به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر ؛ کتاب سه گانه های عالم معرفت، شاکله حکمت و عرفان و هنر اسلامی به قلم علی بابایی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه محقق اردبیلی با مقدمه منوچهر صدوقی سها به تازگی از سوی انتشارات دانشگاه محقق اردبیلی به زیور طبع آراسته شده است.
در ادامه مقدمه مؤلف این کتاب می آید؛
۱. دلیل نگارش کتاب
این کتاب مهمترین موضوع و جنبههای وجودی و معرفتیِ هستی را در سه مرتبهٔ آغاز، میان و پایان به بحث مینشیند تا با تکیه بر اصولِ مهمِ حکمی و معرفتی با ابعادِ مختلفِ هر موضوع آشنایی مختصری حاصل شود؛ بدونِ اینکه از خودِ این اصول بحثی تخصصی به میان آید. روشِ کتاب بر خلاصه و در حد توان سادهنویسی است؛ به امید اینکه برای هم مخاطبِ عام و هم مخاطبِ خاص جذابیتِ لازم را داشته باشد؛ البته لازم است طرحِ مختصری که از سهگانهها در این مجال ترسیم کردهایم، با نگاهی استدلالی و عمیقتر در فرصتِ مناسب موردِ بحث قرار گیرد. امکانِ آن بود که هر سهگانهای را در یک فصل مستقل به بحث بنشینیم؛ اما برای حفظِ انسجامِ بیشتر، در نهایت در سه فصلِ اصلی به نگارش در آمد؛ فصلِ اول دربارهٔ مراتبِ شئونِ[۱] خداوند است؛ خداوندی که بنا بر آموزههای هم دینی و هم حکمی، اصل و اساسِ هستی است؛ در نتیجه در مباحثِ معرفتی هم شئون او اصل و اساسِ محوری خواهد بود؛ طوری که مابقی جنبههای معرفت بر محورِ آن شکل میگیرد.
در این فصل ما به لحاظهای مختلف سهگانههای مختلفی را مطرح کردهایم که به نوعی یا در مقامِ وجود و یا در مقامِ معرفت، تفسیرِ شاخهٔ اصلیِ «افعال، صفات و ذات» حقتعالی هستند. در بخشی از این فصل به تمثیلهای مراتبِ سهگانهٔ شئون حقتعالی پرداختهایم و بر ویژگیهای مَثَل در راهِ درکِ رابطهٔ حقتعالی با شئون خود و عالم تأکید داشتهایم؛ مَثل راهی میانبُر برای شناختِ رابطهٔ حقتعالی با کاینات است و بنا به خصلتِ ارتباط با طول، هم تشبیه[۲] و هم تنزیه[۳] را در آنِ واحد در بطنِ خود دارد. برای همین لازم دانسته شد ضمن ذکرِ تمثیلهای مهمِ سهگانهای، ویژگیهای مَثل و تفاوتِ آن با مِثل بیشتر بررسی شود؛ در بخشی دیگر از این فصل، دربارهٔ سهگانههای معطوف به شئون خداوند بحث کردهایم. منظور از این تعبیر، سهگانههایی است که مستقیم درباره شئون ذاتِ الهی نیست؛ اما هنوز حقتعالی محورِ اصلیِ آنهاست؛ و به نوعی به هر سه مقولهٔ خدا و انسان و عالم مربوط است اما مرجعیتِ اصلی با شئون خداوند است؛ فصل دوم با موضوعِ مراتب عالم پیگیری میشود که در آموزههای عرفانی و حکمی، محضرِ الهی و جلوهگاهِ شئون حقتعالی است؛ و از آنجا که مراتبِ زمان با مراتبِ عالم نسبتی عمیق دارد به تفصیل در اینبخش به مقولهٔ زمان هم پرداختهایم. در فصلِ سوم دربارهٔ مراتبِ سهگانهٔ وجودِ انسانی بحث کردهایم که هم در حکمت و هم در عرفانِ اسلامی مَثلِ اعلایِ حقتعالی است؛ همچنین خود، عالمی صغیر و بلکه عالمی کبیر در دلِ عالمِ اصطلاحی است.
درباره روش مطالعهٔ این کتاب هم تأکید میکنیم: ترتیب چینشِ مطالب به دلیلِ تقدمِ شرفی و رتبی و در قوسِ نزولی[۴]، از شئون حقتعالی رو به شئون انسان تنظیم شد و برای خوانندهٔ متخصص همین روالِ مطالعه مفید خواهد بود؛ یعنی مطالعه از مقدمه و فصل اول تا به آخر؛ اما برای مخاطبِ عامتر، بهتر است نخست مقدمه و بعد از فصلِ آخر رو به فصلِ اول مطالعه شود؛ به تعبیرِ دقیقتر نخست مقدمه، بعد مراتبِ شئونِ انسان، مراتبِ عالم، عطف به شئونِ خداوند، تمثیلهای شئونِ خداوند و آنگاه فصلِ اول یعنی شئونِ خداوند مورد مطالعه قرار گیرد. به واقع بحث از انسان و عالم و آنگاه حقتعالی حکمِ تمثیلِ «گلِ قاصدک» و رسیدن از قاصدک به باد و هوا را دارد و رسیدن از خدا به عالم و انسان، حکمِ رسیدن از هوا به باد و گلِ قاصدک را؛ بنابراین هر دو نوع مطالعه، مزایایِ خود را دارد.
بخشهای زیادی از این اثر به دفعاتِ متعدد در کلاسهای دانشگاهی تدریس و با استقبال همراه شده است؛ و این امر دربارهٔ بخشهای شخصیتسازی[۵] که به اقتضایِ دورهٔ سنی و علمی دانشجویان مطرح شده است نمود بیشتری داشت. همچنین همزمان با نگارشِ کتاب، مقالاتِ متعددی از آن در نشریاتِ علمی پژوهشی یا به چاپ رسیده[۶] و یا در حالِ چاپ است که در جای مناسب به آنها اشاره کردهایم. ایدهٔ اصلیِ اثرِ حاضر برخاسته از مباحثِ مطرح در کتابِ رمزهای بیپایان آینه[۷] است که در قالبِ نموداری در آخرِ اثرِ یاد شده ذکر کردهایم و با اصلاح و اضافههایی در اینجا به تفصیل به بحث نشستهایم؛ پایهٔ سهگانههای طرح شده در این اثر، متون و منابعِ دریاگونهٔ عالمِ حکمت و عرفانِ اسلامی و متونِ غنیِ دینیمان است؛ و طبیعی است از هر نظامِ عقلی یا عرفانی که سازمندی و نظاموارگیِ برجستهای داشته باشد ذکرِ بیشتری در این اثر به میان آید؛ و این به معنای جانبداری و یا انتساب به مکتبِ خاصی نیست: هیچ فرقی بینِ عقل و عشق نیست ،، هر کدام انسان بسازد بهتر است. مهمترین نتیجهٔ این اثر تاکید بر وحدت در «جانمایه و غایتِ» نحلههای معرفتیِ برجسته در عالم معرفت اسلامی است؛ هر چند هر کدام به زبانی از این حقیقت سخن میگویند.
ما ضمن توجه داشتن به مباحثِ حکمت و معرفتِ اسلامی، مباحثِ ابتکاری نیز طرح کردهایم تا اطمینان خاطری بر این نکتهٔ اساسی حاصل شود که در بطنِ سنتِ معرفتیِ ما توان پرداختن به بسیاری از مباحثِ روز و نیازهای اساسیِ انسانِ امروزی وجود دارد؛ مهمترینِ این مباحث در بخشِ مربوط به شئون انسان «و در مبحثِ نفسشناسی و طرحِ مراتب نیروهای انسان به اعتبارِ تجلی و اشراقِ روح بر مادون[۸]» طرح شده است؛ از این مبحث نیز به عنوانِ پایهای استفاده کردیم تا مباحثِ جدیدتری با عناوین «مراتب رابطههای فردی، مراتب رابطههای دوگانه، مراتب خلقِ هنر، مراتب دورههای علمی، مراتبِ تحقیقاتِ علمی، مراتبِ دورههای دانشگاهی و نسبت آنها با مراتبِ عمرِ انسان و...» طرح شود. مواردِ زیادی هم اتفاق افتاد که برای بحثهای ارایه شده به دنبالِ شاهدی از منابعِ معرفتی باشیم و به آنها استناد دهیم.
۲. دلیل طرح مباحث در سه مرتبه
اگر نگاهی به فهرستِ مباحثِ این اثر بیندازیم، اولین چیزی که جلب توجه میکند سهگانههای هر مبحث است؛ اگر دلیل این امر را بپرسیم استدلالِ ما این است که: هر ماجرایی آغاز و پایانی دارد که ناگزیر میانی هم خواهد داشت؛ هم در امورِ حیاتِ معمولی انسانی هم در حیاتِ معرفتی و معنوی و هم در مراتبِ عالمِ هستی «ابتدا، وسط و انتهایی» وجود دارد؛ مهمتر از آن در تبیینِ امورِ هستی اعم از شناختِ انسان و عالم و خداوند، هر جا ارتباطِ ماده و مجردی مطرح باشد برزخی پای در میان خواهد گذاشت تا مجرد به ماده عُلقه[۹] بندد؛ در نتیجه سهگانهای هم طرح خواهد شد؛ ضمنِ اینکه بینِ امورِ معنوی در شدت و ضعف مراتبی[۱۰] وجود دارد و رابطهٔ تمامِ سهگانههای طرح شده در این اثر هم مراتبی و تشکیکی[۱۱] است و در تشکیکِ وجود، انتها و ابتدا ناگزیر خواهد بود؛ ارتباطِ طولی و چینشِ عرضیِ سهگانههای طرح شده نشان میدهد نظم و انسجامی در عالمِ معنا حاکم است بسیار دقیقتر و ظریفتر از آنی که در عالمِ ماده جریان دارد.
۳. آیا هر سه گانه ای در این مراتب قرار می گیرد؟
روشن است که هر سهگانهای را هم نمیتوان در این مراتب قرار داد؛ مگر سهگانههایی که رابطهٔ میانِ آنها یا طولی باشد یا متضمنِ نوعی معنیِ رمزی باشد که بر امری طولی و مراتبی دلالت میکند؛ مثلا سهگانهٔ «آلوچه، انگور و گردو» طبقِ بیان یونس امره[۱۲] عارف ترکیهای، اگر معنی رمزی داشته باشد و بر سه مرتبهٔ «شریعت و طریقت و حقیقت» که رابطهیشان طولی است دلالت کند قابلیت طرح در مراتب را خواهد داشت؛ ولی سهگانهٔ «اسم، فعل، حرف» «واجب، ممکن، ممتنع»[۱۳] سه فضیلتِ «حکمت، شجاعت، عفت» و «جبن[۱۴]، شجاعت، تهور[۱۵]» نمیتوانند در نمودارِ اینمراتب طرح شوند؛ چرا که رابطهٔ طولی بینشان حاکم نیست؛ مگر اینکه بتوان به نحوی معنایی طولی برای آنها قایل شد.
در این اثر به سهگانههایی اشاره کردهایم که هم در منابع دینی، هم حکمی و هم عرفانی با مضامینِ متعالیِ خود در راهِ تبیینِ حقیقت به کار رفتهاند؛ سهگانههای یاد شده در قوسِ نزول یعنی قوسِ خلقتِ هستی، مراتبِ خلقتاند و خلقت را با منظومهٔ نظامِ احسن[۱۶] امکان تحقق میدهند و در قوسِ صعود نیز مراتبِ کمال و معرفت و شناختاند. در قوسِ نزول مرتبهٔ پایین از مرتبهٔ بالاتر صادر میشود و در سیرِ صعودی، مرتبهٔ پایین راهِ رسیدن به مرتبهٔ بالاتر است. از مباحثِ تطبیقی[۱۷] آموزههای مهم حکمی از جمله حکمتِ صدرایی[۱۸] و اشراقی[۱۹] با مباحثِ عرفانی و دینی در این اثر روشن میشود که جانمایهٔ بسیاری از مباحث در نحلههای مختلفِ معرفتی، یکی است و همهٔ این مباحثِ اصولی بر پایهٔ ستونِ حقتعالی و هستیِ محض و تبیینِ شئون او میچرخند. با این شاهد و شواهد و قراینِ بسیار دیگر، عرفان و حکمتِ اسلامی در صورت اگر متفاوت به نظر آیند، اما در باطن از اصولِ وزین و محوریِ یکسانی بهره میبرند و باز این نکته مورد تأکید قرار میگیرد که آنچه را حکیم با استدلال به آن دست یافته عارف با مشاهده رسیده است و به تعبیرِ مولوی در داستانِ «انگور و اوزوم»، همه اسامیِ مختلف بر یک حقیقتاند ؛[۲۰] و به تعبیرِ شیخ بهایی[۲۱]: عاقل به قــوانین خــرد راهِ تــو پوید ،،دیوانه برون از همــه آییــن تو جوید،، تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید ،، هر کس به زبانی صفتِ حمد تو گوید،، بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه.
۴. فرق رابطه طولی و عرضی
اشاره کردیم که بینِ هر سهگانهای از شاخههای نمودارِ مباحثِ این کتاب، رابطهٔ طولی برقرار است؛ در هر رابطهٔ طولی، حقیقت یک چیز است اما چند مرتبه دارد و مراتبِ بالایی بر مراتبِ پایینی محیط است؛ به تعبیری دیگر در رابطهٔ طولی، «هر چه[۲۲] پایینی دارد بالایی دارد کمی بیشتر». رابطهٔ طولی لبس بعد از لبس است مثلاً - با کمی تسامح- اگر لباسی روی لباسی بپوشیم، رابطهٔ لباسها طولی و به اصطلاح «لبس بعد از لبس» خواهد بود؛ اما در رابطهٔ عرضی لباسی میپوشیم، در میآوریم و لباسی دیگر میپوشیم. این رابطه، «خلع بعد از لبس» و عرضی است. انسان دو بعد داد: روحانی و جسمانی؛ که هر دو هم تغییر میکنند. جسم، تغییر عرضی دارد و روح تغییرِ طولی. برای همین رابطهٔ نیروهای روح با یکدیگر طولی است اما رابطهٔ حواسِ ظاهری ما باهم و بلکه همهٔ اعضای بدن و همهٔ سلولهای جسم با همدیگر رابطهٔ عرضی است.
جهتِ سیر در مراتبی که در این کتاب اشاره شده است، گاه از بالا به پایین است و گاه از پایین به بالا؛ اما ما همهٔ سهگانهها را از پایین به بالا نوشتهایم، تا نظم و نسجِ یکسانی بین مطالب حاکم باشد. ولی در واقع امور و شئون مربوط به حقتعالی و موجوداتِ مجرد که بیشتر درباره خلقتِ هستی و فیضانِ[۲۳] وجود مطرح میشود از بالا به پایین و امور و شئون مربوط به انسان و تکاملِ انسانی از پایین به بالاست. مثلا سهگانهٔ «ذات، صفات و افعالِ» حقتعالی یا سهگانهٔ «الله، رحمان، رحیم» از بالا به پایین و در قوسِ نزول مطرح میشود؛ اما سهگانهٔ معرفتیِ علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین از پایین به بالا و در مرحلهٔ تکاملِ معرفت.
۵. مراتب سهگانه و چندگانه
بحث از سهگانهها به معنای انکار دیگر مرتبهها نیست بلکه به معنای ارایه بحثی اجمالی[۲۴]تر است؛ مثلا میتوان مراتب نیروهای نفس و مراتبِ عالم را هم اجمالی در سه مرتبه و هم تفصیلی در پنج و یا حتی هفت مرتبه به بحث نشست. آنچه در این میان از همه مهمتر است، این است که: ارتباطِ مقولههای مطرح شده باید طولی باشد. اگر این شرط لحاظ شود، طرحِ سهگانه با پنجگانه یا هفتگانه هیچ منافاتی نخواهد داشت و بلکه با لحاظِ «اول و میان و آخر» در هر مبحثی حتی بیشتر از سهگانه هم باز روالِ «اول و میان و آخر» محفوظ خواهد بود؛ چرا که هر مقولهای بالاخره آغاز و میان و انتهایی دارد؛ بنابراین حضراتِ خمسه[۲۵] و یا حتی دوگانهٔ «خلق و امر»، منافاتی با مراتبِ سهگانهٔ عالم ندارد، بلکه همان حقیقت کمی تفصیلیتر یا اجمالیتر بحث شده است. به همین نسبت مراتبِ هفتگانهٔ نیروهای انسان از روح تا حواس که به تفصیل در فصلِ مربوطه بحث کردهایم منافاتی با سهگانه «حواس، خیال، عقل» ندارد؛ چرا که در اجمال، تفصیل و در تفصیل، اجمال حضور دارد.
۶. سهگانههای اسلامی و تثلیث مسیحی
قرار نبود بحثِ حاضر یعنی نسبت سهگانههای اسلامی با تثلیث مسیحی، اینجا مطرح شود؛ چرا که موضوعی بسیار رقیق و دقیق و صد البته نیازمندِ تحقیقاتِ گسترده و استفاده از دیدگاهِ متخصصانِ این حوزه است؛ اما از آنجا که ممکن بود دربارهٔ سهگانههای این کتاب و نسبتِ آن با تثلیثِ مسیحی سوالاتی در ذهنِ خوانندگانِ گرامی مطرح شود به نظر لازم آمد نکاتی در این مورد یادآور شویم:
وجودِ سهگانههای اسلامی در منابعِ مختلفِ دینی و معرفتی مسلم است. تمامِ سورههای قرآنی به جز سورهٔ توبه، با سهگانهٔ «الله، رحمان، رحیم» آغاز میشود؛ کمتر محققِ حوزهٔ قرآن و حدیث و حکمت و عرفان اسلامی را میتوان یافت که از سهگانهٔ «ذات، صفات، افعالِ» حقتعالی سخن نگفته باشد. به همین ترتیب همهٔ سهگانههایی که در این کتاب مطرح شده است بازتابی از سهگانههای مهم حکمت و عرفان و معرفت اسلامی و منابع دینی و حدیثی است که ستونِ اصلیِ مباحثِ معرفتی را تشکیل میدهند و به تفسیرِ شأنی از شئون الهی میپردازند. از طرفی دیگر تثلیثِ معروفِ مسیحی «پدر، پسر، روحالقدس» در دستکم شاخهای از گروههای مسیحیتِ امروزی وجود دارد؛ در عینِ حال گروههایی هم وجود دارند که معتقدند تثلیثِ مسیحی در واقع تثلیث نیست و با توحید سازگار است. مجال مناسبی میطلبد تا دیدگاهها و تفسیرهای مختلف از اصل تثلیث و جوانب مختلف این موضوع مورد بحث قرار گیرد؛ نویسنده ضمنِ قابلِ اصلاح و ویرایش دانستنِ مباحثِ آتی برداشتِ خود را دربارهٔ تفاوتِ سهگانههای اسلامی و تثلیث مسیحی طرح میکند؛ کلیدِ تفاوتِ ایندو نوع سهگانه، در همان مسالهٔ طول و عرض، و اصلِ تشکیک در حکمت اسلامی است؛ اما آنچه در این فرصت اندک شایستهٔ ذکر است، چند تفاوتِ مهم است:
۱. تثلیثهای اسلامی بنا به بحثهایی که اشاره خواهد شد، در واقع سهگانههای یگانه هستند حال اگر تفسیرهای مسیحی از تثلیث اینگونه ادعایی دارند و معتقدند که این سهگانه یکی هستند، میبایست دلایلِ خود را ارایه دهند. دربارهٔ ارتباطِ تثلیثِ «پدر و پسر و روحالقدس»، هم قول به تشخصِ جداگانهٔ اینسه و هم ادعای یکی بودنِ اینسه مطرح شده است؛[۲۶] و این ادعا به نظر میآید هنوز در مرحلهٔ ادعا باقی مانده است.
۲. رابطهٔ تثلیثهای اسلامی با همدیگر طولی ولی رابطهٔ تثلیثهای مسیحی در تفسیرهایی که قایلان به این دیدگاه ارایه میدهند، عرضی است؛ فرضِ وجودی در عرضِ وجودِ الهی به شرک میانجامد در حالی که وجودِ وجوداتِ طولی در سلسله مراتبِ هستی اینگونه نیست؛ از اینرو قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ کفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِد». مائده،۷۳ کافر شدند کسانی که گفتند خداوند سومین از سه است؛ یعنی خدا را هم در عرض آندوی دیگر مطرح کرده باشند. در حالی که خداوند بر همهٔ آنها احاطهٔ وجودی دارد؛ در مقابل این آیه فرموده است: «ما یکونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُم» مجادله،۷ که بر معنیِ طولی و سِعی دلالت دارد. چرا که هر کجا سهای باشد او فوقِ سه است و هر کجا چهاری باشد او فوقِ چهار است و به همین ترتیب.
اشارات اهل تحقیق این نکته را به خوبی تایید میکند: «ثالث ثلاثة» یعنی واحدی عددی که در ردیف اول و دوم مینشیند و در کنار آنها میآرمد و از آنها جداست و آنها نیز از وی جدایند و آنها با آمدن وی سه میشوند و بدون او دو. او سومی این سه تاست و از هرجا شروع کنیم اول و دوم و سوم است و در ردیف آنهاست اما آیهٔ «ما یکونُ مِن نَجوی ثَلثَةٍ اِلاّهُوَ رابِعُهُم» بدین معناست که ذات اقدس خداوند در ردیف چیزی نیست و کسی هم با او همردیف نیست. او به رَقَم و شمارش در نمیآید که اگر سه نفر کنار هم بودند به علاوه خدا بشود چهار تا؛ سه نفر سه نفرند و خدا با همه هست و چهارمی سه نفر است نه چهارمی چهار نفر. سرّش این است که ثالث ثلاثه با اوّلی و دومی نیست و بین اول و دوم هم نیست، بلکه جدای از اولی و دومی و در کنار آنها آرمیده است؛ اما رابع ثلاثه با اوّلی، درون اوّلی، بیرون اوّلی، بین اولی و دومی، درون و بیرون دومی، در سومی، بین اولی و سومی و بین دومی و سومی هست و هیچ جا نیست ... به موجود مطلق و نامحدود نمیتوان اشاره کرد، زیرا اشاره در شمارش مطرح است و در اشاره مشیر و اشاره زیر پوشش موجود نامحدود است، پس به کجا اشاره می کنیم؟ بر این اساس او به عدد در نمیآید و بر همین اساس امیر بیان، حضرت علی علیهالسلام در وصف حق فرمود: «واحد لابعدد». این معارف همه محصول «ما یکونُ مِن نَجوی ثَلثَةٍ اِلاّهُوَ رابِعُهُم» است که اطلاق ذاتی حق و لوازم آن را درپی دارد. اگر خدا چهارمی سه نفر است و در جایی محصور نیست و نامحدود است نه تنها برهان توحید تتمیم میشود و جا برای «واجب» دیگر نیست؛ بلکه جا برای «موجود» دیگر هم نیست، مگر به عنوان آیت، مظهر و... و این همان مفاد وحدت شخصی است.[۲۷]
۳. رابطهٔ تثلیثهای اسلامی را میتوان همچون سه دایرهٔ تو در تو فرض کرد؛ اما رابطهٔ تثلیثهای مسیحی همانندِ مثلثی با سه راس متمایز است؛ کما اینکه خودِ مسیحیان هم برای ترسیمِ نمادی از تثلیث از مثلثی با سه رأس استفاده میکنند.
۴. در تثلیثهای اسلامی وجودِ ذاتِ الهی در مقامِ ذاتِ خود همیشه محفوظ است و مابقی جلوههای هستی، شئون آن وجود و هستیِ واحد است در حالی که دستکم در تفسیرهای امروزی از رابطهٔ پدر و پسر، شخصِ پدر به پسر تبدیل میشود و حتی به تعبیرِ خودشان با «مرگِ عیسی» از مرگِ خدا سخن میگویند؛ طبقِ این تفسیر «خداوند در تجسمش در هیاتِ مسیح مرد».[۲۸]
۵. بر اساسِ برخی تفسیرهای مسیحی خداشناسی به انسانشناسی تنزل مییابد، چرا که خدا به انسان (یعنی وجود مسیح) تبدیل میشود. در این تفسیر، مسیح خلیفه، مَثَل یا حتی مِثلِ خدا هم نیست بلکه خودِ خداوند است که تنزّل و تجسّد یافته است؛ در حالی که طبقِ تفسیرهای حکمت و عرفانِ اسلامی انسان نه خود و نه حتی مِثلِ خداوند، بلکه تنها مَثَلِ خداوند و آینهای از حقیقتِ الهی است که به عنوانِ خلیفهٔ الهی خلق شده است؛ و بینِ مَثَل و خلیفه با ممثلٌله و مخلوفٌعنه هم تشابه و هم تفاوت وجود دارد.
شکی نیست که مسیحیتِ ناب، توحیدی و موردِ پذیرش قرآن و اسلام است و حضرتِ عیسی علیه السلام یکی از پیامبرانِ اولوالعزم الهی و موردِ احترام و اعتقاد مسلمانان است اما تفسیرهای ارایه شده از تثلیث - دستکم نوعی از تفاسیر امروزی از آن-، نه با توحیدِ مورد ادعای مسیحیت و نه با اصولِ اسلامی سازگار نیست.
۷. فرق مرتبه و تقسیم
اینکه «یک شیء دارای سه مرتبه است» غیر از این است که «یک شیء به سه قسم تقسیم میشود». «وجود یا واجب است یا ممکن یا ممتنع» یک تقسیم است اما سهگانهٔ عالم در «دنیا، برزخ و آخرت» یک امر با سه مرتبه است؛ در تقسیم، رابطهٔ قسیمها[۲۹] با یکدیگر عرضی است و هیچ قسیمی قسیمِ دیگر را در درونِ خود ندارد وگرنه خودِ تقسیم منحل میشود؛ اما در مرتبه، مرتبهٔ بالا بر مرتبهٔ پایین احاطه دارد. مرتبهبندی را میتوان خود نوعی از تقسیمبندی محسوب داشت؛ اما نه برعکس. مرتبهبندی تمامِ حسنهای تقسیمبندی را با خود دارد؛ اما عکسِ آن صادق نیست.
۸. فرق مرتبه و مرحله
همچنین مرتبه با مرحله هم فرق دارد؛ طی مرحله را میتوان به دشتنوردی تشبیه کرد و طیِ مرتبه را به صخرهنوردی. در طیِ مرحله ما مرحلهٔ قبلی را پشت سر میگذاریم، از دست میدهیم، فارغ میشویم و آنگاه مرحلهٔ بعدی را به دست میآوریم اما ما در طیِ مرتبه باز بنا به وجودِ ارتباطِ طولی، مرتبهٔ قبلی را حفظ میکنیم و مرتبهٔ بعدی را به دست میآوریم. نظیرِ تکاملِ روح در سهدورهٔ سنی «جوانی، میانسالی و کهنسالی» در انسان که بنا به رشدِ طولی روح و درونِ انسان، همهٔ کمالات و حوادثِ آنرا در درونِ خود داریم و در واقع کهنسالی حالت بارور شدهٔ کودکیِ ماست. نکتهٔ آخر اینکه طیِ مرتبه خود به نوعی طیِ مرحله هم هست؛ اما نه برعکس. مرتبهبندی تمامِ حسنهای مرحلهبندی را دارد؛ اما عکسِ آن صادق نیست.
پی نوشتها:
[۱] . جلوهای از جلوههای یک حقیقت را شئونِ آن حقیقت گوییم. مثلا تصویر ما در داخلِ آینه نه ماست و نه چیزی غیر از ما؛ بلکه شأنی از شئونِ ماست.
[۲] . اوصافِ خدا را شبیه اوصاف مخلوقات دانستن.
[۳] . خدا را از صفاتِ مخلوقات مبرا دانستن.
[۴] . سیرِ ترتیبی و تدریجی موجودات هستی از ذاتِ حق تعالی تا به عالمِ ماده و تا جماد را قوسِ نزول گوییم؛ و سیرِ ترتیبی موجودات تا به ذاتِ حق تعالی را قوسِ صعود نامیم.
[۵] . در مورد مراتب شخصیتسازی و توصیههای لازم در مورد آن، در صورتِ توفیقِ الهی اثرِ مستقلی از این قلم نگاشته خواهد شد.
[۶]. برای نمونه: جایگاه وجودی قلب در نفسشناسی ملاصدرا، نشریه علمی پژوهشی مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، سال ۲۱، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۶.
رابطه نور حقیقی و نور مادی بر اساس قاعده حقیقت و رقیقت، نشریه علمی پژوهشی پژوهشهای فلسفی دانشگاه تبریز، سال ۱۲، شماره ۲۲، بهار ۱۳۹۷.
بررسی تطبیقی سهگانههای حکمت اسلامی و عرفان مولوی، نشریه علمی پژوهشی جاویدان خرد، شماره ۳۳، بهار و تابستان ۱۳۹۷.
فهم رابطه خدا با عالم از روی مثل در حکمت اسلامی، نشریه قبسات، زمستان ۱۳۹۷، و... .
بررسی پسزمینههای حکمی و عرفانی چشمه دایرهای شکل بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی و... .
[۷]. از این قلم؛ مولی ۱۳۹۱.
[۸] . پایین.
[۹] . ارتباط.
[۱۰] . به حساسترین و بارزترین مقاطعِ یک سیرِ واحد مرتبه گوییم.
[۱۱]. نظیر اصل تشکیک در فلسفه اسلامی. به زبان ساده لازمهٔ اصلِ تشکیک این است که چند چیز متفاوت، علتِ تفاوتشان همان علتِ شباهتشان باشد؛ ذاتشان یک چیز است اما شدت و ضعفِ برخورداریشان از آن ذات متفاوت است. به تعبیرِ تخصصیتر: مابهالاشتراکشان، عینِ مابهالتفاوتشان است؛ همهٔ سهگانههایی که در این اثر به آنها پرداختهایم باهم رابطهٔ تشکیکی دارند. در رابطهٔ تشکیکی چند حقیقت باهم ارتباطِ طولی دارند و در این طول یکی مرتبهای از حقیقت است و دیگری مرتبهٔ بالاتر از همان حقیقت و به همین ترتیب.
[۱۲] . متولد ۶۱۹ و وفات ۷۰۰ شمسی عارف معروف آناطولی است که اشعار ترکی وی مشهور است.
[۱۳] . واجب: موجودی که باید باشد؛ مثل خداوند؛ ممکن: حالت مساوی نسبت به بودن و نبودن دارد؛ مثل انسان و همهٔ مخلوقات؛ ممتنع: نمیتواند باشد؛ مثلِ جزء بزرگتر از کل.
[۱۴] . ترس.
[۱۵] . بیباکی.
[۱۶] . عالمِ هستی را نظامِ احسن میدانند؛ یعنی زیباترین نظامِ ممکن که میتوانست خلق بشود.
[۱۷] . مقایسهٔ دوطرفی.
[۱۸] . حکمت صدرایی: حکمت منسوب به محمد بن ابراهیم معروف به ملاصدرا حکیم دورهٔ صفویه اهلِ شیراز و صاحب آثار زیادی از جمله اسفار اربعه؛ متولد ۹۷۹ و متوفی ۱۰۴۵ قمری.
[۱۹] . حکمت منسوب به شیخ شهابالدین سهروردی حکیم قرن ششم هجری صاحب کتاب حکمهالاشراق، متولد سهرورد زنجان.
[۲۰]. بنگرید به مقاله سهگانههای حکمت اسلامی و عرفان مولوی، بابایی، علی، نشریهٔ جاویدان خرد. شماره ۳۳، بهار و تابستان ۱۳۹۷، صفحات، ۴۷-۷۱.
[۲۱] . عالم همهچیزدانِ دورهٔ صفویه. زاده ۹۵۳ قمری در بعلبک لبنان کنونی و متوفای ۱۰۳۰ در اصفهان.
[۲۲]. مراد هر کمالی که.
[۲۳] . در فلسفه، «فیض» به فعل فاعلی گویند که همیشه و بدون عوض و غرض در جریان باشد.
[۲۴] . مختصر در برابر تفصیلی.
[۲۵] . حضرتهای پنجگانه. عرفا مراتب موجوداتِ عالم را در پنج حضرت مطرح میکنند که تقسیم و تعبیرهای مختلفی دارد. بنگرید به التعریفات، ص۳۹.
[۲۶] . بنگرید به: خداشناسی از ابراهیم تاکنون، آرمسترانگ کَرن، ترجمهٔ سپهر، محسن، (۱۳۹۲) تهران: نشر مرکز، بحث تثلیث، ص۱۳۱ به بعد.
کلام مسیحی، میشل توماس، ترجمهٔ توفیقی، حسین، (۱۳۸۷) قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، ص۷۲ به بعد.
دین مسیح، ویلسون بریان، ترجمه افشار، حسن، (۱۳۸۱) تهران: نشر مرکز، ص۱۳۴ به بعد.
جهان مسیحیت، مولند، اینار، ترجمه انصاری، محمد باقر و مهاجری، مسیح، (۱۳۸۱) تهران: امیرکبیر، ص۴۵۶ به بعد.
[۲۷]. تحریر تمهید القواعد، جوادی آملی، ج ۳، ص۴۱۰.
[۲۸]. فلسفه دین، نورمن گیسلر، ص۸۵.
[۲۹] . وقتی میگوییم کلمه بر سه قِسم است: «اسم، فعل، حرف»؛ اسم و فعل و حرف نسبت به هم و در مقایسه باهم قسیم هستند یعنی سه شق از یک امر. و «کلمه» مقسم است یعنی چیزی که مورد تقسیم قرار گرفته است. هر کدام از «اسم و فعل و حرف» بدونِ مقایسه با هم قِسم خوانده میشوند اما در مقایسه باهم قسیم.