فرهنگ امروز/ احمد ابوالفتحی: مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» که با تلاش محمد دهقانی در نشر نی منتشر میشود، یکی از استوارترین قدمها برای نوشتن تاریخ ادبیات ایران است. تاکنون پانزده مجلد از این مجموعه منتشر شده و چنان که محمد دهقانی، پژوهشگر، نویسنده و مترجم صاحبنام ایرانی در این گفتوگو بیان میکند، برای اتمام فاز اول آن که پنجاه مجلد را شامل میشود، ده تا پانزده سال دیگر زمان لازم است. با دهقانی درباره این مجموعه و بهطور ویژه آخرین کتابی که در چهارچوب آن منتشر شده است، یعنی کتاب «ابن سینا» صحبت کردیم.
مجموعه تاریخ و ادبیات ایران چگونه شکل گرفت و چه انگیزهای باعث شد به سراغ نوشتن چنین مجموعهای بروید؟
علت نوشتن چنین مجموعهای این بود که طی سالهای تحصیلم در رشته ادبیات متوجه شده بودم که تاریخ ادبیات ما و به خصوص آنها که ایرانیها نوشتهاند ایدئولوژیزده هستند. من سخنم را به تاریخ ادبیات مقید کردم اما میشود گفت کل سنت تاریخنویسی معاصر ما متاسفانه سخت ایدئولوژیک است، یا ایدئولوژی ناسیونالیستی و یا انواع ایدئولوژیهای چپگرایانه یا ایدئولوژیهای مذهبی. من خواستم خوانش خودم را از تاریخ ایران و از ادبیات ایران بیان کنم و در نتیجه تصمیم گرفتم این کتابها را بنویسم. چرا که خوانشهای دیگر را نمیپسندیدم.
یکی از خصوصیات کتاب «ابن سینا» و دیگر آثار این مجموعه دارند، تاکید بسیار بر زمینه تاریخی وقوع رخداد زندگی شخصیتهایی است که در این مجموعه به آنها پرداختهاید. اینکه نام مجموعه را «تاریخ و ادبیات ایران» گذاشتهاید هم احتمالاً به همین تاکید بسیار بر مقوله خوانش زندگیها در بستر تاریخ سیاسی دوران زیست ابن سینا و دیگر شخصیتهایی بازمیگردد که به آنها پرداختهاید. کانتکستمحور بودن این آثار تا چه میزان بر مبنای یک انتخاب روششناختی بوده است؟ به عبارت دیگر در نوشتن این آثار از چه الگوی روششناختیای بهره بردهاید؟
من الگوی مشخصی نداشتم. یعنی فلان مکتب تاریخنگاری یا فلان مکتب ادبی را برای خود الگو قرار ندادم. روشهای شخص خاصی هم مد نظرم نبوده است. شنیدهام که بعضی از کسانی که درباره این آثار سخن گفتهاند نگاه من را متاثر از میشل فوکو تلقی کردهاند. واقع این است که من نه فوکو و نه هیچ کس دیگر را نمونه و الگویی برای کارم قرار ندادهام. البته چون انسان امروز هستم و تا حدودی از همه این دیدگاهها مطلع هستم و از مسیر خواندن آثار دیگران با آنها مرتبط هستم، طبیعی است که از آنها تاثیر میگیرم اما هیچ الگوی مشخصی نبوده است و این شیوه در ضمن سالها تدریس و تفکر درباره تاریخ و ادبیات ایران ایجاد شده است. آنچه شما مشاهده میکنید، حاصل مجموعه خواندهها و تاملات من است بدون آنکه بخواهم از شخص خاصی الگو بگیرم. در مورد کانتکستمحور بودن این آثار هم باید بگویم که بله،کانتکست به نظر من بسیار مهم است. من معتقدم هیچ متنی بدون کانتکست معنا ندارد و هر متنی در زمینهای که آن متن در آن شکل گرفته است معنا پیدا میکند و به گمانم مهمترین کانتکست ادبیات، تاریخ است و بدون توجه به زمینههای تاریخی و رویدادهایی که متون ادبی در بافت آنها به وجود آمدهاند ما نمیتوانیم متون را به خوبی فهم کنیم.
شیوهای که برای تقسیمبندی مجموعه انتخاب کردهاید «عصرمحور» است. یعنی از «عصر سامانی» آغاز کردهاید و در هشت مجلد به آثار آن عصر پرداختهاید و حالا هم در حال نوشتن مجموعه آثار مربوط به «عصر غزنوی» هستید. دلیل اینکه این ساخت زمانی را برای تقسیمبندی اثر خود اتخاذ کردید چه بود؟
از سر ناچاری. ما بالاخره مجبوریم وقتی از تاریخ صحبت میکنیم زمانبندی کنیم. این زمانبندی چندان دقیق نیست و فقط بر مبنای شهرت این سلسلههای حکومتی است. برای اینکه این سلسلهها در عصر خودشان قدرت و اثرگذاری بیشتری داشتهاند، وگرنه بسیاری از سلسلههای مختلف در کنار یکدیگر حضور داشتهاند و گاهی اوقات این سلسلهها به لحاظ زمانی با یکدیگر همپوشانی دارند.
از اساس زیست اجتماعی ابنسینا که در عصر غزنوی طبقهبندی شده است، از عصر سامانی آغاز میشود.
دقیقاً. در کنار سامانیان، آلبویه و زیاریان هم حضور داشتهاند و غزنویان هم کمکم در حال شکلگیری بودهاند. ولی چرا میگوییم عصر سامانی یا عصر غزنوی؟ چون آن سلسله در آن بازه زمانی غلبه بیشتری داشته است. هم به لحاظ جغرافیایی، حوزه وسیعتری را در بر میگرفتهاند و هم به لحاظ تاثیرگذاری در زمان خودشان و هم بعد از خودشان، اهمیت بیشتری داشتند. در عصر سامانی و عصر غزنوی و بعدتر هنگامی که وارد عصر سلجوقی بشویم، معیار برای زمانبندی همین وسعت حکمرانی و شدت اثرگذاری بوده است.
از اساس آیا بنای شما این بوده است که در نهایت در یک ساخت بزرگتر از این تکنگاریها، نوعی تاریخ ادبیات ایران را بنویسید؟ آیا قصد دارید در آینده این کتابها را به شکل تجمیع شده به عنوان تاریخ ادبیات منتشر کنید؟
بله. من اینها را فعلاً به شکل تکنگاری مینویسم برای این که کسانی که مثلاً میخواهند اطلاعی درباره کسایی مروزی داشته باشند به جای آن که به کتابی قطور مراجعه کنند این کتاب کوچک و کمحجم را در دسترس داشته باشند. ولی بعدتر قصد دارم بر مبنای این آثار، با حذف متنهایی که از آثار نویسندگان و شاعران گزینش شده و در انتهای کتابها آمده، یک تاریخ ادبی بنویسم.
انتشار گزیده متون بزرگان در شیوههای پرداختن معاصرین به متون کهن به یک سنت تبدیل شده است. پیشتر ناشرانی نظیر امیرکبیر و برخی ناشرین دیگر مجموعههایی از متون برگزیده ادبی منتشر میکردند. شما به هنگام انتخاب گزیدههای متون برای کتابهای مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» چه خصوصیاتی را مدنظر داشتید که باعث تمایز کار شما نسبت به کار پیشینیانتان شود؟
در این زمینه به گمانم بهتر است خوانندگان سخن بگویند ولی آنچه خودم تصور میکنم این است که به عنوان نمونه موردی که از انتشارات امیرکبیر مثال زدید و شاهکارهای ادبیات فارسی نام داشت و در جای خود نیز بسیار خوب بود، بیشتر حالت تذکرهنگاری سنتی داشت. یعنی مجموعه اطلاعاتی به صورت خلاصه در حد چند صفحه مثلاً راجع به رودکی در آنها ذکر شده بود و به زمینههای تاریخی و مواردی از این دست توجهی نمیشد. بعد از این چند صفحه گزیدهای از متون ارائه میشد که خیلی هم منقح و اندیشیده نبود. من نگاهم از اساس اینگونه نیست. تلاشم این است که نوعی تحلیل جامعهشناختی و روانشناختی از زمینههای پیدایش هر اثری در مقدمه به دست دهم و همینطور خواستهام نشان بدهم که ادبیات فارغ از فلسفه، الهیات و بهطور کلی شیوههای تفکر معنا ندارد. بنابراین، سعی کردم همه اینها را به هم وصل بکنم و تفسیر تازهای از اوضاع به دست دهم و در واقع میتوان گفت این مجموعه نوعی تاریخ تفکر هم هست.
در کتاب «ابن سینا» در بخش گزیده متون از دانشنامه علایی، ترجمه اشارات، رساله عشق و ترجمه رساله اضحویه متونی را برگزیدهاید و نقل کردهاید. مبنای انتخاب این متون چه بوده؟ چرا این بخش از آثار و نه بخشهای دیگری از آنها؟
در این مورد مشخص در وهله اول آنچه اهمیت داشته است نوشتارهای ابنسینا به زبان فارسی بود. به هر حال این اثر به ادبیات و تاریخ ادبیات فارسی میپردازد. بنابراین من بهطور ویژه به دانشنامه علایی و به خصوص آن سه بخشی که میدانیم انشای خود ابنسیناست اهمیت دادم. سعی دیگرم این بود که اگر بناست از کتابهای دیگر ابنسینا هم در این اثر بخشهایی را نقل کنم، ترجمههای قدیمتر را مبنا قرار دهم. مثلاً ترجمهای که در قرن هفتم یا هشتم صورت گرفته است. آن متون به دلیل قدمتشان برای من اصالت داشتند. حتی در این بخش از کتاب، جایی من از تصحیحی استفاده کردم که تا کنون منتشر نشده است. تصحیح مرحوم استاد مینوی از ترجمه اشارات که در کتابخانه خود ایشان محفوظ است. این بخش از اشارات از نسخههای چاپی افتاده بوده است و مینوی زحمت کشیده و به دست خود از روی نسخهای خطی رونویسی از آن تهیه کرده است و انتشار آن در این کتاب برای نخستین بار صورت میگیرد.
اتفاق دیگری که در اثر شما قابل مشاهده است و کمتر میتوان چنین روشی را در متون تاریخ ادبیات مشاهده کرد، نگاه انتقادی نسبت به تلاشهای معاصران برای نوشتن تاریخ ادبیات است. مثلاً در همین کتاب ابنسینا قرائت یان ریپکا از دلایل خروج ابن سینا از بخارا را نقد میکنید و از طرف دیگر نگرش انتقادی نسبت به متون قدیم و از جمله روایت چهار مقاله از زندگی ابن سینا را هم در این اثر میشود مشاهده کرد. از اساس به گمان شما نوشتن تاریخ ادبیات را تا چه میزان میتوان با نقد آثار دیگران ممزوج کرد؟
نگاه انتقادی که اساس عمل و اساس روش علمی است. اگر ما آن را نداشته باشیم هیچ پیشرفتی در دانش صورت نمیگیرد. بهخصوص در تاریخ ما به شدت نیازمند چنین نگاهی هستیم. در تاریخ ما با اسناد و مدارک سر و کار داریم و اسناد و مدارک را هم باید از حیث قوت و درستی طبقهبندی کنیم. هیچ سند و مدرکی را نباید بدون ارزیابی پذیرفت. تلاش من بررسی روشمند ادعاها و اسناد بود و قصدم ایراد گرفتن از افراد نبوده است و هر جا هر انتقادی کردهام دلیلش را نوشتهام. البته ممکن است من هم اشتباه کنم و دیگران هم میتوانند بگویند به این دلیل این استنتاج تو غلط است. مسئله این است که بیدلیل نباید چیزی را بگوئیم. افسانههایی را که درباره بزرگان ما رواج دارد باید با دید انتقادی مورد بررسی قرار داد. قصد من از نوشتن این کتابها افسانهزدایی بوده است. فیلمی ساختهاند راجع به ابنسینا که همین قصهها و خزعبلات را که از قدیم رواج داشته بازتولید میکند. من ریشههای این افسانهها را درآوردهام و نشان دادهام اینها واقعیت نیست و از قصههای عامیانه برگرفته شده است. همان حکایت مربوط به چهارمقاله قرنها پیش از میلاد هم وجود داشته است و به ایران آمده و وارد زندگی ابنسینا شده است. باید اینها را نقد کرد.
یکی از نکات جالبی که در کتاب به آن پرداخته شده، نسبتی است که بین زندگینامههای ابنسینا و روایت زندگی او با زندگینامههایی برقرار است که از ارسطو باقی مانده است. شما درباره چرایی شباهتی که در روند زندگی ابن سینا و ارسطو در زندگینامهها یکی دو تئوری هم مطرح کردهاید اما نخستین تئوری که به ذهن میرسد این است که شاگردان ابنسینا برای تقریب او به ارسطو روند زندگیاش را بر مبنای روند زندگی ارسطو نقل کردهاند. اینکه ما از میان تمام دلایل ممکن درباره چرایی چنین رخدادی یکی دو دلیل را ارجح بدانیم به نوعی تکصدایی دامن نمیزند؟
نه. تکصدایی نیست. اولاً باید بگویم آن جدولی که در کتاب آمده کار من نیست و کار دیمیتری گوتاس است که در شناخت ابنسینا و کار او بزرگترین آدمی است که در حال حاضر وجود دارد و بهتر از کتاب او درباره ابنسینا هم در گذشته و حال من کتابی ندیدهام. اما در مورد دلایل، من که نگفتهام الزاماً همین است که من گفتهام و جز این نیست. گوتاس هم چنین حرفی نمیزند. چیزی که هست این است که این واقعیتها وجود دارد. شباهتها میان زندگی ارسطو و زندگی ابن سینا واقعیت است. حالا درباره چرایی این موضوع میشود نتیجهگیریهای مختلف کرد. مسئله فقط این است که استنباط ما نباید نامعقول و خلاف اسناد و شواهد باشد.
دوباره به کلیت مجموعه برگردیم و حالا درباره آینده کار بپرسیم. آنچنان که پشت جلد کتاب ابنسینا آمده است، یکی از مجلدهای بعدی مجموعه به بیهقی اختصاص دارد. شما درباره تاریخ بیهقی اثری قابل توجه و مهم با نام «حدیث خداوندی و بندگی» تالیف کردهاید. کتاب بیهقی از مجموعه تاریخ و ادبیات ایران چه نسبتی با آن کتاب دارد؟
طبعاً این کتاب طوری نوشته میشود که با دیگر اجزای این مجموعه در ارتباط باشد و البته نسبت به آن کتاب خلاصهتر هم خواهد بود. البته این موضوع به این معنی نیست که حرف جدیدی در آن کتاب وجود نداشته باشد. نگاه من نسبت به یک موضوع خاص ممکن است در طول زمان تغییر بکند و من بر مبنای نگاهی که به هنگام نوشتن کتاب نسبت به یک موضوع دارم آن اثر را تالیف میکنم. بنابراین میتوانم بگویم آن کتاب، تکرار «حدیث خداوندی و بندگی» نخواهد بود.
برآورد خودتان از میزان کار باقی مانده از این مجموعه چه میزان است؟ در ورودیه مجموعه گفته شده که فاز اول آن پنجاه جلد خواهد بود و از این فاز تا کنون 13 جلد منتشر شده است. با نظرتان این مجموعه چه زمانی به سرانجام میرسد؟
برآورد زمانی خاصی به شکل قطعی نمیتوانم بکنم. برای فاز اول بازه زمانی پنج سالهای را در نظر گرفته بودم اما بعد متوجه شدم که ممکن است در جریان کار دامنه تحقیق گسترش پیدا کند. به عنوان مثال من برای نوشتن همین کتاب ابن سینا سه ماه را در نظر گرفته بودم اما نوشتن آن حدود یک سال به طول انجامید. بنابراین در حال حاضر با احتیاط بیشتری برآورد میکنم. فکر میکنم آن پنج سال را باید به ده سال یا پانزده سال افزایش داد تا پنجاه عنوان اول که تا قرن هفتم را شامل میشود کامل شود. بعد از آن اگر عمری بود فاز دوم را آغاز میکنم.
ایبنا