فرهنگ امروز/ سیدعلی صالحی: تنها این شرایط است که دور از چشمِ سرشت، سرنوشتِ تو را رقم میزند. شعبده این گیر و دارهای معلق، در غیابِ خرد مفلوج و اراده بیراه، چنان چنگ بر تو میاندازد که ناخواسته از خیرِ خوشیهای انسانی در خواهی گذشت. فاجعه به همین حد ممکن قناعت نمیکند، بلکه میآید حتی «کلمات» را نیز کودن میکند، خرد مخفی و اراده مرسومِ واژه، تحت تأثیر شرایطِ جاهلِ، رنگ و معنی و چهره دگر میکند. حیرتا میان هر ملت و در تاریخ هر سرزمینی، هرچه ظلم شعلهورتر شود، قیمت استعاره نیز بالاتر میرود. استعاره... یکی از پرمصرفترین امکانات کلامی برای دور زدن تهدیدهای «قدرت» است. اما در حاشیه این متن، معنایِ موذیِ خاصی هست که تو را (مخاطبِ درگیر) وامیدارد تا برای بعضی واژهها، نامهای دیگری ـ به تدبیر ـ طلب کنی. ستم سانسور، آزادی بیانِ ذاتیِ هر انسانی را آلوده اضطراب کرده است، انسان برای قامتِ هر کلمه مأنوس یا نامأنوسی، چندین جامه در چمدانِ ذهن چیده دارد. فارغ از خیر و شرِ شعبده زبان، کلمات در مقام موجوداتی زنده، با نظر به شرایط حاکم... تغییر تعبیر میدهند.
ما کلمه را کشف یا اختراع و آماده میکنیم، راه نجاتِ اشیا، از تاریکیِ ندانستگی، همین است.
حیرتا سرشت و سرنوشت کلمات به سرشت و سرنوشت ما گره خورده است. راز محبوبیتِ شعر ناب (در هر قالبی) ریشه در همین راز دارد، شعر میآید تا زبان را از سرنوشتِ رسانندهگی و تکرار نجات دهد. ذهنِ تربیت شده مردم ما در طول دراز دامنِ تاریخ درست سرِ وقتِ لازم، دست به انقلاب «جابهجایی لغت در معنا» میزند. نمونههای مهیاتر، همین الان روبهروی ما میرقصند: رند، خرابکار، لوطی، خوبان، رعنا، و ...
هزار و یکی واژه هست که همواره در انعطافِ الحان، مهیایاند تا هم مهمان باشند و هم میزبان. و همه این نقابها متعلق به صحنه تاریخ مذکر است. دهه پنجاه خورشیدی را به یاد آورید رسانهها هرکجا میگفتند «خرابکار» ما میدانستیم منظور یک انسانِ آزادیخواه، آرمانگرایِ هوشمندِ شهید است. با همین سرعت «کلمه» در شرایط، همپای سرشت و سرنوشتِ مخاطب تغییر تعبیر میداد. این آیین به نظر میرسد ابدی است. در این چند دهه، ترکیب «پاکسازی» نیز از معنای مرسوم خود استعفاء داده است.
در جعلِ کلماتِ توالت شده، رسانههای مطیع، ابزار خیانت به شمار میروند. در یک نقطه ارنستو دلاسرنا چهگوارا ... را تروریست معرفی میکند، در نقطه دیگری تروریستی مثل محمد اسامه بنلادن را انقلابی نشان میدهند. این تعفنِ تعبیری ... مولودِ جهان مستبد، حضور دیکتاتوری، و سرمایهداری ستمگر است. کلمات هم مورد ظلم قرار میگیرند.
در برزخ این نوع برداشتها، جز بوی زندهسوزیِ کلمات نمیآید! من با این ورودیه خواستم به واژه وارداتی سلبریتی برسم که الساعه، با نوعی هدایتِ مشکوک، به یک دشمنامِ گزنده تبدیل شده است. تا همین دهه پیش، معنایِ سَهله آن، چیزی نزدیک به «ستاره» بود، «معروفِ ملی» را هم متبادر میکرد، اما آرام آرام، این واژه فقیر، محکوم به تبعید در تعبیری دیگر شد. انحراف در مراوده معنا در جامعه و رسانهای، اتفاقِ آسانی است. شرایط همان طور که ادبیاتِ زیستی را رقم میزند، زیستِ ادبیات را نیز به میل خود معنا میکند. «سلبریتی» در مرز کلام و کنایه، ناگهان «خیابانی» شد! شد زینت المجالس! مارلن براندوی کبیر سلبریتی مثبتِ مردم بود، هوادارِ ستمبران بود. محمدعلی کلی سلبریتی بود، بینظیر و مردم دوست. اما ستارهشدهگی نیز به روزگار ما تن به هرزهگی در تعبیر داده است. رسانهها مینویسند پولِ زلزلهزدگانِ کرمانشاه در دست سلبریتیها، مفقود... بعضی کلمات چنین چندشآور میشوند. فضای زلزله بوئین زهرا و عیاریِ تختی را با زلزله کرمانشاه در اکنون مقایسه کنید.
«سلبریتی» بوده یگانهای که بویِ لجن و لقبِ «هِرریییی!» به خود گرفته است. شنیدن آوای این واژه، وجدانِ آدمی را مضروب میکند. کلمات میآیند، زندگی میکنند و میمیرند. کلماتِ مصرفی مثل سلبریتی که در آغاز با قبول «مسئولِ محبوبیت» آمد، اما امروز زیر آوارِ شهرتِ شنیع، به شعبده رسانه بدل شده است. پرسش این است، شهرتِ زهرآگین یا محبوبیت شفابخش!؟
ایبنا