به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ به همت معاونت فرهنگی- اجتماعی پژوهشگاه، چهارمین مدرسه تابستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «توسعه ایران؛ چالشهای گذشته، چشمانداز آینده» برگزار شد. یکی از سخنرانان این نشست مقصود فراستخواه، جامعهشناس و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی بود.
فراستخواه در ابتدا به مسئلهمندی توسعه در ایران پرداخت و گفت: با برنامههای عمران پیش از انقلاب اسلامی، تا درصدی رشد اقتصادی داشتیم اما نتوانست توسعه پایدار ایجاد کند. فکر غالب این بود که با استفاده از وامها و فروش نفت، کالاها و خدمات در جامعه افزایش یابد و اینگونه توسعه پیدا کنیم، اما به ملزومات انسانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی توسعه توجه نمیشد. توسعه، یعنی وقتی جامعه به درک و بلوغ برسد، خود را سازمان دهد و ظرفیتهایش را افزایش دهد. به قول آمارتیاسن، توسعه، به معنای گسترش افق انتخابهای آدمی است که با شاخصهایی مانند درجه آزادی بیشتر، مشارکت جمعی، زندگی قانونمند و پرثمر، دولت پاسخگو، رشد اقتصادی و نیکبختی عمومی همراه است.
فراستخواه، به مجید رهنما و مجید تهرانیان به عنوان دو متنقد فرایند توسعه قبل از انقلاب اسلامی اشاره کرد که هم از سوی دولتمردان و هم روشنفکران مورد بیتوجهی قرار گرفتند.
وی، مجید تهرانیان را یک «کنشگر مرزی» خواند که در مرز جامعه، دولت و دانشگاه فعالیت میکرد و افزود: یکی دیگر از این کنشگران مرزی، عباس میرزا بود که در مواجهه با ژوبر، سفیر وقت فرانسه در ایران پرسید: آیا استفاده از عقل، باعث توسعه غرب شده و ما در این مورد کوتاهی کردهایم؟ اما معنای این عقل و عقلانیت چیست؟
فراستخواه توضیح داد: عقلانیت، یعنی باید «خردورزی جمعی» صورت بگیرد که تاکنون محقق نشده است. یعنی نتوانستهایم «مدینه عاقله» را به جای «مدینه تحت مدیریت عقلا» بنشانیم که خود را در شایستهگزینی، نقد و پاسخگویی نشان دهد. بدین ترتیب، یک سده آزمون عقل نخبهگرا داشتهایم؛ از ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ عقل تکنوکراتیک بر جامعه حاکم بوده که پروژه مدرنیزاسیون را پیش برده است و از ۱۳۵۷ تا کنون هم عقل ایدئولوژیک حاکم بوده که پروژه اسلامیزاسیون را اجرا کرده است.
فراستخواه، با اشاره به شاخص «آمادگی اقتصاد دانش» گفت: بانک جهانی در سال ۲۰۱۲ از این نظر، کشورها را به پنج کلاس تقسیم کرده است که ایران در کلاس دو قرار دارد. یعنی حتی کمی پائینتر از وضعیت ترکیه، مصر و عربستان. همچنین، در پیمایش ارزشهای جهانی در سال ۲۰۰۸، در نقشه وضعیت کشورها از حفظ بقا تا خودشکوفایی، ایران در وضعیتی است که مردمش بیشتر دغدغه بقا دارند تا خودشکوفایی و خودبیانگری و ارزشهای عالی.
این پژوهشگر، تأکید کرد: باید به جامعه ایرانی برگردیم و ببینیم که چه ویژگیهایی دارد که پروژههایش دائماً شکست میخورد. مطالعه عادت وارههای اجتماعی ما نشان میدهد که ما ملتی گمنشافتی هستیم که به ارتباط رو در رو علاقه داریم، روابطگرا هستیم، پوچی فکری یا نیهیلیسم در ما لانه کرده است؛ از مسئولیت فرار میکنیم؛ خود را قربانی سیستم جلوه میدهیم؛ یک ترومای فرهنگی داریم؛ احساس قربانی بودن، کرختی و بیمسئولیتی، به ستوهآمدن و استیصال، … از ویژگیهای فعلی جامعه ایرانی است. پس مسئله توسعه، مسئله جامعه و نهادهای اجتماعی است.
وی سپس به نتایج «پیمایش ترجیحات جهانی» اشاره کرد که به صورت آنلاین موجود است و میتوان در آن، ویژگیهای ملتها را با هم مقایسه کرد.
فراستخواه، به عنوان نمونه، از «شکیبایی» در زیست اجتماعی و ارتباطات به عنوان یکی از ویژگیهای اجتماعی مؤثر در توسعه یاد کرد و گفت: ایران از نظر شکیبایی، بسیار پائینتر از متوسط جهانی است. درحالیکه چین، کره و … بسیار بالا هستند. عراق، ترکیه و هند هم پایین هستند. بدون شکیبایی، توسعه، امکانپذیر نیست.
این جامعه شناس با اشاره به نقشه فرهنگی شوارتز گفت: در ایران، بیشتر، سلسلهمراتبی و ادغامگرایانه فکر میکنیم؛ میخواهیم از منافع فوری بهرهمند شویم و خودگردانی فردی ضعیفی داریم. همچنین، براساس مدل تفاوتهای فرهنگی هافستید، اجتناب از نااطمینانی در ایران بسیار بالاست؛ فرهنگ جمعگرایی درونگروهی و فردگرایی اجتماعی در ایران بسیار اهمیت دارد؛ اینها خصیصههای دوگانه یا ژنوسی جامعه ایرانی است. بنابراین، فهم جامعه ایرانی آسان نیست چون جامعهای دوگانه است و با یکسری شاخص سنجیده نمیشود، بلکه باید با رویکرد زیست- بوم جامعه و پویاییشناسی جامعه راجع به جامعه ایرانی نظر دهیم. اکنون جامعه ما قطبی شده است بدین معنی که در زیست-جهان مردمان، میل به پیشرفت، رشد و شکوفایی وجود دارد اما سیستمها با آن توازن و همخوانی ندارند.
فراستخواه به مطالعه گلوب به سرپرستی جاویدان و دستمالچیان اشاره کرد و گفت: بر اساس پژوهش آنها، میل به موفقیت در ایرانیان بسیار بالاست، اما آیندهنگری، جهتگیری درازمدت، صبوری، برنامهریزی، امید و … با این میل، همساز نیست و واگراست. به این معنی که جامعه ایرانی میل به پیشرفت دارد اما امید ندارد. اینها پیچیدگیهای این جامعه است که باعث شده ما اکنون، جامعهای پر تب و تاب، پرتشنج و ناآرام داشته باشیم. انگار جامعه دچار بحران بلوغ شده و میخواهد قد بکشد و بزرگ شود. در این میان، صفات، روابط و مناسبات، نهادها و… هم تغییر میکند.
فراستخواه سپس به سراغ بحث تغییرات ساختی در جامعه ایرانی رفت و گفت: ساخت زندگی، یا ماده زندگی که عوض شود، بینش و نگرش و اندیشهها هم تغییر میکنند. به عنوان نمونه، تغییرات جمعیتی، بزرگ شدن جمعیت و افزایش شهرنشینی در الهیات و خداشناسی تغییر ایجاد میکند. یعنی نظامهای معرفتی قبلی، پاسخگوی نیازهای این جامعه جدید نیست. اکنون بیش از ۹۰ درصد جمعیت تهران باسواد است؛ ایران از نظر سرمایه اجتماعی در رتبه ۸۰ یعنی کمی پائینتر از متوسط قرار دارد؛ از نظر گروه درآمدی هم در رتبه ۸۰ یعنی بالاتر از میانگین جمعیت هستیم؛ از نظر سنی، از میانگین ۲۲ سال قبل از انقلاب، به ۳۰ سال رسیدهایم؛ ضریب جینی در حال حاضر ۴۰ است؛ در گزارش بانک جهانی، از نظر شاخص تولید ناخالص داخلی، رتبه ایران ۲۷ است، اما شاخص نیکبختی اجتماعی ۶/۴ است که ما را پائینتر از متوسط جهان و در رتبه ۱۰۸ از ۱۵۵ کشور جهان قرار میدهد. این نشان میدهد که ساختارهای قدرت، ثروت و فرهنگ، نمیتواند این درآمد را تبدیل به شادی و نیکبختی کند. این پژوهشگر اجتماعی نتیجه گرفت: در مجموع، فرایند توسعه در ایران، در سطح نهادهای اجتماعی، نتوانسته است بهطور رضایتبخشی مستقر شود و حرکات سینوسی، ناهمزمانی و ناپایداری داشته است.
وی با بیان اینکه نظام آموزشی و فناوریهای اطلاعات و ارتباطات میتوانند زمینهساز توسعه باشند، بر نقش آنتولوژی (هستیشناسی) جامعه در امر توسعه تأکید کرد و گفت: وقتی آنتولوژی یک جامعه تغییر نمیکند، نمیتوان انتظار توسعه داشت. توسعه، دیالکتیکی و درونزاست؛ به معنای از بین بردن نهادهای جامعه نیست بلکه همان نهادها باید تغییر و بسط پیدا کنند. بنابراین، برای اینکه توسعه در ایران مانا و دیرپا و زیستپذیر باشد، باید نگاهمان به توسعه، در سطح هستیشناسی اجتماعی باشد. نهضت مشروطه، نهضت تلگرافها بود؛ نهضت ملی، تحولی ناشی از سواد، شهرنشینی و رادیو بود؛ انقلاب اسلامی، با سخنرانیها و نوارها پیش رفت؛ تحولخواهی دهه ۷۰ ناشی از مطبوعات بود و تحولخواهی دهه ۸۰ ناشی از اینترنت، تلویزیونهای ماهوارهای، وبلاگ و شبکههای اجتماعی بوده است. فراستخواه، با اشاره به نرخ بالای رشد استفادهکنندگان از اینترنت و همچنین، سرعت رشد اینترنت ثابت و همراه در ایران، گفت: متوسط مصرف شبکههای اجتماعی مجازی در ایران، ۱۲۰ دقیقه در روز است. که رقم بالایی است. سیاست فیلترینگ هم نمیتواند با مصرف این شبکهها در زندگی روزمره کاربران ایرانی بازی کند.
فراستخواه، در پایان، بحث خود را جمع بندی کرد و گفت: یک معادله توضیحدهنده توسعه، معادله جامعه و دولت است. یعنی جامعه بزرگ و دولت کوچک توسعه نمییابد؛ همچنین برعکس آن، یعنی دولت بزرگ و جامعه کوچک هم توسعه نمییابد. اکنون، با توسعه آموزش و فناوریهای ارتباطی، شانس جامعه ایرانی برای بزرگ شدن، نیرو گرفتن و قدرت یافتن بیشتر شده است؛ فاصله دولت هم کمکم از ملت کمتر میشود و انتظار میرود جامعه ایرانی بتواند دولت را در حوزه کشش خودش قرار دهد. جامعه، به معنی زیست-بوم شهر، نهادهای مدنی و صنفی، بخش غیردولتی قوی، بلوغ فرهنگ سیاسی باید بزرگتر و قویتر شود. از سوی دیگر، دولت به معنی دریافتهای نفتی مستقل از مردم، افسون ایدئولوژی، قدرت قدسی و انحصار قدرت باید کوچکتر شود. بنابراین، راهحل هستیشناختی جامعه ایرانی، بزرگ شدن حوزههای میانی و نهادهای واسط است.
در انتهای این نشست، فراستخواه به تعدادی از سوالات حاضران پاسخ گفت.