اپیزودها یا صحنههای دیگری از شاهنامه را ترجمه کردهاند؛ ولی سال 1994 که من در مسکو بودم، دیدم خانم «سیسیلیت» یا همان «بانو لاهوتی» که همسر ابوالقاسم لاهوتی و از ایرانیهای مهاجر به شوروی سابق بود، یک ترجمه کامل از شاهنامه فردوسی انجام داده است. جالب است که در مصاحبهای که با یکی از روزنامههای روسی آن زمان انجام داده بود، مدت ترجمه آن را 30 سال ذکر کرده بود که بلافاصله این موضوع را به یاد آدم میاورد که سرودن شاهنامه توسط خود فردوسی هم سی سال طول کشید. من اختصاصا پیگیری نکردم که چند ترجمه از شاهنامه فردوسی به روسی صورت گرفته، اما آنچه که به طور اتفاقی به آن برخوردم، حدود هشت ترجمه بود که البته ممکن است بیشتر از این باشد، چون من آمار دقیقی از آن ندارم.
قدیمیترین آن مربوط به چه دورهای است؟
ارتباطات ایران و روسیه از قرن 18 میلادی شروع شده است. یعنی در قرن هفدهم اولین ترجمهها که بیشتر متعلق به حافظ و سعدی است، به صورت نسخ خطی چاپ نشده، انجام شده است. بعد در قرن هجدهم ترجمههای چاپی شروع شده و قرن نوزدهم هم دوره شکوفایی آنهاست. معمولا ایرانشناسان روس اساس ارتباط ایران و روسیه را از زمان «پتر اول» میدانند که مربوط به قرن هجدهم است. ولی طبق شواهد قبل از آن هم آشنایی و حتی نسخ خطی هم بوده؛ که نمونههای آن الان در کتابخانه ملی مسکو موجود است.
یعنی تقریبا همزمان با اروپا بوده؛ چون مثلا سعدی هم اولین بار در اروپا در قرن 17 ترجمه شده است.
بله، ولی میشود گفت کمی دیرتر از اروپاست. یعنی ترجمهای که از قرن هفدهم وجود دارد جزو نسخههای خطی کتابخانه لمینه که چاپ گسترده نشده و مربوط به قرن هفدهم است. ولی ترجمه گلستان سعدی به اواخر قرن هجدهم برمیگردد و بعد از آن هم حافظ و همانطور که گفتم، اوج اینها در قرن نوزدهم بوده است.
درباره ترجمههایی که از ادبیات معاصر ایران در روسیه
خیلی از نویسندههای معاصر ما مثل جمالزاده، هدایت، اکبر رادی، صادق چوبک و خیلی از اینها و ادبیات قرن بیستم ما به روسی ترجمه شده است.
شده هم اطلاع دارید؟
خیلی از نویسندههای معاصر ما مثل جمالزاده، هدایت، اکبر رادی، صادق چوبک و خیلی از اینها و ادبیات قرن بیستم ما به روسی ترجمه شده است. البته نه تنها ترجمه شده، بلکه کارهای انتقادی و بررسی و تحلیلی هم روی این آثار صورت گرفته است. به عنوان مثال خود روسها از جمالزاده خواسته بودند که مقدمهای بر ترجمه مجموعه داستانش به روسی بنویسد، که من نسخه روسی آن را سر کلاس ادبیات تطبیقی برای دانشجویان روسی میخوانم. در این مقدمه جمالزاده عنوان کرده که دوستان روسی من این مقدمه را از من درخواست کردند و درباره جایگاه ادبیات روسیه و از عشق و علاقهاش به مشاهیر ادبی روسیه، بهخصوص به آنتوان چخوف و نمایشنامههایش میگوید. حتی جملهای دارد که میگوید من وقتی نمایشنامهها و داستانهای چخوف را میخوانم، احساس میکنم با یکی از ایرانیهای ساکن روسیه صحبت میکنم. یعنی نه تنها افکار و اندیشهها که حتی ژستها و اداهای قهرمانهای آنها هم برای ما مشرقزمینیها آشنا است. جمالزاده در همین مقدمه به مترجمهای جوان توصیه میکند که با استفاده از فن ترجمه «آداپتاسیون» آثار روسی را به فارسی ترجمه کنند. ولی متاسفانه نویسندههای قرن بیستم ما خیلی کم ترجمه شده، البته یک سری نهادهای داخلی ما برخی کتابها را ترجمه میکنند؛ که بعضی از این کتابها در داخل ایران هم خیلی شناخته شده نیستند.
الان تعدادی از آثار نویسندههای حال حاضر ما توسط یک سری نهادها پشتیبانی و ترجمه شدهاند، اما در روسیه چندان استقبال نشدهاند. به نظر شما اشکال کار از کجاست؟
این یک اصل است که نویسنده ابتدا باید در جامعه خود پذیرفته شود؛ که در این صورت در بیرون از جامعه هم اقبال میشود. شاید هزینههایی شده و آثار نویسندههای معاصر قرن 21 ما معرفی شدهاند، در صورتی که برخی از این آثار در داخل ایران هم جایگاه آنچنانی ندارند. البته کارهای اصیلی هم ترجمه شده، اما در کنار آن کارهای ضعیفی ارائه شده است. ای کاش نهادهای مربوطه در انتخاب کتابها برای ترجمه و معرفی، مخاطب را هم در نظر بگیرند. الان خیلی از کارهایی که هزینه و ترجمه شده است، در رایزنیهای فرهنگی خاک میخورد. ترجمه بدون در نظر گرفتن مخاطب ممکن نیست. آثاری مثل حافظ و سعدی یا از معاصرها جمالزاده، به درخواست خود روسها ترجمه شدهاند؛ به همین دلیل ما باید با ایرانشناسهای روسیه هم ارتباط داشته باشیم و سلیقه آنها را هم در نظر بگیریم و براساس سلیقه مخاطب دست به ترجمه آثار بزنیم.