به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از نعمت الله فاضلی با عنوان گفتیم «مرگ مدرسه» نه «مرگ بر مدرسه»! است که در ادامه می خوانید؛
با انتشار کتاب «مرگ مدرسه؟» در سال ۱۳۹۷ که من هم در آن دو مقاله داشتم و پیشنهاد عنوان کتاب هم از جانب من بود، برخی گمان کردند که مرگ مدرسه به معنای شعاری علیه مدرسه است و می گوییم مرگ بر مدرسه! دوشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸ در خانه اندیشمندان علوم انسانی نشستی با سخنرانی چند تن از محققان آموزشی و عده پرشماری از علاقه مندان، مسئولان آموزشی و محققان برگزار شد و من هم در آن نشست سخنرانی داشتم و سعی کردم نکات زیر را توضیح دهم.
منظور کلی من در آن سخنرانی این بود که «مرگ مدرسه» به معنای شعار «مرگ بر مدرسه» نیست!
گفتمان مطالعات آموزشی و همچنین گفتمان سیاسی رسمی حاکم در ایران اجازه نمیدهد نقد و تفکر بالنده انتقادی در زمینه آموزش در ایران شکل بگیرد و همگانی شود. در نظام آموزشی ما جریانهای فکری رقیب وجود ندارد و هر کسی هم نقد میکند با برچسبی مثل سکولار بودن یا مخالفت و دشمنی کین توزانه با نظام آموزشی مواجه میشود.
در دوره پساانقلاب ما درگیر کلیشه ها و حرفهایی تکراری شده ایم و نتوانسته ایم در این فضای تکرار مکرارات، موقعیت آموزش و مدرسه را به «شیوه ای انتقادی» فهم پذیر کنیم. در نتیجه مسأله کنونی ما «فهم پذیر کردن انتقادی» موقعیت فعلی ما است.
«ایده مرگ مدرسه» به منظور ایجاد گشایشی انتقادی و نظری در گفتمان آموزشی ما مطرح شده است. اجازه دهید به نحو مختصر این ایده را توضیح دهم.
«مرگ مدرسه» ایده نظری و انتقادی است که از سال ۱۹۶۰ در جهان مطرح شده است؛ اگرچه استفاده از استعاره مرگ در زمینه نظام آموزشی تبار دیرینه تری نیز دارد. مسئله مرگ مدرسه امری جهانی است و مختص به کشور ما نیست. اما در ایران به دلیل وجود «دولت ضعیف» به مثابه ضعف در بروکراسی این روند شدید تر است.
مرگ مدرسه که در عنوان اصلی «کتاب مرگ مدرسه؟» بیان شده «ابزاری انتقادی» است برای تشخیص و فهم مسأله آموزش و مدرسه در ایران امروز و نه هیچ چیز دیگر.
طی چند ماه گذشته که این ایده در حوزه عمومی مطرح شده است توجه برخی همکاران دانشگاهی، دوستان معلم و مدیران نظام آموزشی به این ایده جلب شده است. قابلیت برانگیزانندگی واژه مرگ و انرژی نهفته در این واژه توانسته است بر افکار عمومی تا حدودی تأثیر بگذارد. البته در سطح عمیق تر می توان گفت نارضایتی عمیق از نظام آموزشی بیشتر موجب تأثیرگذاری این مفهوم شده است.
ضمن اینکه می توان بازخوردها و برخوردهای انجام شده با این مفهوم را به فال نیک گرفت و آن را انگیزه و پتاسیلی برای بازاندیشی انتقادی در زمینه نظام آموزشی ما دانست، اما گمان می کنم این مفهوم سوء تفاهم هایی نیز برانگیخته است.
در نظر داشته باشیم که مرگ مدرسه به معنای «مرگ بر مدرسه» نیست. برخی این تصور را پنداشته اند که مرگ مدرسه به معنای «مرگ بر مدرسه» است. از اینرو، آن را توهین به نظام آموزشی و خادمان و کارکنان آن دانسته اند. کسانی که ایده مرگ مدرسه را مطرح می کنند، دوستان و دوستداران نظام آموزشی و مدرسه هستند نه دشمنان آن.
مرگ مدرسه به معنای «مدرسه مرگ» نیست. برخی دیگر نیز ایده مرگ مدرسه را به معنای «مدرسه مرگ» پنداشته اند؛ یعنی اینکه نظام آموزشی ما جانی و قاتل پرورش می دهد. اگرچه مدرسه استعدادها را می کشد، اما واقعاً قتل و آدم کشی را آموزش نمی دهد.
مرگ مدرسه به معنای تشخیص مسأله و بحران نظام آموزشی است نه راه حل برون شد از این بحران. اگر این بحران به رسمیت شناخته شود، بعد از آن می توان برای نجات یا حیات بخشی مدرسه گفتگو کرد. در نتیجه، مرگ مدرسه راه حل نیست، بلکه صورت بندی مسأله و بحران است.
برخی با بیان اینکه مرگ مدرسه فاقد راه حلی برای نجات مدرسه است، این ایده را بیهوده تفسیر کرده اند. این منتقدان باید انتظارشان در این مرحله را تغییر دهند. شرط رسیدن به مرحله بعدی، پذیرش موقعیت بحرانی نظام آموزشی در این مرحله است. فروکاستن بحران نظام آموزشی به کاستی های جزئی، نواقص فنی و اداری مانع به رسمیت شناختن بحران آموزشی می شود.
لازمه بحث انتقادی این است که بر روی نقطه نظری بایستیم و از آن چشم انداز تلاش کنیم چالش ها، دغدغه ها و درگیری موجود در نظام آموزشی را فهم پذیر و شناسایی کنیم.
ما در زمینه فهم انتقادی نظام آموزشی با چالش جدی روبرو هستیم. عمده بحث های انتقادی که در زمینه نظام آموزشی ما رایج بوده و هست، بحث ها و نقدهای فنی، اداری و بروکراتیک است. در این نقدها توجهی به فهم نظام آموزشی در کلیت آن، در روند و فرانید ساخت یابی تاریخی آن، و چالش های ساختاری آن نمی شود. نقدهای فنی و بروکراتیک صرف با هدف برطرف کردن مشکلات دم دست و روزمره نظام آموزشی انجام می شود. این نقدها ماهیتاً جنبه مدیریت گرایانه و فن سالارانه دارند.
کسانی که آموزش و پرورش را نقد میکنند نقد تکنیکی میکنند و نقد مفهومی و تئوریک غایب است و اجازه شکلگیری نقد جدی و ساختاری را نمیدهیم.
ایده انتقادی مرگ مدرسه لایه های مختلف بحران در گفتمان حاکم بر نظام آموزشی در ایران امروز را توضیح می دهد. خوشبختانه محققان برجسته نظام آموزشی ما مانند محمود مهرمحمدی، خسرو باقری، یحیی قائدی، مصطفی قادری و برخی دیگر از محققان در این مدت جنبه های مختلف ایده مرگ مدرسه را کاویده و توضیح داده اند.
به گمان من ایده مرگ مدرسه سه لایه مفهومی دارد.
۱. مرگ مدرسه به معنای بحران در کارکردهای اساسی نظام آموزشی ماست. برای مثال، این نظام نتوانسته است سواد پایه را به شیوه ای موثر، همگانی و خلاق گسترش دهد.
۲. مرگ مدرسه به معنای بحران در گفتمان آموزشی ماست که نتوانسته است اندیشه انتقادی و گفتمان رقیب خود را صورت بندی کند.
۳. مرگ مدرسه به معنای نهادزدایی از نهاد مدرسه. اینکه تحولات ساختاری مانند رسانه ای شدن، دیجیتالی شدن، کلانشهری شدن، جهانی شدن و فرایندهای تحول عمومی، جنبه های نهادی مدرسه را فرو ریخته یا بشدت تضعیف کرده است. در نتیجع نهادزدایی نظام آموزشی، مدرسه نمی تواند محیط یادگیری و یاددهی کارآمد باشد. نسل امروزی تجربه های یادگیری اصیل و واقعی اش بیرون از نظام آموزشی تحقق می یابد.