فرهنگ امروز/ حامد رضایی: افغانستان و ترکیه دو کشوری هستند که بیشترین اقبال را به اندیشههای دکتر شریعتی داشته اند. شاید درباره این دو منطقه جغرافیایی خاص – برخلاف سایر نقاط جهان اسلام - بتوان با جرأت گفت که شریعتی تأثیری جدی و «تعیین کننده» داشته است. تأثیر شریعتی منحصر به شیعیان افغانستان نبوده است بلکه بسیاری از چهرههای اهل سنت نیز از جریان روشنفکری در ایران متأثر بودند. امین کریم از چهرههای مطرح اسلامگرای افغانستان ریشه روشنفکری دینی در این کشور را افکار سیدجمال، محمد عبده و اقبال لاهوری میداند و از نمایندگان جدید آن شریعتی و سروش را نام میبرد. البته نظریات سروش را انحرافی میداند.
لطیف پدرام از متفکرین برجسته افغان درباره حضور افکار دکتر شریعتی در افغانستان میگوید: «من فکر نمیکنم روشنفکر جدی، چه چپ کمونیست و چه مسلمان در افغانستان وجود داشته باشد و شریعتی را نخوانده باشد یا با شماری از مهمترین آثار او آشنا نباشد.»
هیچیک از متفکرین ایرانی نتوانسته اند تأثیری همپای شریعتی در افغانستان داشته باشند. کتابهایی که اوایل انقلاب در دانشگاههای افغانستان مثل کابل و بلخ و… مطالعه میشد کتابهای شهید مطهری، دکتر شریعتی، سید قطب و پیامها و سخنان حضرت امام بود. و هنوز هم شریعتی حرف اول را در مجامع دانشگاهی افغانستان میزند. در افغانستان علاوه بر عامل همزبانی که در تسهیل ورود اندیشههای دکتر شریعتی به این کشور بسیار مؤثر بوده، فضای سیاسی مملو از جهاد و مبارزه در دهه ۸۰ میلادی نیز زمینه ساز اقبال به اندیشههای دکتر شریعتی بوده است. در افغانستان نیازی به ترجمه کتابهای دکتر شریعتی نبوده است و همین سبب شده که کتب او به راحتی وارد فضای فکری و فرهنگی افغانستان شود. از سوی دیگر فضای افغانستان در دهه ۸۰ میلادی فضایی مالامال از جهاد و مبارزه و البته با رنگ و بوی اسلامی است و چه کسی بهتر از دکتر شریعتی میتواند سخنگوی اسلام انقلابی باشد و آن را تئوریزه و ترویج کند؟
ورود آثار دکتر شریعتی به افغانستان
افکار دکتر شریعتی پیش از انقلاب اسلامی و در اوایل دهه ۵۰ شمسی وارد افغانستان شد. و این به دلیل بازشدن فضای سیاسی و فرهنگی این کشور و پایان خفقان سیاسی درپی سرنگونی رژیم سلطنتی و برقراری نظام جمهوری بود. مطالعه آثار شریعتی منحصر در جریان خاصی نبود. تا پیش از انقلاب ایران، عمده گروههای مطرح افغان یا چپ بودند و یا سنی اخوانی و هردوی اینها متاثر از شریعتی بودند. لطیف پدرام در این باره میگوید: «مارکسیستها او را ناقد سرمایهداری قبول کردند و مسلمانان سنی، او را منتقد دگمها و عقب ماندگیهای مذهبی.»
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و ایجاد موج اسلام خواهی در جهان اسلام و همچنین در پی اشغال افغانستان توسط شوروی در اواخر دهه ۵۰ و شکل گیری مقاومت علیه این اشغالگری، موج جدیدی از اقبال به آثار دکتر شریعتی در افغانستان آغازیدن گرفت. تمامی جریانات اعم از چپ، اسلامگرا و نوگرایان لائیک به مطالعه کتابهای شریعتی روی آورده و حتی در برخی از سنگرهای جهاد تدریس میشد.
تاثیر دکتر شریعتی بر جریانات اسلامگرای افغانستان
در این مقطع بیشترین تاثیر دکتر شریعتی بر جریانات اسلامگرا، اعم از شیعه و سنی، است. گروههای اهل سنت که عمدتاً رویکردهای اخوانی داشتند در کنار آثار متفکران بزرگ اخوانی همچون حسن البنا و سیدقطب کتب شریعتی را نیز مطالعه میکردند. از میان طیفهای مختلف اخوانی افغانستان، هم احمد شاه مسعود و هم گلبدین حکمتیار متاثر از دکتر شریعتی بودند. محمدحسین جعفریان، از کارشناسان مسائل افغانستان که ارتباطات نزدیکی با احمدشاه مسعود داشته است، میگوید: «من در کتابخانه مسعود سری کتابهای استاد شهید مطهری و دکتر علی شریعتی و بسیاری از کتابهای دینی و ادبی را که در ایران منتشر شده بود دیدم.»
احمدشاه مسعود از فرماندهان بزرگ جهاد افغانستان متاثر از دکتر شریعتی بود
لطیف پدرام شاعر و روشنفکر افغان که از نزدیک در جریان تاثیر عمیق اندیشههای شریعتی بر مجاهدان مسلمان جبهه شمال به رهبری فرمانده احمد شاه مسعود بوده است میگوید: «در سال ۱۳۶۷ که من در پایگاه کوهستانی فرمانده احمد شاه مسعود قهرمان ملی افغانستان در «فرخار» به سر میبردم آثار شریعتی به ویژه درسهای اسلام شناسی مشهد برای مجاهدین تدریس میشد. جالب این است که از بس همه با نام او آشنا بودند کسی نمیگفت علی شریعتی، هنگام صحبت دربارهی او، آثار او یا استفاده نقل قولی از او، میگفتند: به قول دکتر. چقدر باید بحث شده باشد، چقدر آشنایی باید وجود داشته باشد که میان صدها دکتر، یک چنین اشارهای به طرف بفهماند که منظور علی شریعتی است. مشخصاً جوانان زیادی را در این پایگاه میشناختم که «دکتر شناس» بودند و جملههای بلندی از آثار او را از بر داشتند.»
تاثیرات دکتر شریعتی بر شیعیان افغانستان
در گروهها و جریانات شیعی نیز دکتر شریعتی تاثیر بسیار زیادی داشت. برخلاف ایران که طرفداران افکار دکتر شریعتی بیشتر در مجامع دانشگاهی بوده و طیفهای حوزوی اقبال چندانی به شریعتی نداشتند، در افغانستان دهه ۶۰ شمسی حوزویان نیز به شدت متاثر از شریعتی بودند. محمد اسماعیل عمار از طلاب افغانستانی در گفتگو با نگارنده میگوید: «در حوزههای علمیه شیعه در دهه ۶۰ شمسی تاکید بسیاری روی آثار دکتر شریعتی بود. خود من بیشتر کتابهای شریعتی را در این مقطع در حوزههای علمیه افغانستان خواندم. از جریانات اسلامگرای شیعه نیز مثلاً سازمان نصر همگی طرفدار شریعتی بودند. شهید مزاری جزو این گروه بوده است. فضای ضدشریعتی که در حوزههای ایران وجود داشت، درفضاهای مذهبی افغانستان نبود. اما شریعتی در اواخر دهه ۶۰ دیگر در حوزههای افغانستان تاثیرگذار نیست. یعنی فقر منابع برطرف شد و اندیشههای بهتر از شریعتی مانند اندیشه شهید مطهری مطرح شد. ارتباط با ایران هم موثر بود. طلبهها آمدند قم و ضدشریعتی شدند و برگشتند! حوزویان بسیاری در ابتدا طرفدار شریعتی بودند ولی الان نیستند. البته در همان دهه ۶۰ هم «حرکت اسلامی» به رهبری آیت الله محسنی کمتر طرفدار شریعتی بود و بعضاً مخالفت هم میکرد. الان در میان شیعیان شریعتی خیلی مطرح نیست. جریان حوزوی که دور شریعتی را خط کشیده و در مقابل جریان غربگرا نیز توجهی به شریعتی ندارد.»
تاثیرات دکتر شریعتی بر جریانات چپ افغانستان
اما تاثیرات دکتر شریعتی منحصر در اسلامگرایان نبود، بلکه بعضی گروههای مارکسیست نیز متاثر از آثار شریعتی بودند. آثار شریعتی «بهوسیلهی چپ مستقل افغانستان مورد توجه قرار گرفت. آثار شریعتی بر خلاف معمول چه در آستانه کودتای روسی سال ۱۳۵۷ و چه بعد از آن دست کم در میان حلقات بالای سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان و سازمان فدایی که هر دو مارکسیست لنینیست بودند با دلگرمی و جدیت خوانده میشد.» رنگین دادفر اسپنتا که ایدئولوژی مائوئیستی داشت در خاطرات خود میگوید که ما کتابهای شریعتی را میخواندیم. گروه «شعله» هم متاثر از شریعتی بودند. اینها گروهی چپ گرا ولی در مقابل کمونیستها بودند و در کنار مسلمانان با شوروی و حکومت کمونیستی میجنگیدند.
آثار دکتر شریعتی همانطور که در ایران بسیاری از جوانان را از افتادن به ورطه مارکسیسم نجات داده و در زیر چتر اسلام نگاه داشت، در افغانستان نیز چنین کارکردی داشت و سبب شد تا هزاران جوان افغان در برابر تفکر کمونیستی و مائویستی واکسینه شدند.
حتی پس از سقوط رژیم شوروی نیز آثار شریعتی سبب شد تا بسیاری از مارکسیستها به اسلامِ شریعتی روی آورند. لطیف پدرام در این باره میگوید: «بعد از فروپاشی شوروی و پرسشهای نظری جدی که کمونیسم با آن مواجه شد بسیاری از روشنفکران چپ افغانستان که نقد و نظرها و پاسخهای دیگری در اختیار نداشتند به آثار شریعتی رجوع کردند. چون به هر حال میخواستند علیه ستم و استثمار مبارزه کنند. ولی خوب ایمان قلبی خود را از دست داده بودند و در آن میخواستند اسلحه دیگری در اختیار داشته باشند. در شریعتی چنین اسلحه فکری را پیدا میکردند. به هر حال به شریعتی رجوع کردند و بار دیگر مطالعه آثار شریعتی معرف ملی بودن، مستقل بودن و در عین حال حفظ ارزشهای قبلی مثبت، مدرن بودن و ضد سرمایه داری بودن تلقی شد. من میتوانم لیست طولانی از مارکسیست لنینیستهایی را ارئه بکنم که به کلی تحت تاثیر افکار شریعتی از مارکسیسم بریدند و به همان اسلامی مراجعه کردند که شریعتی پیشنهاد میکرد یا تصویری یا تعریفی از آن داده بود.»
تاثیرات دکتر شریعتی بر اقوام مختلف افغانستان
با توجه به فضای قومی افغانستان، اگر بخواهیم از این منظر تاثیرات دکتر شریعتی را بررسی کنیم میتوان گفت که در میان قوم تاجیک اندیشههای شریعتی حتی تا امروز مطرح است، ولی نه به صورتی که در دهه ۵۰ مطرح بود. قوم ازبک هم همینطور. اما پشتونها بیشتر متاثر از شبه قاره هستند و به همین خاطر تاثیرپذیری زیادی از شریعتی ندارند. در میان هزارهها نیز طیف متمایل به روحانیت از شریعتی دور شده و اندکی از دانشگاهیان پیرو شریعتی مانده اند .[۱۷] اما به گفته لطیف پدرام زبان شریعتی او را چنان بیان کرد که در افغانستان فراتر از بحثهای شیعه و سنی و تاجیک و پشتون و ترک و بلوچ نگاهش کردند. حتی مارکسیستها با الهام از آموزههای او به بازاندیشی هویت فرهنگی و ایدئولوژیک دست میزدند شریعتی از معدود شخصیتهایی است که توانسته مرزهای قومی را در افغانستان درنوردد.
جایگاه افکار دکتر شریعتی در افغانستان دهه ۹۰ میلادی
پس از سقوط رژیم دکتر نجیب در افغانستان و شکل گیری جنگهای داخلی، فضایی سراسر ناامیدی و یاس جامعه افغانستان را فراگرفت. در این مقطع شریعتی هرچند کماکان مطرح بود ولی آنچنان که در دهه ۸۰ ترکتازی میکرد، میدان داری نمیکرد.
وحید مژده از مقامات وزارت خارجه طالبان در کتاب «افغانستان و ۵ سال سلطه طابان» به نکتهای اشاره میکند که نشان میدهد در دهه ۹۰ میلادی اقبال به آثار دکتر شریعتی در میان غیرشیعیان به شدت کاهش پیدا کرده بوده. او مینویسد: «نگارنده زمانی به مجلسی دعوت شدم که از طرف وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان، غرض تصمیم گیری در مورد سانسور کتبی که باید به افغانستان وارد نگردد، دایر شده بود. گمان من این بود که در لیست کتبی که باید سانسور گردد، کتابهایی شامل خواهد بود که با تعالیم اسلام مخالف است، ولی لیست کتب ممنوعه از محدودهای که من گمان داشتم به مراتب فراتر میرفت. در قدم اول تمام کتب ابوالاعلی مودودی و کتابهای اخوان المسلمین در این لیست شامل شد که ورود آن به صورت قطع به افغانستان ممنوع بود. من در مورد کتب علما و نویسندگان ایرانی چون دکتور شریعتی و مطهری سوال کردم. مسئولین در جواب گفتند که ورود چنین کتبی هیچ مانعی ندارد زیرا تنها شیعههای افغانستان از آن کتابها استفاده میکنند.»
در این مقطع، با افول موج انقلاب اسلامی، سقوط شوروی و شاید در تقابل با فضای طالبانی افغانستان، رویکردهای غربگرایانه رشد کرده و لذا نگاه به شریعتی در افغانستان کمرنگ شد. اما پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا و با شکست غرب در این کشور و شکل گیری دوباره روحیه ای ضدامپریالیستی، شریعتی مجدداً برای جامعه افغانستان کارکرد پیدا کرد. لطیف پدرام یکی از متفکرین برجسته افغان در این رابطه میگوید: «شکست غرب در افغانستان بهدلیل گسترش روزافزون فقر و تشدید شکافهای طبقاتی، تعطیل شدن عدالت به تبع اشغالگریها، شکست اخلاقی غرب در زندان ابوغریب، هشداری به نخبگان و مردم افغانستان بود. امروز شریعتی بار دیگر به محور اصلی بحثهای دانشگاهی، آزادی، اخلاق و عدالتخواهی مبدل شده است. برگشتهایم تا شریعتی را بازخوانی کنیم. این تولدی تازه بعد از وقفهای کوتاه است. امروز هم نواندیشان دینی او را میخوانند و هم مارکسیستها و هم نسلی که به سخن فریدریک نیچه و داستایفسکی سیر نزولی تاریخ روح را تماشا میکنند. شکست اخلاقی غرب و آمریکا و تشدید شکافهای طبقاتی که جامعه را بهسرعت به طبقاتی فقیر و ثروتمند تقسیم کرده، باز و باز رادیکالیسم شریعتی و نیاز به شبح مارکس (به بیان خود شریعتی) را در برابر ما قرار داده است. این روزها، بیش از هر زمان دیگر اندیشههای عدالتجویانه در کشور ما مطرح شدهاند. بازخوانی شریعتی نشان گرایش به سوی سوسیال دموکراسی است نه نئولیبرالیسم و لیبرال دموکراسی… فکر میکنم بار دیگر فرصت آن فراهم شده تا با تکیه بر شریعتی به نقد جدی امپریالیسم بپردازیم و بر ناامیدیهامان غلبه کنیم. امروز در افغانستان این صدا را میشنویم. این روح دوباره بازگشته است. مردم بار دیگر به شریعتی نیاز پیدا کردهاند.»
مهر