به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ پل کریواچک در طلب زرتشت و هر نشانهای از او، راهی سفری پژوهشگرانه شده و همه نشانهها را به دقت تحلیل کرده و گاه آنچه را در این نشانهها هست به چشم تازهای نگریسته و حاصل آن پژوهشنامهای است که به شیرینترین زبان روایت شده است. این کتاب با مطالبی شگفتانگیز و بیانی شیرین در پی واکاوی وسعت ایرانیت است و با پژوهش در دل تاریخ و گستره جغرافیا حقایقی را برملا میکند که خواننده را با افقهایی تازه روبهرو میسازد. «در طلب زرتشت» بیش از آنکه تلاشی برای یافتن زرتشت باشد، تلاشی است برای شناخت وسعت (ایرانیت)، و مطالبی که مطرح یا کشف میکند خواننده را بهتزده میکند.
پل کریواچک تاریخشناس انگلیسی، متولد سال ۱۹۳۷ و درگذشته به سال ۲۰۱۱ است که تحقیقاتی درباره ایران، آسیا، تمدن بابل و دین زرتشت دارد. او با اینکه در این کتاب زرتشت را محور موضوع و عنوان اثرش قرار داده، اما بیشتر در تلاش برای شناخت وسعیت ایرانیت بوده و همچنین دنبال پاسخ سوالاتی از این دست که آیا بهراستی ایرانیان یا دستکم بخشی از ایرانیت، در سقوط روم و پیدایش قرون وسطی دست داشتهاند؟ و یا آیا جمعی از ایرانیان برای نگهبانی از دیوار-دژ رومی به انگلستان رفته و همانجا ماندگار شده و در آن جامعه حل شدهاند یا نه؟
او در این کتاب به دین مانوی، روز عاشورا، آیینهای تعزیه و عزاداری این روز و تشابه رفتار ایرانیان شیعه با زرتشتیان در این مناسبت مذهبی پرداخته است. مولف کتاب «در طلب زرتشت» در سفری که به ایران داشته، مشاهدات خود را در قالب نوشتهای تحلیلی ثبت و ضبط کرده و ماحصل آن را در قالب پژوهشنامهای که به شکل این کتاب درآمده، ارائه کرده است. این کتاب افزون بر نمایه که شامل «نمایه اسامی خاص و اساطیر»، «نمایه موضوعی» و «نمایه آثار» میشود، هشت فصل دارد. اعتقادی برای امروز، فیلسوف واقعی، بدعت کبیر، دین نور، رمزوراز میترا، پایان زمان، به لطف اهورامزدا و نخستین پیامبر.
جاده طلایی سمرقند، بزرگترین گردهمایی تاریخ، ملاها قدغن کردند عناوین بخشهای فصل اول کتاب هستند. در فصل دوم هم مخاطب این سه بخش را میخواند: تولستوی سانتیمانتالیش است، رویدادی در تاریخ ادبیات، زرتشت از کنار من گذشت. در فصل «بدعت کبیر» ۳ بخش شهدای عشق مسیحیت؟، محاصرهها قتلوجنایتها خرابیها و ویرانیها، و «آسیا در لنداشتراسه شروع میشه» چاپ شدهاند. نقش رستم، در یک گله بیگانه، مانی زنده است! هم عناوین ۳ بخش دیگر کتاب هستند که در فصل چهارم یعنی «دین نور» آمدهاند.
در فصل پنجم، دو بخش «و نرهگاو چرت میزند» و «از لندینیوم اوگوستا تا پونایلیوس» درج شدهاند. فتح اسکندر، دانیال نبی، فرقه بحرالمیت هم بخشهای تشکیلدهنده ششمین فصل کتاب هستند. فصل «به لطف اهورامزدا» هم ۴ بخش خاندان کوروش، فتح بابل، خاندان داریوش، بهشت دوزخ و شیطان را در بر میگیرد. در هشتمین فصل کتاب «نخستین پیامبر»، ۴ بخش دیگر کتاب با عناوین نوروز، دین یک چیز زنده است، عاشورا، گفتار نیک پندار نیک کردار نیک آمدهاند. پس از این فصل از کتاب هم «از سرودنامه زرتشت» پیش از نمایههای کتاب درج شده است.
پل کریواچک در بخش عاشورای کتاب بر این باور است که سالانه دو رویداد مهم در ایران اتفاق میافتد: نوروز و عاشورا. عاشورا دهمین روز از ماه اسلامی محرم است و سالگرد شهادت حسن (ع) نوه پیامبر (ص) در سال 680 در کربلاست که اکنون جزو عراق است. این رویداد از زمین تا آسمان با رویدادهای دیگر فرق میکند.
وی واقعه عاشورا را با دیدگاه خودش روایت کرده است و دوگانگی و پارادوکسی را از زبان پلیس بسیار جوان تشریح میکند و میگوید: «پلیس جوان و به ظاهر گرفته دهکده که کروک ملتهبی روی گردنش داشت گفت برای ما شخص امام حسین (ع) مطرح نیست، درست است که ایشان نوه پیامبر اسلام (ص) بودند و فرزند علی (ع) پسرعمو و داماد او و حضرت فاطمه (س) دختر او بودند و شخص بسیار مقدسی هستند که حق نبود به این شکل به شهادت برسند. اما داستان کربلا داستان دیگری است؛ داستان جنگ میان خوب و بد است، میان حقیقت و دروغ. این جنگ هیچ وقت تمامی ندارد. برای همین هم هست که تعزیه هر سال باید اجرا بشود. این جنگی است که هر مسلمان خوبی باید در آن شرکت کند. این مردها و زنها فقط در عزای امام حسین (ع) گریه نمیکردند. برای شکست خودشان در این جنگ گریه میکردند. اما... و ناگهان چهرهاش از هم باز شد و گل از گلش شکفت ... وقتی امام غایب برگردد پیش ما، این جنگ تمام میشود و خوبی پیروز میشود. از خدا میخواهم در عمر من ظهور کند با بچههایم.»
آدم خیال میکند دارد به حرفهای یک زرتشتی گوش میدهد نه یک مسلمان. دانشجویان جدی رشته علوم دینی خیلی چیزها گفتهاند، اما برداشت خود من این است که خیلی از الاهیات زرتشتی مستقیم وارد اسلام ایرانی شده است. مسلمانان فوق سنتی ادعا میکنند مراسم عزاداری حسین (ع) دارای اعتبار اسلامی نیست، اما از همسایگان ایران آموخته شدهاند. به هر حال، جنگ پلیس دهکده -جنگ ابدی میان خوب و بد- که در کانون آگاهی شیعی قرار دارد- جزء معتقدات اهل تسنن نیست. در تخیل ایرانیان، پشت سر حضرت علی (ع) که جانشین عرب خلافت بود که به شهادت رسید، میتوان حضور سایهوار زرتشت پیامبر ایرانی را دید.
بسیاری از شیعیان معتقدند علی(ع) و اعقابش یعنی امامان شیعه که رهبران روحانی جماعت هستند مجراهایی برای نور آغازین خداوندند و تنها صاحبان بینش سری برای شناخت قرآن مجید هستند. در واقع وقتی پای حضرت علی(ع) در میان است، منع اسلامی کشیدن صورت بارها شکسته میشود، و تمثالهای آن شخصیت مقدس که هالهای از نور مشتعل پیرامون عمامه او را گرفته است، همه جا به فروش میرسد. و «امام غایب» که دوازدهمین جانشین حضرت علی است و در سال 878 به اصطلاح «در پرده غیبت» رفت و روزی بازخواهد گشت، بیتردید همان مسیحای زرتشتی یعنی سوشیانت است با چهره اسلامی.
وی میگوید: «شیعیان ایرانی که خود را مسلمانان آرمانی میدانند و وقتی منتقدان سنی تندرو آنها را متهم به داشتن تمایلات مخفی زرتشتی میکنند به وحشت میافتند، روحانیون همین شیعیان دارای سلسله مراتبی هستند که در راس آن رهبر عالی قرار دارد که بیشباهت به موبد موبدان یا کاهن کاهنان نیست. اما یکبار واقعه مهمی روی دارد و نمای تشیع شکاف برداشت و نشان داد پشت آن چه نهفته است. این آخرین پرتاب زرتشتیگری بود. در قرن دهم میلادی شاخهای از تشیع در بحرین پا گرفت که رادیکال و پُر حرارات بود؛ چیزی که آنها را برانگیخته بود یک قرآنِ نجومی غیرعادی بود و نیز آن که گفته میشد هزار و پانصدمین سالگرد مرگ زرتشت بود.»
این نویسنده انگلیسی بر این باور است: «آنها (شاخهای از تشیع در بحرین) فعالیتهای خود را با سد کردن راه زائران بیتالله و کشتارشان آغاز کردند و با گرفتن مکه مکرمه و کشتار زائران و بردن حجرالاسود از کعبه به پایان رساندند؛ حجرالاسود یکی از مقدسترین اشیای کل جهان اسلام است. رهبر آنها ایرانی جوانی بود که ادعا میکرد از تبار ساسانیان است، و مردم از او به عنوان مهدی موعود اسلامی با آغوش باز استقبال کردند؛ این مهدی قرار بود به عصر اسلام پایان دهد. وی شریعت اسلام را لغو کرد، و دستور داد تقدس آتش را احیا کنند. به گفته مورخ عثمانی، قطبالدین، سرانجام خداوند او را نابود کرد؛ تمام بدنش را دچار دُملهای قانقاریا کرد، و کرمها را به جانش انداخت تا گوشت تنش را بخورند. هشتاد روز به این صورت زندگی کرد تا سرانجام او را به قتل رساندند. بیست سال بعد، حجرالاسود را به مکه بازگرداندند، اما شکسته.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «مقدر بود صد سال دیگر بگذرد، قرنی همه کشمکشهای تلخ و خونبار بین دو امپراتوری رقیب بالکان بر سر اینکه معلوم شود کدام دولت؟ ایالت؟ کشور؟ پابرجا میماند. سرانجام رومیان پیروز شدند، نه بلغاریان. در آغاز قرن یازدهم بازیل دوم بر تخت امپراتوری قسطنطنیه نشست که بیش از حد معمول شقی و وحشی بود و بر آن شد تا برای همیشه به این کشمکش خاتمه دهد. بازیل دوم در مرز مشترک بالاتیستا که مقدونیه امروزی است به پیروزی دست یافت، آن هم زمانی که سپاهیان بیزانس «هن و هنکنان» از کوهها گذشتند و سپاه بلغار را غافلگیر کردند. برای آنکه مقاصد آینده خود را مطلقا روشن کرده باشد، بازیل دستور داد همه چهاردههزار اسیر بلغار را کور کنند، بهجز هر صد نفر یکی، که یکچشم برای آنها باقی گذاشت تا عصاکش کوران باشند، و آنها را به موطنشان فرستاد. وقتی تزار ساموئل سپاهیان خود را دید که شکستخورده و مثلهشده برمیگردند، نقش زمین شد، و چند روز بعد مرد. به سال ۱۰۱۸ امپراتوری اول بلغارها دیگر وجود نداشت. بعد از سیصد و سی و هشت سال، امپراتوری بیزانس یکبار دیگر بر کل شبهجزیره بالکان تسلط یافت، و بازیل را «بلغارکش» خواندند.
اما با ضمیمهکردن بلغارها به امپراتوری خود، امپراتور دردسر بزرگی برای کلیسای ارتدکس خرید. زمان شکست بلغارها، حکومت بلغار بیش از صد سال بود که دین بدعتآمیز خود را دنبال میکرد. پنجاه سالی میگذشت از زمانی که پرسبیتر کوزماس موعظه بر علیه بدعتگذاران را نوشته بود، و عقاید ثنوی آنها را محکوم کرده بود، و ادعا کرده بود که مخترع این کیش کشیش مرتدی بوده است به نام بوگومیل (عاشق خداوند) _ که ترجمه اسلاوی اسم عام یونانی تئوفیلوس است یا لاتینی آمادئوس _ هرچند احتمال میرود بیشتر یک توضیح مندرآوردی باشد تا واقعیت تاریخی. این بدعت، به هر شکلی هم که شروع شده بود، امپراتوران و پاتریارکهای قسطنطنیه یکی پس از دیگری ناچار بودند از آن به بعد برای سرکوب این افعی زهردار خطای روحانی تلاش عظیمی به خرج دهند.»
کتاب «در طلب زرتشت» در 268 صفحه، شمارگان 500 نسخه و بهای 44 هزار تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.