فرهنگ امروز/ رفیق نصرتی:
در تاریخ ششم تا هشتم مرداد نود و هشت، در تالار مشاهیر تئاتر شهر تهران، به سعی کانون تئاتر دانشگاهی مرکز هنرهای نمایشی، سمیناری سهروزه برگزار شد با عنوان مطالعات اجرا؛ سمیناری که از چند جهت، به رویدادی ویژه بدل شده که احتمالا مدتها از آن یاد خواهد شد. نخست اینکه برخلاف سایر سمینارها و گردهماییهای نظری و پژوهشی این سالها، این یکی با استقبال قابل توجه دانشجویان و هنرمندان و پژوهشگران حوزههای مختلف هنر تئاتر ایران روبهرو شد (بخشی از دلیل این استقبال را باید به نشریه موفقی نسبت داد که این کانون حدود دوماه قبل شماره نخست آن را منتشر کرد). دوم اینکه تا حدود بسیار زیادی همه ارایهدهندگان و عنوان مقالههای ارایه شده فضای گفتمانی نوینی داشت و همان نامهای مشخص با پژوهشهای بیخاصیت و بیرنگ و بوی معمول این سالها نبودند و خبر از حضور جریانی تازه در فضای نظری تئاتر ایران در قامت سمیناری رسمی میداد با مقالاتی که اتفاقا کانون توجه خود را به خردهفرهنگها و جریانهایی که به حاشیه فرهنگ رسمی تبعید شدهاند، انتقال داده است. سوم حضور متفکرانی از حوزههای اندیشگانی متفاوت با تئاتر، در این سمینار بود که نویدبخش شکلگیری جدی نوعی تلاش واقعی بینارشتهای است و در نهایت، آخرین چیزی که در کنار موارد ذکر شده در بالا این سمینار را به رویدادی بحثانگیز و به یادماندنی بدل کرد، پنل گفتوگو در روز آخر سمینار با عنوان «سوءتفاهمات مطالعات اجرا؛ مروری بر نحوه مواجهه با اجرا در تئاتر ایران» بود که من در این مختصر فقط به این مورد آخری میپردازم تا در این مناقشه هم مداخلهای کرده باشم هم در حد و اندازه این یادداشت به شکلی بسیار مقدماتی فهم خودم از مفهوم مطالعات اجرا و مناقشه پیرامون آن را به دست دهم.
پیش از هر چیز اول باید عرض کنم که مناقشه بر سر مفهوم اجرا مختص به ایران نیست و در کانون مسائل مطالعات اجرا در سطحی جهانی قرار دارد موجب مباحث، گفتوگوها و مجادلات بسیاری شده است و هر نظریهپرداز یا محققی بیاعتنا به چنین مجادلهای نمیتواند به مساله مطالعات اجرا بپردازد. بهطور مثال و برای فهم دقیق وجود این کجفهمیها پیشنهاد میکنم به چند مورد زیر نگاهی بیندازید تا حدود و ثغور این مناقشه روشن شود. مقدمه پاتریس پاوی روی کتاب خودش با عنوان میزانسن معاصر که در واقع تلاشی است برای تعریف مفهوم اجرا و اشاره به تعریف متفاوت آن در جهان انگلیسی زبان و فرانسوی زبان. از منظر پاوی آنچه در جهان انگلیسی زبان cultural performances یا «اجراهای فرهنگی» مینامند را در جهان فرانسویزبان، spectacle مینامند که در فرهنگ هزاره به نمایش، منظره، منظره تماشایی، مضحکه و غیره ترجمه شده است و آنچه در فرانسوی performance میگویند را در جهان انگلیسی زبان performance art یا «هنر اجرا» مینامند که همان است که ما اغلب در اشاره در کار هنرمندانی مانند مارینا آبرامویچ مدنظر داریم. مناقشه فقط میان جهان فرانسوی و انگلیسی زبان نیست، مقدمه ماروین کارلسون روی کتاب اریکا فیشر لیخت با عنوان قدرت انتقالی اجرا، علاوه بر آنکه بحثی مفصل و درخشان است در باب ریشههای شکلگیری مفهوم مطالعات اجرا در اصل دارد و به تفاوت سپهر فرهنگی آلمانی و امریکایی در این زمینه میپردازد. پس میبینید این مناقشه سر دراز دارد چنانکه مقدمه فیلیپ اوسلاندر روی کتاب چهار جلدیاش با عنوان اجرا به خوبی حدود و ثغور آن را روشن کرده است و نشان میدهد، مناقشه تنها به سپهرهای فرهنگی متفاوت محدود نمیشود که شامل حوزههای نظری و نظریهپردازان متفاوت نیز میشود اما آنچه روشن است، این است که «مطالعات اجرا» یا performance study شاخه مطالعاتی جدیدی است که به همه اینها میپردازد و به عنوان نوعی رشته دانشگاهی با رویکردی میان رشتهای، امروزه عمری تقریبا پنجاه ساله دارد (دو، سه سال پیش هم به آقای دکتر مهندسپور و هم آقای دکتر بختیاری پیشنهاد کردم در مقطع ارشد تربیت مدرس یا هنرهای زیبا تاسیس شود که جای خالی آن به شدت دیده میشود) .
حال که اشارهای بسیار مختصر شد به اینکه مفهوم اجرا مفهوم مناقشه برانگیزی است که در کانون رشته پنجاه ساله مطالعات اجرا قرار دارد، برگردم به این مناقشه در ایران. اینجا رشته مطالعات اجرا هنوز متولد نشده است اما مناقشه بر سر مفهوم اجرا به شکلی نادانسته حدود پنجاه سال است که وجود دارد. کانون این مناقشه شاید بیش از هر جا در کتاب نمایش در ایران آقای بیضایی زاده شده است. این کتاب اندکی بیش از نیم قرن پیش، در کمبود قحطیوار منابع و حمایتهای دولتی یا مستقل و به همت شخصی خود آقای بیضایی نوشته شده است و وارد کردن هر ایرادی به آن باید این نکته را نادیده نگیرد که کی نوشته شده است اما از آن روی که مدام تجدید چاپ و بازخوانی میشود نباید روی مشکلات روششناختی آن سرپوش گذاشت که مهمترین آن مناقشهای است که دامن زده است. با توجه به عبارتهای بالا، معلوم نیست نمایش در ایران بیضایی تلاشی است برای نوشتن تاریخ spectacle یا تئاتر و درام. در واقع مشخص نیست بیضایی واژه نمایش را برای کدام یک از اینها به کار میبرد. اگر منظور او از نمایش همان اجراهای فرهنگی انگلیسی زبانان یا اسپکتکل فرانسویزبانان است که کتاب بسیار ناقص و نارساست. اگر منظور از نمایش، تئاتر است که بخشی از مواردی که بیضایی بدانها پرداخته، اضافی است و به هیچ روی تئاتر محسوب نمیشوند و اگر تاریخ درام مد نظرش بوده که کتابش را با این پرسش که ما چرا تئاتر نداشتهایم و احتمالا منظورش درام است، شروع میکند و این مناقشه تا بدانجا رفته که هنوز هم هستند اساتیدی که محکم و استوار میگویند به ضرس قاطع تئاتر با نمایش فرق دارد ولی خودشان هم نمیدانند یا لااقل نگفتهاند که ما بدانیم چه فرقی دارد.
این شرح مختصر نمیتواند ذرهای از اغتشاشی را نشان دهد که تمام این سالها در حوزه مطالعات نظری تئاتر در ایران وجود داشته است؛ اغتشاشی که در مواردی صرفا یک تفاوت دیدگاه یا منظر نیست که بنیانهای ایدئولوژیک را نیز دخیل کرده است. همین مسائل در دهههای قبلی منجر به پدید آمدن اردوگاههای فکری متفاوت شده بود که نه تفاهمی داشتند نه تلاشی برای رسیدن به آن میکردند. اردوگاههایی که با تقابل کلیدواژههایی مانند نمایش/ نمایش ایرانی، تئاتر/تئاتر غربی، تئاتر مدرن/ تئاتر سنتی مرزبندی میکردند. هر چه به سالهای اخیر که نزدیک میشویم این جدال ایدئولوژیک دهههای قبل با فرسوده شدن بنیانهای اردوگاهیشان جای خود را به تقابلهای سکولارتری دادهاند که در دل خود گفتمان نظری در باب تئاتر ریشه کردهاند. مثل تقابل متن/اجرا که شاید بتوان گفت حدود یک دهه یعنی از اواخر هفتاد تا اواخر هشتاد کانونیترین تقابلی بود که در فضای تئاتری ایران وجود داشت و از دل این تقابل است که مناقشههای جدید ساخته میشود. پنل گفتوگو در روز آخر سمینار مطالعات اجرا با عنوان «سوءتفاهمات مطالعات اجرا؛ مروری بر نحوه مواجهه با اجرا در تئاتر ایران» اخیرترین زایش این مناقشه نوجوان است. با ذکر این نکته که این پنل در واقع برای برخورد آرای دوسوی این تقابل یعنی متنگرایان و اجراگرایان یا ضدمتنها نبود بلکه از مواجهه مشتقات این تقابل بود.
گردانندگان این پنل گفتوگو، در ذیل چند عنوان سوءتفاهم به موارد زیر پرداختند: سیطره مطالعات ادبی به جای مطالعات اجرا، آموزش تحلیل متن به جای ساختن اجرا، نگرش سیاسی، فلسفی و اجتماعی به جای مطالعه اجرا و در نهایت بررسی وضعیت سیاسی اجتماعی خالق اثر به جای مطالعه اجرا، اما آنچه دقیقا میتواند سوءتفاهم خود این دوستان در باب مطالعات اجرا تلقی شود، همین است که اتفاقا که «مطالعات اجرا» از دل نوعی نگاه نقادانه به بوطیقای ناب تئاتری زاده شد که قصد داشت نظریه انتقادی شامل روانکاوی، فمینیسم، مارکسیسم و مطالعات پسااستعماری، نظریه ادبی جدید و غیره را به کار گیرد تا دایره تنگ بوطیقای تئاتری را گستردهتر کند. در واقع آنچه دوستان طراح این پنل از آن به عنوان سوءتفاهم یاد میکنند، اتفاقا همان است که از ابتدا هدف پدید آمدن رشته جدیدی به نام مطالعات اجرا بوده است. عنوان دقیق کتاب چهار جلدی فیلیپ اوسلاندر «اجرا؛ مفاهیم انتقادی در مطالعات ادبی و فرهنگی» است و نگاهی به سرفصلهای کتاب نشان میدهد به هیچوجه نمیتوان اجرا را از نظریه ادبی، نظریه انتقادی یا به زعم دوستان، نگرشهای سیاسی، فلسفی و اجتماعی جدا دانست. اوسلاندر کتاب دیگری دارد به اسم نظریه برای مطالعات اجرا که خوشبختانه به فارسی ترجمه شده و کافی است نگاهی به فهرست آن بیندازید تا متوجه سوءتفاهم در مورد سوءتفاهم شوید.
در آخر، بهزعم بنده آنچه هدف «مطالعات اجرا» است چه در دنیای انگلیسی یا فرانسویزبان، چه در سپهر فرهنگی امریکایی یا آلمانی؛ این است که نشان دهد هنرهای اجرایی همچون تئاتر و همه زیرشاخههای آن از جمله هپنینگها، پرفورمنسآرتها، تئاترهای خیابانی و غیره همه و همه زیرشاخه مجموعه کلیتر اجراهای فرهنگیاند که شامل آیینها، مناسک سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و رویدادهای اجتماعیاند که نمیتوان بدون در نظر گرفتن جایگاه آنها در مناسبات تولید، در سازوکار سیاسی و فرهنگی، صورتبندیها و ساختارهای اجتماعی و صرفا به مثابه نوعی اثر هنری ناب تحلیل، تفسیر و ارزیابیشان کرد. در واقع آنچه میتوان بیهیچ تعارفی کجفهمی دوستان در باب مطالعات اجرا تلقی کرد و آن را ناشی از کمخوانی یا بدخوانی آثار مهم این حوزه دانست، این است که اگر بتوان برای مطالعات اجرا یک گزاره بنیادی ایدئولوژیک تصور کرد، این است که چیزی به اسم اجرای ناب، چیزی به اسم خود اجرا وجود ندارد که این همه دوستان روی آن تاکید میکنند که باید به خود اجرا پرداخت. به هیچوجه مناقشهای در این نیست که هر نوشتهای درباره هر اجرایی باید به میانجی فرم اجرا به تحلیل، تفسیر و ارزیابی آن بپردازد و فرم اجرا را نادیده نگیرد اما هرگونه ادعا درباره اینکه مطالعات اجرا یعنی پرداختن به خود اجرا بدون در نظر گرفتن مسائل سیاسی، اجتماعی، بدون کمک از نظریه انتقادی و ادبی و غیره یک غلط فاحش است و نشان از نخواندن آثار اصلی حوزه مطالعات اجرا دارد؛ مگر اینکه نوعی از مطالعات اجرا در جهان دارد شکل میگیرد که از همه ریشههای آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و امریکایی آن جداست و مختص ایران است و بهزعم دوستان فقط به خود اجرا میپردازد که در این صورت باید چند سالی بگذرد و دوستان کتاب، مقاله یا جستارهایی تولید کنند تا بدانیم دقیقا منظور آنها از مطالعات اجرا چیست؟ تولد این رویکرد را تبریک گفت ولی پیش از هر چیز نیازمند آن است دوستان لااقل یک مقاله دستکم برای جدی گرفتن میلاد این رویکرد تولید کنند تا بدانیم منظور آنها از «مطالعات اجرا» چیست؟
روزنامه اعتماد