به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر ؛ انقلاب مشروطه و تاریخ بیداری ایرانیان هرچند که یکی از مهمترین رخدادها در تاریخ تمدن ایران زمین است اما الحق که یکی داستانی است پر آب چشم. به هر حال آن همه رشادتها و از جان گذشتگیها و آن همه مبارزات تئوریک و قلمی هرچند که به پیروزی ظاهری نیز رسید و مجلس شورا تشکیل شد، اما نهایت دیکتاتوری رضاخانی از دل آن برآمد. در فصلهایی از مبارزات مشروطهخواهی ایرانیان برخی محققان امروز تشکیکاتی کرده و تلاش کردند تا این مبارزه و قیام را از خاستگاه دینیاش خارج کنند. امروز ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ برابر است با صدوسیزدهمین سالگرد امضای فرمان مشروطیت به دست مظفرالدین شاه قاجار. به همین مناسبت با سیداحمد موثقی درباره خاستگاه قیام مشروطه و چگونگی شکل گیری اندیشه رهایی در ایرانیان و در ادامه چرایی شکست این جنبش درخشان به گفتوگو نشستیم.
موثقی دارای مدرک دکتری علوم سیاسی از دانشگاه نیوساوت ولز استرالیاست و هماکنون به عنوان عضو هیأت علمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. «سید جمال و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن»، «استراتژی وحدت در اندیشه اسلام»، «نوسازی و توسعه سیاسی»، «اندیشه اصلاح و راهبرد وحدت و همبستگی در جهان اسلام»، «جنبشهای اسلامی معاصر»، «سیدجمالالدین اسدآبادی: مصلحی متفکر و سیاستمدار»، «علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین»، «نوسازی و اصلاحات در ایران: از اندیشه تا عمل»، «اندیشه و استراتژی وحدت در شبه قاره هند و ایران» و… از جمله مهمترین تالیفات منتشر شده این استاد علوم سیاسی است.
همچنین از میان ترجمههای منتشر شده موثقی نیز میتوان به این موارد اشاره کرد: «اندیشه سیاسی عرب در دوره معاصر» نوشته انور عبدالملک، «بازاندیشی در اسلام» نوشته محمد ارکون، «چالش مدرنیته: جهان عرب در جستوجوی اصالت» نوشته لو آی م. صافی، «تئوری توسعه و سه جهان» نوشته بیورن هتنه، «جهانی شدن و حقوق بشر: آیا جهانی شدن میتواند حقوق بشر را ارتقاء دهد؟» نوشته رودا ای هوارد هاسمن و «توسعه به مثابه آزادی» نوشته آمارتیا کومار سن.
برخی از پژوهشگران و مورخان دهه اخیر در کتابها و آثار خود سعی در بابی نشان دادن مهمترین چهرههای فعال و دخیل در جنبش بیداری ایرانیان و انقلاب مشروطه دارند. البته ما میدانیم که برخی از شخصیتهای دخیل در این جنبش از جمله ملک المتکلمین، سیدجمال واعظ و... بابی بودهاند. پیشتر از آنها نیز مسلک تیم ترور ناصرالدین شاه قاجار از طراحی تا اجرا نیز بابی ازلی بود، اما داستان اینجاست که این تحقیقات آرام آرام دارد دامن چهرههای اثرگذار و معلمان مشروطه از جمله متعبدانی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و شیخ هادی نجم آبادی را نیز میگیرد و چرایی شکست مشروطه را به خاستگاه ازلی آن نسبت میدهند. نظر شما چیست و آیا بابیها یا در ادامه آنها ازلیها تاثیری تئوریک در مشروطهخواهی ایرانیان داشتند؟
ببینید جنبش باب در دوران قاجار یک جنبش اجتماعی رادیکال ضد رژیم قاجار بود و چون شخص نخست آنها خود را باب امام زمان (عج) معرفی میکرد، بنابراین موضعگیری ضد روحانیت شیعه نیز داشتند. این دستاویز توسل به امام زمان(عج) بسیار در تاریخ سیاسی ایران – حتی در دوران پس از انقلاب اسلامی – مطرح شده است. البته در این مساله باید رابطه روحانیت با دربار قاجار را نیز واکاوی کرد. ببینید مشهور است که روحانیت شیعه در طول تاریخ همیشه در مقام اپوزیسیون بوده و مدام در مقابل ظلم قیام کرده است، چرا که حکومت را حق معصوم میدانسته که توسط دیگرانی که صلاحیت نداشتند غصب شده است. از دوران صفویه به بعد یک چرخش گفتمانی بوجود میآید و بر این مبنا اگر پادشاه شیعه باشد، روحانیت شیعی میتواند از طرف امام زمان (عج) به او مشروعیت بدهد. این مساله بستری برای پیوند میان روحانیت و نهاد قدرت ساخت. هرچند که در آن زمان نیز تعدادی از علمای مطرح شیعه با این پیوند با پادشاهی صفویه مخالف بودند، چرا که ممکن بود عملکرد دربار در نظر عوام همان عملکرد روحانیت نیز تلقی شود. من نیز معتقدم که این رابطه در آن دوران درست تنظیم نشد.
اصلیترین علت برای قیام مشروطه یک خط فکری نوگرای دینی است که سیدجمال الدین اسدآبادی آن را باز کردبه همین دلیل در جریانهای رادیکال اجتماعی از صفویه به بعد مخالفت با ظلم نه فقط متوجه دربار، که متوجه متحد استراتژیکش یعنی نهاد روحانیت نیز میشد و ترکشهای این مخالفتها و مبارزات به آنها نیز اصابت میکرد. پس از صفویه در دوران پادشاهی نادر، روحانیت به کناری رانده شدند، اما آغامحمدخان قاجار و پس از او فتحعلیشاه تلاش کردند تا پیوند میان دربار با روحانیت دوباره برقرار شود. در دوران قاجار اصولیون در جدال با اخباریون پیروز میشوند، اما آنها در پیوند با دربار کمی احتیاط پیشه میکنند.
پس از جنگهای ایران و روس، عوامل روسیه و انگلستان در ایران بسیار فعال و اثرگذار میشوند. میدانید که پس از باب، پیروان او به دو شاخه «ازلی» به زعامت وصی واقعی باب یعنی میرزا یحیی صبح ازل و «بهایی» به زعامت میرزا حسینعلی نوری، برادر صبح ازل تقسیم میشوند. ازلیها بدل به یک جنبش اجتماعی – و نه دینی – شده و بخش مهمی از آزادیخواهان و روشنفکران را جذب خود میکنند. میتوان گفت که بهاییها تحت حمایت انگلستان و ازلیها تحت حمایت روسها قرار میگیرند. اما همانطور که گفتم ازلیها توانایی جذب روشنفکران را داشتند و تعدادی از آنها نیز در انقلاب مشروطه اثرگذار بودند و حتی پیشتر تعدادی از آنها در زمره یاران سیدجمال الدین اسدآبادی قرار گرفتند.
مبانی تئوریک حکومت مشروطه نیز از دل آرا و افکار آخوند خراسانی و کتابهایی چون «تنبیه الامة و تنزیه الملة» علامه نایینی درآمد و ازلیها صرفا در مبارزات و البته در تاریخنگاری مشروطه نقش داشتند.
اصلیترین علت برای قیام مشروطه یک خط فکری نوگرای دینی است که سیدجمال الدین اسدآبادی آن را باز کرد. این نوگرایی دینی در پیروزی مشروطه بسیار اثرگذار بود. سیدجمال اسدآبادی نیز به طور کل در مشروطهخواهی سه کشور ایران، مصر و عثمانی بسیار اثرگذار بود. او حتی در عثمانی پس از جلسات متعدد با سلطان عبدالحمید در موضوع اتحاد جهان اسلام، از او نیز سرخورده شد و با مشروطهخواهان عثمانی پیوند برقرار کرد.
درباره کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» نیز باید بدانید که علامه نایینی این کتاب را پس از مطالعه ترجمه فارسی کتاب «طبایع الاستبداد» عبدالرحمان کواکبی به مرحله نگارش درآورد. همانطور که میدانید کواکبی در حلقه شاگردان محمد عبده قرار داشت و از این طریق به اندیشههای سیدجمال متصل میشود. به عبارتی او شاگرد باواسطه سیدجمال الدین اسدآبادی بود. کتاب «طبایع الاستبداد» در دوران مشروطهخواهی ایرانیان با عنوان «طبیعت استبداد» به فارسی ترجمه شده و اثر مهمی بر مشروطهخواهان میگذارد و علامه نایینی نیز پس از مطالعه این کتاب و با الهام از آن «تنبیه الامه» را مینویسد.
میرزای نایینی یک مجتهد اصولی است، همانطور که شیخ فضل الله نوری یک مجتهد اصولی است. چطور میشود که این دو مجتهد اصولی از نظر تئوریک در مقابل هم قرار میگیرند؟ شیخ فضل الله در لوایح خود که بعدها به صورت کتاب نیز منتشر شد به مقابله تئوریک با مشروطه نیز میپردازد.
علامه میرزای نایینی در عین این نوگرایی دینی، خود یک مجتهد اصولی است، اما شیخ فضل الله متعلق به گفتمان سنتی است. علامه نایینی در «تنبیه الامه» مینویسد ولایت و حکومت مصعوم به دلیل غیبت امام عصر (عج) امکان پذیر نیست، به همین دلیل نیز او نظریه «قدر مقدور» در حکومت را مطرح کرد. بنابراین علامه نایینی اصول مشروطه را تبیینی شرعی میکند که عقلانی است و به باور او نزدیکترین روش حکومتداری به آرمانهای شیعه است. به عبارتی در «تنبیه الامه» اندیشه سیاسی شیعه با مدرنیته و اندیشه سیاسی مدرن منطبق شده است. بنابراین مهمترین پایه تئوریک مشروطهخواهی «تنبیه الامه و تنزیه المله» است و همانطور که اشاره کردم منشا این تفکر به سیدجمال الدین اسدآبادی بازمیگردد. سید حتی در بُعد عملی نیز در مراجع ثلاث یعنی آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و عبدالله مازندرانی تاثیر گذاشت و پیش از آن در مقدمه جنبش مشروطهخواهی یعنی نهضت تنباکو نیز نقشی اساسی داشت.
هرچند که سید جمال اسدآبادی در نهضت تنباکو نقش مهمی داشت اما هیچگاه با مرجعیت اعلای وقت یعنی میرزای شیرازی ملاقات نکرد. به نظر شما دلیل این عدم ملاقات چه بود؟
در آن دوران تبلیغات شدیدی بر علیه سید جمال اسدآبادی انجام شده بود که سرمنشا آن به دربار و سیاستمداران قاجاری بازمیگشت، اما سید توانست تاثیرش را بر میرزای شیرازی گذاشته و نهضت تنباکو را به پیروزی برساند. همچنین با تلاشهای فکری سید بود که نظریه نابودی قاجاریه به وسیله دین مطرح شد.
بنابراین کتابهایی چون «طبیعت استبداد» و «تنبیه الامة و تنزیه الملة» از آثار روشنفکران تاثیر بیشتری بر مشروطهخواهی و تدوین مبانی تئوریک مشروطه داشتند و همانطور که بیان کردید این آثار ملهم از اندیشههای سیدجمال اسدآبادی هستند. علت توجه طیف روشنفکران یعنی کسانی چون میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و... به سیدجمال الدین اسدآبادی همین ایده نابودی قاجاریه با سلاح دین است؟
بله. روشنفکران نیز کار تئوریک کرده بودند اما در عرصه عمل دیدند که عقاید مراجعی چون میرزای شیرازی و روحانیون تجددخواهی چون سیدجمال الدین اسدآبادی تاثیر بیشتری دارد. آنها به عینه دیدند که بدون کمک دین و روحانیت نمیتوانند نظام استبدادی را ساقط کنند و تجربه جنبش تنباکو را نیز در جلوی چشم خود داشتند. در دوران بعد این اتفاق دوباره تکرار شد. قیام ۱۵ خرداد، روشنفکران مخالف رژیم پهلوی را نیز به شدت تکان داد و اثر دین را برای آنها مشخص کرد.
کتاب «طبایع الاستبداد» در دوران مشروطه خواهی ایرانیان با عنوان «طبیعت استبداد» به فارسی ترجمه شده و اثر مهمی روی مشروطه خواهان میگذارد و علامه نایینی نیز پس از مطالعه این کتاب و با الهام از آن تنبیه الامه را مینویسدرهبری قیام مشروطه را نیز عملاً دو روحانی یعنی آیات سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی بر عهده داشتند. سیدمحمد طباطبایی تربیت شده دست سیدجمال الدین اسدآبادی است. ناظم الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» اشاره کرده که سیدجمال هر زمان که به ایران میآمد یا در منزل امین الضرب ساکن میشد یا در منزل سیدصادق طباطبایی سنگلجی یعنی پدر سیدمحمد. این نکتهای است که عمده مورخان و پژوهشگران ایدئولوژیزده امروز آن را بیان نمیکنند. کسانی مانند میرزا ملکم خان نیز نه اینکه اعتقاد به دین داشته باشند در ظاهر و با توجه به این ایده با سیدجمال الدین همراه شدند. اما به طور کل رهبری سیاسی جنبش مشروطه در اختیار دو روحانی اسلامگرا بود و تئوریپرداز آن نیز مرجعیتی چون علامه نایینی.
یک نکته جالب دیگری نیز که میتوان از تواریخ رسمی و غیررسمی آن را دریافت این است که در میان اصحاب و یاران سیدجمال الدین از هر فرقهای حضور داشتهاند به جز بهاییها. این نکته بسیار قابل تاملی است و شاید هم دغدغه دیانت سید و هم عمق نگاه سیاسی او را برساند چرا که به هر حال بهاییها به وابستگیشان به انگلستان شهره بودند.
سید جمال در سفرهای خود به ایران به شدت ضد رژیم شده و دربار و روحانیت وابسته به دربار را به شدت نقد میکند. در هیچ کشوری او اینگونه ضدرژیم نیست. در سفرهایش به ایران نیز همه عناصر ضد رژیم قاجاریه با او همراه میشوند و سید همه اشخاص را میپذیرد، اما بهاییها در حلقه او نیستند. میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و خبیرالملک سابقه ازلی داشتند، اما پس از آشنایی با سیدجمال طرفدار ایده اتحاد اسلام و براندازی ظلم شده و در آثارشان از اسلام دفاع میکنند.
اگر موافق باشید به علت شکست مشروطه بپردازیم. تاریخ بیداری ایرانیان از دوران فعالیت سیدجمال الدین اسدآبادی تا شکست استبداد صغیر و فتح تهران، از درخشانترین دورهها در تاریخ ایران است. بسیاری از نخبگان و مردم عادی مجاهدت کرده و مشروطه را به پیروزی رساندند، اما چرا مشروطه به استبداد رضاخان ختم شد؟
من کتابی دارم با عنوان «نوسازی و توسعه سیاسی» که در آن به نقد جنبش اصلاحات در ایران پس از انقلاب هم پرداختهام. به نظر من دموکراسیخواهی ایرانیان در دوران مشروطه پیشاهنگام است. اصلاحطلبان در پس از انقلاب نیز با ایده توسعه سیاسی بسیار تقلیل گرایانه برخورد کردند. توسعه سیاسی که فقط دموکراسی نیست، مفاهیمی چون دولت ملی، مرکزیت مقتدر و دولت قانون پیشنیاز آن هستند. من این نقدها را به دکتر بشیریه که تئورسین اصلاح طلبان بود گفتم که اصلاحطلبان اندیشه اقتصادی ندارند. دولت ملی و مرکزیت مقتدر به توسعه و صنعتی شدن کمک میکند.
رهبری قیام مشروطه را عملا دو روحانی یعنی آیات سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی بر عهده داشتند. سیدمحمد طباطبایی تربیت شده دست سیدجمال الدین اسدآبادی استبه نظر من روشنفکران ایرانی با مساله دموکراسی بسیار ایدئولوژیک برخورد کردهاند. آنها زمانی با مدرنیته آشنا شدند که در خدمت دولتهای امپریالیستی درآمده بود. بنابراین ظواهر مدرنیته را گرفته و علیه دین موضع گرفتند. افراط جریانهای متجددی مانند سیدحسن تقی زاده و حتی کمیته مجازات راه مشروطه را به بیراهه برد.
پس از پیروزی مشروطه ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران عقب افتاده بود. ۸۵ درصد مردم بیسواد بودند و صنعتی در کشور وجود نداشت. اقتصاد در آن دوران در پیوند با زمینداری و بورژوازی کمپرادور بود و حکومت قاجار هیچگاه نگذاشت بورژوازی ملی شکل بگیرد. فی المثل هیچگاه نگذاشت تا کسانی چون امین الضرب با احداث کارخانه ایران را صنعتی کنند. بنابراین مشروطه محمل طبقاتی خود را نداشت و عقیم ماند و از درون آن رضاخان برآمد. پس از مشروطه واقعا امنیت ایران زیرسوال رفته بود و مشروطهخواهان هیچگاه نتوانستند امنیتی برای خارج از تهران برقرار کنند. شخصیتی مانند رضاخان هم آن دوران به خاطر مساله امنیت مطرح شد و در قم دیدارهایی با علامه نایینی، سیدحسن مدرس و سیدابوالحسن اصفهانی داشت. در بین این علما تنها کسی که با رضاخان به مخالفت پرداخت، سیدحسن مدرس است. او مشروطهخواهی واقعی است و ادامه دهنده راه سیدجمال الدین اسدآبادی.
رضاخان پس از رسیدن به پادشاهی به اسم امنیت، وجه سختافزاری و صنعتی شدن ایران را با کمک ایرانیان تحصیل کرده در آلمان پی میگیرد. در بین این ایرانیان هم درسخواندههای رشتههای صنعتی و هم فارغ التحصیلان رشته اقتصاد حضور داشتند. این طیف چون در آلمان درس خوانده بودند صرفا اصلاحات از بالا و صنعتی شدن بدون دموکراسی را میدانستند و بنابراین به خوبی توانستند با رضاخان کار کنند. رضاخان نیز علیرغم اینکه قدمهایی در صنعتی شدن برداشت اما حکومت قانون را به کناری گذاشت و دموکراسی را از بین برد. روشنفکران دوران او از برنامههایش حمایت کردند چون امنیت را برقرار کرده بود. بنابراین اگر کشور صنعتی میشد و امنیت برقرار بود، شاید مشروطه شکست نمیخورد. متاسفانه مشروطهخواهان ایده اقتصادی نداشتند.