به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از بهروز فرنو، مدیر بنیاد فردید است که در ادامه می خوانید؛
«قل انّما اعظکم بواحده ان تقوموا للّه مثنی و فرادی ثمّ تتفکروا» (سبا) ۴۵
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معمّا با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی بر کند خلوت نشینی
از سال گذشته بنده به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب، سلسله یادداشتهایی تحت عنوان «قیام به تقکر» با ابتدا به آیه شریفه فوق، ابیات حافظ لسانالغیب و برخی تاکیدات متفکر فقید دکتر سید احمد فردید، آغاز کردهام تا شاید، در حد بضاعت، طرح مسئله و پرسشی باشد نسبت به اهمیّت تذکر به حجب زمانه و لزوم مواجهه حکمی با مسائل عالم کنونی؛ تذکر نسبت به خودآگاهی تاریخی و تفکر در بحران جهانی و آثار آن در مسائل خارجی و داخلی کشور، در مقطع حساس کنونی.
اکنون با گذشت ۲۵ مرداد ماه، بیست و پنجمین سالگرد ارتحال مرحوم فردید، قسمت دیگری از این سلسله یادداشت را با گرامیداشت یاد آن فقید سعید، پی میگیرم.
قبلا نیزعرض کردهبودم که این قسمت از آیه شریفه فوق، مستند باب یقظه، نخستین باب از نخستین منزل کتاب شریف منازلالسائرین خواجه عبدالله انصاری است. خواجه اینجا قیام لله را یقظه، به معنای بیداری و تذکر به حجب، دانسته که شرط تفکر برای آغاز راه سلوک است. در تفسیر کشفالاسرار میبدی منسوب به خواجه نیز این معنا در نوبت سوم تفسیر همین آیه به این صورت آمده است: «گفتهاند که القیام لله نقطه پرگار طریقت است و مدار اسرار حقیقت؛ هر که از تدبیر خود برخاست و کار خود با حق جلجلاله گذاشت، ثمره حیات طیبه برداشت.» حال ممکن است این سوال پیش آید که تفسیر به یقظه، تفسیر خاص خواجه یا اهل طریقت است و با توجه به ادامه آیه «ما بصاحبکم من جنه ان هو الّا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید» در واقع معنای تحتالفظی، این آیه تذکری است به مردمان در صدر اسلام که قیام کنند برای خدا و سپس درست فکر کنند که پیامبر(ص) یاور آنان، هیچگونه جنون یا دیوانگی ندارد و به عذاب شدیدی که پیش روی غافلان است، هشدار میدهد. لذا این عمومیت و کلّیتی که در تفسیر خواجه به یقظه یا قیام لله برای تفکر آمده و اکنون در این مجال در صدد آن هستیم که برای مواجهه با مسائل روز کشور و انقلاب از آن تفسیر استفاده کنیم، چه وجهی خواهد داشت؟
پاسخ آن است که در تفسیر حکمی همواره سعی مفسر آن است که به مدد حضرت حق، از مفاهیم جزیی هر کلمه و آیه به معانی کلّی کلمات و آیات برسد و در حد بضاعت از ظاهر هر آیه به باطن آن و از اعتبارات شخصی و تاویل به رای، به حقایق نفسالامری و ماهوی پی ببرد و بلکه -به بیان مولانا-سرّ سرّ ماهیات را بجوید؛ چه در عالم تکوین، چه در کتاب تشریع.
لذا در خصوص این آیه مسئله این است که قیام لله چیست و چه نسبتی با تفکر دارد؟ تفکری که موجب گذشتن از حجب و انگارههای نظری است؛ انگارههایی نظیر شایعات مشرکان در صدر اسلام، که پناه بر خدا، پیامبر را دیوانه میخواندند. آیه، موکد به قیام لله تذکّر میدهد، چه انفرادی، چه دو به دو. از این تاکید برمیآید که تفکر حقیقی بدون تذکّر به قیام لله، برای آنان که به حجاب عادات و انگارههای زمانه گرفتار هستند، ممکن نیست؛ شرط تحقق این تفکر، گذشتن از ماسویالله و بیداری از خواب غفلت است. اینجاست که یقظه و تذکر به عنوان لازمه تفکر حقیقی مطرح میشود. از این روی است که تعبیرات ذکر و فکر در تفسیر آیات، احادیث، متون و ماثورات اسلامی به کرات همراه یکدیگر آمده است و در تفاسیر مختلف بخصوص تفاسیر حکمی و عرفانی مرتب به توالی این دو معنا اشاره شده است. کما اینکه در تفسیر خواجه از آیه مورد نظر هم به آن اشاره شد.
جالب است حضرت امام خمینی(ره) نیز با استناد به همین آیه، تعبیر «قیام لله» را در اعلامیههای زمان انقلاب به عنوان تذکرات احوالی برای قیام سیاسی واجتماعی نیز آوردهاست. لذا در نظر گرفتن وجه کلی قیام لله به عنوان نیت اصلی و باطنی برای گذشت از حجب، مجاهدات نظری و عملی، اعم از جهاد اصغر و اکبر، در عالم اسلام و انقلاب کم سابقه نیست.
در همین طریق اگر در سوره مبارکه سبا به چند آیه قبل بازگردیم و آیات۳۱ تا ۳۳ را مطمح نظر قرار دهیم، به مناظرهای در روز واپسین اشاره میشود که در آن حرف دل مستضعفان استکبار زده و مستکبران، در میان خواهد بود. طبق این آیات مستضعفانی غافل، در روز جزا سخنشان با مستکبران آن است که هر آینه اگر شما نبودید ما گمراه نمیشدیم. مستکبران پاسخ میدهند که آیا ما بودیم شما را از هدایتی که به سویتان آمد، بازداشتیم؟ شما خود مجرم هستید. بار دیگر مستضعفان اذعان میدارند که «بل مکر الّیل و النهار اذ تامروننا ان نکفر بالله و نجعل له اندادا». در حقیقت از این مناظره استنباط میشود که بازی زمانه و مکر لیل ونهار همان خواب غفلتی است که اگر ذکر، فکر، بیداری، یقظه و قیام لله نباشد گمراهی به تبع آن غالب خواهد شد. حضرت حافظ در این خصوص آورده است:
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
یا در غزل دیگری که به صراحت به مکر زمانه اشاره کرده است:
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نگار میفروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
زساقی کمانابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
حال بحث این است که مکر زمانه و حجاب غفلت در هر عصر و دوره متناسب با سیر تفکر و حوالت تاریخی آدمی در این عالم، صورتی خواهد داشت و طبق صریح اعتقاد شیعه، رویت بی حجاب حقیقت، البته به وجه غالب، تنها در عصر ظهور امکان پذیر است. مسلم در عصر و زمان کنونی کسی به مانند مشرکان زمان ظهور اسلام، نبی اکرم یا مومنان و مجاهدان را اهل جنون یا سحر و جادو به شمار نمیآورد؛ گر چه که ممکن است مستکبران کنونی نیز اهل مجاهدت را «دیوانه» به معنای کسی که فاقد عقل کارافزا و منفعتطلب است، بدانند یا تفکر و حکمت را خلافآمد عادت بشمارند؛ لیکن نوع این حجب و اتهامات با صدر اسلام متفاوت است. لذا لازم میآید که در طریق تفکر، متذکر حجاب عصر جدید و ماهیت ابتلائات و مکر زمانه در عالم کنونی باشیم.
در زمانه کنونی و در بین متفکران حکمت و فلسفه و آشنایان به مبانی تفکر قدیم و جدید در مملکت ما، نخستین کسی که پرسش جدّی از ماهیت عالم جدید داشت، متفکر فقید سید احمد فردید بود که از مسئله بشرانگاری در عالم مدرن با طرح موضوع غرب و غربزدگی، سخن گفت و حوالت خودبنیاد عالم کنونی را متذکر شد. چنان که در عنوان مباحث خود در سال ۶۳، که مجلد اول آن اکنون منتشر شده، آورده است: «غرب و غربزدگی و بحران حوالت تاریخی آن در روزگار نیستانگار و مکر لیل و نهار زده آخرالزمان کنونی».
حالا پرسش این است که قیام لله، یقظه و سپس تفکر در عالم کنونی به چه معنایی میتواند باشد و چه نسبتی با حقیقت انقلاب اسلامی دارد؟ همچنین ممکن است این سول مطرح شود که آنچه مد نظر خواجه انصاری یا حافظ در زمان گذشته بوده با بازجست موضوع در زمان کنونی در نظرگاه مرحوم فردید چه نسبتی دارد؟
درست است که حافظ میگوید:
در بحر مایی و منی افتادهام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
ویا در غزل دیگر:
فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست
کفر است در این مذهب خودرایی خودبینی
بله خودبینی، خود رایی، منیت و مائیت همواره در هر عصری به صورتی بودهاست، اما هیچگاه به معنای اومانیسم و بشرانگاری در عصر جدید اصالت موضوعیت و حجّیت نداشته ومنشاء تدوین قوانین ومناسبات اجتماعی نبوده است. خود بنیادی به این معنا فصل ممیز فرهنگ تمدن جدید از اعصار گذشته است. همچنین این که در دورههای قدیم و میانی تاریخ، چه قرون وسطای مسیحی چه فرهنگ و تمدن اسلامی، حاکمیت و سیاست مشوب به طاغوت و استبداد بودهاست، بحثی نیست، اما به مانند استعمار و استثمار در دنیای جدید وتحقق تام وتمام آن در امپریالیسم، طاغوت مضاعف نبودند و خود را ملاک و مبدا همه فضایل نمیدانستند. لفظ استعمار خود به معنای عمران و آبادی است. اما این آبادی در مستعمرات به معنای ایجاد تاسیسات برای استثمار ملل عقب مانده در ایجاد ظواهر تمدن است. تمدنی که خود بر پایه استعمار استوار است.
به هر حال روشن است که حجب و ابتلائات هر دوره از تاریخ متناسب با صورت احوال و اصالتهای فکری همان دوره تعیّن پیدا میکند. لذا در دوران عسرت و آخر الزمان کنونی، یعنی در فرهنگ تمدن الحادی و لائیک مدرن، استکبار، تفرعون و خدایگانی یا امپراطوری صورت مضاعف و مرکب به معنای امپریالیستی پیدا کردهاست.
حال اگر بپذیریم که پرسش حکمی از ماهیت مدرنیته و غرب و غربزدگی، شرط خودآگاهی است، پس ذکر و فکر نسبت به حجاب خودبنیاد آخرالزمان، میتواند مصداقی از یقظه و قیام لله باشد که لازمه گذشت از حجب و تفکر به معنای حقیقی است.
در اینجا باید اذعان کرد که به بیان جناب استاد آقای دکتر داوری، از آنجا که ایران زمین از معدود نقاط دنیا است که غیر از اروپا، سابقه جدّی حکمت و فلسفه در ادوار گذشته داشته است، عجیب نیست که در دوره مابعد مدرن هم در این سرزمین کسی مثل مرحوم فردید پیدا شود و هم سخن با حوزههای فلسفی منتقد مدرنیته، بخصوص مباحث مارتین هیدگر، از ماهیت تفکر، فرهنگ و تمدن جدید پرسش کند و در باره ادوار تفکر عالم تامل کند.
حالا اگر این پرسش و تذکر کتبی باشد یا شفاهی یا قبل از انقلاب مجمل گفته شود و بعد به تصریح، که در ماهیت آن تفاوتی پیدا نمیشود. اگر کسانی آن چنان با انگارههای فکری مدرن دلخوشند که هر تذکری خواب آنها آشفته میکند و ترجیح میدهند که از بحران عصر جدید هیچ نشنوند و هیچ ندانند، تقصیر اهل تفکر چیست؟ آیا اهل تفکر باید تاملات خود را با عادات مدعیان، تطبیق دهند؟! خوب شاید حتی انفجار اتمی هم کسانی را که خود را به خواب زدهاند، از خواب غفلت بیدار نکند؛ پس گناه اهل تفکر چیست؟!
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
اما راجع به انقلاب اسلامی، ممکن است این سول پیش آید: عموم مردمی که از آغاز در انقلاب شرکت داشتند، نه چندان درک حکمی از طرح مسئله غرب و غربزدگی مرحوم فردید داشتند نه استنباطی عرفانی از معنای قیام لله در اعلامیه امام خمینی(ره). بله ممکن است عموم مردم نسبت چندانی با مباحث حکمی یا عرفانی نداشته باشند، اما آن گاه که زمان توجه و اقبال عموعی به حقیقتی برسد، به صرافتطبع آن معنا برای عموم نیز به نسبتی منکشف میشود؛ به علاوه عموم مردم چون مدعی علم و تفکر و فلسفه نیستند، دچار جهل مرکب نمیشوند و به مصداق آن کس که بداند که نداند، میتوانند لنگان خرک خویش را، در مواقع اضطرار، به مقصد برسانند. اما زمان توجه و تذکر عمومی به هر حقیقتی را سیر تفکر و توفیقات تاریخی تعیین میکند. آن چه امام خمینی(ره) از ایام پر فروغ آن، به «ایّامالله» تعبیر میکرد.
عنایت بفرمایید که در تحولات تاریخی معاصر، مردم ایرانزمین چند مرحله، حجب تاریخی را پشت سر گذاشتهاند تا در آستانه انقلاب اسلامی، کم و بیش حجب و انگارهها فرو ریخت و گوشها به نسبت آماده شنیدن سخن حق شد. اگر غیر از این بود با این همه ابتلائات، پیروزی انقلاب در این منطقه حساس، که روزی پایگاه استراتژیک نفوذ آمریکا و مستکبران عالم بود، میسر نمیشد.
من در مجال دیگری طی مصاحبه با خبرگزاری تسنیم راجع به انقلاب و خودآگاهی تاریخی لازم برای آن، مفصل توضیح دادم و از تاثیر تذکرات و تاملات مرحوم فردید در مدد رساندن به این خودآگاهی هم صحبت کردهام. مصاحبهای که اخیراً در پایگاه آن خبرگزاری درج شده و دسترس است. لذا اینجا مفصل وارد نمیشوم. تنها متذکر حجبی میشوم که در سیر افکار و حوادث، به نسبتی برای عموم مردم، گذشت تاریخی از آنها پیدا شده است. گذشتی که امکان و موجبات پیروزی انقلاب اسلامی را فراهم کرد.
نخستین حجاب، مناسبات پادشاهی استبدادی و خان سالاری یا انگارههای مسخ شده گذشته بود که با انقلاب مشروطه ومنورالفکری، به اصطلاح آن موقع، بعضاً زیر سوال رفت یا فرو ریخت. منورالفکری که آن ایّام خودآگاهی نسبت به مبانی آن نبود. لذا غیر مترقبه نمینمود اگر جمعی از مشروطهخواهان برای پیروزی به سفارت انگلستان متوسل شوند و در باغ آن سفارت بست بنشینند. اما در حوادث بعد با روشن شدن مقاصد استعماری دول غربی، بخصوص بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲، اعتبار استعمارگران بخصوص آمریکا و انگلستان به کلی فروریخت. منورالفکری به معنای لیبرال هم به واسطه وضع جهانی و داخلی که امکان مقابله با استعمار جدید یا امپریالیسم به سرکردگی آمریکا را نداشت تا حدود زیادی مغلوب روشنفکری سوسیال شد.
جبهه ملی بعد کودتا از هم پاشید و گروههای مذهبی مثل نهضت آزادی و گروههای روشنفکر چپ از آن جدا شدند. به علاوه آن بخش از منورالفکران که کارگزار رژیم پهلوی شده بودند به جهت خشونتهای رژیم ستمشاهی اعتباری نداشتند. بنابر این حجاب منورالفکری دومین حجابی بود که در تاریخ معاصر، حداقل، اعتبار سیاسی خود را از دست میداد. بعد دوره اعتبار جنبشهای چریکی، ادبیات سوسیال و کلاً اعتبار تفکر انتلکتوئل یا روشنفکری متمایل به چپ رسید. این وجهه نظر هم با مشکلات و مسائل خارجی و داخلی که به تدریج پیدا کرد، موفق به حلّ مسائل جهانی، بخصوص عدالت اجتماعی ادعایی، نشد.
علاوه بر آن اقدامات نسنجیده گروههای چپ داخلی، ناکامیها و اختلافات آنها موجب شد که تفکر روشنفکری سوسیال که روزگاری در دهههای چهل یا پنجاه اعتباری خاص داشت، از نیمه دهه پنجاه اعتبار خود را از دست بدهد و شرایط برای تاثیر روزافزون سخن امام و انقلاب اسلامی فراهم شود. این سومین حجابی بود که تا حدودی زایل میشد. از سوی دیگر ابتذال و بیبندوباری روزافزون در فرهنگ و هنر و مناسبات اجتماعی موجب آن شد که افراد مذهبی سنتی که معمولاً دخالتی در مسائل سیاسی نداشتند، خود را موظف به حمایت از انقلاب و امام بدانند.
در این میان ایادی رژیم ستمشاهی با کوتهنظری تام، همه امکانات مملکت را صرف ریختوپاش و تبلیغات بی سروتهی مثل جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی میکردند و با غفلتی عوامانه رویای دروازههای تمدن بزرگ را در مونتاژ استبداد پادشاهی با مقاصد مدرن امپریالیستی و استعماری میدانستند. عالم مدرن که خود دچار بحرانی روز افزون بود. همه این شرایط و احوال موجب توجه عمومی به بحران سیاسی و اجتماعی و لزوم تحولی انقلابی در طریقی اکتناهی شد. این خودآگاهی عمومی با تذکرات حکمی امثال فردید راجع به غرب و عالم جدید به خواص جامعه و انعکاس آن از طریق آثار آلاحمد یا دکتر شریعتی، به کمال این خودآگاهی مدد میرساند.
اکنون همه آنچه گفته شد برای این بود که احراز شود، انقلاب اسلامی فرصتی تاریخی است برای مقاومت در برابر دجّال آخرالزمان، امپریالیسم صهیونیستی یک چشمی که فقط مطامع دنیایی و قدرت اهریمنی ایادی خود را میبیند و دنیا را با تولید انبوه و مصرف انبوه به ویرانی زیستمحیطی، توسعه خشونت و تسلیحات کشتار جمعی میکشاند.
اما مشکل کجاست و ناکامی و فساد از چه مایه میگیرد؟ در این که نظام کاپیتالست و استکبار جهانی در مرحله اقدامات بحرانی کنونی، علت فاعلی فساد و خشونت در جهان بخصوص در کشورهای در حال توسعه یا ضعیف است، هیچ بحثی نیست و شواهد قراردادهای استعماری، امتیازات و رشوههایی که پرداخت شده در تاریخ ایران و سایر ملل تحت استعمار، کاملاً مشخص است؛ امّا علل قابلی دقیقاً به بقایای همان حجبی برمیگردد که ذکر شد و مرحوم فردید از کلیّت آن به غربزدگی یاد میکرد. عاداتی که علت موجده آن با انقلاب اسلامی اغلب زایل شده اما علت مبقیه آن که عادات هرروزینه است به جای خود باقی است.
یکی از دوستان اخیراً بعد از آن که من در چند نوبت در مناسبتهای مختلف به گذشت چندین دهه از طرح مسئله غربزدگی اشاره کردم، معترض شده که چند بار به سنوات گذشت ایام از زمان طرح غربزدگی، اشاره میکنی! نکته، ذکر صرف سنوات طرح این موضوع نبود؛ بلکه عدم توجه دقیق به مقصود حکمی آن مرحوم از طرح این مسئله است که همچنان علت قابلی سوء فهم، انحرافات و فساد در شئون مختلف اجتماعی ماست.
وقتی نظام بوروکراتیک مملکت چه در عرصه قضا یا فرهنگ، هنر، سیاست و اقتصاد، چندان که باید متذکّر این معنی نیست، در هر قوهای، فارغ از حاکمیت این جناح یا آن جناح، چگونه میتواند با فساد و انحراف مقابله کند؟ چندی پبش جناب استاد آقای دکتر داوری مطلبی را تحت عنوان این پرسش که «چگونه است که ما مشکل بسیار داریم، اما مسئله نداریم ؟» انتشار دادند که باز هم چنان که میبایست توجه نشد.
خوب وقتی دشمنان ما و انقلاب از چندین اندیشکده جهانی با سابقه چند صد ساله فراماسونری بینالملل و امکانات سازمانهای بزرگ جاسوسی چون سیا و موساد علیه ما بهره میگیرند، چگونه است که ما به تحقیقات ناقص و فاقد نظرگاه حکمی و پرسشهای کلی و ماهوی دوایر اداری، بسنده میکنیم! غیر از این است که مسئله به معنای حکمی نداریم؟! مثال و مصداق بارز این معنا رابطه بنیاد حکمی و فلسفی دکتر فردید با سازمان فرهنگی هنری شهرداری ثهران، ارگان پشتیبانی کننده آن است.
ملاحظه بفرمایید پس از فوت مرحوم استاد در سال ۷۳ و فقدان محلی برای نگاهداری یادداشتها، کتابها و نوارهای درسگفتارهای وی، با تصویب مقامات عالی کشور و شهرداری وقت، قرار شد که خانه آن مرحوم خریداری، مرمت و تجهیز شود و با ایجاد بنیادی فرهنگی به نام استاد فردید در اختیار آن بنیاد قرار گیرد. همین معنا انجام شد و تا سال ۷۶ خانه با تخفیف از وراث، توسط شهرداری محل(منطقه۶) به شرط ایجاد بنیاد، خریداری شد و به اهتمام شرکت توسعه فضاهای فرهنگی و منطقه ۶ بازسازی و تجهیز شد و باهمکاری شاگردان استاد، بنیاد به عنوان موسسه فرهنگی مستقل ثبت شد و با تحویل گرفتن ساختمان، مشغول کار شد.
در سال ۸۱ کار نظارت و پشتیبانی از بنیاد به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران واگذار شد و رئیس وقت این سازمان پشتیبانی از بنیاد را موکول به استقرار واحدی از سازمان در ساختمان بنیاد، به عنوان حلقه واسط، کرد. از آن به بعد این ساختمان محل استقرار واحدهای ستادی بیجا و مکان سازمان، فارغ از امکان پشتیبانی لازم آنها از بنیاد، شده است. از حدود یک دهه پیش به دنبال اعتراض بنیاد و حمایتهای شورای شهر و شهرداری وقت، با استقرار مرکز مطالعات سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در ساختمان بنیاد، کار پشتیبانی از بنیاد به آن مرکز واگذار شد و بنیاد به ناچار فعالیتهای خود را با محدودیت امکانات و عنایت رئیس وقت مرکز مطالعات ادامه میداد.
سال گذشته سازمان اعلام کرد که مرکز مطالعات به جهت وظیفه سازمان که محدود است به فرهنگ عمومی شهری، عملاً منحل شده و بقایای آن در مرکز آموزش سازمان ادغام میشود و مجدد قرار است که واحدهای بی جا و مکان دیگری در ساختمان بنیاد مستقر شوند. حتی تذکّر بنده به معاون فرهنگی سازمان، اصلاً شنیده نشد؛ تذکّر در خصوص این نکته بدیهی که مطالعه و تحقیق در خصوص فرهنگ عمومی شهری و وجوه کلی و حکمی آن- که بنیاد هم میتواند به نحو موثر و نتیجهبخشی به آن کمک کند- اصلاً یک موضوع خاص است و با خود کار فرهنگی برای عموم، ماهیتاً متفاوت است. ملاحظه بفرمایید وقتی مسئلهای فهمیده نمیشود، پاک کردن صورت مسئله، تنها راه است.
لذا از آن به بعد مرتب واحدهای ستادی بی جا مکان دیگری، بدون لحاظ سنخیت با بنیاد یا تعهدی نسبت به آن، به این ساختمان نقل مکان کردهاند. این در حالی است که شهرداری تهران از چند سال پیش به این سو، یک ساختمان چندین طبقه مجهز را در بلوار کشاورز برای واحهای اداری وستادی سازمان اختصاص داده است. باز اخیراً اداره مشارکتهای سازمان با چندین نفر کارمند ستادی به این ساختمان سرازیر شدهاند. به نحوی که حتی فضای کافی برای کتابخانه عمومی مرکز، باقی نمانده است. کتابخانهای که طبق توافق اولیه با مشارکت بنیاد تشکیل شده و مکانی است برای استفاده مردم منطقهای که بخش عمدهای از هزینه خرید و تجهیز ساختمان از محل پرداخت عوارض آنان تامین شده است. چیزی که مهم نیست فرهنگ و تفکر است و آن چه مهم است دایره اختیارات و امکانات هر مدیر تازه به دوران رسیده است.
ملاحظه بفرمایید این تنها یک مشکل مربوط به یک مرکز خاص نیست، بلکه ضعفی عمده است که به جهت فقدان نظرگاه حکمی در اغلب دوایر پژوهشی کشور ملاحظه میشود. این ضعف نه تنها از آشفتگی برنامههای دوایر مختلف مشهود است، بلکه بنده به جهت سابقه عمده پژوهشی از نزدیک با دوایر فرهنگی نهادها و سازمانهای مختلف سروکار داشتهام و تقریباً همهجا این ضعف را از نزدیک ملاحظه کردهام. برای همین است که عملاً ادارههای تحقیق و پژوهش تاثیری بسزا در کار سازمانهای متبوع خود ندارند.
توجه بفرمایید تا زمانی که ما در نظام اداری حاضر التفاتی به وضع کلی هر نهاد یا سازمان و وظایف آن در چارچوب کشور، انقلاب و عالم کنونی نداشته باشیم، چه بسا اقداماتی که مبادرت به آن میکنیم ، مصداق کز نکرده بریدن و دوختن، باشد و بیگدار به آب زدن. حالا اگر در کوران حوادث انقلاب یا جنگ تحمیلی ناگزیر به تصمیمات اضطراری بودیم، بعد از چهل سال آن هم در واحدهای فرهنگی و پژوهشی که خود را مدعی راهنمایی عموم میدانند، چرا باید حال روز ما چنین باشد!!
هر چه بگندد نمکش میزنند
وای به وقتی که بگندد نمک