به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام داود مهدوی زادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نقد نعمت الله فاضلی است که در ادامه می خوانید؛
چهارم تیر ماه در مجلس سخنرانی با عنوان «اخلاق حرفه ای در پژوهش: مسئولیت اجتماعی دانش» حضور یافتم که توسط دوست و همکار علمی ما در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، آقای دکتر نعمت الله فاضلی ایراد شد. برخی تأملات نسبت به محتوای این سخنرانی وجود داشت که منتظر فرصتی برای بیان آن بودم تا اینکه گزارش نشست در سایت پژوهشگاه منتشر شد. این گزارش، البته لسان خطابی و بعضاً تند و افراطی سخنران را انعکاس نداده است لیکن به اجمال، توانسته است محتوای مطالب را منعکس کند. از این رو، نقد محتوایی همین گزارش را برای بیان نظرات خود مناسب دیدم. چون فرصت برای بیان تفصیلی مطالب ندارم، به همین نقد درون متنی (نقد مزجی) بسنده کردم و مقابل برخی مباحث دکتر فاضلی، نظر خود را آورده ام. این اقدام صرفاً برای رواج گفت و گو های علمی و مطالعات انتقادی است و امید است که برای خوانندگان قابل استفاده باشد.
گزارش نشست «اخلاق حرفه ای در پژوهش؛ مسئولیت اجتماعی دانش»
دکتر فاضلی: انسان دانشگاهی باید سنت را نقد کند. بحران امروز، بحران انتقال منش است که در آن دانشگاه نمی تواند آدم تربیت کند
دکتر نعمت الله فاضلی در رابطه با اخلاق حرفه ای در پژوهش، به بحث مسئولیت اجتماعی دانش و دانشگاه اشاره کرد و گفت: این مسأله به خودی خود اضطراب آور است، چرا که فرم یادگیری و یاددهی در دانشگاه مشکل دارد و حالت ابزاری پیدا کرده است.
[دانش و دانشگاه در دنیای متجد با هویت ابزاری رسمیت یافته است. اگر این هویت از دانشگاه منسلخ شود، از رسمیت هم می افتد و اهتمام حاکمیت دینی بر ارتقای شأن دانش و دانشگاه از ابزاری بودن به ارزش ذاتی و معنوی بودن آن است]
علاوه بر این، ایدئولوژی، حکومت و سیاست در آن دخالت میکند
[این دخالت به دلیل تعریف ابزاری دانش مدرن است].
همچنین زندگی فردی بر زندگی و مسئولیت اجتماعی دانشگاهی ترجیح داده می شود
[فرد گرایی خصیصه تجدد است و دانشگاه مدرن هم مولد و مبلغ آن است].
وی در تشریح سخنان خود افزود: بهتر است حرف آخر را همان اول بگویم. مسئولیت اجتماعی دانش، تولید علم نیست
[این سخن هم به حمل اولی و هم به حمل شایع صناعی درست نیست. تولید علم ذاتی دانش است و اساساً نفی تولید علم از دانش، نفی خود دانش است. و ارزش مسئولیت اجتماعی دانشگاه بر همین مولد علم بودن دانش استوار است. دانشگاه فارغ از علم به چه کار جامعه می آید. مسئولیت اجتماعی دانشگاه با همین تولید علمی است که تعریف می شود.].
وظیفه دانش تولید ثروت یا کاربردی شدن نیست.
[وظیفه اصلی دانش این امور نیست ولی به عنوان ثمرات کار علمی، پذیرفتنی است.بگذریم که تجربه تجدد از دانش، انتظاری غیر از این ندارد.]
مسئولیت اجتماعی دانش این نیست که به ایدئولوژی حاکم مدد رساند.
[این سخن، فی الجمله درست بنظر می آید و اختصاص به ایدئولوژی حاکم ندارد. اگر ایدئولوژی حاکم مردمی باشد؛ یا بطور کلی، بر حق باشد مانعی برای مدد رسانی دانش به آن نیست. و اگر دانش از چنین مدد رسانی استنکاف کند؛ مسلماً چنین دانشی غیر مردمی خواهد بود.]
و آلت دست حکومت باشد
[چنین تلقی از دانش (آلت دست بودن) اساساً مدرن است و ریشه در نگرش های دنیوی و سکولار دارد. در گذشته، چنین نقشی نزد حکومت ها برجسته نبوده است.]
و به تعبیر دیگر بازتولید گفتمان حاکم را انجام دهد. مسئولیت اجتماعی دانش این است که در خدمت جامعه باشد.
[این سخن درستی است ولی چگونه می توان آن را در زیست مدرن اثبات کرد؟ آیا بمب هسته ای که بر سر مردم بی گناه یک شهر انداخته می شود؛ خدمت است یا نقمت؟]
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی خاطر نشان کرد: دانشگاه نهاد مدرن است
[باید مدرن بودن را تعریف کرد. اگر مراد از مدرن بودن، ایدوئولوژی است؛ در این صورت، تلقی ایدوئولوژیک را بر دانش و دانشگاه تحمیل کرده ایم. دانش متعلق به حقیقت است و اختصاص به هیچ ایدئولوژی ندارد. چنان که دانشگاه نیز باید چنین باشد]
لذا دانش هم دانش مدرن است و این مدرن بودن محصول تجربه انسان معاصر است
[اکنون نقد این تجربه بیش از هر چیز دیگری ضرورت دارد. مدرنیته، برای بشریت خیر محض نبوده است و ملازم با تجربه های تلخ و اسفباری است؛ بلکه شرّ آن بیشتر از خیرش است].
و به بیان دیگر دانشگاه برآمده از تجربه تجدد ما است و مسئولیت اجتماعی دانش با یاددهی و یادگیری است که امکان معاصر بودن را برای خودش فراهم میکند.
[پس می پذیرید که مسئولیت اجتماعی دانش با تولید علم معنا پیدا می کند].
از طریق یاددهی و یادگیری است که پرورش انسانی با منش ویژه امکان پذیر می شود و انسانی با انرژی عاطفی و شناخت لازم برای کنش کردن تربیت می شود.
وی ادامه داد: انسان دانشگاهی باید تعصب را کنار بگذارد
[عصبیت نا معقول مردود است و نه عصبیت معقول. مانند دفاع علمی که نظریه پرداز از نظریه خود می کند]
و سنت را نقد کند
[چه ضرورتی برای نقد سنت وجود دارد. سنت که در دنیای مدرن شده معاصر به حاشیه رفته است. بنظر می رسد اصرار بر نقد سنت در جهان مدرن شده برای باز داشتن انسان های آزاد اندیش از فکر نقد مدرنیته است]
به عنوان انسان اندیشمند
[دقیقاً به همین عنوان (انسان اندیشمند) می توان مدرنیته را نقد کرد]
، میراث فرهنگی خود را بشناسد
[به چه منظوری بشناسد؟ به قصد حس نوستالوژیک پیدا کردن یا بکار گرفتن سنت در تجربه تجدد یا بقصد خصومت ورزیدن با آن؟]
و آن را نقد کند. مسئولیت اجتماعی دانشگاه، انسانی با منش خاص را به جامعه عرضه میکند که اگر لازم باشد صدای جامعه و صدای فرودستان باشد
[چنین منشی از سوی کدام دانشگاه بر می آید؟ مسلماً دانشگاه تجاری شده سوداگر، دانشگاه وابسته و غربزده، نمی تواند صدای فرودستان باشد. ما این منش (صدای دیگری بودن) را فقط برابر گشت ارشادی ها یا تبلیغ اصحاب قدرت دیده ایم. کجاست این منش صدای فرودستان بودن که برابر تحریم های فلج کننده آمریکا – به تعبییر خودشان – بایستد؟ کجاست این منش که برابر گرانی ها و بیکاری جوانان برابر دولت سراسر تدبیر بایستد و صدای فرودستان شود؟ تا کنون که صدای فرا دستان بوده است و بس البته حوزوی متحجر هم از این چالش مستثنی نیست].
از محیط زیست مراقبت کند [اگر مراقبت محیط زیست از جنس. مراقبت های کاووس امامی باشد؛ معلوم است که چه نوع مراقبتی خواهد بود] به عدالت حساس باشد؛ نه عدالتی که توجیهگر نابرابری باشد.
[تا کنون که چنین بوده است. کی شده که علیه اشرافیت لگام گسیخته تهوع آور نجومی بگیر بشورد و آنان را به محکمه عدل فرا بخواند]
، بلکه عدالتی که از درون دانش در میآید و دانشگاه آن را تعریف میکند. حتی اگر لازم باشد در برابر خود دانشگاه بایستد و آن را نقد کند و به چالش بکشد.
[مگر در لزوم چنین کاری تردیدی هست که می گویید اگر لازم باشد؟ لازم بیّن است. چرا باید فقط به نقد حاکمیت چسبیده اید؟]
این استاد دانشگاه تأکید کرد: در این منش دانشگاهی
[باید این منش به تفصیل معلوم گردد.]
، آموزش به ابزار اطلاعات و انتقال ایدئولوژی تقلیل نمی یابد. به حافظه و گفتن طوطی وار عادت داده نمی شود
[دانشگاه، متاسفانه فی الجمله چنین است]
، بلکه به واقعیتهای معاصر توجه می شود و آن را می فهمد و نقد میکند.
وی در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: فوکو معتقد بود که آنچه جامعه را می سازد، ترکیب دانش و قدرت است.
[البته این سخن به روایت مدرن ها است و الا به روایت دینی، جامعه را ترکیب دین و دانش است که می سازد]
دانش مسئولیت شکل دادن جامعه را به عهده می گیرد.
[دانش این کار (شکل دادن جامعه) را با همان تولید علم انجام می دهد. البته، به شرطی که از رویکردهای ایدئولوژیک مدرن و تعصبات متحجرانه، مصون بماند].
اما نقطه مقابل آن، بعضی اعتقاد دارند که دانش مطلقاً چنین وظیفه ای را ندارد. علم فقط پاسخگوی خودش است. صحت، درستی و اعتبار آن مستقل از ارزش است و لذا شکلی از دانش شکل گرفت که تنها پاسخگوی خودش هست و به دنبال آن، شکاف ارزش و دانش مطرح شد. در روایت قرن ۲۰ از دانش، دانش تنها پاسخگوی خودش شد.
[این روایت (پوزیتیویستی از علم) از متن تجربه تجدد بر آمده است و دستاورد آن سلطه سرمایه داری بر دانش بود. بلکه موجب مشارکت دانش در وقوع دو جنگ جهانی و نسل کشی های بعد آن است]
اما در دهه های اخیر اندیشمندان به این نتیجه رسیدند که دانش و ارزش نمی تواند جدا باشد.
[معقول نیست که جدا بپنداریم. اما آیا حالا که این اندیشمندان به اشتباه خود پی برده اند؛ تاثیری در تغییر سرنوشت اسفبار جامعه بشری اکنون داشته است؟ به گمان ما، تاثیر جدی نداشته است. سلطه نظام سرمایه داری فراگیرتر از گذشته شده است. مساله به صرف تغییر روایت دانش و ارزش، حل نمی شود. انقلاب وحیانی - معنوی در رویکرد های دانشی و دانشگاه لازم است.]
دکتر فاضلی افزود: در دنیای جدید نه با خواست خدا سرکار داریم
[این سخن، اسفبارترین موضع انسان مدرن است. طغیانگری او از همین عقیده ناشی شده است. چرا با خواست خدا کار ندارد؟ مگر این خدا ظالم است که با خواست او کار ندارد؟ مگر دانش و دانشگاهی مدرن به ملکی غیر از ملک خدا مهاجرت کرده که با خواست خدا سر کار ندارد؟ یا به چه کاری مشغول است که با خواست خدا سر کار ندارد؟]
و نه با تقدیر
[این هم واقعیت ندارد و تاریخی گری که شکل نوین تقدیر گرایی است در تار و پود مدرنیته عجین شده است].
همه چیز محصول علم جدید است. مدرنیته سیال ویژگی این جامعه است و یقین وجود ندارد
[به همین خاطر است که می گوییم اکنون این مدرنیته بیش از گذشته به نقد نیازمند است].
لذا برای علم جدید بحران مشروعیت به وجود میآید و پرسشهای مهمی شکل میگیرد. این سؤال مطرح میشود که آیا تبیین های ما قابل اعتماد است؟
[این بی اعتمادی از کجا ناشی شده است؟ حتماً از کار شکنی های سنت که نیست؟]
به بیان دیگر باور به اسطوره بودن علم سست می شود
[علم جدید که بر پندار اسطور زدایی استوار بود؛ چگونه است که خود اسطوره شد؟]
و به دنبال آن، سستی اجتماعی و سستی معرفتی به وجود میآید.
وی گفت: مسئولیت اجتماعی به دنبال این است که این سستی ها را چگونه درمان کنیم؟
[راه این درمان گری در نقد تجربه تجدد است و نه نقد سنت که آن هم در جای خود لازم است. چنین نقدی برای دانش و دانشگاهی مدرن سخت است ولی هیچ چاره ای جز این نیست]
مسئولیت اجتماعی دانش، به دنبال توانایی کنترل وضعیت خود است
[این چه وضعیتی است که باید کنترل شود؟ عوامل پدید آمدن آن چیست؟ اگر دانش، خیر است، چه لزومی بر کنترل وضعیت آن است. به گمانم باید چشم های نا محرم و اغراض شیطانی را کنترل کرد و نه وضعیت دانش.]
و معتقد است باید در ترازوی جامعه، دانش سنجیده شود و از دل آن برنامه ای دربیاید که بتواند خود را تنظیم کند. لذا دانشگاه باید در خدمت ارزشهای دموکراتیک باشد و لا غیر. ارزشهای دموکراتیک یعنی چی؟ یعنی گروهها، فرهنگها، اقوام و دینها در یک فرصت برابر، قدرت ارائه خود را داشته باشند
[حتی آنهایی که دانش را به چنین وضعیتی سوق دادند؟].
مناظره، بحث آزاد و … برای همه امکان پذیر باشد. امکان یادگیری و یاددهی دموکراتیک فراهم باشد، یعنی هیچ مرجعیتی از بالا امر نکند که این چیز را یاد بگیری یا نگیری و یا این فرد سخن بگوید یا نگوید
[دانش در حوزه عمومی و مسئولیت های اجتماعی نمی تواند با دیگر مراجع عقلانی و رسمی همکاری نکند. جامعه کلاس درس یا آزمایشگاه نیست که بتوان با هر مرجعیتی غیر خود مخالفت کرد. عدم فروتنی از جمله عواملی است که دانش جدید را به چنین وضعیتی سوق داده است. اگر دانش جدید قبول دارد که جامعه ترازوی سنجش علم است؛ باید بپذیرد که جامعه نیز معلم است و می تواند به او بگوید که چه چیزی را یاد بگیر یا نگیر.].
اگر چنین شود، این دانش نمی تواند مسئولیت اجتماعی خود را انجام دهد،
[این سخن، بهانه جویی است برای نپذیرفتن مسئولیت اجتماعی و اینکه چرا تا کنون صدای فرودستان نبوده است]
زیرا دیگر اجتماعی وجود ندارد. قلدرها حاکم هستند و او تعیین میکند که کسی حرف بزند که ارزشهایش را تأیید کند
[جامعه و حاکمیت مردم سالار اهل قلدری نیست و نقض و ابرام هایش بر پایه مصالح عمومی استوار است].
این پژوهشگر اجتماعی تصریح کرد: وظیفه گرایی برای دانشگاه دموکراتیک امکان پذیر است.
[اگر مراد از وظیفه گرایی همان تکلیف است، سخن نیکویی است]
اگر دموکراتیک بود و استادی در مورد ظلم سخن نگفت، او را باید مؤاخذه کرد.
[مفهوم مسئولیت را در همین قابلیت مواخذه معنا می کنیم.]
اما خیلی وقتها مسئولیت اجتماعی دانش بر اساس وظیفه حکومتها تنظیم می شود
[همانطور که گفته شد، چنین تنظیمی اشکال ندارد؛ اگر حکومت مردم سالار باشد].
دانشگاه که گسترش پیدا کرد، عده ای میخواستند از طریق دانشگاه ارتقاء پیدا کنند و مسئولیت دانشگاه این شد که عده ای را ارتقاء دهد
[مسلماً این عده از نیروهای انقلابی نبودند بلکه از همان سوداگرانی بودند که در تجربه تجدد بار آمده بودند و با گرفتن حقوق های نجومی هیچ مشکلی ندارند و به استقبال آن می روند].
یا مسئولیت اجتماعی دانشگاه در خدمت بازار قرار گرفت و در نتیجه دانشگاه به عنوان فضای مسئول، شهروند تربیت نکرد
[اتفاقاً مفهوم مدرن شهروند، جز این نیست مگر آنکه معنای دیگری اراده شود].
وی در انتها اظهار داشت: بحران امروز، بحران انتقال منش است که دانشگاه نمیتواند آدم تربیت کند و استادش منشی را منتقل نمیکند. دانشگاه باید مروج منش شجاعت، نقادی، تساهل و گفتگو باشد و صلح، عدالت و برایری را با رفتار خود ترویج کند. در واقع مسئولیت اجتماعی دانش، شهروند دانشگاهی تربیت میکند.
[این سخن را در سنت تمثیلی و اصیل ایرانی داریم که می گویند: «به عمل کار بر آید، نه به حرف». قرار نیست در یک جلسه علمی از لسان خطابی و مبهم گویی بهره بگیریم. همانطور که گفته شد؛ باید دقیقاً معلوم کرد که از کدام دانشگاه و در کدام تراز سنجش سخن می گوییم. گمان می کنم دانشگاه در تراز انقلاب اسلامی به خوبی نشان داده است که واجد چنین منشی هست. یک نمونه آن شهدای دانشمند هسته ای دانشگاه است. آنان این صفات نیک را، نه با منش که با چیزی بالاتر از آن اثبات کردند؛ یعنی با خون خود. یک نمونه دیگر آن، دانشگاهیان حاضر در اردوهای جهادی هستند که بی ادعا و بی نشان، نه فقط صدای فرودستان هستند که یاور و غمخوار آنها شدند. اما دانشگاه تراز وابستگی و غربزدگی؛ البته که چنین نیست. چنین دانشگاهی، هرگز نمی تواند «مروج منش شجاعت، نقادی، تساهل و گفتگو و صلح، عدالت و برایری با رفتار خود باشد».]