شناسهٔ خبر: 60336 - سرویس دیگر رسانه ها

ماکیاولی [برای] ما/ مروری بر کتاب «فلسفه سیاسی ماکیاولی»

اثر دل‌لوکزه چنانچه خود نویسنده متذکر می‏شود، قسمی «آغازیدن» اندیشیدن با ماکیاولی است، نه «پایان» اندیشیدن به ماکیاولی. خواننده جدی و پیگیر باید مستقیما سراغ متون ماکیاولی برود تا شرح دل‌لوکزه را با فهم خود از ماکیاولی مقایسه کند.

فرهنگ امروز/ پارسا حبیبی:

1- مساله چیست؟

چه حرف و نکته‏ای درباره ماکیاولی، این نماد برجسته شرارت، مانده که گفته نشده باشد. اما در حالی که بسیاری او را ناصح و مشاور شروری‌ می‌دانند که پندهای شیطانی خود را به شهریاران ارزانی می‌دارد تا آنها به هر قیمتی بر مسند قدرت تکیه زنند، دیگرانی او را متفکر جمهوریخواهی معرفی می‌کنند که اولین نقدهای رنسانسی را بر پیکر کلیسا وارد می‌کند تا زمینه‌ساز جدایی دین از سیاست شود. آیا تنها بدیل‏های ممکن گزینش از میان ماکیاولی سلطنت‏طلب و ماکیاولی جمهوریخواه است؟ به راستی او در خدمت چه کسی یا چه چیزی است؟ در اینجاست که اثر فیلیپو دل‌لوکزه وارد می‌شود، کتابی که نه‌تنها سر آن دارد، در حد توان اثری مقدماتی، ماکیاولی را از دست کلیشه‌های مرسوم «نجات» دهد، بلکه می‏کوشد تصویری از تاریخچه مبارزات بر سر ماکیاولی و سلاح‌های گفتاری او به دست دهد. فیلیپو دل‌لوکزه در کتاب «فلسفه سیاسی ماکیاولی» سعی دارد به دو هدف اصلی بپردازد: 1) شرح عناصر و مولفه‌های اصلی گفتار فلسفی- سیاسی ماکیاولی و 2) ترسیم نقشه دریافت‏ها از فلسفه سیاسی ماکیاولی در طول سده‌های مختلف و چگونگی مداخله ماکیاولی در اتصال‏های تاریخی مختلف.

2- اثر در کجا ایستاده است؟

دل‌لوکزه در این اثر می‌کوشد که تصویری کلی از بینش درخشان و پیچیده ماکیاولی ارایه دهد تا با تکیه بر آن بتوان در چارچوب نظری- عملی ماکیاولی، نه‌تنها وضعیت معاصر را «تفسیر» کرد، بلکه به سوی «تغییر» آن نیز گام برداشت. کتاب با تکیه بر متون خود ماکیاولی نشان می‌دهد که تا چه حد برخورداری از فهمی ماکیاولین می‏تواند در درک وضعیت انضمامی امروزه موثر باشد: از پرده برداشتن از نقاب «خیر مشترک»، تا تاکید کردن بر نقش مثبت و ضروری تعارضات در ایجاد «جمهور آزاد».دل‌لوکزه در عین آنکه در بخش‌های اولیه کتاب، از ماکیاولی در مقام فیلسوف تعارض و انبوه ‏خلق بحث می‌کند، به جنگ خوانش‌ها و تفاسیر رایج از ماکیاولی می‌رود و سعی می‌کند با تکیه بر متون خود ماکیاولی از خوانش خویش در مقابل خوانش‏های رقیب دفاع کند. همچنین در بخش سوم دل‌لوکزه خوانش سده‌های شانزدهم تا بیستم بررسی می‌کند تا نقاط قوت و ضعف خوانش‏های مزبور را از ماکیاولی نشان دهد.نویسنده البته ادعا نمی‌کند که اثر او «پایان»ی بر اندیشیدن به ماکیاولی و «حل معما»ی ماکیاولی است، بلکه آن را در زمره آثاری می‏داند که می‏کوشند «با» متفکر فلورانسی و از مجرای او، به مسائل مختلف بیندیشند. مفاهیم مهمی که دل‌لوکزه از بطن متون ماکیاولی بیرون می‏کشد و بدان‏ها می‏پردازد؛ چنان متکثر است که تنها می‌توان به چند نمونه برجسته اشاره کرد: «حقیقت موثر»، «بخت و ویرتو»، «برتری عامه مردم بر شمار قلیل»، «نیرنگ خیر مشترک»، «نقش برسازنده تعارضات» و... لذا در ادامه تنها به دو نمونه مختصرا ارجاع می‏دهیم: «حقیقت موثر» مفهومی است برای انگشت گذاشتن بر اهمیت و ضرورت اثرگذاری عملی حقایق، وگرنه حقایق به ‏صرف خویش، به قول اسپینوزا «هیچ»اند. چنانچه خود ماکیاولی نیز در شهریار بیان می‌دارد: «پیامبران مسلح پیروز شده‌اند و پیامبران بی‌سلاح شکست خورده‌اند.» این خوانش از حقیقت بعدها در اندیشه اسپینوزا به جایگاه رفیعی دست پیدا می‌کند. «نیرنگ خیر مشترک»، نقطه گسستی است که ماکیاولی را در برابر فلسفه‌هایی قرار می‌دهد که کلید «آزادی» را در وحدت، نظم، هارمونی و امثالهم می‌دانند. او معتقد است که «خیر مشترک» در خدمت خودکامگی قرار می‌گیرد تا دستاویزی باشد برای سرکوب تعارضاتی که به‌زعم ماکیاولی، فی‏المثل، عامل سرافرازی و آزادی در جمهوری روم بوده است. ماکیاولی به زیرکی و فراست در کتاب تواریخ فلورانسی با پرداختن به مثال دوک آتن (1)، نیرنگ خیر مشترک را در میدان عمل نشان می‌دهد.به‌طور کلی اثر دل‌لوکزه را می‌توان قسمی «پاد فلسفه» سیاسی نامید. اثری که در همراهی با فلسفه ماکیاولی و از خلال او، به مبارزه با فلسفه‌های سیاسی موجود می‌رود و پارادوکس‌ها و سکوت‌های آنان را رو می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه در خدمت آپاراتوس‌های دولتی قرار می‌گیرند. به معنایی می‌توان گفت که ماکیاولی دل‌لوکزه، با رئالیسم انقلابی‏اش، در صف مقدم مبارزه با فلسفه هژمون قرار می‌گیرد.

3- مواجهه انتقادی

اثر دل‌لوکزه چنانچه خود نویسنده متذکر می‏شود، قسمی «آغازیدن» اندیشیدن با ماکیاولی است، نه «پایان» اندیشیدن به ماکیاولی. خواننده جدی و پیگیر باید مستقیما سراغ متون ماکیاولی برود تا شرح دل‌لوکزه را با فهم خود از ماکیاولی مقایسه کند. همچنین کتاب شرحی کلی، روان و جامع از ماکیاولی است که در بسیاری از بخش‌ها سعی می‌کند مفاهیم را به ذهن خواننده بتاباند تا با کمک این مفاهیم خوانندگان بتوانند سراغ کتاب‌هایی از قبیل «مواجهه ماکیاولی و اسپینوزا»، «ماکیاولی و ما» و... نیز بروند.شاید مهم‌ترین محدودیت کتاب، بی‏اعتنایی عامدانه و آشکار اثر به تفاسیر رقیبی است که دل‌لوکزه در مقابل آنها می‏ایستد. آن‌گونه که خود نویسنده بیان می‌دارد، او نخواسته است که کتابی «شبه‌ویکی‌پدیایی با داده‌های متقن‌تر» بنویسد و لذا صرفا هرگاه که لازم دانسته از خلال بحث‌ها به نظرات سایر تفاسیر، همچون مکتب کمبریج یا جریان اشتراوسی پرداخته تا نقاط قوت و کور آنان را نشان دهد.

پی‌نوشت:

1- دوک آتن با دعوت اشراف فلورانس در قرن 14 برای برقراری نظم به فلورانس دعوت می‌شود تا آنجا را آرام کند، او هنگامی که سکان قدرت را به دست می‌گیرد به سرکوب همگان دست می‏زند، به‌گونه‌ای که اشراف شهر به دیدن او می‌روند و از او تقاضا می‌کنند که کمی با ملایمت برخورد کند. اما دوک به آنها پاسخ می‌دهد «قصد ندارد آزادی را از شهر سلب کند، بلکه می‌خواهد آن را اعاده کند؛ چراکه تنها شهرهای دچار تفرقه برده‌اند و شهرهای متحد در آزادی به سر می‌برند و اگر فلورانس، تحت فرمان او، خود را از جاه‌طلبی‌ها و عداوت‌ها خلاصی بخشد، او نه رباینده آزادی که عطاکننده «آزادی» بدان خواهد بود.»

منبع: روزنامه اعتماد