فرهنگ امروز/ آناهید خزیر: تیرگان افزون بر اینکه یادواره جانفشانی آرش کمانگیر در راه وطن و جشن رهایی ایران از خشکسالی است، بزرگداشت کاتبان و دبیران در ایران باستان نیز بوده است زیرا سیاره تیر عطارد را دبیر فلک میدانستند. ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه عن القرون الخالیه» به این مساله به روشنی اشاره کرده است که ایرانیان باستان سیزدهم تیر را روز تیر یا همان عطارد مینامیدهاند و بر این باور بودهاند تیر، کاتب سایر ستارگان است، این روز را روز نویسندگان دانسته و آن را گرامی میداشتند. سبب پیدایش جشن تیرگان نیز مانند بسیاری از آیینهای دیگر در فرهنگ ایرانی با رویدادی سرنوشتساز از تاریخ زندگی ایرانیان باستان هماهنگی یا پیوند یافته است.
«تیر» یا «تیشتر» ایزد باران است و به یاری او کشتزارها سیراب از باران میشوند. تیشتر در باور نیاکانمان پیوسته با دیو خشکسالی که «اپوش» نام دارد، در نبرد است. در اوستا نیز نیایش «تیریشت» برای ایزد بارانزا است. تیر یا تیشتر در نگاه ایرانیان باستان ستاره بارانزایی و ترسالی است. ایرانیان باستان هنگام خشکسالی در این روز آیین ویژهای برگزار میکردند و برای باریدن باران و پیروزی تیرایزد بر دیو خشکسالی (اپوش) به دشت میرفتند و اوستای تیریشت میخواندند. بنا به روایت دیگر، در زمان ساسانیان، هفت سال در ایران خشکسالی روی داد. مردم ناگزیر به دشت و بیابان روی آوردند و با نیایش خود از پروردگار درخواست باران کردند پس از چندی، بارش باران آغاز شد و ایران از خشکسالی رهایی یافت. از آن سال به بعد ایرانیان در چنین روزی به یکدیگر آب میپاشند و شادی میکنند.
گروهی این جشن را یادگار پیروزی ایرانیان بر تورانیان میدانند. زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، پس از به دست گرفتن بخشهای بسیاری از سرزمین ایران از سوی سپاه افراسیاب، قرار بر این گذاشته شد که از سوی سپاه ایران از سرزمین تبرستان، تیری رها شود و در هر جا به زمین فرود آید، مرز ایران و توران شناخته شود. بنابراین آرش کمانگیر، جوان دلیر ایرانی به بلندای کوه دماوند میرود تمام توان خود را در چله کمان مینهد و جان بر کف و با تمام توان تیری را از کمان رها میکند تیر به پرواز درآمد. این تیر در باور اسطورهایی از سوی ایزد باد همراهی شد و 10 روز پس از آن در کنار رودخانهی جیحون بر درختی نشست و مرز ایران و توران را آشکار کرد. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و بدین گونه مرزهای ایران گسترش یافته و جنگ پایان میپذیرد و آرش جان خود را در راه ایران فدا میکند.
برخی نیز تیرگان را با نام چکاد دماوند میشناسند و آن را روز ملی دماوند نامگذاری کردهاند. دماوند افزون بر اسطورههای ایرانی، در شعر فارسی از دیرباز تاکنون الهامبخش بسیاری از چکامهسرایان بوده ست. در سرودههای فارسی، نام دماوند بیشتر در پیوند با اسطوره به بند کشیده شدن ضحاک و دیو سپید است. دماوند با چکاد سربه فلک کشیدهاش از روزگاران باستان کوهی دستنیافتنی، تسخیرناپذیر و جادویی برای آریاییها بوده است. از این رو، از دوران اوستایی تا عصر شاهنامه و تاریخ دوره اسلامی، اسطورههایی زیبا و بیهمتا درباره آن آفریده شده است. به باور بسیاری از پژوهشگران و ادیبان، چکاد دماوند، در اساطیر ایرانی مرکز جهان و جایگاه میترا و کیومرث پنداشته شده است. جمشید سوار بر گردونهای که دیوان آن را میکشیدند، سفری هوایی از دماوند به بابل داشت. ضحاک در دماوند به جمشید تاخت. فریدون در روستایی نزدیک به دماوند زاده شد زیرا مادرش به آنجا پناه برده بود. ضحاک تا پایان جهان در دماوند زندانی است. منوچهر در دماوند زاده شد و آرش کمانگیر تیرش را از کوه دماوند پرتاب کرد. دیو سپید در دماوند مسکن دارد و دخترش در صخرههای کوه سرگرم نخریسی است. اژدها در نزدیکی همین کوه در خواب به رستم برمیخورد.
در «تیریشت» اوستا آمده که تیشتر با اپوش سه بار میجنگد و دو بار نخست شکست میخورد و زمین را خشکسالی فرامیگیرد. سپس تیشتر به نزد اهورامزدا گله میکند که چرا به یاری مردم نمیشتابد. پس از اینکه مردم برای پیروزی او نیایش میکنند، تیشتر بر اپوش پیروز میشود و آبها بر زمین جاری میشوند و زندگانی دوباره جریان مییابد و تیشتر اینگونه میسراید:
«خوشا به من ای مزدا! خوشا به شما ای آبها، ای گیاهان! خوشا به شما ای سرزمینها! اینک بی هیچ بازدارندهای، آبها روانند در جویباران شما؛ روانند به سوی کشتزاران شما، کشتزارهایی با بذرهای درشتدانه؛ روانند به سوی چراگاههای شما، چراگاههایی با بذرهای ریزدانه؛ اینک آبها روانند به سوی همه جهان!»
ایبنا