فرهنگ امروز/ محمدسعید ذکایی:
نگاه مطالعات فرهنگی به «کار»، اشتراکات و تمایزاتی با نگاه رایج در رشتههای مستقرِ نزدیکی چون جامعهشناسی و یا مردمشناسی دارد. فرهنگ کار برای چند دهه، موضوعی جدی در سنت مطالعاتیِ این رشتهها بوده است. مثلاً شاخۀ جامعهشناسیِ کار جزو اولین شاخههای تخصصیِ شکلگرفته و دروس ارائهشده در دانشگاهها بوده است. به همانسان، ایدۀ تحول در معنا، شیوهها، انگیزهها و آثار کار و یا مطالعات تطبیقی بر حسب تنوعات دینی، قومی، جغرافیایی و منطقهای، بهانۀ جدی برای تولید و ارائۀ نظریهپردازیها و مفهومسازیهای کلاسیک و یا مطالعات موردیِ میدانیِ عمیق و ماندگار شدهاند. نظریۀ طبقۀ تنآسای وبلن، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداریِ وبر، تقسیم کار اجتماعیِ دورکیم، سرمایۀ مارکس و دهها متن دیگر، تنها نمونهای از این توجه و اولویت است. کار، اساس تحول در تمدن جدید و عرصۀ اصلی مدرنیزاسیون، تفکیک اجتماعی، توسعه، رشد تکنولوژی و در سویۀ منفی، استعمار و بهرهکشی بوده است.
در مطالعات فرهنگی، فرهنگ کار نه صرفاً برآمده و پاسخگوی شرایط ساختاری چون تقسیم کار و تفکیک اجتماعی، رشد صنعت و اتوماسیون، شهرنشینی، آرایش نظام طبقاتی، توسعۀ بوروکراسی و شرایطِ ساختاریِ مشابه، بلکه برساختهای اجتماعی و فرهنگی تلقی میشود که در مسیر گفتوگوی عاملین و معناسازی آنها از میدانهای متنوعی که در آن به ایفای نقش شغلی و حرفهای میپردازند، شکل میگیرد. نگاه مطالعات فرهنگی، کار و فرهنگ آن را در کلیت روابط اجتماعی، سیاسی و تاریخی مینگرد و برای فهم عمیق لایههای معنایی چندگانه و پیچیدۀ آن، از مفاهیم، رویکردها و روشهای طیفی از دیگر رشتههای علوم انسانی و اجتماعی مدد میگیرد. بر این اساس، اقتصاد، جامعهشناسی، تاریخ، سیاست، مردمشناسی، مطالعات جنسیت و مطالعات پسااستعماری سهم مهمی در فهم تحولات فرهنگ کار ایفا میکنند.
از سوی دیگر مطالعات فرهنگی، کار و فرهنگ آن را بستری برای نقد و عمل سیاسی میداند. این منظر علاوه بر خصلت تاریخی و آشنای آن در نظریهپردازیهای کلان مثلاً مارکسیستی و نومارکسیستی و یا پسااستعماری، در سویههای نظریِ دیگر و مقیاسهای دیگر نیز قابل تحلیل است. فرهنگ کار امتداد سیاست فرهنگ، اقتصاد سیاسی و اقتصاد اخلاقیِ جامعه است. کیفیت و انتخاب شیوههای کار، ایدههای مهمی درخصوص نگرشها و ارزشهای سیاسی به دست میدهند. به این ترتیب میتوان از ویژگی دیگرِ نگاه متفاوت فرهنگی به کار سخن گفت و آن قضاوت اخلاقی درخصوص جامعۀ مدرن است. تحولات و تغییرپذیریهای فرهنگ کار گویای آرزوها، ارزشها و جهتگیری و آیندهنگریهای انسان و دغدغهها و ملاحظات انسانی اوست. مجموعهمطالعاتی که اینک در برخی کشورهای غربی در قالب سنت تاریخ فرهنگیِ کار موجود است، و یکی از تازهترین نمونههای آن مجموعۀ شش جلدی است که تحولات فرهنگیِ آن را از عهد عتیق تا به امروز در غرب مرور میکند، درسهای مهمی دربارۀ مقولاتی چون اجتماعیشدن شغلی، هویتیابی با کار و نیز تجربۀ ذهنیِ صاحبان حرف و مشاغل گوناگون در سراسر مسیر زندگی و تغییر و تحولات آن را آَشکار میسازد. کاربرد این سنت در ایران میتواند روشنگریهای زیادی درخصوص عناصر روانی، اجتماعی و فرهنگی در معنابخشی و انجام کار ایرانیان در مقاطع مختلف را نمایان سازد و مثلاً توضیح دهد که چگونه فضا و میدان کار در ایران در برهههایی از تاریخ ایران، امکان تعامل، بدهبستان و همافزایی علمی را فراهم ساخته و به دستاوردهای ارزشمندی انجامیده است؛ درحالیکه به نظر میرسد این تداوم با انقطاع مواجه گردیده و غالب بودن کار در شاکلۀ هویت و هویتیابیهای برخی افراد با چالشهای جدی مواجه است.
در سطحی دیگر، نقدهای جدیِ واردشده بر آثار فرهنگ مصرفگرایی هم در میان روشنفکران (مثلاً آثار بودریار و یا هاروی) و هم در سطح مدنی و جنبشهای اجتماعی (بهسان آنچه امروز در کشورهایی چون فرانسه و جنبش ضد جهانیشدن میگذرد) نقدی به فرهنگ کار غربی و سیاست فرهنگیِ پشتیبان آن (هم در دولتها و هم در بازار آزاد سرمایه و بخش خصوصی) است. مطالعات فرهنگی، ابزارهای مفهومیِ مفیدی برای فهم ساختارهای سلطه و مسیر احتمالی تغییر در آن عرضه میکند. برای نمونه، آثاری که ذیل مکدونالدی شدن، دیسنیایی شدن و مکدیسنیایی شدن بر اقتصاد، سیاست و فرهنگ فراغت تحمیل شده است، چهارچوبی برای نقد اخلاقی فرهنگ کار و سرگرمی غربی (و بهطور فزایندهای جهانی) فراهم میسازد. منتقدین فرهنگی استفاده از سبکها، نشانهها و درمجموع فرهنگی که در شیوههای تولید و ارائۀ خدمات در قالبهای فوق دنبال میشود را استراتژیهایی برای تبدیل کودکان و نوجوانان (و البته بهطور فزایندهای دیگر گروههای سنی) به نیروهای مصرفی میدانند.
سرانجام باید از تعهد مطالعات فرهنگی به اصلاحگری و تغییر در فرهنگ کار سخن گفت که مرز آن را از دیگر چشماندازهای محافظهکار و یا اثباتگرا به کار متمایز میسازد. نقد ساختارهایی که ایجادکنندۀ نگاه فعلی به کار و تقسیم آن و مناسبات و نابرابریهایی در آن هستند، شرح آثار تداوم نگرشهای فعلی به کار در سطوح مختلف و تبعات آن برای محیط زیست و رفاه انسانی، ملاحظات پیرامون انسانی کردن و پیرایش آن از تبعیض و کنارگذاری، در اولویتِ نگاه مطالعات فرهنگی است. درمجموع از مطالعات فرهنگی انتظار آشناییزدایی از صورتهای انجام، توزیع، معناسازی، بازنمایی و مناسبات حاکم بر کار و ترسیم منطق و اهداف تعقیبشده و یا تجویزشده از آن میرود.
اگر بخواهیم با حساسیتهای مطالعات فرهنگی، کار و فرهنگ آن در ایران را مورد توجه قرار دهیم، در آنصورت سؤالات متنوعی پیش روی خواهیم داست. در تحلیل وضع موجود ضروری است تداومها و گسستهای تاریخی را مورد توجه قرار دهیم و بهویژه در تحلیل هر ویژگی و یا برش آن، پیوند با متن اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را در نظر گیریم.
جهت فهم معنای کار برای ایرانیان امروز باید آن را در نسبت با مقولات و پدیدههایی چون فرآیندهای جهانی، ترسها و نگرانیهای ایرانیان، بیعدالتیها و شکافهای اجتماعی، مهارتها و تواناییها، آرزوها و دریافتهای آنها از یک زندگی خوب و ارزشهای ابزاری و غاییِ غالب در میان آنان در نظر گرفت. کلیت مختصات فوق در تعامل با یکدیگر و بر حسب ویژگیهای زمینهای (جنسیت، قومیت، دورۀ زندگی، جغرافیا و مانند آن) و شرایط زیستی ایرانیان در تعاملی پیچیده، سازندۀ معنای آنها از کار است. به این ترتیب احساس رضایت، عدالت، کفایت و کارآمدی، همگی برآِیند گفتوگو، مذاکره و تفسیری است که ایرانیان در میدانهای مختلف از مؤلفههای فوق در زندگی روزمره به عمل میآورند. برای نمونه در تلقی بسیاری از ایرانیان، زندگی در غرب با رفاه و امنیت خاطر فراوانی همراه است که هزینۀ تأمین آن تنها متعهدشدن به کاری است که به فراخور شأن هر فرد به او اعطا میشود. تصور بر این است که درآمد حاصل از این کارِ مطمئن و با دوام بهخوبی امکان تأمین نیازهای سرگرمی و فراغتیِ او را نیز فراهم میکند و درنتیجه خوشبختی خود و خانوادهاش را تضمین میکند. این برساخت از فرهنگ کار و البته فراغت، انگیزهای برای تصمیمگیری برخی جوانان به مهاجرتهای بینالمللی است.
بهعنوان نمونهای دیگر از خصلت برساختیِ ارزش و نگاه به کار و فرهنگ آن، میتوان از تحولی که در معنای کار در یک دهۀ اخیر در میان برخی گروههای اجتماعی شکل گرفته است، سخن گفت. بر مبنای این تلقی، کار باید با صرف انرژی کمتری و با سرعت بیشتری به رفاه و اصطلاحاً پولدارشدن بیانجامد. زرنگی و موفقیت در کوتاهکردنِ مسیر پولدارشدن است تا بعد، فرصت بشتری برای لذتبردن از آن مهیا باشد. کار نه یک تجربۀ هویتیِ دلپذیر، سازنده و معنابخش، بلکه فرصت و انتخابی استراتژیک برای دستیابی به فرصتهای مصرف و تمایزیابی است. کار فقط ارزش و انتخابی ابزاری و نه غایی است. این نگاه در تقابل آَشکار با عادتوارهای است که سختکوشی در کار و پرهیز از مصرف و اندوختن را دنبال میکرد و مثلاً برخی کسبه و شاغلان خصوصی از نسلهای بزرگسال، آن را نمایندگی میکنند. اولویتها و جهتگیری گروهها بر حسب ارزشهای غایی که بهدنبال آن هستند (سعادتمندی، عاقبتبهخیری، موفقیت و تحرک اجتماعی، تمایز و شأن اجتماعیِ بالا، رفاه و لذتطلبی) نگاه و فلسفۀ آنها به کار را تحتالشعاع قرار میدهد. با این الگو میتوان ماتریسی از نگرش به کار و سبکهای مواجهه با آن (سبکهای فرهنگ کاری) را در میان گروههای شغلیِ مختلف از هم تمیز داد. به نظر میرسد در فضای کنونیِ جامعۀ ایران نوعی آشفتگی و آنومی بر سر معنا و فلسفۀ مناسب به کار و نسبت کار و زندگی برقرار است. حضور همزمان تلقیهای متعارض و زمینههای چندگانۀ مولد آن، شکافهای اجتماعیِ رو به تزاید، سرعت تغییرات اجتماعی، کنترل و انضباط اقتصادی اندک، گسترش فساد اقتصادی، ناتوانی انجام ارزشیابیهای شغلی و یا ناکارآمد بودن آنها، سرمایهگذاری ناکافی در اجتماعیساختن شغلی (هم در چرخۀ خانواده و هم در میدانهای شغلی)، تبعیضهای گوناگون شغلی، بازنمایی گسترده و جنجالی (هم از مجاری رسمی و هم غیررسمی) از مصادیق اختلاس، بیتعهدی و صورتهای دیگرِ فساد و سوء مدیریت اقتصادی، معیارهای ارزشگذاریِ جلوههای مشروع و نامشروع، کار و فرهنگ کاری را با چالشهای جدی روبهرو ساخته و به نوعی بیقراری و بیگانگی در میان بخشهای رو به رشدی از جامعه انجامیده است. در این فضا زیستن با ارزشها و انتطارات برآمده از نقشهای حرفهای و شغلی تحتالشعاع قضاوتهای اخلاقی و فلسفۀ فردیِ زندگی قرار میگیرد. این قضاوتهای فردی بهطور فزایندهای افراد را ترغیب به استدلالها و توسل به منطقی میکند که «ماتزا» جامعهشناس آمریکایی از آن به خنثیسازی اخلاقی یاد میکرد. خنثیسازی اخلاقی درواقع مروج و مدافع گفتمانی است که بهموجب آن، مرزبندی بین خود (فرد)ِ صاحب حق و مشروع و دیگری (دیگران)ِ گناهکار و قابل ملامت ترسیم میشود. گفتمان و استدلال غالب در بسیاری از عرصهها و میدانهای فعالیت کاری هم در بخش خصوصی و هم در بخش عمومی بهخوبی با منطق خنثیسازی اخلاقی قابل توصیف است. از کشاورزی که بیاعتنا به محدودیت منابع آبی، از اصلاح الگو و تکنولوژی کشت سرباز میزند، تا معلم و استادی که بیاعتنا به افزایش مهارتهای خود، بیانگیزه بودن و بیحاصل بودنِ تلاش بیشتر در کار را بهانه میکند، از کاسبی که بیاعتنا به سود مجاز یا متعارف، در پی دریافت سود بیشتر و یا خدمات نازلتر است، از دانشجویی که بیاعتنا به سپریشدن زمان ارزشمند جوانی، کلاس درس را تنها فرصتی برای پر کردن زمان زندگی یا مدرکی برای ارتقا میداند، همگی نمونههای فاصلهگیری از ارزشهای نقش و غلبۀ تفسیرهای خودکامبخش به اعتبار فضای غالب در جامعه به شمار میآیند.
بر اساس آنچه اشاره شد، تناقضها و ابهامات زیادی بر سر معنای کار و شیوۀ انجام آن در ذهن بسیاری از ایرانیان موجود است که علاوه بر تأثیرپذیری از تحولات در ارزشها، با تغییرات ساختاری نیز در پیوند است. به بیان دیگر، مطالعات فرهنگیِ کار همچنان عمیقاً با شرایط ساختاری در تلازم است. برای نمونه تحرکات و جابهجاییهای جمعیت در شکل مهاجرتهای خارجی و داخلی عمیقاً بر شکلگیری قضاوتهای مهاجران و خانوادههای آنها به کار، زندگیِ کاری و معناسازی و تفسیر آن تأثیرگذار است. بسیاری از مهاجران بهویژه آندسته که با آمادگی و مهارت بیشتری جلای وطن میکنند، با ملاحظۀ نیازهای بازارِ کارِ جامعۀ مقصد به افزایش مهارتهای خود پرداخته و مسیر زندگی حرفهایِ خود را بازبینی و یا بازسازی میکنند. به همانسان، دیاسپورای بزرگ ایرانیان با انتقال تجارب خود، میدان تفسیر جدیدی را پیش روی شبکهها و افرادی که با آنها تعامل میکنند، میگشایند. در سطحی دیگر، دایاسپورای افاغنه در ایران بر تلقیهای ما از استاندارد کار و کیفیت آن تأثیرگذار است. مهاجرتهای فصلی برای کار در شهرهای بزرگ، افق متفاوتی برای معناسازی از کار و کیفیت و آثار آن هم برای مهاجران و هم اجتماع میزبان میسازد. برای نمونه ذهنیت هماهنگی در میان بسیاری از شهرنشینان درخصوص خلقیات، عادات و فرهنگ کارِ گروههای قومی و منطقهای متفاوتِ شاغل به کار در کلانشهر تهران وجود دارد. این قضاوتها که گاه با کلیشهسازی و اغراق در انتساب خصوصیاتی به این گروهها همراه است، بر درک ما از آنها و تعاملاتی که با آنها برقرار میکنیم، تأثیرگذار است. سویۀ دیگر از تحولات ساختاری، تغییرات دموگرافیک است. کوچک شدن خانوادهها، ترجیح جنسیتیِ کمتر به فرزند پسر، تأخیر در سن ازدواج، فرزندآوری و واگذاری بخشی از نقشهای خانواده به نهادهای دیگر (مثلاً مهدهای کودک) تنها بخشی از تحولاتی هستند که به شیوههایی پیچیده و درهمتنیده بر معنای کار تأثیر گذاشتهاند. تغییرات فوق بهواسطۀ بروز تدریجی، بخشی از نسخۀ فرهنگیِ آشنای زندگی روزمرۀ ما را میسازند. با اینهمه، مطالعات فرهنگی با آشنازدایی از این نسخههای مرسوم، زمینهها و دلالتهای تغییر در آنها را شناسایی میکند. در مثال فوق آنچه امروز بهعنوان هنجار غالب برای رفتار مادری و یا نقش مادری شناخته میشود، بهواسطۀ کلیت تحولات فوقالذکر، تغییرات محسوسی را تجربه کرده است. اقتصاد عاطفی خانواده بهواسطۀ تغییرات در ساختار و ارزشها، وظیفۀ مادری، پدری و همسری را نیز تغییر داده است.
از دیگر زمینههای مؤثر بر تغییر فرهنگ و معنای کار، شهرنشینی گسترده، تحرک اجتماعی و جغرافیاییِ بیشتر، تغییرات گسترده در بازار کار، امنیت و ثبات شغلیِ کمتر، تفسیر ذهنی و و عینی از کار هستند که شرایط و معنای آن را بهشکلی اساسی تغییر داده است. جدا شدن محل زندگی از محل کار و رفتوآمدهای طولانیِ روزانه، هفتگی و یا نوبتهای مشابه به شهرها، استانها و حتی کشورهای دور و نزدیک، تجربۀ مدرن دیگری است که الزاماً مناسبات فرد، خانواده و اجتماع محلی با کار را متفاوت کرده و پیچیدگیهای بیشتری به آن میبخشد. در برخی از شهرهای استانهای جنوبیِ کشورمان، مهاجرتهای شغلیِ مردان که گاه چند ماه از سال را بهصورت مستمر دربرمیگیرد، عملاً ترکیب و الگوی زیست خانوادگیِ متفاوتی را حاکم ساخته است و ترکیب جنسیتی را کاملاً به نفع زنان ساخته است که تبعات فرهنگی و اجتماعیِ ویژهای را بهدنبال داشته است.
سویۀ مهمِ دیگر از این تغییرات ساختاری، مربوط به ارزشهای جنسیتی است. درک از کار و میدان و فضا و چگونگی انجام آن با ارزشهای جنسیتی پیوند دارد. علیرغم آنکه تحولات در سالهای پس از انقلاب منجر به گشودگی فرصتهای رسمیِ شغلی برای زنان نگردید و علیرغم پایین بودن نرخ اشتغال زنان در کشور، با این حال ترکیبی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، اقبال روزافزون زنان به ورود به بازار کار و در مواردی چالش تقسیمبندیهای هنجاریِ بازار کار مردانه و زنانه را بههمراه داشته است. مضیقههای ساختاریِ بازار کار، این فرصتها را عملاً بیشتر در بخش خصوصی و کسبوکارهای خانگی هموار کرده است. با این حال حتی در این مقیاس و اندازه نیز، ورود زنان به بازار کار بر معنا و مرزبندیهای مردانه و زنانۀ بازار کار تأثیرگذار بوده است و مناسبات متفاوت و جدیدی را در میدانهایی از زندگی شهری برقرار کرده است. آنچه این مسیر را تکمیل و در موارد زیادی تسهیل کرده است، توسعۀ فضای مجازی است. فضای مجازی، عاملیت، ابتکار و اعتمادبهنفسِ بیشتری به زنانی که علاقهمند به فعالیت در مشاغل جدید و یا در مواردی کارآفرینی هستند، ایجاد کرده است. به همانسان فرصتهای تبلیغ و نمایشگریِ مهیاشده توسط رسانههای نو و بهویژه شبکهها، ظهور حلقههایی بهعنوان تأثیرگذار شبکهای (مجازی) را بههمراه داشته که همزمان ضمن پاسخگوییِ میل به هویتیابی و تأمین شهرت، فرصتی برای کسبوکار اقتصادیِ مستقل و یا فعالیت تبلیغی در مسیر آن را فراهم ساخته است. قدرتبخشی و انعطاف شبکهها علاوه بر جاذبههایی که برای خردهفرهنگهای شغلیِ زیرزمینی و گاه نامشروع و بزهکارانه فراهم میسازد، فرصتی برای کسبوکارهای جدید رقم زده که محدودیت جنسیتی را کاهش دادهاند. اقتضا و نتیجۀ دیگرِ مواجهه با این فضا، گفتوگو و مذاکرۀ بیشتر بر سر معنا و تجارب کاری و درحقیقت بازنمایی کار در زندگی روزمره است. به بیان دیگر، کلانروایتها و فلسفههایی که حول کار خوب و موفق، نگاه درست و سازنده به کار و البته قضاوت درخصوص ارزشهای کار و حرفه در جامعه در میگیرد، به درجات زیادی در فضای مجازی شکل و مبادله میگردد. فضای مجازی، درک از زمان و مکان کار و مرزبندی آن با غیر کار را شکننده و لغزان ساخته و الگوهای جدیدی را پدید میآورد. امکان هدایت و انجام کل و یا بخشی از فعالیتها و خدمات از طریق شبکه و در مواردی جابهجاییِ کار و خانه و انتقال وظایفِ هر یک به دیگری را بههمراه داشته است. بر این اساس ممکن است در محیط کار از طریق شبکهها به مدیریت بخشی از مسائل خانواده بپردازیم و متقابلاً در محیط منزل، فضای مجازی، ما را ملزم و یا علاقهمند به پاسخگویی و انجام برخی وظایف شغلی سازد.
درمجموع، مطالعات فرهنگیِ «کار»، ابزارهای مفهومیِ مناسبی را برای تحلیل دوراهیها، تنشها و منازعات معناییِ موجود بر سر کار فراهم میسازد. فلسفهای که افراد، کار را بر اساس آن انتخاب و دنبال میکنند (ارزشها)، استراتژیهای انجام کار و رقابت در میدانهای شغلی، دلالتهای تکنولوژی و بهطور اخص فضای مجازی بر کار و زندگی شغلی، مواجهه و گفتوگوی نسلها بر سر کار و معنای آن، تدارک و سرمایهگذاریهای افراد برای ارتقای مهارتهای حرفهای و شغلیِ خود، مسیرهای حرفهای و شغلیِ انتخابشده و ثبات و یا تغییر مستمر آن، ازدسترفتن ثبات شغلی و معنا و پیامدهای آن در چرخۀ زندگی و آیندهنگریِ افراد تنها بخشی از مسائل مهم و جذابی است که منظر مطالعات فرهنگی میتواند روشنگریهای زیادی درخصوص آن فراهم سازد.