فرهنگ امروز/ رسول آبادیان:
اکبر اکسیر شاعری طنزپرداز است که توانسته پیشنهادهای تازهای از طنز به حوزه شعر معاصر داشتهباشد. بنیانگذار شعر «فرانو» که به تازگی نشان درجه یک هنری دریافت کرده، در این گفتوگو از جهان شاعرانهاش و از تعلقات ذهنیاش به اینگونه ادبی پرطرفدار گفته است.
ضمن عرض تبریک به مناسبت دریافت نشان درجه یک هنری برای شما. اولین پرسش را در همین رابطه مطرح میکنم. لطفا کمی از چند و چون دریافت این نشان و تاثیراتش بر جامعه ادبی برایمان بگویید.
در سرزمین ما، شعر میراثدار زخم عتیق است و هرگز از حافظه تاریخی مردم پاک نمیشود. شعر به عنوان یک رسانه برتر همواره در خدمت سلاطین و اهالی قدرت بود و اگر امروز شاعران به جرم تملق محاکمه میشوند از این روست. حکام خودخواه در طول تاریخ همواره از شاعران به عنوان بلندگوی خود استفاده کردهاند فقط انگشتشماری از شاعران توانستهاند با شعر رندانه و طنز خاص خود از این خط قرمز بگذرند و حافظ منافع مردم و افشاگر دردهای زمان خود باشند؛ لذا وقتی پای شعر به میان میآید لودگی و چاپلوسی و دروغ به خاطر مشتی سکه و انعام به یاد میافتد. شاعران شریف و نجیب ما برخلاف سایر هنرمندان حق دارند از جوایز رسمی استقبال نکنند چرا که میترسند دامن شعرشان به شبهه آلوده شود. گواهی درجه یک هنری برای سایر هنرمندان یک نشان عالی و گرانقدر است نقاش، خواننده، هنرپیشه و خوشنویس از دریافت این نشان در پوست خود نمیگنجند اما نوبت به شعر که میرسد نگاهها عوض میشود که امیدوارم این طرز تلقی از جامعه زدوده شود و شاعران مردمی به حق واقعی خود برسند. گواهینامه درجه یک هنری سالهاست که طبق اساسنامه به درخواست هنرمندان و بررسی شورای ارزشیابی وزارت ارشاد اهدا میشود که معادل مدرک دکترا ارزش دارد. باید دراین مورد خاص تغییر حالت دهد چراکه هنرمندان اصیل هرگز درخواست گواهینامه یا نشان نمیکنند بهتر است شورای ارزشیابی خود به شناخت و معرفی این گروه همت کنند. آن هم با شرایط خاص مثلا پنجاه سال فعالیت مفید و سابقه هنری داشتن. خالق چندین اثر برتر. حائز چند جایزه صاحب سبک و ابداع و خلاقیت هنری و از همه مهمتر معرف عام و خاص باشد. این گواهینامه برای افراد شاغل مزایای مالی معادل مدرک دکترا دارد اما برای افراد بازنشسته که درگیر مشکل مالی هستند جز یک لوح افتخار مزیتی ندارد. نزدیک به پنجاه سال فعالیت ادبی دارم؛ از شعر و نقد و روزنامهنگاری تا طراحی آرم و گرافیک در کنار شغل معلمی ادبیات، آبروی فقر و قناعت را نبردهام. همسری داشتهام قانع با فرزندانی مهربان که با نداری و ظرافتهای خاص هنرمند ساخته و او را به محبوبیت امروز رسانده است در حالی که من هنوز نیازهای اولیه او را برآورده نساختهام. پس وظیفه من است که این نشان را تقدیم ایشان بنمایم. ملیحه میگوید باز هستند افراد شریفی که در شورای شعر در انزوای شهرستان تو را دیدند و نامی از تو بر زبان آمد. داوران شریف منصفی که قدر فعالیتهای صادقانه تو را در عرصه شعر دانستند و تو را هرچند دیرتر برای دریافت نشان درجه یک هنری معرفی کردند. با آنکه در سال 86 مجموعه شعر «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند» جایزه جشنواره طنز مکتوب حوزه هنری را گرفت و برگزیده کتاب سال شد اما در عرض دو روز ورق برگشت و شعر را از گردونه مسابقه خارج کردند و دستم به جایی بند نشد. دریافت این گواهینامه، نشانگر عمری تلاش صادقانه من است و این یعنی پیروزی گروه کثیری از هنرمندان شهرستانی چراکه ابداع سبکی نو از شرایط اصلی این گواهینامه بود و شعر فرانو پیشنهاد من به جامعه ادبی لایق این نشان بود؛ شعری با طنزی شریف در خدمت محیط زیست و فضیلت فراموش شده انسان معاصر. امید این نشان به صاحبان واقعی آن در تمام نقاط ایران اهدا شود تا روز به روز به ارزش معنوی آن بیفزاید و پلهای باشد برای رسیدن به جایزه نوبل ادبی ایرانیان!
یکی از مواردی که همیشه برای من جالب بوده. تاکید شما بر آموزش صحیح شعر در محیطی است که در آن زندگی میکنید. شما برعکس بسیاری دیگر از شاعران زیاد اصرار ندارید خود را به مرکزنشینها نزدیک کنید و همه توانتان را در پرورش منطقه خودتان جمع کردهاید. چرا؟
نیما میگوید از یک دهکوره هم میتوان جهانی شد. در دهکده مک لوهان فرقی نمیکند در تهران باشید یا شهرستان چراکه شرایط فرق کرده. با انقلاب دیجیتال هر جای کره زمین که باشی دیده میشوی پس شرط اصلی، ایده نو برای طرح مفاهیم عالی انسانی است. رسالت هنر امروز، رهایی مردم از این دام عنکبوت خودتنیده است. من در انزوای شهرستان به وظیفه معلمی خود ادامه میدهم. هرجا باشم یک معلم هستم، به آموزش علاقه دارم. این علاقه را از سالیان دور در کلاسهای درس نشان دادهام. در دهه هشتاد با تشکیل حلقه فرانو تا جایی که در توان داشتم در خدمت شاعران جوان آستارا بودم. از دهه پنجاه با تاسیس انجمن ادبی در اداره آموزش و پرورش و ارشاد در کشف استعدادها کوشیدهام. معتقدم شاگردان من باید قویتر از من باشند تا ارزش زحماتم دیده شود. نظر به علاقه شدیدی که به زادگاهم دارم امیدوارم در اعتلای نام این شهر فرهنگی بیش از پیش بکوشم. جوانان بااستعداد در هر رشتهای که علاقهمندند بکوشند از تکرار دور باشند. روح زمان را دریابند و به جای زیاد نوشتن، خوب نگریستن را تمرین کنند چراکه شاعران جوان باید طراح اندیشههای نو باشند و قبول کنند همه جای ایران تهران است و برای شاعر شدن نیازی به کوچ نیست. باید از خویشتن خویش مهاجرت کرده و طرحی نو انداخت. از کودکان سه چیز باید آموخت: شادمانی بیدلیل، تلاش مدام و خواستن با تمام وجود! نلسون ماندلا چه زیبا گفته است: هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار میشود و شروع به دویدن میکند او نیک میداند اگر تندتر ندود طعمه شیر میشود. شیر نیز میداند اگر تندتر ندود گرسنه میماند پس فرقی نمیکند چه آهو باشی چه شیر، باید با تمام قوا شروع به دویدن کنی! یوزپلنگانی که در دهه هشتاد در حلقه فرانو با من دویدهاند هر یک چهرههای برتر شعر فرانو هستند.
خیلیها میپرسند چرا به تازگی اثری از اکبر اکسیر منتشر نشده. پرسش من هم این است که چرا مدتی است کار چاپ نکردهاید؟
از انتشار آخرین مجموعهام «گزینه شعر طنز فرانو» توسط مروارید تهران حدود 3 سال میگذرد. در این مدت که بازار کتاب از رکود خاصی برخوردار است بیکار ننشستهام به خاطر ادای دین به زادگاه خود و زبان مادریام دو مجموعه نظم و نثر ترکی از فکاهیات سالهای گذشته تحت عنوان: «من هارا، شوراها را» و دن گول را به چاپ رساندهام و مجموعه دیگر: «ز هلم گتمیش لر» منتظر کاغذ است. لهجه ترکی آستارایی، شیرینترین لهجه ترکی است. شعرهای فکاهی به لهجه محلی همواره از طرفداران خاص برخوردار است. در این سالها ترانههای فکاهی ترکی از مشکلات و معضلات مردم و گرانی اجناس با اجرای آقای معتمدپور نمونههایی از فعالیت حقیر است که از استقبال شایانی برخوردار بودهاند. شعر طنزی که من تحت عنوان فرانو منتشر کردهام از استاندارد خاصی برخوردار است و نمیتوان در هر موقعیتی به سرودن آن اقدام کرد. هیچ شعری از دفترهای ششگانهام را با تمام سادگی و سهل و ممتنع بودن، آسان به دست نیاوردهام. برای هر شعری طرح و برنامه داشتهام از چینش کلمات در عنوان نثرها تا پایان غیرمترقبه آن اندیشیدهام مثل جواهرتراشی ماهر و باتجربهای برای پرداخت آن وقت گذاشتهام؛ لذا با شعر فکاهه خیلی متفاوت است. فکاهه اغلب محصول کشف قافیه است، به سوژههای روزمره گیر میدهد و در هر حالتی قابل سرودن است و چون تاریخ مصرف دارد بعد از چند روز بیات میشود و از مزه میافتد. اما طنز فرانو حاصل نگرش دقیق و رسیدن به کشف و شهودی عارفانه است. شعرهای زیادی در بایگانی دارم یک مجموعه غزل، یک مجموعه شعر آزاد، یک مجموعه شعرهای کوتاه سپید و نمایی اما رغبتی به چاپ آنها ندارم. من اصولا آدم پرکاری نیستم برعکس تیروئیدم که پرکار بود! اگر عمری باقی بود سه جلد نقد شعر مجموعه شاعران جوان شهرستانی را منتشر خواهم کرد.
طنزی که شما در جهان طنزنویسی کشور به آن نزدیک شدهاید، طنزی منحصر به فرد است که با نام خودتان گره خورده. طنزی که حاصل سالها مطالعه و تحقیق در این زمینه است. توصیه شما به دوستان جوانی که بهتازگی وارد دنیای طنزنویسی شدهاند چیست و اصولا چگونه باید کارکنند تا به نتیجهای درخور برسند؟
از انواع طنز منثور آنچه بیشتر رواج دارد طنز ژورنالیستی نیمه سیاسی است که به صورت ستون ثابت در روزنامهها دیده میشود و اغلب عاقبت به خیر نمیشوند و ناتمام تعطیل میشوند. در طنز منظوم بیشتر سوژههای روز مورد توجه است. اگر شاعر فرق طنز و فکاهه را نداند نمیتواند موفق بشود. شاعران فکاههپرداز، اغلب برای خندهگیری به سوژههای جنسی و مبتذل روی میآورند و به قهقهه حضار وابستهاند در حالی که شعر طنز به خنداندن به هر وسیلهای متوسل نمیشود. خنده در درون اتفاق میافتد و مخاطب را به فکر فرو میبرد. توصیه من به طنزپردازان جوان، پرهیز از لودگی و هزالی و احترام به ارزشهای اخلاقی جامعه است و بهترین راهنما برای طنزپردازی را شعر رندانه حافظ میدانم. یک طنزپرداز مثل یک قاضی پاکدست باید وجدان بیدار جامعه باشد. عادلانه و باانصاف عمل کند. او نمیتواند حزبی برخورد کند و غلام اصحاب زر و زور و تزویر باشد. او برای پیراستن جامعه از نکبت و دروغ و ریاکاری تلاش میکند و هرگز منافع جامعه را فدای نفع شخصی نمیکند. طنز شریف، راوی واقعیتهای پنهان مانده جامعه است و طنزپرداز موفق کسی است که همگام با آرمانهای عالی انسانی همواره برای اعتلای جامعه و ارتقای جایگاه انسان در حرکت باشد. نقش پسرک شجاع را بازی نکند، از طنز وسیلهای برای تحقیر و تمسخر مظلوم استفاده نکند و ره صدساله را یکشبه نرود چون تب تند زود میخوابد. با فکاهه شروع کند در قالب مثنوی، نقیضهسازی کند بعد اگر توانست با لحنی نو حرفهای نو بزند؛ در غیر این صورت به صبح جمعه با شما و طنز رادیویی گوش بدهد، به مجالس طنز تهران برود یا اگر علاقهمند به سینماست فیلم کمدی ببیند و برای مهران مدیری شدن تمرین کند!
کوتاهسرایی یکی از مشخصات کارهای شما در شعرهای طنز و شعرهای دیگر است. این کوتاهی بیشتر به چه عواملی ربط پیدا میکند. آیا حوصله مخاطب امروز را در نظر میگیرید یا دلایل دیگری در ذهن دارید؟
نظامی گنجوی میگوید: یک دسته گل دماغپرور/ از خرمن صد گیاه بهتر. انصاف نیست شاعر امروز، مثنوی هفتاد من بنویسد. در این گرانی کاغذ وقت خوب مصاحب را بگیرد. اعجاز ایجاز شعار شعر فرانوست. شاعر امروز باید در کمترین سطور بیشترین معنا را جایگزین کند و مخاطب را بلافاصله به لذت متن برساند. پیچاندن مخاطب در لابهلای کلمات پرپیچ و خم اتلاف وقت نتیجه دیگری ندارد شعر با رمان فرق میکند. شعر امروز عصاره اندیشه شاعر است. اگر به اختراعات و ابداعات امروزین توجه کرده باشید میبینید که در عصر نانو و دیجیتال، دنیا کوچک و کوچکتر شده است. امروزه حوصله مخاطب به حدی کم شده است که حتما تمایلی به خواندن متنهای دریافتی در پیامک گوشیها را ندارد. پیامک جایش را به عکس و خطوط گرافیکی داده یعنی عصر ما، عصر زوال کلمه است پس واجب است در عصر زوال کلمه به اشارات عارفانه و علایم گرافیکی متوسل شویم چون دستی در طراحی آرم و گرافیک دارم من در شعر کوتاه بیشترین بهره را از فشردگی و ایجاز طرح آرم بردهام تا با کمترین خطوط و نشانه بیشترین مفاهیم را برسانم. لازم به ذکر است که من طراح آرم سازمان خصوصیسازی هستم. آرم این سازمان از ترکیب دو نفر که روبهروی هم نشستهاند و به نشانه همفکری در بین آنها گلی به نشانه شکوفایی قرار دارد که شکوفایی صنعت و اقتصاد کشور در سایه همفکری کارآفرینان شریف را میرساند اما وقتی خبرهای بدی از تاریخ گروهی رانتخوار از سرمایههای ملی را میشنوم شرمنده میشوم و با خود میگویم کاش قلم من میشکست و این آرم را نمیکشیدم... به نازم به آرم علوم پزشکی گیلان (از خودم) که آب این آرم همواره از سقف ساختمان بیمارستان جدید آستارا میچکد!
تا آنجایی که میدانم، نوعی گرایش شعری تحت عنوان«فرانو» را سالهاست که دنبال میکنید. جریان فرانو به دنبال چیست و اصولا حاوی چه جوابی به نیازهای ما در شعر امروز است؟
دهه هشتاد با مجموعه شعر «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» شعر فرانو را به جامعه ادبی ایران پیشنهاد دادم که سادگی و کوتاهی و طنز خاص آن بر دلها نشست. شعری با لحن وحشی با صراحت تمام بیدروغ و بینقاب دور از تکرار که ملیحه همسر و همسفرم جای یار فرضی هزار سال شعر فارسی را گرفت و شعر واقعی را به مردم معرفی کرد. شعری که توسط عدهای کوتوله به جرم نام فرانو تکفیر و تحقیر و به جرم بیپناهی بارها به نام حسین پناهی پیامک شد. تا اینکه بعد از دو دهه، فرم رایج شاعران جوان و نمونههایش زینتبخش صفحه سایتها و نشریات ادبی ایران شد. مهمترین پیام شعر فرانو این بود که شاعران دست از یار فرضی بکشند از ابتذال هزارساله و تکرار ضمیردوم شخص مفرد مونث دست بردارند و بدانند ما را چه حاجتی به سرو صنوبر است/ شمشاد خانهپرور ما از که کمتر است. برخلاف شاعران که از یار باسمهای، مجسمهای رویایی ساختهاند من از ملیحه نام بردم که تا راوی شعر صادق روزگار خود باشم با تمام شادکامی من در فرانو دردهای جامعه را با او تقسیم کردهام. از آغاز شروع شعر فرانو ملیحه حاضر و ناظر فرانو شد و اگر او را کاشف فرانو بنامم بیراهه نگفتهام. او بود که بعد از ده سال سکوت شعری، شب از روز نشناخت و همراه و همنفس با من شعرهایم را شنید و تشویقم کرد و نوعی دیگر از جهان را به من نشان داد. آنجا بود که من محیط زیست را جانشین یار مفرغی هزارساله کردم و با زبانی ساده از عزت بربادرفته انسان معاصر گفتم و با افتخار تمام آن را ادامه منطقی راه نیما دانستم. به نظرم وقت آن رسیده است که بعد از دو دهه توسط منتقدین شریف نقد و بررسی شود.
شنیدهایم که استقبال جوانان از شعر و شاعری در شهر آستارا بیشتر از شهرهای دیگر است. این علاقه به شعر ریشه در چه عواملی دارد؟
آستارا از طبیعت بکری برخوردار بوده است؛ محصور در مربعی از کوه و جنگل و رود و دریا حال که دریایش ماهی ندارد جنگلش درخت. مزارع و کوهش را هم ویلاسازان و مقاطعهکاران به یغما بردهاند از غزل سنتی که در وصف زیبایی است حق داریم به شعر فرانو روی بیاوریم. از قدیم آستاراییها به طبع لطیف معروف بودهاند. در قهوهخانههای شهر بودند. آدمهای با ذوقی که تکیهکلامشان شعر بود و معضلات شهرشان را با شعر طنز ترکی بیان میکردند. باز شدن مرز آذربایجان و تشکیل بازارچه ساحلی و شیوع شرکتهای صادرات و واردات، چهره فرهنگی شهر را پنهان کرد. دانشآموز و معلم، بازاری و کشاورز و ماهیگیر یکشنبه تاجر شدند. اینجا بود که تشکیل حلقه فراتر برای نشان دادن چهره حقیقی آستارا امری ضروری دیده شد با شاعران جوان و باذوق دست در دست هم غوغایی برپا کردیم که تا مدتی آستارا، پایتخت شعر امروز شد. در آستارا اگر جز شعر، هنر دیگری رشد نکرد وجود یک پیشکسوت فعال شعر امروز بود که مدت 10 سال به خاطر فرار از تکرار شعر فارسی روزه سکوت گرفته بود و حال با انرژی یک جوان 18 ساله پا به میدان گذاشت و گروهی از جوانان با ذوق را تشویق به حرکت کرد و شعر فرانو پا گرفت. حال در هر خانواده آستارایی شاعری یک هنر عالی و شعر ورد زبان کودکان است. اکنون وظیفه شاعران جوان است که نسبت به ادامه راه با شرکت در نشستهای ادبی بکوشند و به دهها نشریه چاپ آستارا شعر خوب برسانند تا هر روز شاهد ظهور شاعر شگفتی باشیم.
به عنوان شاعری که همیشه برای جوانها وقت گذاشتهاید برایمان بگویید که وضعیت شعرجوان امروز کشوررا چگونه ارزیابی میکنید؟
شعر جوان امروز که اغلب نمونههایی از آن به دستم میآید و میخوانم و حاشیهای به آنها مینویسم در حال حاضر به علت اینکه اتاق فکر ندارد به صورت انفرادی در جریان است. گاه شگفتانگیز و رشکبرانگیز. گاه مایه تاسف از تکرار و بیمحتوایی! شعر امروز اغلب در فرهنگسراها و انجمنهای ادبی شهرستانها جریان دارد که اگر مدیریت شود خوبهایش تشویق و معرفی و ناخوبهایش الک شوند؛ بهطوریکه نتوانند مجموعههای ضعیف چاپ و منتشر کنند. شاعران خوب امروز به خاطر جوانسالی و بیتجربگی اغلب در نیمه راه تلف میشوند یا بر اثر حسادت کوتولههای ادبی دست از شعر میکشند و سکوت میکنند یا به ترانهسرایی و کسب پول و شعرفروشی روی میآورند. نهادهای ادبی باید در این زمینه با تلاش مشاورانی عادل و آگاه نسبت به تشویق و معرفی شاعران خوب بکوشند تا دهه آینده، دهه شعر نجیب ایران باشد. ناشران نیز با همکاری مشاوران ادبی مجموعه شعر خوب منتشر کنند و به خاطر مشتی ریال هر نوشته مبتذلی را برای چاپ نپذیرند. شاعران جوان کافیشاپنشین هم بدانند با چند سطر آشفته در گوشی و سایت و ارسال آن به قطب منفی لایکزنهای حرفهای وقت و جوانی خود را تلف نکنند. اگر گوشیهای مدرن و سایتها، شاعرساز بودند پس مرحوم جابز، سیب شعرش را گاز زده رها نمیکرد و بزرگترین شاعر قرن بود!
و حرف آخر
حرف آخر اینکه شعر امروز جلوتر از نقد امروز راه میرود. برای رشد و شکوفایی شاهران مستعد جوان به منتقدین دلسوز و آگاه فوق تخصص شعر امروز نیاز داریم تا چهرههای برتر شعر امروز را به جامعه ادبی معرفی کنند. منتقدین شجاعی که نه با هیاهوی بازار مسگران قرابتی داشته باشند نه به نوعی از شعر خاص میدان بدهند شعر را از برج عاج به میان مردم بیاورند و شاعران فردا را معرفی کنند. از بین شاعران جوان امروز چهرههای خوشفکری سراغ داریم که به مولفههای شعر روز دنیا واقفند و شعر دیروز و امروز ایران را میشناسند. میتوانند با پشتیبانی نهادهای فرهنگی شاعران خوب حلقههای ادبی را تربیت و معرفی کنند تا شعر دهه نود، ماندگار و پویا در جریان باشد و دهه آینده، دهه حضور شاعران بزرگی باشد که شگفت و شگرف به سرودن شعر شریف امروز مشغولند.