فرهنگ امروز/ مجید اسدی/ پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی:
۲. شبهافکار پسامدرنیستی، جامعهشناسی و جهانوطنی
چنانکه در مقالهای تحت عنوان «منشأ صداهای ناهنجار» نوشته بودم،۵ شبهافکار پسامدرن در اصل پس از باختن بازی در میدان مبارزه با جهان سرمایهداری توسط جبهۀ چپ برای به هم زدن بازی پس از چند دهه مبارزه حاصل آمده است که از ادعای انترناسیونالیسم پرولتاری عدول کرده و بر گروههای قومی، زبانی، جنسیتی و خردهفرهنگها خیمه زده است. البته کسانی نیز هستند چون «کریمپ» (۱۹۸۷) که پسامدرنیسم را چیزی فراتر از تعمیم منطقی قدرت بازار بر تمامیت تولیدات فرهنگی نمیداند.۶ به هر تقدیر، این شبهافکار ضد خرد با معرفتشناسی مبهم اصرار دارد که هرچه مستقر است و نقشی در استقرار نهادی را دارد یا کارکرد نهادی دارد، بهعنوان صورتی از تولید و ثبات قدرت سرمایهداری باید مورد هجوم و چالش همهجانبه قرار گیرد (سرریز این شبهافکار در سرزمین بیدفاع ما نیز باعث ابتلائاتی شده است).
همچنین جهانوطنی مغایر با خوی وخیم انسان اجتماعی که جغرافیا را فقط زمین بیذهنیت میداند، بیماری دیگری است که ویروس آن به سرزمین ما سرایت کرده است و جامعهشناسی نامستقر ما که فکر میکند با پرتاب واژهها از جهانی به جهان دیگر میتواند راهی به دهی ببرد و بدون شناخت ماهیت جغرافیای خود که پا در آن سفت نکرده است، چون نقاشی چینی در هوا معلق است و منتظر نرمک نسیمی تا به هر سوی میل کند و به همین دلیل چهره به سمت جغرافیای سایر دارد (که خود موضوع دیگری است)؛ که بار بر مسائل انباشته شده است نه شانۀ یاری برای برداشتن بار. در این میان و در این مواقع و مواردی که چون موریانهای بر عصای اتکا افتادهاند، به زبان فارسی که حامل ماهیت تاریخی ما در طول هزارههاست حمله میشود و به تبلیغ زبان بومی میپردازند.
۳. تجزیهطلبان و تحریک کشورهای منطقهای و فرامنطقهای
هر جغرافیایی جهت زیستن و تعامل با جغرافیای سایر، احتیاج به تولید قدرت در درون خود دارد. به نظر میرسد تولید قدرت با داشتن سهگانۀ انسجام ملی/اقتصاد مدرن/نیروی دفاعی چابک حاصل میآید. برخلاف بیشتر کشورها، ما تنها و فقط بر اساس مقتضیات امنیتی و منافع جمعی تشکیل جامعه به مفهوم سیاسی کلمه ندادهایم؛ یعنی از بدو تأسیس -که اگر آن را در تشکیل انجمن همگمتانه بپذیریم (که به غلط هگمتانه میگوییم و از طرف دیگر دلایلی وجود دارد که بسیار قبل از این انجمن تاریخ داشتیم که در دل اسطوره رفته است) در همان مکان و زمان- ما علاوه بر مقتضیاتی که باعث تشکیل جامعه در دیگر جوامع شده است، اقتضائات دیگری چون مشترکات فرهنگی و قومی داشتهایم که این مشترکات در این تصمیم و تأسیس (البته به نظر من چندباره) نیز دخیل بوده است؛ و اولین نشانۀ آن، اینکه انجمن کردیم زیرا لازمۀ تشکیل انجمن داشتن زبان مشترک است که تمام تاریخ و مشترکات انجمنیان را در خود و با خود دارد.
بنابراین، اولین چیزی که از آن روز (باز تأکید میکنم برای چندمین بار) و این بار برای نجات از جنایات آشور ما را گرد هم آورد، زبان مشترک بوده است که نه تنها حکایت از همنژادی دارد، بلکه نشانۀ وجود تاریخ مشترک است که از ماهیت و مائیتی مشترک میگوید. هرچند گردآمدگان از اقوام و تیرههای متنوع باشند، ولی همچون قالیای پر از نقش و نگار ضمن حفظ ماهیت کمتر متمایز خود، در بعضی مؤلفهها نه تنها حذف نشدند بلکه در بیشتر جوامع این اتفاق به دلیل ناهمگونی افتاد و امروز ما را قیاس از خود میگیرند، بلکه تشکیل کلی را دادند که ارزش آن کل همیشه از مجموع اجزاء بیشتر بوده است. آن ایران بهمثابه فرهنگی است که بر جغرافیایی مستقر شده است که امروز ما در جغرافیای سیاسی فرهنگی آن و بسیاری از کشورهای دیگر نیز چون ما فقط در جغرافیای فرهنگی آن نفس میکشند. برای همین است که قوم در ادبیات ما مفهوم خویشی را میرساند نه آنگونه که در غرب از هومر تا امروز به مفهوم دیگری به کار میرود.
جالبتر اینکه زبان فارسی امروز که ماهیت تاریخی ما را بر دوش میکشد، همراه با ما سدههای طولانی تاریخی را پیموده است. چنانکه همین امروز بهراحتی میشود آثار دورۀ ساسانی چون اندرز اردشیر بابکان را با زبان آن روز خواند و یا آثار دیگری از همان دوران دور را. باز به همین دلیل است که یکی از راههای خواندن تاریخ ما تاریخ زبان ماست که با تبارشناسی واژهها و کاربرد آن در دورهها میشود مسیر پیمودهشده توسط انسان ایرانی را دریافت و ماهیت او را به گمان آورد. دوباره دلیل دیگری بر خویشی تیرههای ایرانی، خویشی بیشتر زبانهای بومی با زبان فارسی است تا حدی که این زبانها میتوانند منبع مهمی برای تقویت زبان فارسی باشند که این خود استثنای در جهان است؛ بهجز زبان بومی هممیهنان شریف ترکمنی و یا زبان ترکی آذربایجان ما که این زبانها نیز کم از زبان فارسی تأثیر نپذیرفتهاند. هرچند بهجد اعتقاد دارم که این زبانها با همۀ اینکه با زبان فارسی ریشۀ مشترک ندارند، توسط زبان فارسی و در کنار آن زندگی میکنند، زیرا زبان هنگامی زنده است و حرکت میکند که باری بر دوش آن گذاشته شود. بدیهی است که بار باارزشی توسط زبان فارسی بر عهدۀ آنها گذاشته شده است، زیرا این زبانها نیز فرهنگ ایرانی را حمل میکنند.
برای نمونه، اگر حیدربابای زیبای شهریار را بخوانیم یا اشعار مختومقلی، هیچ احساس غربت نمیکنیم، یا بوی دیگری در آن به مشام نمیرسد، جز عطر جانفزای آشنا و خودی نمیپراکنند. برای همین خویشی و همتباری زبانهای بومی با زبان فارسی است که وقتی نیما زبان را کم میآورد از واژههای همتبار زبان فارسی، یعنی مازندرانی استفاده میکند، یا وقتی صفت و موصوف و اضافه را به شیوۀ مازندرانی میآورد. بر این اساس است که این وضع در زبان پهلوی رایج بوده است و هنوز در زبان مازنی کاربرد دارد و با وجود این حقیقت او به این باور رسیده است. بر این بنیاد، خویشی و همتباری باعث است که کسروی دربارۀ معنای واژههایی چون تهران در بیشتر زبانهای بومی تا ارمنی به جستوجو میپردازد و شاهد و دلیل از این زبانها میآورد.۷
بنابراین، جای آن دارد که دربارۀ رابطۀ استثنای اکثر زبانهای بومی و زبان فارسی تحقیق بیشتری صورت گیرد تا زوایای دیگری از تاریخ ما آشکار شود. با توجه به همۀ این موارد بیمانند و باارزش، بنابراین، توزیع برابر امکانات و حقوق مساوی همۀ کسانی که در این جغرافیا در درازنای تاریخ در کنار هم زیستهاند و لایههای عظیم و متنوع تمدنی را آفریدهاند که امروز همۀ ما وارثان مشترک و مساوی آن هستیم (هرچند چندان با آن آشنایی و اشراف نداریم)، میتواند بسیاری از بسترهای مصنوعی را حذف کند و باعث تقویت انسجام ملی شود.
بر اساس آنچه تاکنون در این نوشته آمده است، میبینیم که بدخواهان درک درستی در انتخاب نقاط حمله دارند، چنانکه برنارد لویس در سخنرانی خود تحت نام ایران در تاریخ، در مرکز موشه دایان دانشگاه تلآویو در هجدهم ژانویۀ ۱۹۹۹ گفته بود: ایران با وجود همۀ تهاجمات خانمانبرانداز در تاریخ چندهزارسالۀ خود با توسل به فرهنگ و زبان خود همچنان برپا ایستاده است و با توجه به فرهنگ تأثیرگذار ایران بهترین راه این است که ایران را به قطعات مختلف قومی تجزیه کنیم. او که بهحق پدر تجزیهطلبی لقب دارد، درستترین سخنی را گفته است که کمتر میشود از زبان دوستی صادق شنید تا چه رسد دشمن!
در همین راستا، دانا رورا باکر، نمایندۀ مجلس آمریکا در تاریخ بیستوششم ژولای ۲۰۱۲ از دولت آمریکا درخواست کرده است که نسبت به تجزیۀ کشور ایران و الحاق استانهای آذربایجان شرقی و غربی به جمهوری آذربایجان اقدام کند. حتی چنانکه بارها شنیدهایم، اردوغان نیز جهت ایرانهراسی گفته بوده که ایران میخواهد امپراتوری باستانی خود را احیا کند؛ یعنی هرگز تأثیرگذاری و ترس از پتانسیل فرهنگ ایرانی را که میتواند خود را ترمیم کرده و گفتمان جدیدی را تولید کند از یاد نبردهاند.
بر این اساس، گمان دارم که دیدگاههای قومگرایی برای برابری حقوقی تعریف نشده است. همچنین تبلیغ زبان بومی و سایر ادعاها بیشتر از قصد فروپاشی انسجام ملی توسط مدعیان میگوید. .چنانکه آنان با اظهار نوعی علاقه و عاطفه نسبت به دیگری نه تنها جنایات واقعشده در کشور همسایه را که نفی و حتی حذف اقلیت ناهمگون قومی را در سر دارند محکوم نمیکنند، بلکه حمایت نیز میکنند (همچنانکه احزاب کُرد ایران نیز نه تنها کشتار مردم کُرد ما را توسط صدام محکوم نمیکردند، بلکه در کنار او قرار میگرفتند). امروزه نیز روشن است که این تحرکات از کدام تحریکات ناشی میشود؛ هرچند نارساییهای داخلی نیز وجود داشته باشد که حتماً وجود دارد .وقتی به زبان فارسی حمله میکنند و زبانهای بومی را تبلیغ میکنند، بدیهی است که نه تنها از واگرایی و جداسری میگویند، بلکه به دلیل عدم شناخت واقعیت این جغرافیا حتی در سطح ظاهر هم دچار تناقض میشوند؛ زیرا نخست اینکه تبلیغ برای زبان هیچ فایده و نتیجهای ندارد، در حدی که این کار چون امری شاذ به مفهوم مطلق کلمه نزد صرفیان است و در نظر دوم و به همین دلیل، خامی و نادانی مبلغان را در درک ماهیت زبان میرساند. زبان اگر به دلیل تبلیغ بر زمین مستقر میشده است زبان ابداعی زامنهوف (اسپرانتو) به دلیل داشتن واژههای مشترک از بیشتر تمدنها و سادگی قواعد، بیاستثنائات در نوشتار و گفتار باید جهانگیر میشد. البته آن چیزی را که زامنهوف نفهمیده بود سرشت زبان بوده و بر همین مبنا گمان میکرد که با جهانگیری زبان ابداعی او مرزها محو میشوند و تصور و خواستۀ جهانوطنان صورت واقعیت به خود میگیرد؛ درصورتیکه میدانیم مرزها بر اساس فرهنگها و گستردگی تمدنها شکل میگیرند.
بر این اساس، با همۀ تبلیغات دربارۀ خصوصیات ظاهری و مزایای گفتاری و نوشتاری، این زبان راهی به دهی نبرده است، هرچند که حتی با هر ترفندی در جامعۀ ملل بهعنوان زبانی بینالمللی شناخته شده اشت.۸ در وجه دوم، اگر مبلغان به واقع خواهان شکوفایی زبان هستند، راه شکوفایی زبان در تبلیغات نیست بلکه در عمل است. در تبلیغات فقط فریب اساس و پایه دارد و لاغیر. پس باید مسیر دیگری را انتخاب کنند و آن هم تحقیق و تتبع دربارۀ زبانهای بومی که نمایندۀ کدام سطح از فرهنگ ما و دارای چه تاریخی هستند. واژههای گمشده و دنیای آنها را بیابند و در سطح فرهنگ جاری کنند؛ که نه دانش این کار را دارند و نه چنین مأموریتی خواستۀ آنان است و نه از علاقۀ آنان حکایت دارد، زیرا میدانند تقویت زبان بومی به دلیل همتباری با زبان فارسی باعث تقویت زبان فارسی است. اینگونه مبلغان هیچگاه در فکر تعمیر و تصقیل اجزا نیستند تا در نتیجه، کل بهتر و سبکتر براند. آنها میدانند زبان فارسی دژی محکم و حفاظی در جلوگیری از هجوم به زبان بومی است و زبان بومی منبعی غنی برای گسترش زبان فارسی است. این رابطهای استثنایی است که زبان و فرهنگ کمتر جغرافیایی از آن برخوردار است.
بر این اساس و بنا بر آنچه در این نوشته آمده است، حمله به زبان فارسی حمله به هستی تاریخی کشوری است که دارای فرهنگی گفتمانساز و تأثیرگذار است. ازقضا «دشمن طاووس آمد پر او» وگرنه درخواست هرگونه حقی دارای روشی است و نه روی شاخه نشستن و بن بریدن. البته این گفته در مورد کسانی مصداق دارد که دارای درک درستی نیستند و نه برای دیگرانی که نه از روی سهو بلکه از روی عمد و دشمنی دستبهکار شدهاند که در واقع حسابشان جداست.
۱-والتر بنیامین، زبان و تاریخ، امید مهرگان، انتشارات فرهنگ کاوش، بهار۱۳۸۰، ص۴۷.
۲-محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطه تا پایان سلسلۀ پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، چاپ پنجم، ص۸۵.
۳-نیما یوشیج، دربارۀ شعر و شاعری، سیروس طاهباز، انتشارات دفترهای زمانه، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۳۴۶.
۴-همان، ص ۳۴۰.
۵-مجید اسدی (راوش)، منشأ صداهای ناهنجار، روزنامه شرق، ۲۴/۸/۱۳۹۷.
۶-دیوید هاروی، وضعیت پسامدرنیته، عارف اقوامیمقدم، نشر پژواک، چاپ نخست، ۱۳۹۰، ص ۹۳.
۷-احمد کسروی (کاروند کسروی)، به کوشش یحیی ذکا، شرکت سهامیکتابهای جیبی، ۲۵۳۶- بخش زبانشناسی و واژهشناسی، ص ۲۸۳ الی ۲۶۵.
۸-ادموند پریوات، مقالات یک پیشاهنگ. پریوات میگوید در جامعۀ ملل مترجم ارفعالدوله بودم و با تشویق من و درخواست ارفعالدوله، جامعۀ ملل زبان اسپرانتو را بهعنوان زبان بینالمللی به تصویب رساند. جالب اینکه در آن روزگار شاید در ایران صد نفر تحصیلکرده وجود نداشتند!