فرهنگ امروز/ بهار سرلک:
شاید بتوان گفت سنتها دغدغه اصلی ایتالو کالوینو در آثارش بودند. دغدغهای که در اغلب آثارش و به خصوص سهگانه «نیاکان ما» دیده میشود. وجه مشترک داستانهای این سهگانه که شامل «ویکنت دونیم شده»، «بارون درختنشین» و «شوالیه ناموجود» میشود این است که راوی به نقل روایتهایی از گذشتههای دور میپردازد اما پیوندی تنگاتنگ با زمان حال و این روزگار دارند. عناصر فانتزی و خیال این داستانها را پیش میبرند اما هرگز فکر نکنید کالوینو این پیرنگها را به قصد فرار از واقعیت چیده است بلکه در واقع هدفش ارایه بیگانگی تمثیلی با واقعیت برای درک بهتر آن است.
کالوینو که پانزدهم اکتبر 96 سال پیش دیده به جهان گشود، در ایران نام شناختهشدهای است. نخستین بار بهمن محصص، هنرمند نقاش و مترجم در دهه 1340 «ویکنت شقه شده» را از سهگانه معروف کالوینو به زبان فارسی برگرداند. دو دهه بعد مهدی سحابی ترجمه «بارون درختنشین» را که بخش دوم این مجموعه محسوب میشود، روانه کتابفروشیها کرد. «شوالیه ناموجود» را پرویز شهدی اوایل دهه 80 ترجمه کرد. این مترجم دو بخش دیگر را هم ترجمه کرده است. در گفتوگویی که با شهدی داشتم درباره ترجمه این سهگانه و کالوینو صحبت کردهایم.
ایتالو کالوینو در ادبیات ایتالیا چه جایگاهی داشت؟
همانطور که میدانید کالوینو یکی از بزرگترین طنزنویسان نه تنها ایتالیا بلکه میشود گفت تمام دنیاست و از نظر من طنز دشوارترین سبک نویسندگی است، چون نویسنده به محتوایی جدی جامه طنز و استهزا میپوشاند. طنز در لغت به معنای طعنه زدن است و منظور نوشتههایی است که به ظاهر نویسنده از موضوعی صحبت میکند اما در باطن به موضوع دیگری پرداخته است. اگر نویسنده مستعد باشد، میتواند با زبانی شیرین آن را بیان کند. ضمنا در برخی کشورها که دولتهایشان نوشتن حقایق را برنمیتابند، طنز این اجازه را به نویسنده میدهد که بدون اینکه موضوع را روشن کند و اشارههایی مشخص داشته باشد، این هنر نویسندگی را به کار میبرد.
سهگانه «نیاکان ما» کالوینو که مشهورترین آثار او محسوب میشود در سه زمان مختلف در گذشته یعنی در دوره حکومت شارلمانی، در دوره جنگهای صلیبی و دوران پیش از انقلاب روی میدهد و به همین دلیل هم نویسنده اسم این سهگانه را «نیاکان ما» برگزید. دورههایی که وقایع داستانها در آن روی میدهند زمانههایی بودند که سنتهای دست و پا گیر در میان مردم و ملت رواج داشتند. وقایع داستانهای کالوینو در جامعه ایتالیای این دورهها روی میدهد که اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، میبینیم نگاه او در مورد حالا و بقیه کشورها هم صدق میکند؛ یعنی ممکن است وقایع این داستانها در کشور خود ما هم روی بدهند، چراکه ما هم سنتهایی دست و پاگیر داریم و گاهی نمیشود کاری کرد.
کالوینو نویسندهای است که نظیرش را کمتر داریم بهخصوص در رشته طنز. همانطور که میدانید ایتالیا نویسندههای طنزنویس دیگری هم دارد. فیلمهای ایتالیایی که بعد از جنگ جهانی دوم ساخته شدند همه آنها آثاری طنز بودند که اوضاع اجتماعی و سنتها را به سخره میگرفتند. ازجمله کارگردانهایی که در این دوره فعالیت کرد تتروجنی بود که فیلم فوقالعاده «طلاق ایتالیایی» را ساخت، چون در ایتالیا طلاق قدغن بود. شوهری که عاشق دختر دیگری میشود و میخواست از شر زنش خلاص شود دست به همه کار میزند. تتروجنی چند فیلم طنز دیگر هم ساخت. طنز در ایتالیا مثل کشور خودمان رواج دارد و کالوینو در این میان روی دست همه اینها زد.
چرا ترجمه این سهگانه را انتخاب کردید؟
اولین کاری که از کالوینو خواندم «مارکو والدو» بود که نظرم را جلب کرد. بعد از آن بود که نسخه فرانسه «شوالیه ناموجود» را پیدا کردم و خواندم و تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم. رمان دیگر این سهگانه به نام «ویکنت شقهشده» را آقای بهمن محصص ترجمه کرده بود اما چون سالها از ترجمه ایشان از این اثر میگذشت و از این نظر که زبان دستخوش تغییراتی شده بود، تصمیم به ترجمه این اثر گرفتم و اسمش را گذاشتم «ویکنت دونیم شده.» «بارون درختنشین» را هم زندهیاد مهدی سحابی ترجمه کرده بود. تصمیم به ترجمه این رمان نداشتم تا اینکه دو رمان «شوالیه ناموجود» و «ویکنت دونیم شده» مورد استقبال خوانندهها قرار گرفتند و ناشر از من خواست «بارون درختنشین» را هم ترجمه کنم. استدلال ناشر این بود که خوانندهها میخواستند این سهگانه از یک قلم باشد، بنابراین ترجمه سهگانه کالوینو را کامل کردم که خوشبختانه با استقبال روبهرو شد.
دوستان مترجم دیگری هم از کالوینو در این سالها ترجمه کردهاند، ازجمله آن رمان معروف «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» که داستان جالبی دارد و «شش یادداشت برای هزاره بعدی»، «مورچههای آرژانتینی»، «شهرهای نامرئی» و «چرا باید کلاسیکها را خواند.»
برای ترجمه «بارون درختنشین» و «ویکنت دونیم شده» ترجمه آقای سحابی و آقای محصص را هم مدنظر قرار دادید؟
سحابی فرانسه را خوب میدانست کمااینکه آثار سلین و پروست را هم از همین زبان ترجمه کرد. او ایتالیایی هم میدانست. سحابی مترجم خوبی بود و حیف که زود از بین ما رفت. ترجمهاش از «بارون درختنشین» حرف نداشت اما مدتها مسکوت ماند. کتابی که از او دارم چاپ سال ۶۳ است البته بعدتر چندبار تجدید چاپ شد. حالا چرا در آن دوره تجدید چاپ نمیشد؟ شاید یکی از دلایلش این بود که از کارهای اولیه کالوینو در ایران بود و آنطور که شایسته این نویسنده بود مورد شناخت قرار نگرفت. ترجمه آقای محصص از «ویکنت شقه شده» هم تا آنجایی که تحقیق کردهام یک چاپ بیشتر نداشت و من نسخهای از آن را که در سال 1346 منتشر شده بود از یک کتابفروشی کتابهای دست دوم خریده بودم. زمانی که دو کتاب «شوالیه ناموجود» و «ویکنت دونیم شده» تقریبا در یک دوره منتشر شدند کالوینو بیشتر معرفی شد و خوانندهها با جهان داستانی او آشنا شدند و از آثارش استقبال کردند.
در ضمن این را هم بگویم زمانی که ترجمه رمانها را تمام کردم، نسخهای به دوستی که زبان ایتالیایی میدانست، دادم تا بررسی کند که آیا در ترجمه فرانسه اثر اختلافی به وجود آمده است یا خیر که خوشبختانه اختلافی نداشت و برای چاپش مشکلی پیش نیامد.
اثر دیگری از کالوینو ترجمه نکردید که منتشر نشده باشد؟
نه.
دیگر هم قصد ترجمه آثارش را ندارید؟
نه، چون حدود 10 ترجمه دیگر از آثار کالوینو که اغلبشان آثار برجسته کالوینو است در بازار موجود است.
کالوینو را نویسندهای پستمدرن میشناسیم. او چه جایگاهی در این جریان داشت؟
پستمدرن به سنتشکنی میپردازد. در واقع کارش مبارزه با سنتهایی است که قرنها رواج داشتهاند و در همه زمینهها دست و پاگیر بودهاند. نمونهاش در ادبیات ایران شعر نو است که قرنها شعر کلاسیک در قالبهای مخصوص سروده میشد و همه شعرا وزن و عروض ثابتی را دنبال میکردند تا اینکه نیما با الهام از شعرای فرانسوی مانند رمبو به سنتشکنی در شعر کلاسیک فارسی پرداخت. بعد از نیما بسیاری از شاعران مثل شاملو در این سنتشکنی از او پیروی کردند و وزن و عروض را شکستند، ضمن اینکه به مضمونهای جدیدی هم پرداختند. صحبت از قالبهای جدید نیست. این شاعران مضمونهای قدیمی را کنار گذاشتند و در مورد اوضاع و احوال امروز جامعه سرودند. به نوعی کار پستمدرن هم همین است که مضمونهای قدیمی را کنار بگذارد و از مسائل و مشکلات روز و مردم در قالبی تازه صحبت کند. سهگانه «نیاکان ما» هم با وجود اینکه وقایعشان در روزگار گذشته روی میدهد، در اصل متن به سنتشکنی و بهروز درآوردن اوضاع میپردازد، یعنی در باطن امر به سنتهای دست و پاگیری که جامعه را به حالت رکود درآورده است، اعتراض دارد.
کالوینو آثارش را در قالبهای مختلفی نوشت. اما در تمام این آثار سبک و نگاه خاص خودش را حفظ کرد. فکر میکنید با تغییر قالب قصد داشت چه چیزی را بیازماید؟
طنز شیوه خاص خودش را دارد؛ در این هنر عدم وجود تناسبات در عرصههای مختلف اجتماعی که در ظاهر متناسب به نظر میرسند، نشان داده میشود، به همین واسطه میتوانید حقایقی را به صورت شوخی بیان کنید که مخاطب را بیشتر تحتتاثیر قرار میدهد؛ از آنجایی که شاید نتوانید موضوعی را به صورت رئالیستی بیان کنید یا اگر هم بگویید دیگر جنبه انتقادی طنز را ندارد و نقطهضعفها را بیان نمیکند، طنز بهترین شیوه برای طعنه زدن به مسائل اجتماعی است. در واقع طنز کارکردی مشابه با کاریکاتورهای روزنامهها و نشریات دارد که البته به هر دلیلی رسمش برچیده شده است.
ژانر تفنن (Fantasy) در آثار کالوینو دیده میشود. او فقط به مشکلات و معضلات اجتماع نپرداخته است، به همین دلیل است که با همان سبک خاص خودش و طنزی که داشت در تمام زمینههای ادبی و اجتماعی داستان نوشت. او داستانهایی درباره روزگار قدیم و جدید نوشت. هم سنتهای قدیمی و هم سنتهای جدید دستمایهاش بود چون امروزه هم سنتهای دست و پاگیری داریم. با وجود اینکه ایتالیا کشوری اروپایی است اما هنوز هم سنتی است؛ این سنتی بودن از تفکرات کاتولیکی مایه گرفته است که هنوز که هنوز است دو نفر که نمیخواهند با هم زندگی کنند از نظر کلیسا حق جدا شدن ندارند. اگر هم طلاق مدنی بگیرند زن دیگر نمیتواند از طریق کلیسا اقدام به ازدواج مجدد کند. خب این چیزها معضلات دیگری پیش میآورد. از این دست سنتها در ایتالیا و در هر کشوری بسیار است. هدف اصلی کالوینو هم مبارزه با این سنتها -حالا در هر زمینهای و به هر شکلی- و شکستنشان بود.
مشهور است که رولان بارت، کالوینو و بورخس را به دو خط موازی تشبیه کرده بود. سوال من این است که ادبیات این دو نویسنده یکی در دل اروپا و دیگری در امریکایجنوبی چه شباهتهایی با همدیگر دارند؟
از بورخس آثار زیادی نخواندهام، اما خب کشورهای امریکایلاتین جهان سومی هستند و درنتیجه جامعهای سنتی دارند. عقاید سنتی از قرنها پیش در زندگی انسان نقش داشتهاند، شاید در آن زمان این عقاید، عملی و به درد بخور بودند اما تحولاتی که دانش، فناوری و علم و غیره در زندگی انسان به وجود آوردهاند، نشان دادهاند عقاید سنتی غیرعملیاند و باید آنها را دور ریخت. مثل بچهای که بزرگ شده و دیگر نمیتواند لباس چند سال قبلش را بپوشد. این سنتها هم همین حالت را دارند و اغلب نویسندههای امریکایلاتین هم به این مساله میپردازند. کمااینکه مارکز هم در برخی نوشتههایش مایه طنز را دارد اما نه به آن قدرت کالوینو. طنز و تفنن یا خیالپردازی در نوشتههای مارکز مشهود است. یکبار از مارکز پرسیدند چطور میشود تصور کرد که فیل در آسمان پرواز کند؟ جواب داده بود؛ مادر یا مادربزرگش ملحفههایی را شسته و روی طناب آویزان کرده بود. باد هم میوزیده و مارکز از راه میرسد و ملحفهها را که به هوا بلند شدهاند میبیند و از نظرش شبیه فیلهایی میشوند که در آسمان به پرواز درآمدهاند.
از نظر من دوران کلاسیک و رمانتیک به کلی به پایان رسیده است. بعد از رئالیسم هم نئورئالیسم شکل گرفت، جریانهای مدرنیسم و پستمدرنیسم پدید آمد. چرا؟ چون جامعه تغییر کرده است و طبعا ادبیات هم در راستای آنها دستخوش تغییر میشود.
فانتزی در داستانهای کالوینو به چه صورت است؟
فانتزی یعنی مطالبی که میخوانید به ظاهر عملی نیست. رمان «ویکنت دونیم شده» با گلوله توپ از وسط به دو نیم تقسیم شد. نیمی از ویکنت به شر بدل شد و باعث اذیت و آزار دیگران بود و نیمی دیگرش به خیر تبدیل شد و شروع کرد به انجام کارهای خیر، منتها هر یک به تنهایی اسباب دردسر دیگران بودند تا زمانی که یکی شدند و به حالت اولشان بازگشتند. خب این روایت در دنیای واقعی امکانپذیر نیست و اسمش فانتزی است. در قالب این فانتزی خیلی چیزها را میتوان گفت.
شما ادبیات فرانسه خواندهاید و بیشتر از آثار ادبی این کشور را ترجمه کردهاید، بنابراین با نویسندهها و ادبیات این کشور آشنایی دارید. سوال من این است که کالوینو را میشود با کدام نویسنده فرانسوی مقایسه کرد؟
تعداد طنزنویسهای ادبیات فرانسه انگشتشمار است، چراکه طنز روحیه خاصی را میطلبد. بهطور مثال در کشور خودمان لطیفههایی درباره قومها، لهجهها، رفتارها و غیره ساخته میشود. درواقع این لطیفهها گویای حقیقتی هستند ضمن اینکه نمیتوان گفت به کسی توهین شده است، بنابراین طنز روحیه ذاتی مردم یک سرزمین است که برخی کشورها از آن برخوردارند و برخی نیستند. در آلمانیها و فرانسویها خیلی کمتر چنین چیزی را سراغ دارم. در نتیجه از نویسندههای فرانسوی طنزی به آن صورت ندیدهام. زمانی که در این کشور زندگی میکردم خب لطیفههایی میشنیدم اما در مقابل لطیفههای ایرانیها، بیمزه و آبکی بودند، در حالی که در لطیفههای ایرانی بازی با کلمات، بازی با کاراکترها و چهرهها و غیره و غیره جالب و شنیدنی از آب درمیآید. مردم ایتالیا و امریکایلاتین هم چنین روحیهای دارند، درنتیجه آثاری تولید میشود و نویسندههایشان طنز بیشتری دارند.
روزنامه اعتماد