فرهنگ امروز: مجله زاویه در ادامه برگزاری مناظرههای علوم انسانی و در این هفته به بحث در خصوص ابنخلدون و جامعهشناسی اسلامی، با حضور حسن محدثی و غلامرضا جمشیدیها پرداخت.
حسن محدثی، مدیر گروه جامعه شناسی دین در انجمن جامعه شناسی ایران در پاسخ به این سوال که آیا از دستگاه علمی ابن خلدون و نوآوریها و یافتههای علمی او میتوان رهیافتی برای علم جامعه شناسی اسلامی به دست آورد یا خیر؟ گفت: در ابتدا به خود سوال نکاتی وارد است که لازم می دانم به آن بپردازم. استادیار دانشگاه آزاد اسلامی بیان داشت؛ من روی مفهوم جامعه شناسی اسلامی بحث دارم. زیرا فکر می کنم اسلام یک دین و یک نظام معرفتی ویژه است و جامعه شناسی یک علم جدید است. لذا این مفهوم خود مفهومی تناقض آمیز است. زیرا دو معرفت متفاوت را با هم می آمیزیم. ما می توانیم جامعه را به صورت علمی و یا فلسفی مورد بررسی قرار دهیم. یا حتا می توانیم به زبان اسطوره ای یا ادبی در مورد جامعه صحبت کنیم. اما جامعه شناسی و دین اسلام هر کدام دارای جنس مفاهیم و نحوه ی استدال و نوع کاربرد متفاوت هستند و حتا نوع مولدها و مصرف کنندگان آنها با هم یکی نیست. به طور مثال ما می توانیم از منظر اسلامی در مورد جامعه مطالعه و بحث کنیم و موارد مهمی را دنبال کنیم و از حیث علم هم همین طور. اگر این چنین وارد شویم به نتیجه می رسیم ولی جمع کردن این دو با هم نتیجهای در برندارد. زیرا علم را به معنای معرفت تجربی به کار می بریم معنایی که در جهان مدرن استفاده می شود. اسلام هم دینی است که تاریخ مشخص دارد و پیامبر و پیروان مشخصی دارد و جوامعای که در آن این دین در جریان است نیز مشخص است. لذا اگر دو معرفت را باهم در آمیزیم اگر دقت نداشته باشیم دچار انحطاط میشویم.
محدثی در ادامه اظهار داشت؛ علم جامعه شناسی تاریخ مشخصی دارد که بیش از دو قرن از عمر آن نمیگذرد. ما در جامعه شناسی معرفتی آموختهایم که هر معرفتی، در یک بستر اجتماعی ظاهر می شود و یک دستگاه تفکری دارد. شرایط برای آن باید فراهم شود تا آن معرفت تولید شود. لذا وقتی معرفت جدید پدید میآید شرایطی، پیش از زاده شدند به لحاظ اجتماعی مهیا شده است. علم جامعه شناسی هم همین طور است. یعنی بعد از این که اروپا تحولاتی را در قرون جدید از سر گذاردن و جامعه از یکپارچگی بیرون آمد و تفکیک ساختاری روی داد، تفکر اجتماعی مدرن زاده شد. و از دل آن جامعه شناسی پدید میآید که می خواهد جامعه را به نحوه تجربی مطالعه کند.
مدیر گروه جامعه شناسی دین افزود؛ هر علمی یک پیش تاریخ، یک تاریخ اولیه و یک پسا تاریخ دارد. متفکرانی که ابن خلدون را جامعه شناس میپندارند به این امر توجه ندارند که او در جامعهای می زیست که بستر اجتماعی فراهم نبوده است. جامعهی دورهی ابنخلدون یکپارچه بوده است. در حالی که هر متفکری بر اساس یک دستگاه تصویری سخن میگوید تا علم جامعه شناسی تولید کند.
غلامرضا جمشیدیها دانشیار دانشگاه تهران در پاسخ به محدثی گفت: ابنخلدون ستارهی درخشانی است که هیچ کس نمیتواند او را نادیده بگیرد. ولی آیا در یک ظرف زمانی می گنجد که بگوییم جامعه شناس هست یا خیر، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. کسانی که معتقدند او جامعه شناس نیست دنیای مدرن را مبنای بحث قرار می دهند و میگویند در زمان ابنخلدون دنیای تمایزات به وجود نیامده است. پس چون این دنیا وجود نداشته،ابنخلدون هم آن را درک نکرده است. این متفکران که دکتر محدثی هم به این دیدگاه استدلال میکند، معتقدند؛ جامعه زادهی عصر مدرن است. من در کتاب نظریهی خود این را محل بحث قرار دادم و عنوان کردم، علم یا به موضوعش است یا به روش. در همان جا توضیح دادهام موضع ابنخلدون با موضع آگوست کنت یکی است، با ارسطو یکی است. رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه افزود؛ من در آن کتاب، وجه مشترکی بین فیلسوفان قدیم و ابنخلدون و متفکران مدرن و پسا مدرن بیان کردم. وی گفت: وقتی به موضوع نگاه میکنید، همهی این متفکران به دنبال یک سوال بودهاند تا پاسخ بدهند. تفکر ارسطو پاسخ به سوال زمانه اش است "سیاست". افلاطون در پی پاسخ به مسالهی زمان خودش است یعنی "جهوریت". ابنخلدون هم در "مقدمه" به دنبال پاسخ به یک سوال است. موضوع مشترک همهی این شاخصها از فیلسوفان قدیم تا معاصر و جدید، از ارسطو و سنت اگوستین و ابنخلدون تا کنت و ماکس وبر، همه میخواستهاند به یک سوال پاسخ دهند. این که دنیای قدیم چهگونه تحول پذیرفته که رسیده به دنیای متفکر. دانشیار دانشگاه تهران در ادامه گفت: وجه مشترک بعدی آنها، این است که نظم جاری زمان خود را چهگونه برقرار سازند.
جمشیدیها در ادامه استدلال خود مبنی بر جامعه شناس بودن ابنخلدون اظهار داشت؛ ابنخلدون مسالهاش این است، در زمانهای زندگی میکند که تغییر و تحولاتی در جامعهی اسلامی صورت گرفته است و میگوید دنیای اسلام چه تحولاتی پذیرفته که به این جا رسیده است. وی گفت: میبینیم که فقط پاسخها متفاوت است اما سوال بین همه متفکران بزرگ مشترک و یکی است و آن هم یافتن پاسخ برای مسالهی زمانهی خودشان است.
دانشیار دانشگاه تهران معتقد است؛ بین تمام متفکر بزرگ، تنها دو نفر بودند که میگفتند برای تغییر و تحول، احتیاج به علم است. اولین متفکری که این موضوع را بیان کرد ابنخلدون بود و پس از ۵ قرن کنت نیز آن را عنوان میکند. ابنخلدون وقتی میخواهد اسمی برای علم بگذارد، میگوید "عمران" و در آن دوره عمران به معنی اجتماع است. پس اولین کسی که مدعی نظری برای وادی علم است ابن خلدون است و بعد از او کنت میباشد.